آمریکا چطور پناهگاه امن مردان هیتلر شد؟
امیلی امرایی
او در تازهترین کتابش در جستوجوی هزاران نازی است که به عنوان افسران و نگهبانان اردوگاههای مرگ و درجهداران عالی رتبۀ رایش سوم بعد از پایان جنگ جهانی دوم به ایالات متحده آمدند و زندگی جدیدی را بیسروصدا آغاز کردند. آنها چندان برای این تغییر هویت دچار مشکل نشدند، آن روزها بررسیهای اندکی در مورد هویت پناهندگان آلمانی انجام میشد و افسرانی که در مرگ هزاران زن و مرد و کودک غیرنظامی دست داشتند میتوانستند به آسانی جنایات جنگی خود را فراموش کنند و حتی به آسانی خودشان را به عنوان قربانیان جنگ جا بزنند.
اریک لیشت بلا به پنهان شدنهای معمولی نپرداخته است، او به افسران و همکاران حکومت رایش سوم اشاره میکند که در این روند از کمک و حمایت دولت ایالات متحده و نهادهایی همچون افبیآی و سیآیای برخوردار بودند و در عوض تسلیم کردن قراردادها و اطلاعات نظامی خود، از سوی دولت آمریکا به این مهندسان و دانشمندان هویت تازهای هدیه شد تا عیبهای تاریخی خودشان را بپوشانند. اما چند دههٔ بعد دادستان با سرنخی که از مدارک منتشر شدهٔ نهادهای امنیتی به دست آمده بود، شروع به شناسایی نازیهای پنهان در آمریکا کرد.
نویسنده سراغ پیرمرد در حال احتضاری رفته که در یک خانهٔ سالمندان در ایالت کالیفرنیا در انتظار مرگ است. او رازهای تاریکی از همکاریاش با آدولف آیشمن را در سینه دارد که برای سالها حفظشان کرده تا از خطر انتقامجویی و دادگاهی شدن در امان بماند؛ تا یک روز وقتی پسرش از واشنگتن با او تماسی غیرمنتظره گرفت و گفت: «آیا میدانستی دادستان نامهای فرستاده و گفته پدر شما در یکی از عالیترین سطوح اس.اس حضور داشته؟» و رازهای سر به مهر پیرمرد محتضر آشکار شد.
لیشت بلا که یک روزنامهنگار و پژوهشگر سرشناس است، در این کتاب با تکیه بر اسنادی که کنار هم چیده، مشخص میکند چطور دانشمندان نازی در آمریکا پناه داده شدهاند تا اطلاعات جاسوسیشان از سوی نهادهای امنیتی تخلیه شود. بر اساس اسناد موجود در این کتاب هنوز چند ده نازی در خاک آمریکا زنده هستند.
نویسندهٔ کتاب با تکیه بر گنجینهای از اسناد و مدارک و گفتوگوهایی که برای اولین بار انجام شده فصل تازهای را از تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم افشا کرده است؛ داستانی تکاندهنده و شرمآور از همدستی آمریکا که پناهگاه امنی برای مردان هیتلر مهیا کرده است.
بر اساس مستنداتی که لیشت بلا یافته است این مساله تا اواخر دههٔ ۷۰ و اوایل دههٔ ۸۰ کاملا پنهان مانده بود، در واقع وقتی آمریکا نسبت به این مساله بیداری یافت که چندین دهه از پنهان شدن نازیها میگذشت. دستگاه قضایی وقتی واکنش نشان داد که بسیاری از آنها درگذشته بودند یا آمریکا را ترک کرده بودند اما هنوز تعداد کمی بودند که با افبیآی و سیا در تماس بودند. نکته اینجا بود که دستگاههای اطلاعاتی آمریکا به عنوان همدستان نازیها در پناه گرفتن و پنهان شدن دستهای آلوده آنها، چندان از عیان شدنش خوشحال نبودند، با این حال در اوایل دههٔ ۸۰ در معدود کتابهایی که بر اساس جستوجو در اسناد نوشته شده بود به این مساله اشاره شد.
از لحاظ تعداد پناهندگان نازی رقم درستی در دسترس نیست، اما نویسندهٔ کتاب «نازیها در همسایگی» ثابت میکند که لااقل هزار نفر از افسران عالی رتبه و دانشمندان و مهندسانی که با اس.اس همکاری داشتند در آمریکا پناه گرفتهاند، البته این فقط در سالهای اولیهٔ پس از جنگ نبود و بعد از دههٔ ۵۰ و ۶۰ حتی در اوایل دههٔ ۷۰ هم این پناهندهها با دستگاه امنیتی همکاری داشتند و لااقل در اسناد افبیآی آمده که ۱۶ نفر از این گروه در دهه ۸۰ میلادی هم به دلیل آنچه که احتمال در ارتباط بودن با نازیها تعبیر شده است دوباره تحت بررسی قرار گرفتهاند.
کتاب «نازیها در همسایگی» نشان میدهد با وجود آگاهی از دست داشتن این افراد در جنایات جنگی علیه مردم اروپا یک نوع بیتفاوتی عمیق نسبت به این مساله در دستور کار آمریکا قرار داشت. نویسنده با استناد به یکی از یادداشتهای افسران سیا نشان میدهد که سازمان سیا کاملا در جریان سابقهٔ جاسوسهای آلمانی که تخلیهٔ اطلاعاتیشان میکرد، قرار داشت. در این یادداشت نوشته شده: «احتمالا او در جنایات جنگی آلمان دست داشته، اما با توجه به ارزش اطلاعاتی که در اختیارمان گذاشته، این مساله جزئی است، او بیش از اینها به کارمان میآید.» این فرد همکار اصلی گشتاپو بود و در قتلعام نازیها در لیتوانی دست داشته است.
به اعتقاد نویسندهٔ کتاب شروع این مراوده برمیگردد به سال ۱۹۴۵ و نشستی که آلن دالس، رئیس سازمان سیا با ژنرال ارشد اس.اس در ایتالیا داشت. تلاشها برای برقراری ارتباط با سیا که افسران ارشد نازی در پیاش بودند با موفقیت انجام شده و دستیابی به دانشمندان برجسته مهیا شد. لیشت بلا ثابت میکند که این طرح حمایتی نه تنها برای تخلیهٔ اطلاعاتی افسران ارشد نازی بلکه به دلیل حمایت جامعهٔ روحانیت کاتولیک ضد سامی که در جنوب آمریکا فعال بود هم سرعت بیشتری گرفت.
همچنین بسیاری از این فراریان در پروژهٔ زمین زدن کمونیسم در طول دههٔ ۵۰ با آمریکا همکاری داشتند. آنچنان که در این کتاب آمده است، در دههٔ ۶۰ جی. ادگار هوور بنیانگذار سیا گفته است اصلا برایم جالب نیست و علاقهای هم ندارم که وقت خودمان را برای ردیابی نازیها در آمریکا تلف کنیم. اما در دههٔ هفتاد میلادی با توجه به روی کار آمدن روزنامهنگاری پژوهشی و محققان امور مهاجرت، این موضوع روشن شد که نازیها در آمریکا حضور دارند. نقطه عطف این رسوایی زمانی بود که در سال ۱۹۷۹ دفتر ویژهای برای تحقیقات در این زمینه در وزارت دادگستری افتتاح شد که در آن به جستوجوی این پنهان شدهها میپرداختند، چهرههایی همچون آرتور رودولف که در ساخت برنامهٔ موشکی وی-۲ مشارکت داشت، از جملهٔ افرادی بودند که حضورشان در آمریکا دنیا را حیرتزده کرده بود.
اما به زودی به طرز شگفتانگیزی کاخ سفید در دوره ریگان به چهرههایی همچون پت بوکانان اجازه داد تا تحقیقات در مورد افرادی که در هولوکاست دست دارند را دچار کارشکنی کند. لیشت بلا با تمرکز بر سرنوشت افرادی که به طرز غریبی سر به نیست شدند داستانش را پیش میبرد و برای اولین بار از مرگ رازآلود تام سوبزوکوف حرف میزند؛ مردی از اهالی اروپای شرقی که چیزهایی میدانست و برای همین در یک بمبگذاری مرموز کشته شد.
اما دولت آمریکا برنامهٔ دیگری داشت، آنها برای رویارویی با پیشرفتهای علمی شوروی لازم داشتند از دانشمندان مغموم آلمانی استفاده کنند. «هیونر» معاون نیروی هوایی آمریکا در حوزهٔ اروپا در خاطراتش از ارتباط با جاسوسان آلمانی به عنوان بزرگترین غنیمت جنگی که آمریکا تا آن روز به دست آورده یاد میکند: «ما در مواجهه با تشکیلات علمی آلمانیها تازه فهمیدیم که چقدر عقبمانده هستیم و چرا نباید از این فرصت استفاده کنیم و مغزهای متفکر آلمان را به استخدام خودمان در بیاوریم. چرا باید خودمان را از این کشفیات محروم کنیم و چند سال دیگر عقب بمانیم؟» هیونر هم مانند جی. ادگار هوور معتقد بود اعمال غیرانسانی این مغزهای متفکر به آنها ربطی ندارد و باید آمریکا فقط به پیشرفت علمی و فناوریاش فکر کند.
پروژهٔ «گیرهٔ کاغذ» تنها بخشی از آن لاپوشانی است که آمریکا برای دستیابی به تکنولوژی آلمانیها تن به آن داد و در حالی که اروپا سخت در جستوجوی همدستان هیتلر بود، با کمک بیش از ۸۰۰ دانشمند آلمانی که با نظارت «وان براون» کار میکردند، به بهرهگیری از دانشمندان آلمانی پرداخت تا شاید رقیب بزرگش شوروی را سر جای خود بنشاند. پروژهٔ «گیرهٔ کاغذ» اسمی بود که برای این همدستی گذاشته بودند و در آگوست ۱۹۴۵ توسط شخص رئیسجمهور ترومن تصویب شده بود و درست سه ماه بعد اولین گروه از دانشمندان آلمانی و همکاران رایش وارد آمریکا شدند. البته ترومن دستور داده بود افرادی که در نسلکشی و جنایات جنگی دست دارند و یا حامی نازیها بودهاند از این پروژه حذف شوند. اما اصلیترین دانشمند این همکاری وان براون یکی از اعضای بلندپایه اس.اس بود و در پروندهٔ او در سازمان سیا هم از وان براون به عنوان فردی با خطر امنیتی بالا نام برده شده بود.
اما فقط وان براون نبود، یکی از سرشناسترین دانشمندان نازی که با زندانیان اردوگاه مثل گوشت دم توپ و حیوانات آزمایشگاهی برخورد کرده بود در این پروژه حضور داشت، او کسی نبود جز آرتور رودلف که برای دستیابی به موشک وی-۲ بیش از ۲۰ هزار نفر را در اردوگاه کار اجباری قربانی پروژهٔ تحقیقاتی خود کرده بود. در پروندهٔ امنیتی او از اصطلاح «صد درصد نازی خطرناک» استفاده شده بود، اما آمریکا به هیچ قیمتی حاضر به تحویل دادن این افراد نبود. کرت دیبوس متخصص پرتاب موشک و افسر عالی رتبۀ اس.اس را به عنوان تهدیدی برای نیروهای متفقین زیر نظر داشتند، اما او باید تمام نقشهها و آنچه در اثر آزمایش با انسان واقعی به دست آورده بود را در اختیار آنها میگذاشت.
سیا برای کمک به ناسا پدر علم پزشکی فضا را در اختیار همکاران بخش هوا و فضا قرار داد، او کسی نبود جز دکتر هوبرت استراگهلد که در آلمان نازی از او به عنوان «پدر پزشکی فضا» یاد میشد. او در داخائو و آشویتس صدها نفر را در اتاقکهایی بدون فشار هوا و در درجهٔ انجماد نگه میداشت تا به نتایج علمی درست برسد و بعدها برای نجات از مجازات این اطلاعات را در اختیار ناسا قرار داد تا آمریکا بدون اینکه از انسان قربانی بگیرد به این فناوری و نتایج علمی دسترسی پیدا کند.
اریک لیشت بلا شهر به شهر جستوجو کرده است، او کنار پیرمردی نشسته که دوست تام سوبزوکوف سر به نیست شده در آمریکا بوده، خشمگین است از اینکه دم آخر هم رهایش نمیکنند، عصبانی است از اینکه میخواهند بازخواستش کنند و با همان لهجهٔ زمخت اروپای شرقی میگوید: «تو نمیفهمی، زندگی من در خطر بود.» اما دولت آمریکا زندگی او و بسیاری دیگر را از خطر نجات داد تا با خطر شوروی مقابله کند و در عوض روی خون آنهایی که قربانی دستیابیهای علمی دانشمندان آلمانی بودند قد برافراشت.
نظر شما :