ورود و خروج آلاحمد از حزب توده به روایت انور خامهای
انور خامهای در سال ۱۲۹۵ در خانوادهای اهل سیاست به دنیا آمده و تاکنون قریب به هشتاد سال است که دغدغه فعالیت سیاسی دارد. وی از سال ۱۳۱۶ تا اندکی پس از شهریور ۲۰ را با «۵۳ نفر» در زندان گذرانده و جزو بنیانگذاران حزب توده به شمار میآید. او به قول کیانوری از حلقه «روشنفکران ناراضی»ای است که همراه خلیل ملکی، جلال آلاحمد و عدهای دیگر از حزب توده منشعب شدند و نسبت به وابستگی حزب به شوروی واکنش نشان دادند. در سال ۱۳۴۰ برای ادامه تحصیل به سوئیس رفته و فارغالتحصیل مقطع دکتری از دانشگاه فرایبورگ سوئیس است. انور خامهای ۹۸ ساله با اشتیاق خاصی به سؤالات خبرگزاری تسنیم درباره جریانشناسی چپ در ایران پاسخ گفت که این بخش از مصاحبه که در مورد ارتباط او با جلال آلاحمد است به مناسبت ۱۸ شهریور و سالگرد درگذشت جلال در ادامه آمده است:
آقای دکتر خامهای ابتدای آشنایی شما با جلال چگونه بود؟ به عنوان فردی که آلاحمد را از نزدیک درک کردهاید چه ویژگیهایی از شخصیت او برای شما جلب توجه کرد؟
ابتدای آشنایی ما از دوره آموزشی حزب توده بود که ما این دوره را برای جوانان علاقمند به فعالیت سیاسی در حزب برگزار میکردیم. حرص و ولع او برای یادگیری توجه مرا جلب کرد. جلال در دورهای که با مرحوم طالبی و دکتر اپریم کار میکرد واقعا دست راستشان شناخته میشد. بعدها که ارتباط ما با هم نزدیکتر شد، او را وارد جریان اصلاحطلبی کردیم. یعنی خود او یکی از فعالان اصلاحطلبی در داخل حزب شد و جوانان بسیاری را در این مسیر ترغیب کرد. جلال خصلتهای برجستهای داشت. از همه برجستهتر حساسیت شدید او بود. به طوری که در دوستان به سید جوشی معروف بود. او در بسیاری از مسائل حساس بود و تا پای جان میرفت. به مال و پول اصلا اهمیت نمیداد و مادیات برایش واقعا بیارزش بود. من در جلال علاقه به یاد گرفتن، فهمیدن و اشتیاق به اصلاح جامعه را به معنای واقعی میدیدم. هم چنین جلال فردی بود که واقعا عقیده و ایمان داشت و به این نکته باید نسبت به او اذعان داشت چون واقعا اینگونه بود.
نظرتان درباره همراهی جلال در انشعاب از حزب توده چیست؟ علت همراهی او را چه میدانید؟
جلال یک آدمی بود که مثل خیلی افراد دیگر به حزب توده آمده بود. حزب توده در ابتدا حرفهایی میزد که در ایران تازگی داشت و اکثر جوانان بدون توجه به ماهیت حرفها و ارتباط آن با شوروی، جذب آن میشدند. جلال هم مثل خیلی از همین افراد طرفدار حزب توده شد. بعد وقتی ماهیت آنها را دید، دلزده شد و از حزب دور شد. شخصیت جلال اینگونه است، یعنی هم نزدیکیاش به توده و هم دور شدنش از آن و نزدیکیاش به انشعابیون همینطور است. اول فکر کرد این حزب ملی است، اما بعد که ماهیت حزب را دید، خارج شد.
یعنی جلال هم از روی عقیده وارد حزب شد و هم از روی عقیده از حزب خارج شد؟
بله. همینطور است. او هم مثل همهٔ ما همینطور بود. حتی خود ملکی هم در ابتدا با اندیشه ملیگرایی به سمت توده آمد. اما وقتی فهمید که اینها دارند سنگ خودشان را به سینه میزنند و برای ایران کار نمیکنند، جدا شد و انشعاب مطرح شد. هم جلال آلاحمد، هم خلیل ملکی و هم دیگران یک سرنوشت مشابه داشتیم، اول به توده رفتیم و بعد جدا شدیم. ارزش کار به همین بود. اینکه برای ایران به سمت توده رفتیم و بعد باز هم برای ایران از توده جدا شدیم.
شما در یک مصاحبه گفتهاید که جلال برای جاهطلبی صحبت نمیکرد و آنچه را که اعتقادش بود، بیان میکرد و از آن ابایی نداشت. اما در مورد رهبران توده تحلیل دیگری ارائه دادهاید و معتقدید آنها به دنبال موقعیت و قدرت اجتماعی بودهاند. از این جهت تفاوت فاحشی بین رهبران توده و افرادی که با نیت خدمت به کشور وارد حزب میشدند مانند جلال وجود داشته است.
بله. جلال از ابتدای ورود به حزب توده و علاقهمندیاش به روزنامهٔ مردم - که در آن قلم میزد- همینگونه بود. او فکر میکرد آنها ایرانی و ملی هستند و علاقهشان به شوروی از جهت ایراندوستی و ایرانپرستی است. اما بعدها به طرف مقابل این نگاه رسید. خیلیها در آن مقطع به این نتیجه رسیدند و به فعالیتشان در حزب ادامه ندادند.
یعنی او اصلا برای کسب موقعیت اجتماعی کاری نمیکرد؟
خب، هر فردی که به یک جریان سیاسی وارد میشود، نمیتواند بگوید مطلقا چیزی برای خودش نمیخواهد و میخواهد بیعنوان باشد. اما فرق است بین آن فردی که از ابتدا برای اسم و رسم میآید و آن فردی که از ابتدا برای عقیده میآید و ضمن عقیده به اسم و رسم هم میرسد. باید بین این دو فرق گذاشت. این تفاوت بسیار مهمی است.
آقای دکتر! از صفات جلال برایمان بگویید. اینکه گفتید روی عقیده آمده و روی عقیده رفت. آیا در تمام دورانهای فکری جلال همینگونه بود؟ از زمانی که در ابتدای جوانیاش طرفدار کسروی بود، تا زمانی که فضاهای فکریاش را تغییر داد؟
او یک فرد ایرانی و طرفدار ایران بود و اگر تمایلی به کمونیسم و پنجاه و سه نفر هم داشت، برای این بود که فکر میکرد اینها میخواهند برای ایرانی کار کنند و وقتی فهمید که ریش حزب توده در دست شوروی است، جدا شد. ارزش او در همین است؛ از اول ملی بود و تا آخر هم ملی ماند. هر کاری که انجام داد برای ایران بود. او ابتدا طرفدار کسروی بود، بعد طرفدار مارکسیسم - لنینیسم در حزب توده شد و بعد دشمن شوروی شد و استعمار شوروی را نقد کرد ولی هیچ یکی از این کارها را به خاطر پیشرفت یا کسب موقعیت اجتماعی انجام نمیداد. خلاصه عقیده را برای عقیده داشت و زمانی که متوجه شد غربزدگی وجود دارد، با آن به شدت مبارزه و آن را رد کرد. به همین دلیل نمیتوانم بگویم اگر جلال زنده بود تا زمان انقلاب چه وضعی را در پیش میگرفت و در چه فضای فکریای حضور داشت.
در کل درباره تطور فکری جلال در دورههای مختلف چه تحلیلی دارید؟
همانطور که گفتم جلال از نظر فکری و عقیدتی دورههای مختلفی داشته است. اگرچه در یک خانواده مذهبی بزرگ شده، اما مطالعه یک سری کتب در دبیرستان به خصوص کتب کسروی، تغییراتی در افکار او به وجود میآورد. سیر مطالعاتی او ادامه مییابد و او به ضعف نظریات کسروی پی میبرد. بنابراین جلال به همین ترتیب، همیشه در حال گذار از یک دید و شناخت به شناختی دیگر است، اما نکته مهم آن است که بنیان بسیاری از اندیشههایش همیشه ثابت است.
زمانی که شما در اروپا بودید ارتباطتان با جلال ادامه داشت؟
متاسفانه وقتی جلال آمد، من در هامبورگ بودم. درست همان موقعی بود که مریض شده بودم و دیگر سر کلاس اقتصاد نمیرفتم. آن موقع یکی از دوستانم به آلمان آمده بود تا دکتری خود را بگیرد و آسیستان دکتر اشپیگر بود. یک روز آمد و گفت جلال اینجا بود. گفتم چرا مرا مطلع نکردی؟ گفت من شما را ندیدم و به جلال گفتم که فلانی اینجاست، ولی چون عجله داشت، رفت. این فرصت دیدار به این ترتیب از دست رفت. او میگفت جلال آنقدر ضعیف شده بود که من او را نشناختم.
به نظر شما شناخت جلال از غرب چگونه بود؟ جلال کتاب غربزدگی را در این فضا نوشته است اما برخی معتقدند این کتاب از نظر محتوا سطحی است. نظر شما نسبت به غربزدگی جلال چیست؟
کتاب غربزدگی به نظر من اثر باارزشی است. البته آنطور که در ذهنم میگذرد این واژه را ابتدا آلاحمد مطرح نکرده و پیش از او هم مطرح شده است. من از ابتدا به جلال نزدیک بودم و او هم همواره به من حسن نیت داشت، میتوانم درباره او نظر بدهم. جلال یک آدم میهنپرست بود و علایق ملی داشت و هر کاری هم میکرد به خاطر پیشرفت ایران بود. من برای آلاحمد ارزش زیادی قائل هستم. چون یک انسان ملی و آزادیخواه بود که خواهان پیشرفت و بزرگی ایران بود. به نظر من این کتاب را هم در همین راستا نوشت و ارزش کار او به این صداقت در هدفش مرتبط است.
در کل آثار جلال را چگونه ارزیابی میکنید؟
به هر حال کتابهای او در کشور مورد تشویق قرار گرفته و این حق جلال بود. او این شایستگی را داشت که از او تجلیل شود. خیلی از آثار جلال از نوشتههای من متاثر است و در مواردی از آثار دیگران مثل خلیل ملکی یا دیگر نویسندگان. مجموعا نمیتوانیم بگوییم که او یکی از نویسندگان تراز اول ایران است. یا بگوییم مقالهنویسی یا تحلیلگری درجه یک بود. اما در جای خودش در این زمینه، جلال آدم باارزشی است.
نظر شما :