ایرج امینی: آمریکاییها روز ۲۸ مرداد نقشی نداشتند
***
شما به عنوان یکی از منتقدان دکتر مصدق، مهمترین اشتباهات سیاسی وی را چه میدانید؟
من گرچه هیچ وقت مصدقی نبودهام اما دکتر مصدق برای من شخصیت محترمی است. من بیشتر طرفدار شخصیتهایی هستم که حاضرند حتی از آبروی خودشان برای تامین منافع مملکت بگذرند. متاسفانه دکتر مصدق وجیهالمله بودن خودش را به حفظ منافع مملکت ترجیح میداد. عملکرد مصدق از آغاز عمر سیاسیاش این گونه بود. مثلاً مصدق در زمان رضا شاه، مخالف ساختن راه آهن بود. او معتقد بود که انگلیسیها ممکن است از راه آهن ما استفاده کنند. البته این طور هم شد ولی علت این امر، وقوع جنگ جهانی بود. راه آهن چیزی بود که ایران به آن احتیاج داشت. از این که بگذریم، بزرگترین ایراد من به دکتر مصدق، مربوط به سیاستهای وی در مساله ملی شدن نفت است. مصدق را باید از حیث ملی کردن صنعت نفت تحسین کرد. ملی شدن صنعت نفت، به حق، نام و شخصیت مصدق را در سایر کشورهای جهان سوم هم مطرح کرد. اما ایراد من به دکار مصدق این است که او مساله نفت را حل نکرد. در آن زمان پیشنهادات زیادی به دولت مصدق شد که البته برخی از آنها به صلاح مملکت نبود. برخی معتقدند مصدق باید پیشنهاد بانک جهانی را قبول میکرد. ولی من با این حرف نیز موافق نیستم؛ زیرا پیشنهاد بانک جهانی به ما دو سال فرصت میداد تا مساله نفت را موقتا حل کنیم ولی راه حل اساسیای برای بعد از آن دو سال ارائه نمیکرد. در اسفند ماه 1331 پیشنهاد دوم چرچیل- ترومن به دولت مصدق ارائه شد. این پیشنهاد تمام اهداف قانون ملی شدن صنعت نفت را تامین میکرد. بر اساس این پیشنهاد، ایران میبایست غرامتی را مطابق حکم دادگاه لاهه به شرکت نفت ایران و انگلستان بپردازد. فواد روحانی که در آن زمان مشاور حقوقی شرکت نفت بود و بعدها کتابی هم در نقد مصدق نوشت، میگوید که مصدق پس از ارائه پیشنهاد دوم چرچیل - ترومن، گفت این بهترین پیشنهاد ممکن است و ما باید این پیشنهاد را قبول کنیم. روحانی میگوید مدتی بعد که من دوباره به دیدار مصدق رفتم، دیدم رای او کاملاً عوض شده و مخالف این پیشنهاد است. حالا چه کسانی رای مصدق را زذه بودند؟ دکتر شایگان و مهندس حسیبی که هیچ کدامشان کوچکترین تخصصی در موضوع نفت نداشتند. روحانی میگوید که مصدق گفت انگلیس میخواهند تا ابد پول نفت ما را به عنوان غرامت بگیرند. در صورتی که آنها پیشنهاد کرده بودند ایران 25 درصد از درآمد فروش نفت خود را به عنوان غرامت به شرکت نفت ایران و انگلستان بپردازد تا اینکه دادگاه لاهه رای خود را صادر کند. آنها میگفتند هر میزان غرامتی هم که تعیین شود، ایران طی بیست سال به انگلستان میپردازد و اگر هم ایران درآمدی از فروش نفت نداشته باشد، نفت خام به انگلستان میدهد. دادگاه لاهه هم نسبت به مصدق سمپاتی داشت و زمانی که انگلستان از ایران شکایت کرد، دادگاه به نفع ایران رای داد. اگر دکتر مصدق پیشنهاد دوم چرچیل - ترومن را قبول کرده بود، اصلاً کار ما به این جا نمیرسید که 60 سال بر سر ماهیت حادثه 28 مرداد اختلاف داشته باشیم. یعنی بعضیها بگویند 28 مرداد کودتا بود و بعضیها هم بگویند که آن حرکت یک قیام بود.
ظاهراً مصدق از ترس جنجال تبلیغاتی حزب توده و آیت الله کاشانی این پیشنهاد را رد کرد.
بله، گرفتاری ما همین بود. مصدق میتوانست استعفا دهد و اللهیار صالح را به جای خودش بگمارد. در این صورت مصدق با از خودگذشتگی، آن پیشنهاد را مبنای سیاست نفتی دولت قرار میداد و گامی بزرگ در مسیر تامین منافع مملکت بر میداشت ولو به قیمت گذشتن از آبروی خودش. البته این را هم اضافه کنم که شرکتهای نفتی جهانی در آن زمان کوچکترین احتیاجی به نفت ایران نداشتند. زیرا پس از ملی شدن نفت و تحریم جهانی ایران، تولید عربستان سعودی، عراق و کویت آن قدر بالا رفت که خلاء نفت ایران در بازارهای بین المللی پر شد. بعد از سوقط مصدق نیز نفت ایران به سفارش ترومن وارد بازارهای جهانی شد.
پس شما معتقدید که مصدق آخرین پیشنهاد برای حل مساله نفت را صرفاً به دلیل میل به قهرمان ماندن نپذیرفت.
بله، صد در صد. من معتقدم منافع ملی مهمتر از وجیهالمله بودن یک فرد خاص است.
اما برخی از هواداران مصدق، به شدت مخالف این حرف شما هستند که منافع ملی بالاترین اولویت مصدق نبود.
در اینکه دکتر مصدق آدم وطن پرستی بود، هیچ شکی نیست ...
آنها میگویند مصدق به قهرمان شدن فکر نمیکرد.
نه، این حرف اشتباه است. اعضای جبهه ملی، به غیر از کسانی مثل دکتر صدیقی که من برای آنها خیلی احترام قائلم، غالبا یک بعدی میاندیشند.
نسبت به چه چیزی یک بعدی فکر میکنند؟
نسبت به همه چیز! مثلاً من به یکی از نزدیکان دکتر مصدق گفتم که چرا مصدق پیشنهاد دوم چرچیل- ترومن را نپذیرفت. او در جواب من گفت اگر مصدق آن پیشنهاد را هم قبول میکرد، باز انگلیسیها مخالفت میکردند. آخر این هم شد جواب؟! شما این پیشنهاد را قبول کنید و بعد از آن ببینید که انگلیسیها مخالفت میکنند یا نه.
به مصدق این ایراد هم وارد شده است که مانع از تشکیل آن جلسه تاریخی اعضای جبهه ملی با فداییان اسلام نشد ...
همان جلسهای که به ترور رزم آرا منتهی شد.
بله. منتقدین میگویند که جبهه ملی در آن جلسه خودش را وامدار فداییان اسلام کرد. نظر شما در این باره چیست؟
با توجه به جو آن زمان، من کاملاً میتوانم احتمال بدهم که اعضای جبهه ملی بدون اجازه در آن جلسه حاضر شده باشند. به نظر من آنها اگر فکر میکردند ائتلاف با فداییان اسلام کار آنها را جلو میبرد، نیازی نمیدیدند که برای حضور در چنان جلسه ای از دکتر مصدق اجازه بگیرند.
به نظر شما مصدق از آن جلسه حتی مطلع هم نبوده است؟
من فکر نمیکنم که دکتر مصدق به کشتن یک نفر راضی شده باشد.
آخر مصدق خودش در مجلس، زمانی که رزم آرا به عنوان نخست وزیر به مجلس آمد، رزم آرا را تهدید به مرگ کرد.
من در این باره نمیتوانم داوری قاطعی داشته باشم. شاید مصدق آن جمله را از سر عصبانیت گفته باشد. ببینید حرف من این است که مصدق باید پیشنهاد دوم چرچیل - ترومن را میپذیرفت ولی حتی اگر خودش هم حاضر نبود آن پیشنهاد را بپذیرد و وجاهت ملیاش مخدوش شود، باید استعفا میداد و حکومت را به نفر بعدی واگذار میکرد تا کس دیگری آن پیشنهاد را، که تامین کننده منافع ملی ایران بود، بپذیرد.
ایراد دیگر به دکتر مصدق وارد شده، عدم مدیریت رابطهاش با آیت الله کاشانی است. یعنی مصدق تا پیش از سی تیر 1331 بیش از حد به کاشانی میدان داده بود و پس از آن ناگهان کاشانی را نادیده گرفت.
اقدامات آیت الله کاشانی در سی تیر 1331 یکی از عوامل اصلی سقوط قوامالسلطنه بود. به هر حال کاشانی به عنوان یک روحای نفوذی در تودههای مردم داشت که قابل چشم پوشی نبود. مثلاً در روز 28 مرداد نیز اقدامات کاشانی و آیت الله بروجردی به ضرر مصدق تمام شد.
ولی آیت الله بروجردی نقشی در سقوط دکتر مصدق نداشت.
داریوش بایندر در کتابی که اخیرا منتشر کرده، با عنوان "سیا و ایران: بررسی جدید سقوط دکتر مصدق"، مدارکی منتشر کرده دال بر دخالت آیت الله بروجردی در کنار رفتن مصدق؛ زیرا آیت الله بروجردی راضی نبود که شاه از ایران برود.
اما علی رهنما در کتاب "نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی" دادههای دقیقی در خصوص پرهیز آیت الله بروجردی از هر گونه موضع گیری علیه دکتر مصدق میآورد.
در این باره مطمئن نیستم. به هر حال بایندر در کتاب خودش چنین اسنادی را مطرح و منتشر کرده است.
فقدان قاطعیت در برخورد با مخالفان، انتقاد دیگری است که به مصدق وارد شده است. نمونه بارز آن هم عدم دستگیری فضل الله زاهدی است که در مجلس بست نشسته بود.
مصدق آن جا به قانون اساسی احترام گذاشت. مطابق قانون اساسی، وقتی کسی در مجلس بست مینشست، حکومت نمیتوانست وارد مجلس شود و او را دستگیر کند. اتفاقاً این کار مصدق بسیار قابل تحسین است. حالا بگذریم از اینکه مصدق رفراندومیرا برگزار کرد که اصلاً در قانون اساسی پیش بینی نشده بود. رعایت حرمت حریم مجلس، ناشی از پاکی دکتر مصدق بود. احترامیکه من برای دکتر مصدق قائلم، بیش از هر چیز به دلیل پاک بودن مصدق است. پاک بودن، احترام به قانون اساسی، تاکید بر اینکه شاه سلطنت کند نه حکومت، همگی نقاط قوت دکتر مصدق هستند. ایراد من به دکتر مصدق به مساله نفت و میل به قهرمان شدنش بازمیگردد. مثلاً انتصاب تیمسار دفتری اقدام بسیار عجیبی بود مصدق انجام داد. تیمسار دفتری طرفدار زاهدی بود. این انتصاب این فرضیه را در ذهن برخی از افراد بوجود آورده است که مصدق تیمسار دفتری را بر سر کار اورد تا اوضاع به گونهای عوض شود که در نهایت خودش بتواند به صورت یک قهرمان صحنه سیاسی ایران را ترک کند! البته این یک فرضیه است و من مدرکی در تایید آن ندارم و نمیتوانم در این باره قضاوت کنم.
درباره فقدان قاطعیت مصدق این نکته هم ذکر شده که مصدق پیشنهاد خلیل ملکی در خصوص تشکیل گارد ویژهای برای حفظ دولت و نهضت ملی شدن صنعت نفت را نپذیرفت.
فراموش نکنید که مصدق جزو رجل زمان قاجار بود. او اصلاً نمیتوانست مطابق سیستم فکری خلیل ملکی فکر کند و تصمیم بگیرد.
یعنی خمیرمایه انقلابی نداشت؟
بله. او به هیچ وجه انقلابی نبود. مصدق متعلق به نسل دیگری بود. نسل مصدق حتی به سیاست خارجی هم اشراف چندانی نداشت. وقتی دموکراتها در آمریکا بر سر کار بودند، از مصدق پشتیبانی میکردند. اما وقتی که آیزنهاور به قدرت رسید، مصدق این نکته را پیش بینی نکرد که آمریکا با انگلستان علیه او ائتلاف میکند. مصدق شخصیتی متعلق به زمان گذشته بود و آشنایی چندانی با اوضاع و احوال بین المللی زمان خودش نداشت. متاسفانه اطرافیانش هم این گونه بودند. دولت آمریکا ابتدا تلاش کرد که اختلاف ایران و انگلستان را حل کند اما وقتی که آن اختلاف لاینحل باقی ماند، طبیعی بود که آمریکا به دلیل حمایت از ایران قید رابطه دوستانه با انگلستان را نزند.
شما اخیراً فرمودید که حادثه 28 مرداد کودتا نبود. چرا؟
من مایلم که این حرف خودم را تصحیح کنم. گاهی احساسات بر عقل آدمی غلبه میکند. من به عنوان یک دیپلمات سابق و پژوهشگر کنونی نباید با آن قاطعیت چنین اظهارنظری میکردم. من همیشه طرفدار نوعی آشتی ملی بودهام. الان هم قائل به آشتی ملی بین جمهوری اسلامی و مخالفانش هستم. به دلیل همین روحیه خیلی افسوس میخورم که برخی از اقشار مردم ایران بر سر کودتای 28 مرداد با یکدیگر اختلاف پیدا کردهاند. من در آن مصاحبه از روی کلافگی گفتم که شاه در 25 مرداد، به دلیل اینکه مجلس منحل شده بود، میتوانست دکتر مصدق را از نخست وزیری عزل کند.
بر اساس کدام بند قانون اساسی مشروطه؟
الان حضور ذهن ندارم ولی مطابق قانون اساسی، وقتی که مجلسی در کار نباشد، شاه میتوانست نخست وزیر را عزل کند و نخست وزیر جدید را تعیین کند. من در آن مصاحبه گفتم شاه باید وزیر دربار را میفرستاد و فرمان عزل نخست وزیر را محترمانه به مصدق ابلاغ کند. وقتی شما نیمه شب نصیری را همراه با زره پوش و سرباز به سراغ مصدق میفرستید و فردا صبح هم فاطمی و زیرک زاده را دستگیر میکنید، این کار را میتوان کودتا نامید. کودتا علیه نخست وزیر. شاید من نباید قاطعانه میگفتم که حادثه 28 مرداد به هیچ وجه کودتا نبود. ببینید در اینکه عده زیادی از مردم به نفع شاه به خیابانها آمدند شکی نیست. اما معتقدان به کودتا میگویند که در روز 28 مرداد ارتش به خیابان آمد و آمریکاییها هم 70 هزار دلار خرج کل عملیات کردند. اشتباه من این بود که قاطعانه قضاوت کردم و از این بابت پوزش میطلبم. وگرنه هنوز بر این عقیدهام که 28 مرداد، اگر قیام هم نبود، به هر حال پیشامدی بود که عامه مردم، برخی از روحانیان و ارتش در وقوع آن نقش داشتند. نقش آمریکاییها در روز 25 مرداد به پایان رسیده بود.
در واقع شما میفرمایید دولت مصدق در فاصله 25 تا 28 مرداد غیرقانونی بود چرا که فرمان عزل صادر شده از سوی شاه، قانونی بود.
من چون طرز ابلاغ فرمان عزل دکتر مصدق را نمیپسندم، نمیتوانم بگویم دولت مصدق در آن سه روز غیرقانونی بود. از نظر من، دولت مصدق زمانی میتوانست غیرقانونی تلقی شود که آن فرمان را وزیر دربار به مصدق ابلاغ کرده باشد و او هم از پذیرش فرمان عزل سر باز زند.
چرا شاه مصدق را به این شکل عزل نکرد؟
من فکر میکنم شاه میترسید که جریان سی تیر تکرار شود.
یعنی مصدق کنار برود و بعد با قدرت بیشتری به صحنه بازگردد؟
بله. به عقیده من اگر ماجرای سی تیر رخ نداده بود، شاید شاه فرمان عزل را بدون حضور توسل به نیروهای نظامیبه مصدق ابلاغ میکرد.
اگر شاه این طور عمل میکرد، به نظر شما مصدق از قدرت کناره میگرفت؟
بله، به نظر من مصدق در چنین شرایطی کنار میرفت. در آن زمان مصدق دیگر حمایت کاشانی و سایر روحانیان را هم نداشت و شاید قیام سی تیر تکرار نمیشد.
حالا واقعا تعداد کسانی که در روز 28 مرداد علیه مصدق به خیابانها آمدند، زیاد بود؟
من خودم شاهد تظاهرات آنها بودم. من در همین خیابان شریعتی فعلی بودم و عدهای از مردم عکس شاه را در دستشان گرفته بودند و شعار "زنده باد " میدادند.
آن تظاهرات واقعاً خودجوش بود یا اینکه جوشانده بودندش؟!
شاید کمیهم - به قول شما - جوشانده شده بود ولی مبلغی که توسط برادران رشیدیان خرج شد، 70-60 هزار دلار بود. اگر چه در آن زمان ارزش دلار بالا بود ولی باز این مبلغ در حدی نبود که ناگهان باعث شود مردم از مصدق برگردند. به هر حال ملت ما هم این طوری است که گاهی زنده باد میگوید و گاهی مرده باد.
واقعاً مردم آن روز صبح شعار میدادند زنده باد مصدق و عصر مرگ بر مصدق گفتند؟
من آن روز صبح الهیه بودم و مرکز شهر نرفتم. صبح در الهیه شعار زنده باد مصدق نشنیدم. ممکن است روزهای 26 و 27 مرداد مردم شعار زنده باد مصدق داده باشند ولی روز 28 مرداد، لااقل من این شعار را نشنیدم. به نظر من تندرویهای دکتر فاطمی در آن روزهای آخر خیلی به ضرر مصدق تمام شد.
چرا مصدق اصلاحطلب میانهرو، آدم تندرویی مثل فاطمی را دست راست خودش کرده بود؟
نمیدانم چرا همه نخست وزیران ما یک آدم تندرو در کنار خودشان داشتند. مثلاً قوام السلطنه، عباس شاهنده - مدیر روزنامه فرمان - را در کنار خودش داشت. البته شاهنده خیلی تاثیرگذار نبود ولی به هر حال آدم تندرویی بود که در کنار قوام قرار داشت. قوام هم میگفت نخست وزیر مثل منزل است که سالن پذیرایی و اتاق خواب دارد و این شاهنده هم دستشویی من است! ارسنجانی هم در کنار پدر من بود. ارسنجانی اگر چه آدمی دوست داشتنی بود ولی به هر حال تندرو بود. دکتر مصدق هم دکتر فاطمی را در کنار خودش داشت.
شما سال 32 چند سالتان بود؟
18 سال. آن موقع تازه به تهران آمده بودم.
روزی که مصدق سقوط کرد شما چه احساسی داشتید؟
هیچی! من آن موقع دنبال کار تئاتر و سینما بودم و خیلی به سیاست علاقهمند نبودم. فقط به خاطر دارم کمی پیش از روز 28 مرداد در شمال و در هتل رامسر بودیم. یک دفعه شنیدیم که کودتا شده و شاه از کشور بیرون خارج شده است. یک عده هم شروع کردند به بشکن زدن و رقصیدن. بعداً که مصدق سقوط کرد و شاه به ایران برگشت، همین عده را در دربار دیدم. یعنی سال بعد آمده بودند که عید نوروز را به شاه و اشرف تبریک بگویند! مشکل ما این است که خیلی راحت رنگ عوض میکنیم.
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :