مرگ راکفلر؛ بانکداری که شاه را به آمریکا برد
این مرد عامل بحران گروگانگیری سفارت آمریکا بود؟
تاریخ ایرانی: مرگ دیوید راکفلر حرارت و ستایش بسیاری به همراه داشت، اما هیچ یادی از نقش مرموز وی در بحران گروگانگیری سال ۱۹۸۰ که غرق شدن پرزیدنت جیمی کارتر در انتخابات ریاستجمهوری را به همراه داشت به میان نیامد.
۲۳ مارس ۱۹۷۹، اواخر یک عصر جمعه، دیوید راکفلر رئیس بانک چیس منهتن و دستیار قدیمیاش، جوزف وارنر رید، وارد خانهای در محله گرانقیمت بیکمن در بخش شرقی نیویورک شدند. در آنجا با زنی ریز جثه، پرحرارت و عمیقا مضطرب ملاقات کردند، آنها به چشم دیده بودند زندگی این زن چطور در دو ماه اخیر زیر و زبر شده است.
شاهزاده خانم ایرانی، اشرف، خواهر دوقلوی شاه، زنی پولادیناراده در حکومت ایران که از قدیمالایام قدرت اعمال نفوذ عظیمی در پشت پرده سیاست کشور کهن پارس در اختیار داشت، حالا در تبعید - البته تبعیدی مجلل - به سر میبرد. از آنجا که نیروهای اسلامگرا حالا حکومت در سرزمین مادری وی را در اختیار داشتند، اشرف همچنین با گرفتاری برادر بیمارش، شاه ساقطشده ایران که ابتدا به مصر و بعد مراکش گریخته بود، دست و پنجه نرم میکرد.
اینک اشرف خواستار کمک مردی بود که ریاست یکی از بانکهای اصلی ایالات متحده را بر عهده داشت، مردی که برای یک ربع قرن به عنوان بانکدار شاه خدمات شایانی ارائه داده بود و میلیاردها دلار از اموال ایران را در اختیار داشت. پیغام اشرف صریح بود. درخواست وی از راکفلر این بود که نزد جیمی کارتر پادرمیانی کند و از او بخواهد در خصوص تصمیمش علیه اعطای پناهندگی به شاه در ایالات متحده تجدیدنظر کند.
«اشرف پریشانخاطر است و گوشزد میکند که به برادرش ضربالاجلی یک هفتهای برای ترک محل اقامت فعلیاش - مراکش - داده شده است. برادرم دیگر هیچ جایی برای رفتن ندارد. ملتمسانه میگوید: و کسی نمانده که به او پناه برد» (رجوع کنید به خاطرات دیوید راکفلر).
تجدیدنظرخواهی رد میشود
کارتر در برابر تجدیدنظر برای صدور مجوز به شاه برای ورود به ایالات متحده مقاومت میکرد. وی از آن هراس داشت که پذیرفتن شاه، پرسنل سفارت ایالات متحده در تهران و دیگر منافع این کشور را به خطر اندازد. اواسط فوریه ۱۹۷۹ رادیکالهای ایرانی به داخل سفارت هجوم برده و تا پیش از مداخله حکومت برای رهایی کارکنان سفارت، مدت کوتاهی آنها را به گروگان گرفته بودند.
کارتر از تکرار این بحران در وحشت بود. همین حالا نیز ایالات متحده به خاطر تاریخچه دخالتهای سیآیای در امور ایران به شدت در نزد (رهبران) انقلاب اسلامی بدنام بود. آژانس جاسوسی ایالات متحده به سازماندهی سرنگونی دولت ملی و منتخب ایران در سال ۱۹۵۳ و بازگرداندن تاج و تخت به شاه و خاندان پهلوی یاری رسانده بود. در ربع قرن پس از آن، از طریق قدرت قهریه پلیس مخفی خود با عنوان ساواک، مخالفانش را مهار کرده بود.
با قدرتگیری انقلاب اسلامی در ژانویه ۱۹۷۹ نیروهای امنیتی شاه دیگر نمیتوانستند نظم را در دست گیرند. شاه که از سرطانی مرگبار رنج میبرد، قدری از خاک ایران را برداشت، سوار بر جت خود شد، پشت فرمان نشست و هواپیما را به سمت مصر راند.
چند روز پس از آن آیتالله روحالله خمینی، رهبر مذهبی زاهدی که به دستور شاه در تبعید به سر میبرد، با استقبال باشکوه جمعیتی که تا یک میلیون نفر تخمین زده میشود و شعار «مرگ بر شاه» سر میدادند به کشور بازگشت. حکومت تازه ایران خواستار بازگشت شاه به کشور برای محاکمه به خاطر جنایاتش علیه حقوق بشر و بازگرداندن اموالی شد که در چندین حساب بانکی خارج از کشور ذخیره کرده بود.
حاکمیت ایران همچنین از بانک چیس منهتن میخواست تا اموال ایران را بازگرداند. راکفلر در سال ۱۹۷۸ بیش از ۱ میلیارد دلار از داراییهای ایران را در بانک خود گذاشته بود، هر چند بعضیها تخمین میزنند رقمی بسیار بالاتر از این بوده است. خروج پولها از بانک میتوانست بحران نقدینگی برای این بانک رقم بزند که همین حالا نیز با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکرد.
بر اساس خاطرات راکفلر، درخواست اشرف برای تجدیدنظر، وی را در موقعیتی قرار داد که با اغماض آن را «دشوار» توصیف میکند: «هیچ چیز در روابط پیشین من با شاه وجود نداشت که در من تعهدی عمیق نسبت به وی پدید آورد.» وارث داراییهای نفتی و بانکی خاندان راکفلر که روزگار آزگاری مفتخر به ایستادن در بالاترین سطح مالی و سیاست عمومی بود، مینویسد: «او هرگز رفیق من نبود تا من به او دین شخصی داشته باشم و غیر از آن رابطه او با بانک از آن نوع نبود که خطر کردن من به خاطر وی را توجیه کند. در حقیقت، ممکن بود در صورتی که مقامات ایرانی ملتفت میشدند که من کمک شایانی به شاه و خانوادهاش کردهام، عواقبی جدی در میان باشد.»
چند ساعت بعد در ۲۳ مارس، راکفلر پس از ترک خانه اشرف، شام را با هپی راکفلر، بیوه برادرش نلسون که دو ماه پیش فوت کرده بود صرف کرد. هنری کیسینجر، وزیر خارجه پیشین که روابط دور و درازی با خاندان راکفلر داشت نیز بر سر میز شام حاضر بود. وقتی بحث گرفتاریهای شاه پیش آمد، هپی راکفلر از روابط نزدیک شوهرش با شاه سخن گفت، از جمله اینکه آنها، هپی و نلسون، در تهران پیش شاه بودهاند. هپی میگوید وقتی نلسون دریافت که شاه مجبور به ترک ایران است پیشنهاد داد خانهای جدید برای شاه در ایالات متحده در نظر گرفته شود.
مکالمه سر میز شام باعث شد که حضار دریابند پشت کردن کارتر به یکی از متحدان سرشناس ایالات متحده چه سابقه خطرناکی خواهد شد. چه پیام بزدلانهای قرار بود به دیگر رهبران حامی ایالات متحده در خاورمیانه ارسال شود؟
کشتی هلندی سرگردان
شام آن شب همچنین به تشکیل کارزاری علنی به رهبری راکفلر - در کنار کیسینجر و جان مککلوی، رئیس سابق بانک چیس منهتن - بدل شد تا خانهای مناسب برای تبعید شاه پیدا کنند. کشور به کشور درهای خود را به روی شاه که بدل به ادیسهای در حال خفت شده بود میبستند. کیسینجر وی را «هلندی سرگردان» زمانه مدرن میخواند که در جستوجوی لنگرگاهی امن است.
راکفلر دستیار خود جوزف رید را مامور کرد «تا به هر طریقی ممکن است به شاه کمک کند»، از جمله به عنوان رابط شاه با دولت ایالات متحده. مککلوی از مردان به اصطلاح فرزانه عصر پسا جنگ جهانی به عنوان نماینده چیس منهتن با میلبانک، توئید، هالدی و مککلوی کار میکرد. یکی از وظایف وی تدوین استراتژی مالی برای دفع تلاشهای ایران برای خارج کردن داراییهایش از بانک بود.
همچنین آن زمان که موقعیتش دست داد راکفلر شخصا موضوع شاه را با کارتر در میان گذاشت. ۹ آوریل ۱۹۷۹ در پایان جلسهای در دفتر بیضیشکل (دفتر رسمی رئیسجمهور ایالات متحده) راکفلر یادداشتی یکصفحهای به دست کارتر داد که نظرات بسیاری از رهبران کشورهای خارجی را که از اقدامات سیاست خارجی ایالات متحده، از جمله رفتار کارتر در قبال شاه، مکدر بودند، توصیف میکرد: «تقریبا بدون استثنا، سران دولتها و باقی رهبران دنیا که با آنها ملاقات کردم پیرامون سیاست خارجی ایالات متحده که به باور آنها پرنوسان و فاقد رویکرد جهانی قابل درک بود ابراز نگرانی کردند.» در یادداشت راکفلر آمده است: «آنها پرسشهایی در باب قابل اتکا بودن ایالات متحده به عنوان یک دوست دارند.» کارتر که به خشم آمده بود ناگهان پایان جلسه را اعلام کرد.
پناهگاههای موقت
علیرغم فشارها از مراکز صاحبنفوذ، کارتر کماکان از تجدیدنظر در خصوص اجازه به شاه برای ورود به ایالات متحده خودداری میکرد. از همین رو، دوستان بانفوذ شاه به جستوجوی اقامتگاههای جایگزین برآمدند و از دیگر کشورها میخواستند تا به حکمران سابق ایران سرپناهی دهند. سر آخر هماهنگیها ختم به این شد که شاه به باهاما سفر کند - وقتی که مشخص شد حکومت باهاما بیش از بشردوستی علاقهمند به پول است - و بعد مکزیک.
«با استقرار امن و امان شاه در مکزیک، من امید داشتم که نیاز به مداخله مستقیم من از طرف شاه پایان یافته باشد.» راکفلر در خاطراتش مینویسد: «هنری (کیسینجر) همچنان علنا از دولت کارتر به دلیل کلیت مدیریتش در قبال بحران ایران و دیگر جوانب سیاست خارجیاش انتقاد میکرد و جک مککلوی نیز سایروس ونس (وزیر خارجه ایالات متحده) را با نامههایی برای درخواست پذیرفتن شاه در ایالات متحده بمباران کرده بود.»
هنگامی که وضعیت پزشکی شاه در ماه اکتبر رو به وخامت گذاشت، کارتر نرم شد و اجازه داد شاه برای درمان اورژانسی به نیویورک سفر کند. جوزف رید، دستیار راکفلر که از تغییر نظر کارتر سر از پا نمیشناخت، در یادداشتی مینویسد: «ماموریت غیرممکن ما به اتمام رسید. صدای تحسین من چون غرش طوفان است.»
وقتی شاه در ۲۳ اکتبر ۱۹۷۹ وارد نیویورک شد، رید وی را با اسم مستعار «دیوید نیوسام» در بیمارستان نیویورک بستری کرد، نوعی بازی با نام معاون وزیر امور خارجه در امور سیاسی به نام «دیوید نیوسام».
بحران سفارت
ورود شاه به نیویورک منجر به از سرگیری درخواستها از جانب حکومت جدید ایران برای بازگرداندن شاه و محاکمه شد.
بر اساس مصاحبهای که من چند سال بعد با یکی از دانشجوها انجام دادم، در تهران دانشجوها و باقی رادیکالها در دانشگاه گردهم آمدند؛ فراخوانی از سوی رهبران آنها برای جلسهای که حائز اهمیت توصیف شده بود. دانشجویان در کلاس درسی با سه تختهسیاه بر دیوار جمع شدند. یک سخنران به دانشجویان گفت آنها در آستانه انجام عملیاتی با پشتیبانی آیتالله خمینی، رهبر معنوی ایران و رهبر بالفعل حکومت هستند. «آنها گفتند این کار خطرناکی است و هر کس نمیخواهد حضور یابد میتواند همین الان برود.» منبع ایرانی به من گفت: «اما هیچ کس نرفت. سپس به سمت تختهسیاه رفتند. سه ساختمان روی تختهسیاهها کشیده شده بود. آنها ساختمانهای سفارت ایالات متحده بودند.»
منبع ایرانی به من گفت هدف این یورش پرسنل سفارتخانه نبودند، بلکه اسناد جاسوسی در سفارتخانه بود: «ما اعتقاد داشتیم دولت ایالات متحده مشغول پیش بردن امور داخلی ایران است و میخواستیم این را ثابت کنیم.» او میگوید: «فکر میکردیم اگر بتوانیم وارد سفارت شویم میتوانیم به اسنادی که این موضوع را ثابت میکند برسیم. ما به گروگانگیری فکر نکرده بودیم. همه به سفارت رفتیم. سیمچین داشتیم تا فنسها را قطع کنیم. از بالای فنسها بالا رفتیم. انتظار مقاومت بیشتری داشتیم. وقتی داخل شدیم دیدیم آمریکاییها در حال فرار هستند و تعقیبشان کردیم.»
تفنگداران دریایی در اقدامی بیهوده برای کنترل جمعیت گاز اشکآور شلیک کردند اما برای اجتناب از خونریزی از شلیک گلوله حذر کردند. باقی پرسنل سفارتخانه با عجله اسناد محرمانه را در کاغذ خردکن انداختند، هر چند فرصت کافی برای نابودی بسیاری از کاغذهای سری وجود نداشت. دانشجویان شبهنظامی دیدند که نه تنها کنترل سفارت و صدها تلگرام حساس، بلکه دهها گروگان آمریکایی را نیز در اختیار دارند. بحرانی بینالمللی به راه افتاده بود، لولایی که درهای غیرمنتظرهای به روی تاریخ ایران و آمریکا باز میکرد.
محفظه پنهان
دیوید راکفلر منکر این است که تلاشهای کارزار او برای ورود شاه به ایالات متحده منجر به بروز بحران (تسخیر سفارت) شده است، او استدلال میکند صرفا خلایی را پر کرده است که دولت کارتر با خودداری از انجام کار درست، آن را ایجاد کرده بود.
«علیرغم اصرار روزنامهنگاران و تاریخنگاران تجدیدنظرطلب، هرگز کارزار راکفلر - کیسینجر در پشت صحنه برای ایجاد فشار بیوقفه بر دولت کارتر برای ورود شاه به ایالات متحده بیتوجه به عواقب آن وجود نداشت.» راکفلر در خاطراتش مینویسد: «در حقیقت، دقیقتر آن است که بگوییم ما جانشین ناخواسته دولتی بودیم که در پذیرش کامل مسئولیتهای خود ناکام مانده بود.»
اما درون بحران گروگانگیری ایران، محفظههایی پنهان وجود داشت و گروههای بانفوذ در سراسر دنیا به شیوهای که گمان میکردند به نفع منافع شخصی یا ملیشان است، عمل میکردند.
راکفلر یکی از چندین مرد قدرتمندی بود که احساس میکرد سزاوار است جیمی کارتر از کار کنار رود. با آغاز بحران گروگانگیری، شمارش معکوس ۳۶۵ روزه تا انتخابات سال ۱۹۸۰ آغاز شد. هر چند کارتر از مخمصهای که گرفتارش بود چندان مطلع نبود اما با ائتلافی قدرتمند از دشمنان در داخل و خارج از ایالات متحده مواجه بود.
بچههای قدیم سیآیای
وقتی بحران گروگانگیری در هفتهها و ماههای نخست حلوفصل نشد، توجه خیلی از افراد قدیم سیآیای که از اوضاع ناراضی بودند به سمت تحقیر آمریکاییها در ایران جلب شد؛ امری که دشواری تحملش برای آنها دو چندان بود چراکه بازگرداندن شاه به تاج و تخت در واقع نخستین پیروزی مهم آژانس (سیآیای) بود.
در سال ۱۹۸۰ هنوز شماری از مامورانی که در عملیات ۱۹۵۳ (کودتا علیه مصدق) حضور داشتند زنده بودند. آرچیبالد روزولت یکی از بچههای قدیم در بخش ایران بود. وی بعدها بدل به مشاور دیوید راکفلر در بانک چیس منهتن شده بود. مایلس کوپلند از دیگر افرادی بود که به عنوان میانجی در روابط با رهبران عرب، از جمله جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر در سیآیای خدمت کرده بود. وی در اتوبیوگرافی خود با عنوان «بازیگردان» ادعا میکند که او و همقطارانش در سیآیای در مارس ۱۹۸۰ طرح خود برای نجات گروگانها را آماده کرده بودند.
قربانگاه آرمانها
«خیلی از ما بودیم - خودم، کیسینجر، دیوید راکفلر، آرچی روزولت در سیآیای - عمیقا بر این باور بودیم که ما (آمریکاییها) ضعفی نشان دادهایم که باعث شده مردم ایران و دیگر جاهای دنیا به دیده تحقیر به ما نگاه کنند.» کوپلند میگوید: «این حقیقت که ما به عقب رانده شده بودیم و ترس از آیتالله خمینی که باعث شد یکی از دوستان خود را مایوس کنیم، به نظر ما هراسآور بود. این از آن چیزهایی بود که دوستان ما را در عربستان سعودی، مصر و دیگر جاها میترساند.»
هر چند کارتر در مقابل اغوای دوستان شاه که با استدلال بشردوستانه و اینکه شاه بیمار، سزاوار ورود به ایالات متحده برای درمان پزشکی است بحث میکردند، نرم شد. کوپلند میگوید: «کارتر، من میگویم که مرد احمقی نبود. کارتر عیب بزرگتری داشت: او مرد اصولگرایی بود.»
سرانجام کارتر تصمیم گرفت در عملی اخلاقی اجازه دهد شاه برای درمان وارد ایالات متحده شود که منجر به نتیجهای شد که کارتر از آن واهمه داشت: تصرف سفارت ایالات متحده.
داراییهای مسدود شده
با ادامه بحران گروگانگیری، دولت کارتر فشار بر ایران را افزایش داد. در کنار ابتکارات دیپلماتیک، داراییهای ایران مسدود شد؛ اقدامی که از قضا به سود دیوید راکفلر و بانک چیس منهتن شد چراکه به ایرانیها اجازه نمیداد داراییهای خود را از خزانه بانک بیرون بکشند.
راکفلر در خاطراتش مینویسد: «حکومت ایران تتمه حساب خود با ما را در نیمه سال ۱۹۷۹ کاهش داده بود، با این حال آنها تازه به سطح تاریخی ۵۰۰ میلیون دلار رسیده بودند.» راکفلر مینویسد: «تصمیم کارتر برای مسدود شدن رسمی داراییهای ایران از موقعیت ما محافظت میکرد، هیچ کس در چیس منهتن نقشی در قانع کردن دولت برای اعمال این قانون نداشت.»
ملاقات مخفیانه
مدارکی که از کارزار انتخاباتی ریگان - بوش به دست آمده از تماسهای نامشخصی میان گروه راکفلر و (ویلیام) کیسی (رئیس ستاد انتخاباتی ریگان و رئیس سیآیای از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸) در جریان مذاکرات گروگانگیری حکایت دارد. بنا بر سیستم ثبت ورود و خروجها در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۱۹۸۰ در ستاد مرکزی کمپین ریگان در آرلینگتون ویرجینیا، راکفلر و چندین تن از دستیارانش که با مسائل ایران سروکار داشتند نام خود را برای ملاقات با کیسی ثبت کردهاند. جوزف رید که راکفلر وی را به عنوان هماهنگکننده سیاست ایالات متحده در قبال شاه منصوب کرده بود و آرچیبالد روزولت، مامور سابق سیآیای که رخدادهای خلیج فارس را برای چیس منهتن رصد میکرد و در طرح نجات گروگانها با کوپلند همکاری کرده بود، دیوید راکفلر را در این ملاقات همراهی کردهاند. چهارمین عضو این گروه، اون فریزبی، لابیگر اصلی راکفلر در واشینگتن بود.
اوایل دهه ۱۹۹۰، تمام حاضرین در جلسه که زنده بودند - راکفلر، رید و فریزبی - از مصاحبه در خصوص ملاقات با کیسی سر باز زدند. راکفلر در خاطراتش هیچ اشارهای به این جلسه نکرده است.
بنا بر مصاحبهای که با راننده شخصی کیسی انجام دادهام، هنری کیسینجر، از شرکای راکفلر نیز در همین دوران با کیسی، رئیس ستاد ریگان، در تماس مخفیانه قرار داشته است. این راننده که درخواست کرد اسم واقعیاش افشا نشود میگوید دوبار به منزل کیسینجر در جورج تاون اعزام شد تا وزیر خارجه سابق را سوار کند و برای ملاقات سری با کیسی به آرلینگتون ویرجینیا بیاورد. این ملاقات در سیستم ثبت ملاقاتهای رسمی ثبت نشده است.
۱۶ سپتامبر، پنج روز پس از ملاقات راکفلر در دفتر کیسی، صادق قطبزاده، وزیر خارجه وقت ایران علنا به مداخله جمهوریخواهان در خصوص گروگانها اشاره کرد: «ریگان که مورد حمایت کیسینجر و دیگران است، هیچ قصدی برای حلوفصل مسئله ندارد.» قطبزاده میگوید: «آنها هر آنچه در توان دارند برای بیثمر کردن مذاکرات انجام میدهند.»
در هفتههای منتهی به انتخابات سال ۱۹۸۰، استراق سمع افبیآی مدارک دیگری رو میکند که به همکاری راکفلر با دو تن از مظنونان کلیدی معمای سورپرایز اکتبر ربط دارد: سیروس هاشمی بانکدار ایرانی، جان شهین، شریک تجاری قدیمی کیسی.
بنا بر استراق سمع افبیآی از دفتر هاشمی در نیویورک در سال ۱۹۸۰، هاشمی و شهین در دسیسهچینیها پیرامون بحران گروگانگیری دخیل بودهاند و همزمان نقشههای مبهم مالی میکشیدند. ظاهرا هاشمی به عنوان میانجی پرزیدنت کارتر برای مذاکرات سری با مقامات ایرانی برای آزاد کردن گروگانها کار میکرد؛ اما معلوم شد که هاشمی برای هر دو طرف کار میکرده و همچنین از طریق شهین، مذاکرهکننده پشت پرده کمپین ریگان - بوش نیز بوده است. کیسی، شهین را از زمانی که در زمان جنگ جهانی دوم در دفتر سرویس استراتژیک، سازمان اطلاعاتی پیش از سیآیای، کار میکردند میشناخت.
استراق سمعهای افبیآی همچنین حکایت از این دارد که هاشمی و شهین در تلاش برای تاسیس بانکی با سرمایههای فیلیپین در کارائیب و یا هنگکنگ بودهاند. تحقیقات افبیآی فاش میکند که اواسط اکتبر ۱۹۸۰ هاشمی «مقادیر معتنابهی پول» در یک بانک فیلیپین سپردهگذاری کرد و برنامه داشت با نمایندگان فیلیپین در اروپا ملاقات کند.
مذاکرات منجر به توافق شهین با هرمینیو دیسینی، از خویشاوندان ایملدا مارکوس، بانوی اول فیلیپین، برای تاسیس شرکت ضمانت و سپردهگذاری هنگکنگ شد. دیسینی همچنین سرمایهگذار عظیمی برای فردیناند مارکوس رئیسجمهور فیلیپین بود.
۲۰ میلیون دلار به عنوان سرمایه اولیه بانک از طریق جین. ای. پاتری، وکیل راکفلر در ژنو سوئیس منتقل شد؛ اما بر اساس مصاحبههایی که با دو تن از شرکای شهین انجام دادم، منبع اصلی شاهزاده اشرف، خواهر دوقلوی شاه بود.
قرارداد بانکی که سیروس هاشمی و شهین ماهها بر سر آن بحث کرده بودند دو روز پس از ادای سوگند ریگان نهایی شد. ۲۲ ژانویه ۱۹۸۱ شهین بانک ضمانت و سپردهگذاری هنگکنگ را با سرمایه ۲۰ میلیون دلاری از طریق جین پاتری، وکیل مرتبط با راکفلر در ژنو که به جای اشرف وارد شده بود افتتاح کرد.
اوایل دولت ریگان - بوش، جوزف رید دستیار دیوید راکفلر به عنوان سفیر جدید ایالات متحده در مراکش منصوب شد. پیش از آنکه برای در دست گرفتن پست خود ایالات متحده را ترک کند، به دفتر سیآیای رفت و با رئیس جدید آن، ویلیام کیسی، دیدار کرد.
در میان مدارکی که هرگز با مردم آمریکا در میان گذاشته نشده است ارتباط حیرتانگیزی میان دوستان قدرتمند دیوید راکفلر و عوامل در سایه با تماسهای مخفیانه با روحانیون ایرانی در جریان بحران طولانی گروگانگیری حکایت دارد.
منبع: consortiumnews
نظر شما :