غوغای «روشنفکران تروریست» و اعدام جزنی
سیدعبدالجواد موسوی در «خبرآنلاین» به «حمله تروریستی به خاطر یک تیتر» پیش از آنکه مجله روی دکهها بیاید، پرداخته و نوشته است: «این تیتر در کنار عکسی از بیژن جزنی چپهای داخل و خارج را به صف کرد تا به صراحت و بدون هیچ استنادی سردبیر مهرنامه را به مزدوری و جاسوسی و قلم به مزدی و آدمفروشی و کلی تهمت ریز و درشت دیگر متهم کنند. من البته نه شیوه مهرنامه را در ترویج و دفاع از لیبرالیزم و سرمایه داری میپسندم و نه حملات آنها را به چپهای داخلی و خارجی منصفانه میدانم اما محمد قوچانی اگر ذرهای تردید در انتشار آن تیتر داشت حالا میتواند به استناد همین دشنامها و تهمتها به خودش حق بدهد و با وجدانی آسوده پروژه تخریب چپها را پی بگیرد. گروهی که دعوی روشنفکری دارند و به ظاهر هیچ قدرتی هم ندارند و در مقابل یک مجلهای که هنوز چاپ نشده چنین بیرحمانه میتازند، فردا روزی اگر سوار بر اسب چموش قدرت شوند با مردم نگونبختی که دعوی حمایت از آنها را دارند چه خواهند کرد؟ حق بدهید به آنها که تا اسم چپ به میان میآید یاد جانوران خونخواری مثل استالین و پل پوت میافتند و هیچ رقمه نمیتوانند به خودشان بقبولانند بین تئوریپردازیهای فیلسوف پرشور آلمانی و رفتار این وحوش نسبتی برقرار نباشد.»
اما «مهرنامه» چه نوشت که اردوگاه چپگرایان را اینگونه برانگیخت؟ نقدها بیشتر متوجه تیتر مجله و تعبیر «اعدام» برای جزنی بوده و کمتر درباره مطالب آن نقد و نظری ابراز شده است. سعید حجاریان در این شماره «مهرنامه»، ۴۵ سال پس از مقاله امیرپرویز پویان با عنوان «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» یادداشتی نوشته درباره «ضرورت مبارزه مصلحانه و رد تئوری فنا» که در آن تاکید کرده است: «به لحاظ نظری کسانی پیدا شدند که با این مشی (مسلحانه) مبارزه جانانهای کردند و سؤالات جدی روبهروی آن گذاشتند که پاسخ به آن دشوار بود. نوشتههای «تورج حیدری بیگوند» و «هوشنگ تیزابی» و حزب توده و به خصوص کتاب مشهور لنین «چپروی بیماری کودکی کمونیسم» چریکها را دچار چالشهای نظری فراوانی کرده بود؛ اما تیر خلاص را انقلاب اسلامی به این مشی وارد آورد و نشان داد که راههای دیگری نیز برای مبارزه وجود دارد که بسیار موثرتر و کارآتر عمل میکند و آنچنان تلالویی دارد که مشی مسلحانه پیش آن، چون خرده شرری بیش نیست.»
انوش صالحی، نویسنده و پژوهشگر به زندگی و مبارزه سیاسی جزنی پرداخته و به نحوه محاکمه و قتل او اشاره کرده است. با بازداشت عباس سورکی و ناصر آقایان در ۱۹ دی ۱۳۴۶، چهارده نفر از اعضای گروه جزنی دستگیر میشوند. دادگاه در ۲۵ دی ۱۳۴۷ وارد شور شد و بر اساس رأی صادره دادگاه عادی شماره یک دادرسی ارتش، بیژن جزنی به ۱۵ سال و بقیه همراهانش به ده تا سه سال محکوم شدند. با اعتراض محکومان به رای صادره در فاصله کوتاهی دادگاه تجدید نظر شماره دو دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی برگزار شد و رای دادگاه تجدید نظر تفاوت چندانی با دادگاه بدوی جز کاهش طول زندان یکی از محکومان نداشت.
جزنی و یارانش در حالی وارد زندان قصر میشدند که برخی از اعضای باقیمانده گروهش در بیرون به تجدید کار تشکیلاتی پرداخته بودند و برخی دیگر از گروههای سیاسی نیز در تکاپوی انتخاب این شیوه مبارزه بودند. حضور جزنی در زندان قصر طولی نکشید. در فروردین ماه ۱۳۴۸ برخی از افراد زندانی گروه نقشه فراری را طراحی میکنند. جزنی ضمن مخالفت با طرح فرار از همسرش میخواهد تا با فراهم کردن امکاناتی به آنها یاری رساند. میهن قریشی در شب مقرر به کمک فردی که از او با عنوان «میم» یاد میکند ماشینی را به کنار در غربی زندان قزلقلعه میبرند و منتظر میمانند ولی وقتی خبری نمیشود به اتفاق همراهش به خانه برمیگردند. پس از شکست طرح فرار اعضای گروه به زندان انفرادی منتقل شده و سپس به زندان شهرستانها تبعید میشوند. به این ترتیب جزنی راهی زندان قم میشود. بیژن جزنی در دوره زندان قم در کنار زندانیان عادی هر چند از فضای کار تجاری و فعالیتهای سیاسی دور شده بود اما همچنان با پشتکار و دیدی که نسبت به روند زندگی داشت لحظهای از تلاش و کوشش دست نکشید. او در زندان قم به نقاشی و نگارش پرداخت. دیدار هفتگی با همسر و خانواده و ارتباط دوستانه با برخی از زندانبانان موجب شد تا از امکانات مناسبی برای کارهای خود برخوردار باشد.
خروج نوشتهها و نقاشیهای او از زندان معمولاً توسط همسرش صورت میگرفت. از جمله آثاری که توسط جزنی در دوره زندان قم نوشته شد میتوان از دو دفتر یادداشت نام برد که از بدو ورود وقایع روزمره را به صورت استعاری مینوشت و یا به اظهارنظر درباره کتابهای در حال مطالعه میپرداخت. مقالهای درباره «پرویز نیکخواه»، چند داستان کوتاه و یک رمان تاریخی بر حول حوادث سیاسی تاریخ معاصر در همین دوره به نگارش درآمد. یکی از مهمترین کارهای جزنی در زندان قم نگارش کتابی با عنوان «آنچه یک انقلابی باید بداند» بود که آن را با نام «ابوعباس – رمص» به بیرون فرستاد. جزنی تاریخ نوشته را نیز یک سال قبل از تاریخ واقعیاش گذاشت تا اگر تصادفاً به آن دست یافتند به رابطه بیرون و درون زندان پی نبرند. این کتاب منتسب به عباس صفایی فراهانی بود که در همان دوره از فلسطین بازگشته و به همراه جمع دیگری در تدارک آغاز مبارزه مسلحانه بودند. اتفاقی که وقوع آن در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ در سرنوشت جزنی نیز موثر بود. متعاقب این رویداد جزنی و سایر یارانش از زندانهای شهرستانها به تهران فراخوانده شدند و دوباره مورد بازجویی قرار گرفتند.
صالحی در ادامه نوشته است: «بیژن جزنی از محدود فعالان جنبش چریکی بود که توانست در طول حیات خود تلفیقی از زندگی، کار و مبارزه سیاسی را بوجود آورد و در این عرصهها نه تنها موفق شود بلکه دستاوردهای ماندگاری نیز از خود به یادگار بگذارد. جزنی جزو آن دسته از سیاسیون تاریخ معاصر است که با مجموعهای از تواناییها پا به این عرصه گذاشت و مخاطرات و نظرگیر بودن کار عرصه سیاسی به محملی برای نادیده گرفته شدن کمبودها و ناتوانیهایش تبدیل نشد. او برای «نان و نام»، برای گذران چند روز جوانی، برای دیده شدن بیشتر و یا دیده نشدن در عرصههای دیگر پا به این عرصه نگذاشت. مواردی که توجه به آنها در آسیبشناسی کار سیاسی بخصوص در موج اوایل انقلاب بسیار حایز اهمیت است. انتخاب جزنی و رفقایش برای طرح قتلعام فروردین ۱۳۵۴ نشان از درک درست کارگزاران امنیتی حکومت شاه از موقعیت و تواناییهای آنها داشت تا همزمان با موج سرکوب بیرون که بیش از همه شامل جریانات چپ بر اساس سیاست «چپهراسی» شاه شده بود در درون زندان نیز افراد شاخص و تاثیرگذار این جریان سیاسی نابود شوند.»
مازیار بهروز، استاد تاریخ دانشگاه سانفرانسیسکو و نویسنده کتاب «شورشیان آرمانخواه» در گفتوگو با مهرنامه درباره مشی مسلحانه چریکهای فدایی، استفاده از واژه «تروریسم» را ناکارآمد و بیفایده دانسته که «تبدیل شده است به یک حربه سیاسی که هر گروه و یا حکومتی که دیگری را مخالف خود میداند از آن استفاده میکند.» او از اصطلاح «عمل تروریستی» استفاده کرده و گفته است: «زمانی که فداییان دست به عمل مسلحانه زدند، جدا از اینکه گروه احمدزاده - پویان باشد یا جزنی - ظریفی، روی دو واقعیت عینی جامعه ایران انگشت گذاشتند و آن را به عنوان دلایل اصلی روی آوردن به مبارزه مسلحانه طرح کردند. دلیل اول خشونت حکومتی بود که با ۲۸ مرداد آغاز و بعد از اصلاحات ارضی تشدید شده بود. دوم، قرق شدن فضای سیاسی و مصادره شدن جامعه مدنی توسط این خشونت حکومتی بود.»
هوشنگ ماهرویان که خود زمانی به جریانهای چپ گرایش داشته و حالا منتقدش شده و روزگاری با حمید اشرف و فرخ نگهدار از اعضای چریکهای فدایی همبند بوده، در گفتوگویی از جزنی و گروهش به عنوان «حزب توده رادیکال شده» یاد میکند که تمایلاتشان به شوروی کاملا مشخص است و تندتر هستند. او به جزوه «آنچه یک انقلابی باید بداند» جزنی اشاره کرده که در آن از فئودالیسم دفاع کرده است. به عقیده ماهرویان «اگر بیژن جزنی زنده میماند بیشتر به اکثریتیها (فدائیان خلق) نزدیک میشد. تفکرات جزنی هم بیشتر شبیه تودهایها بود و اکثریتیها هم نزدیک به توده بودند.»
نظر شما :