فراز و فرود سقوط و فتح خرمشهر

آرشیو صوتی صدام پرده از راز اشغال یک شهر برداشت
۰۵ خرداد ۱۳۹۶ | ۲۰:۴۹ کد : ۵۸۵۷ وقایع اتفاقیه
آرشیو صوتی صدام پرده از راز اشغال یک شهر برداشت
فراز و فرود سقوط و فتح خرمشهر
ترجمه: سامان صفرزائی

 

تاریخ ایرانی: «نمی‌توان اوضاع سیاسی خاورمیانه و خلیج فارس را بدون آگاهی از جنگ ایران و عراق درک کرد. تأثیر این جنگ بر خاورمیانه همچون تأثیر جنگ جهانی اول بر اروپاست.»

 

پیر رازو (PIERRE RAZOUX) رئیس موسسه تحقیقات استراتژیک در پاریس با این باور کتاب «جنگ ایران و عراق» را نوشته که متکی بر حجم عظیمی از اطلاعاتی است که دیگر محققان غربی فاقد آن بودند. در طول جنگ سفارت تنها دو کشور فرانسه و آلمان، در تهران و بغداد فعال بودند. رازو به گزارش‌های وابستگان نظامی سفارت فرانسه در هر دو پایتخت دسترسی داشت. اما آنچه که برای او بسیار مهم بود دسترسی به نوارهای ضبط شده در دفتر صدام حسین بود. این نخستین گزارش غربی است که تا این میزان از آرشیو صوتی صدام بهره برده است. همچون نیکسون، صدام نیز در دفاترش دستگاه شنود نصب کرده و نزدیک به ۲۵ سال تمامی مکالمات و ملاقات‌ها را ضبط کرده بود. دولت ایالات متحده به رازو اجازه داد تا به هزاران صفحه از این رونوشت‌ها دسترسی بیابد. «تاریخ ایرانی» در سی و پنجمین سالگرد فتح پرشور خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱، فصل‌هایی از نسخه انگلیسی این کتاب (با ترجمه نیکولاس الیوت، ۲۰۱۵) را که به سقوط تراژیک خرمشهر و بعد آزادی غرورآفرین آن می‌پردازد منتشر می‌کند:

 

اثر «والمی»

 

برخلاف انتظارات صدام حسین، زمانی که عراق در سپتامبر ۱۹۸۰ به اشغال خوزستان دست زد جمعیت این استان از عراقی‌ها به عنوان سربازان رهایی‌بخش استقبال نکرد، تاج گل یا دسته گل یا جمعیت خوشامدگویی در ورودی شهر و روستاها در انتظار آن‌ها نبود. در بهترین حالت به سربازان اشغالگر با سوءظن نگریسته می‌شد. آن‌ها اغلب اوقات با خشم و اراده علیه عراقی‌ها جنگیدند. عامل نژادی بسیاری از ساکنین خوزستان که ریشه‌های دور عربی داشتند به حداقل رسید چرا که شهرهای مرزی از جمعیت خالی شده بودند. شبه‌نظامیان «جبهه خلق عرب برای رهایی الاهواز» نیز به حاشیه رانده شد و نتوانست شرایط برای یک خیزش مردمی را مهیا کند. احساسات ملی به شدت رواج یافت و با اقدامات خشونت‌آمیز ژنرال‌های عراقی علیه قبایل عرب‌زبان در نخستین روزهای جنگ تقویت شد. برای مثال ژنرال الدوری فرماندهی لشکر ۹ رزمی با خونسردی ۵۶ ایرانی عرب‌زبان را به خاطر «خیانت به آرمان‌های عربی» اعدام کرد. در کمتر از یک هفته کل جمعیت محلی علیه وی بسیج شد. بنابر ادعاها ژنرال هاشم فخری و ژنرال شکرچی در واحدهای تحت فرماندهی خود دست به جنایت‌های مشابه زدند.

 

روح مقاومت به ویژه به این دلیل چنین قدرتمند شد که استوار بر بیداری اصیل انقلابی بود و غرور ملی ایرانی‌ها را زنده و هرگونه دخالت خارجی را تقبیح می‌کرد. حکومت اسلامی می‌توانست بر روی ملی‌گرایی پرشور ایرانی‌ها، بلکه همچنین بر روی مضامینی همچون «ملت در خطر» یا «انقلاب مورد تهدید» حساب کند، مضامینی که انقلابیون فرانسوی نیز در سال ۱۷۹۲ در جریان نبرد والمی (Valmy) به منظور یکپارچگی نیروهای ارتش و نجات جمهوری مورد استفاده قرار دادند.

 

به محض انتشار خبر اشغال کشور توسط عراق، ده‌ها هزار نفر داوطلب، سراسیمه برای عضویت در سپاه پاسداران به دفاتر نظام وظیفه هجوم بردند. بسیاری از آن‌ها بلافاصله پس از ثبت‌نام سوار بر اتوبوس و رهسپار جبهه‌ها شدند، تنها سلاح آن‌ها نیت خوب، شجاعت و تفنگ سبکی بود که سپاه قرار بود در اختیارشان قرار دهد.

 

داستان حماسی آن‌ها در فیلم «برزخی‌ها» به کارگردانی ایرج قادری بازگو شده است. فیلم روایت ماجراجویی‌های فوق‌العاده رزمنده‌های جوانی است که از سلول‌های زندان شاه گریختند و تقریباً به طور تصادفی در خط مقدم جنگ به یکدیگر رسیدند. در خیلی از موارد داوطلبان به صورت ۲ یا ۳ نفری شریک می‌شدند و تنها سلاح موجود زمانی به آن‌ها می‌رسید که یکی از آن ۲ یا ۳ نفر کشته شود. آن‌هایی که شهرهای کلیدی مرزی (کرمانشاه، خرم‌آباد، دزفول، اهواز) را ترک کرده بودند به سرعت به جبهه‌های جنگ رسیدند. آن‌هایی که اهل تهران، شیراز، و اصفهان بودند راه درازی در پیش داشتند. خیلی از افراد جوان دانشگاه‌ها را ترک کردند تا به جنگ عراقی‌ها بروند. آن‌ها استفاده از سلاح را در میدان نبرد آموختند، جایی که گلچین طبیعت بی‌رحمانه بود. اکثریت عظیمی از آن‌ها به سرعت کشته شدند. آن‌هایی که از نعمت برخورداری از کاریزمای حقیقی، شخصیت مستحکم، نبوغ غیرقابل انکار و میزان بالایی از شانس و اقبال برخوردار بودند از میان هم‌قطاران خود به پا خاستند و به فرماندهان حقیقی جنگ بدل شدند.

 

چندین چهره قابل توجه ظهور و در سپاه پاسداران نامی برای خود دست و پا کردند. محسن رضایی ۲۶ ساله نخستین کسی بود که به آوازه رسید. دانشجوی فنی و محافظ آیت‌الله خمینی، قدرت رهبری مردان را اثبات کرد - بی‌پروا، نترس و قابل احترام. یک سال بعد وی فرماندهی سپاه را عهده‌دار شد. حسین خرازی ۲۳ ساله، سرباز وظیفه فراری در زمان شاه، در راه رضایی قدم گذاشت. پس از چند هفته، فرماندهی واحد دارخوین بین اهواز و آبادان را عهده‌دار شد. چند ماه بعد مسئولیت عمومی یک واحد تازه تأسیس سپاه را عهده‌دار شد که بعدها وی را به سرپرستی سازماندهی بخش مهمی از نیروهای تهاجمی سپاه پاسداران سوق داد. حسین خرازی نقش سرنوشت‌سازی در عملیاتی داشت که به محاصره آبادان پایان بخشید. وی همچنین از نخستین افرادی بود که از رودخانه کارون عبور کرد و عراقی‌ها را به سمت خرمشهر فراری داد.

 

پس از آن که یک بازوی خود را در عملیات تهاجمی عاشورای ۴ از دست داد همچنان لشکر خود را در هجوم به شبه‌جزیره فاو رهبری کرد و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در سال ۱۹۸۶ توسط گلوله خمپاره‌انداز کشته شد. رحیم صفوی ۲۳ ساله هم مسیر مشابهی را دنبال کرد. گرچه از نوادگان سلسله صفویه بود و اصل و نسب والایی داشت اما مسئول یک لشکر شد. او از معدود قهرمانان روزهای نخست نبرد بود که در جنگ کشته نشد. در سال ۱۹۹۷ فرمانده کل سپاه شد و بعد از آن به حلقه مخفی احمدی‌نژاد راه یافت.

 

محمدباقر قالیباف تنها ۱۹ سال داشت که دانشگاه را ترک کرد و در واحد اهواز و بعد آبادان به جبهه رفت و خیلی سریع نشان داد که دلاوری و ازخودگذشتگی سن و سال نمی‌شناسد، شجاعت‌های بی‌شماری از خود نشان داد و فرماندهی یک لشکر سپاه را بر عهده گرفت، لشکری که نقش حیاتی در جریان نبرد دوم خرمشهر ایفا کرد. گرچه بسیار جوان بود تا به رده ژنرالی برسد اما به تمام سطوح مسئولیت دست یافت و با شادمانی خود را ناپلئون ایران تصور می‌کرد. وی بعدها به عنوان فرمانده لشکر نصر منصوب شد و به مسؤولیت‌های مهمی در بسیج دست پیدا کرد. پس از آن که آموزش پرواز دید به عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه برگزیده شد و سپس در دوران ریاست‌جمهوری خاتمی در سال ۱۹۹۹ به عنوان فرمانده نیروی انتظامی تهران انتخاب شد، همچنان چشم به ریاست‌جمهوری دوخت و مجدداً در سال ۲۰۱۳ شکست خورد، هنوز در انتظار زمان موعود است.

 

تمام این رزمندگان توسط آنچه که می‌توان «روحیه والمی» نام نهاد به جلو رانده شدند. آن‌ها متقاعد شده بودند که ضروری است برای نجات کشور خودشان علیه اشغالگران صف‌آرایی کنند. همزمان که مسلمانی را تمرین می‌کردند خود را رزمندگان غیرروحانی می‌دانستند که برای نجات کشور و نهادهایشان به جهاد روی آورده‌اند.

 

تیپ پنجاه‌و‌پنجم چتربازان با هواپیما از پایگاه خود در شیراز به دزفول منتقل شد. در طی ۳ شب، هواپیماهای حمل‌ونقل در شرایطی پرمخاطره پروازهای رفت و برگشت بی‌شماری انجام دادند. تیپ مکانیزه ۸ در اندیمشک مستقر شد. در خرمشهر لشکر زرهی ۱۶ که با واحدهای دیگر به دزفول منتقل شده بود با تیپ ۳ جایگزین شد. تانک‌های 60-M لشکر ۱۶ خارج از شهر در پشت خاکریزهایی که از مزارع گندمی که از رودخانه دز تا رود کرخه امتداد داشت جدا شده بود، در موقعیت قرار گرفتند. پیاده‌نظام مکانیزه از تانک‌ها محافظت می‌کرد و همزمان توپخانه‌های خودپیشران نزدیک شهر در موضع قرار گرفتند. مقامات ارشد نظامی تصور می‌کردند این ۴ تیپ قادر هستند جلوی پیشروی لشکر ۱ و ۱۰ عراق را بگیرند، به خصوص به این دلیل که دزفول توسط توپخانه مستقل و چندین یگان از پاسداران تقویت شده بود.

 

قدری بیشتر به سمت جنوب، کرانه شرقی کرخه توسط باقی‌مانده تیپ دوم از لشکر ۹۲ محافظت می‌شد. باقی لشکر ۹۲ در جلوی اهواز مستقر شده بود تا لشکر ۵ و ۹ عراق را به عقب براند. یگان تانک ایران از سوی لشکر ۲۱ مکانیزه که برای استقرار در محدوده‌ای مابین اهواز و آبادان، تهران را ترک کرده بود پشتیبانی می‌شد. یک تیپ دیگر از همین لشکر نیز بی‌سروصدا وارد خرمشهر شد تا به همراه چندین هزار پاسداری که از اقصی نقاط کشور به وسیله اتوبوس، خودروی شخصی یا کامیون فوج فوج به شهر محاصره شده وارد شده بودند قوای نظامی را تقویت کنند و اجازه تصاحب این شهر نمادین را به عراق ندهند.

 

آبادان نیز با رسیدن نیروهای سپاه پاسداران، یک گردان پیاده‌نظام تکاور دریایی و تیپ ۳۷ مکانیزه که در شرایط عادی در شیراز مستقر بود روحیه گرفت. به دو لشکر دیگر هم دستور داده شد به جبهه اعزام شوند، اما با توجه به مسافت دور و دراز چند هفته طول کشید تا به خطوط نبرد برسند.

 

فرماندهی نظامی عراق نیز از وقفه پیش آمده برای تقویت آرایش خود در محدوده بصره استفاده کرد. ژنرال خیرالله و ژنرال شنشل به تیپ ۳۳ نیروهای ویژه در بصره دستور دادند برای حمله به خرمشهر آماده شوند. این کماندوها به عنوان نیروی ذخیره انبوه سربازانی که آماده تصرف شهر بودند خدمت می‌کردند. همزمان تعدادی از مشاوران شوروی و تعدادی از کادر سابق ارتش که فوراً به خدمت فراخوانده شده بودند به نیروهای پیاده‌نظام شیوه‌های جنگ خیابانی را به سرعت آموزش دادند.

 

از آنجا که در داخل شهر آن‌ها می‌بایست پناهگاه خود در خودروهای نظامی را رها می‌کردند و بر روی پاهایشان می‌جنگیدند چشم‌انداز دل‌انگیزی پیش رو نداشتند.

 

مقامات ارشد همچنین دستور دادند چندین واحد از نیروهای ذخیره برای افزایش نیروهای ارتش مردمی به خدمت فراخوانده شوند. در پایان به لشکر ۴ پیاده‌نظام دستور داده شد تا محدوده نفت که اینک تحت محاصره قرار داشت را ترک کرده و به لشکر ۷ و ۱۱ که در کردستان برای منصرف کردن پیشمرگه‌ها نسبت به ازسرگیری تخاصم علیه حکومت مستقر بودند ملحق شوند.

 

 

نبرد دوباره آغاز می‌شود

 

ژنرال‌های عراقی دست به اشتباهی زدند که بهای گزافی به همراه داشت، آن‌ها از یاد بردند شهر سوسنگرد که در نخستین روزهای جنگ محاصره شده بود را اشغال کنند. نیروهای عراقی پس از گذر از شهر بی‌درنگ به سوی اهواز به راه افتاده و این تقاطع استراتژیک را بدون نیروی محافظ رها کرده بودند. اوایل اکتبر شهر به پا خاست و مقامات آن موفق شدند چند صد رزمنده که توسط جمع کثیری از پاسداران حمایت می‌شدند را گردهم آورند.

 

غلیان سوسنگرد جبهه عراق را به دردسر انداخت. خوش‌شانسی عراقی‌ها در این بود که سوسنگرد توسط ریگ‌های روان کرانه مخالف رودخانه کرخه از باقی ایران جدا می‌شد و همین موضوع رزمندگان به پا خاسته را از دریافت تجهیزات سنگین بازمی‌داشت. هر چند شب هنگام هلی‌کوپترها برای آن‌ها قوای کمکی و مهمات می‌آوردند. همزمان عملیات هوایی دوباره از سر گرفته شد.

 

۱۸ اکتبر ۱۹۸۰ صدام دستور شلیک ۱۰۰ موشک بالستیک فراگ (Frog) به سمت پایگاه هوایی دزفول را صادر کرد، بدین وسیله آغاز موج دوم حملات از زمین را مخابره می‌کرد. این نوع از موشک‌ها یک نسل از موشک‌های مشهور اسکاد جلوتر بود و برد آن تنها ۴۵ مایل (۷۰ کیلومتر) بود، اگرچه این‌ها نخستین موشک‌های فراگ بودند که از زمان آغاز تخاصم شلیک می‌شد اما آخرین آن‌ها نبود، موشک‌ها که دقت بالایی نداشتند در حوالی فرودگاه نظامی به زمین خوردند اما هدف اصلی عملیات این بود که به رئیس‌جمهور ایران، که در آن زمان در پایگاه دزفول حضور داشت، نشان داده شود که رژیم عراق مرد عمل است.

 

همزمان ۳ تیپ زرهی عراق، دزفول را تحت فشار قرار دادند، تانک‌های عراقی با آرایش جنگی از زمین‌ها برای حمله عبور کردند. خیلی زود رگبار موشک‌های تاو و دراگون از سوی پیاده‌نظام ایران که پشت خاکریزها سنگر گرفته بود این تانک‌ها را متوقف کرد. عراقی‌ها تا جایی عقب‌نشینی کردند که توپخانه‌هایشان بتوانند مدافعان را جارو کند، سپس به موقعیت قبلی بازگشتند تا با آتش دقیق‌تر تانک‌های 60-M مواجه شوند. ایرانی‌ها بخشی از خاک را واگذار کردند اما قدری دورتر موضع دفاعی خود را مجدداً برپا کردند.

 

با چنین سرعتی عراقی‌ها در عرض ۳ روز تنها ۳ مایل پیشروی کردند اما تقریباً تمام سوخت‌ و مهمات خود را مصرف کردند. در شرایطی که تدارکات و تجهیزات به طور خطرناکی رو به اتمام بود، عراقی‌ها ناچار شدند به این بازی که ۳۰ تانک هزینه برداشته و پیروزی بسیار اندکی نصیبشان کرده بود پایان دهند. با این حال یکی از گردان‌های عراق موفق به رسیدن به رودخانه دز آن سوی شوش شده بود. در عین حال فرمانده این گردان که دستور مشخصی نداشت تصمیم گرفت به جای این که وارد رودخانه شود و آن سوی رودخانه دست به حمله‌ای خطرناک بزند عقب‌نشینی کند و به خطوط خود بازگردد. در آن مقطع دغدغه اصلی عراقی‌ها حفظ زنجیره تدارکاتشان بود. قدری بیشتر در شمال، ژنرال لطیف، فرمانده سپاه دوم ارتش نیز کوشش کرد دستاوردهای خود را افزایش دهد و به همراه لشکرهای ۶، ۸ و ۱۲ که میان قصر شیرین و سومار پرسه می‌زدند به سوی کرمانشاه حرکت کند. لشکر ۲ او به خاطر نیروهای قبلی خسته بود و از این رو در شرایطی نبود که آمادگی مشارکت در این حمله تازه را داشته باشد، در حالی که لشکر ۴ مجدداً برای تقویت لشکر اول ارتش در کردستان مستقر شده بود، دو تیپ زرهی سرپل ذهاب را ترک کردند، هر یک از جاده‌هایی موازی که به تقاطع استراتژیک در سرمت و اسلام‌آباد غرب می‌رسید به راه افتادند. همزمان یک تیپ مکانیزه از تیپ‌های زرهی که سومار را ترک کرده بود ملحق شد. عراق نقشه داشت در جریان این مانور پادگان‌های ایران مستقر در ایلام را منزوی کرده و شهر را محاصره کند و از این طریق در قلب کوهستان زاگرس پایگاهی به دست آورد و به کرمانشاه نزدیکتر شود.

 

در آغاز همه چیز بدون دردسر پیش رفت. ستون تانک‌های 62-T و 65-T حدود ۲۰ مایل (۳۰ کیلومتر) در میان کوهستان و دامنه کوه‌ها پیشروی کردند اما خیلی زود با گردان تانک لشکر ۸۱ زرهی مواجه شدند که با دقت کمین کرده بود. از زمان آغاز جنگ خدمه تانک‌های ایران وقت کافی داشتند تا جمع شوند و در موقعیت مناسبی مستقر شوند. تانک‌های ایران دشمن را خوار می‌کردند. آن‌ها مجهز به توپخانه خودپیش‌ران بودند که با درایت در خطوط اصلی ورودی در موقعیت قرار گرفته بود.

 

درگیری شدید بود. تیپ‌های عراقی کوشش کردند از اسکادران تانک‌های ایرانی که خیلی سریع وارد نبرد شده بودند عبور کنند، اما مجبور شدند زیر آتش دقیق هلی‌کوپتر‌های غزال (Gazelle) عراقی که مجهز به موشک‌های هات (Hot) بود عقب‌نشینی کنند. در ۴۸ ساعت بعدی، تانک‌های چیفتن ایرانی عملیات‌های مؤثر تأخیراندازی را اجرا کردند و ناچار شدند نیروی هوایی و هلی‌کوپتر را برای عقب راندن دشمن فرابخوانند. دخالت هلی‌کوپترهای تایگر و کبرا، غزال‌ها را به عقب راند و تانک‌ها را بی‌محافظ رها کرد. رسیدن گردان‌های بیشتر از لشکر ۸۱ توازن قوا را تغییر داد. حالا تانک‌های ایرانی بودند که خودروهای نظامی عراق را عقب می‌راندند. با این حال ایرانی‌ها هنوز قادر نبودند از برتری خود استفاده کنند چرا که زیر رگبار موشک‌های میلان (Milan) که از سوی پیاده‌نظام عراق که در امتداد جاده کوهستان خیمه زده بودند شلیک می‌شد، متوقف شده بودند. در شرایطی که هیچ یک از طرفین قوای کافی برای تدارک یک هجوم دیگر نداشت، هر دو طرف تصمیم گرفتند به موقعیت اولیه خود بازگردند. در شرایطی که به نظر می‌رسید این بخش از جبهه حالت سکون به خود گرفته، اوضاع اطراف بصره کاملاً متفاوت بود، جایی که نیروهای عراقی و ایرانی در نبردی حیاتی بر سر کنترل خرمشهر و آبادان با یکدیگر می‌جنگیدند.

 

 

سقوط خرمشهر و محاصره آبادان

 

با تاریک شدن هوا در ۱۰ اکتبر ۱۹۸۰ سربازان نقب‌زن لشکر ۵ عراق سوار بر قایق‌های پارویی بادی با پشتیبانی گردان پل‌ساز از لشکر سوم ارتش از رودخانه کارون در نزدیکی دارخوین عبور و در عرض چند ساعت یک پل شناور تعبیه کردند. سحرگاه تیپ ۲۶ زرهی از این پل عبور کرد و برای حفاظت از سرپل موضع دفاعی گرفت. عملیات عبور از پل تا طلوع خورشید پایان یافت. عراقی‌ها از حملات نیروی هوایی ایران هراس داشتند - و دوباره با تاریک شدن هوا کار را از سر گرفتند. صبح روز بعد تیپ ۲۰ مکانیزه از رودخانه عبور کرد. همزمان با در اختیار گرفتن دارخوین‌، تیپ ۲۶ زرهی با احتیاط جاده را به سمت شمال در پیش گرفت تا جلوی نیروهای تقویتی احتمالی ایران را بگیرند. فرمانده این تیپ صبح آن روز ابری از دود اگزوز برخاسته از حدود ۴۰ تانک را مشاهده کرد که در جریان مسیر وی در حال پیشروی بودند. آن‌ها یک گردان از لشکر ۹۲ زرهی بودند که از اهواز می‌آمدند.

 

نیروهای پلیس دارخوین که در ایستگاه پلیس شهر سنگر گرفته بودند با تلفن به این گردان خبر دادند و سرنشین‌های تانک‌ها به سرعت برای عقب راندن عراقی‌ها به سمت جنوب به راه افتادند. همزمان عراقی‌ها در موقعیت کمین قرار گرفته بودند. هنگامی که تانک‌های چیفتن (Chieftain) در تیررس قرار گرفتند، تانک‌های T-۵۵ از فاصله کمتر از ۱۶۵۰ فوتی (۵۰۰ متری)، در موقعیت شلیک ایده‌آل، به سمت آن‌ها شلیک کردند. در کمتر از ۱ دقیقه، ۱۰ تانک ایرانی از کار افتادند. باقی تانک‌ها گزینه‌ای جز گریختن به سوی کارون در پیش نداشتند. اکثر آن‌ها در مرداب‌های کرانه رودخانه فرورفتند. تانک‌های عراقی آن را تعقیب و سرنشین‌های ایرانی تانک‌های خود را در مرداب رها کردند و با بالا رفتن از بدنه ۱۵ تانک به طرز رقت‌باری به اهواز بازگشتند. عراقی‌ها حدود ۲۰ چیفتن به غنیمت گرفتند و به عقب بکسل کردند و بعد با افتخار آن را برای عکاسی خبرنگاران جنگ در معرض نمایش قرار دادند.

 

همزمان، قدری پیشتر در جنوب، ژنرال جبوری فرمانده لشکر ۳ ارتش عراق، حمله به خرمشهر را آغاز کرد. فرمان صدام شفاف بود: به هر قیمت ممکن کنترل شهر را به دست گیرید و سپس به سمت آبادان پیش روید. هنگامی که لشکر ۳ زرهی برای تنگ کردن کمند محاصره خرمشهر آماده شد، واحد تجسس این لشکر در خفا از پل روی کارون عبور کرد و ۵ مایل (۸ کیلومتر) بالای رودخانه به شهر ورود کرد. به استثنای دو پل در شهر خرمشهر آن موقع، این تنها سازه جاده‌ای بر فراز کارون به سمت شهر اهواز بود. از این رو کنترل این پل حیاتی بود. قوای تجسس عراق با جرات به رودخانه اروند زدند، رودی که از کارون منشعب می‌شد و به موازات شط‌ العرب به خلیج فارس سرازیر می‌شد. آن‌ها کنترل پل روی اروند را در اختیار گرفتند و جاده منتهی به اهواز را قطع کردند. بندر آبادان، شبه‌جزیره‌ای شکل گرفته توسط شط العرب، کارون و اروند، اینک به طور کامل در انزوا قرار گرفته بود. ۳ روز بعد، لشکر ۵ مکانیزه کنترل جاده آبادان - اهواز در کرانه شرقی کارون را در اختیار گرفت که باعث شد سرپل عراق تا لبه ناحیه باتلاقی در جوار خلیج فارس گسترش یابد.

 

هیچ خودرویی نمی‌توانست بدون عبور از جاده منتهی به بندر امام خمینی که کاملاً مین‌گذاری شده بود بیش از آن به جلو رود. در امتداد همین جاده، نیروهای عراقی قادر به کنترل شادگان نبودند چرا که این شهر کهن و کوچک پیش از این توسط یک واحد از لشکر ۲۱ ایران تسخیر شده بود. ۱۴ اکتبر آبادان به محاصره درآمد، اما پادگان شهر شامل ۶۰۰۰ سرباز بود و توانستند ۶۰ تانک عراقی‌ که هنوز تعدادشان به اندازه‌ای نرسیده بود که حمله‌ای علیه شهر ترتیب دهند عقب نگاه دارند. ۱۸ اکتبر فرمانده لشکر ۵ به تیپ ۲۳ خود دستور داد تا از روی پل شناوری که سربازان نقب‌زن لشکر ۲۳ روی اروند ساخته بودند عبور کنند و از پشت به پادگان آبادان حمله کنند. این تلاش با شکست گزنده‌ای همراه شد، عراقی‌ها بی‌رحمانه توسط تانک‌های M-48 و ترکش‌های دونیم‌کننده آتش مسلسل‌ها عقب رانده شدند. پس از چند ساعت آن‌ها ناچار به تسلیم و عقب‌نشینی به سمت موقعیت قبلی خود در کرانه شرقی اروند شدند.

 

اوضاع در خرمشهر کاملاً متفاوت بود، جایی که ۵۰۰۰ ایرانی مستقر در سنگر با حمله راسخ ۱۲ هزار سرباز عراقی روبرو بودند که می‌دانستند چشم صدام به آن‌ها دوخته شده است. پس از اتمام آتش سنگین ۳۰۰ توپ، لشکر ۳ پیاده نظام و کماندوهای تیپ ۳۳ نیروهای ویژه با پشتیبانی ۲۰۰ فروند تانک T-55 و T-62 که اینک به جای آن که جلوی پیاده‌نظام حرکت کنند توسط آن‌ها همراهی می‌شد وارد خرمشهر شدند. سربازان عراقی آهسته و منظم، محله به محله به جلو می‌رفتند. جنگ شدید بود و گاهی به نبرد تن به تن ختم می‌شد.

 

ایرانی‌‌ها به هر کوچه، هر ساختمان چسبیده بودند، توسط راکت‌های ضد تانک و کوکتل مولوتوف مهاجمان را به ستوه آوردند. تک‌تیراندازها برای چند روز دسترسی به یک خیابان را غیرممکن می‌کردند. عراقی‌ها برای تارومار کردن تک‌تیراندازها اغلب اوقات ناچار به درخواست از تانک‌ها یا توپخانه‌ برای گلوله‌باران شهر می‌شدند، که شهر را به زمین وسیعی از ویرانه‌ها بدل می‌کرد و پیشروی در آن را دشوارتر می‌ساخت. ایرانی‌ها در بالاترین سطح ممکن از فداکاری و تعصب نسبت به فراخوان خطیر آیت‌الله خمینی قرار داشتند، کسی که از آن‌ها خواسته بود خرمشهر را به «استالینگراد پارسی» و گورستان دشمن بدل کنند.

 

نیروی هوایی هر دو کشور به منظور پشتیبانی یا کند کردن پیشروی نیروهای عراقی وارد عمل شدند. یک فروند فانتوم و یک فروند تایگر توسط تیپ موشک‌های SAM-6 که از آرایش نظامی عراق حمایت می‌کرد ساقط شدند. بر روی زمین مین و تله‌های انفجاری خسارات فراوانی برای عراقی‌ها به بار آورد. تلفات در میان اشغالگران به طور نگران‌کننده‌ای بالا می‌رفت. بعد از ۱۰ روز عراقی‌ها ۱۵۰۰ کشته و ۴۵۰۰ مجروح به جای گذاشته بودند. هر شب کماندوهای عراقی به خطوط دشمن نفوذ می‌کردند تا ایجاد وحشت کنند و همچنین تعداد محدودی سرباز برای بیرون کشیدن اطلاعات اسیر می‌کردند.

 

همزمان ایرانی‌ها قدری قوای کمکی از آبادان دریافت کردند. خاک را واگذار و به سمت دو پل روی کارون عقب‌نشینی کردند و در دسته‌های اندکی از مقاومت باقی‌مانده احساس پیروزی در دسترس بود. فرمانده لشکر سوم ارتش از بغداد خواست برای تحمیل ضربه مرگبار، پیاده‌نظام‌ بیشتری به نیروهای وی اختصاص یابد. با جلب موافقت صدام، فرماندهی ارشد عراق بدون فوت وقت یک گردان از نیروهای ویژه گارد ریاست جمهوری، به همراه تیپ مکانیزه لشکر ۱۲ را به خرمشهر گسیل کرد. این نیروها در عرض ۳ روز از سومار به خرمشهر رسیدند.

 

این قوای کمکی به عراقی‌ها اجازه داد کنترل پل‌ها را در اختیار گرفته و ایرانی‌ها را به آن سوی رودخانه فراری دهند. ۲۴ اکتبر ژنرال جبوری اعلام کرد کنترل خرمشهر در اختیار عراق است. طی چند روز آتی وی واپسین گروه‌های مقاومت ایران را هم از میان برداشت؛ موفقیتی غیرقابل انکار که البته با هزینه گزافی به دست آمده بود: ۲۰۰۰ سرباز عراقی کشته و ۶۰۰۰ تن مجروح شده بودند. در سوی دیگر ۱۵۰۰ سرباز ایرانی کشته شده بود و دو سوم نیروی درگیر در نبرد صحیح و سالم نبودند. سقوط خرمشهر پایان کار ژنرال حسین شکاری بود که با ژنرال‌ فلاحی فرمانده کل ارتش جابجا شد. ژنرال قاسمعلی ظهیرنژاد به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش برگزیده شد.

 

 

ایرانی‌ها خاکشان را بازپس می‌گیرند

 

۳۰ آوریل ۱۹۸۲ ایرانی‌ها عملیات تهاجمی «بیت‌المقدس» برای بازپس‌گیری خرمشهر و خارج کردن عراقی‌ها از خوزستان، یک بار و برای همیشه را آغاز کردند. ژنرال ظهیرنژاد و ژنرال صیاد شیرازی هر سربازی که در دسترس بود را برای این عملیات بسیج کردند: ۱۲ لشکر که از موسیان تا آبادان در موقعیت قرار داشتند، بیش از نیمی از آن‌ها توسط سپاه پاسداران هدایت می‌شدند، ۱۱ تیپ مستقل هم در منطقه حضور داشت. این دو بلافاصله گردان‌های مستقر در مرز شوروی، افغانستان و پاکستان را فراخواندند و از تمام بوئینگ‌های نیروی هوایی درخواست کردند تا این سربازان را به خط مقدم منتقل کند. در مجموع آن‌ها۲۰۰ هزار سرباز، ۱۰۰۰ تانک و ۶۰۰ توپ و نزدیک ۱۰۰ هلی‌کوپتر در اختیار داشتند. نقطه ضعف آن‌ها، کمبود در ظرفیت حمله هوایی بود. نیروی هوایی با مشکلات عمده لجستیک روبرو بود. مهمات و قطعات یدکی دود شده و به هوا رفته بود، محموله‌های تجهیزات دریافتی برای جایگزین شدن آن‌ها کافی نبود و مهندسان ایران موفق نمی‌شدند کدهایی که به آن‌ها اجازه شناسایی و استفاده از انبارهای قطعات یدکی پراکنده در پایگاه‌های هوایی می‌داد را بشکنند.

 

به علاوه حکومت هنوز در خصوص خلبان‌هایش نگرانی داشت و تنها اجازه پروازهای عملیات بسیار کمی را صادر می‌کرد که مربوط به ماموریت‌های شناسایی یا رهگیری بودند، تنها عملیات‌هایی که تهدیدی در پی نداشت، چرا که هواپیماهایی که در اختیار خلبانان قرار می‌گرفت حامل بمب‌هایی نبود که به اندازه کافی برای نابودی استحکامات حکومتی قدرتمند باشند. ستاد فرماندهی ایران روی سامانه‌های موشکی زمین به هوای هاوک که به نزدیک جبهه منتقل شده بودند برای بازداشتن نیروی هوایی عراق از پرواز بر فراز میدان نبرد حساب می‌کرد. از جنگنده‌های ایرانی خواسته شده بود بر فراز جبهه هیچ پرواز مخاطره‌آمیزی انجام ندهند تا با آتش خودی مواجه نشوند. به توپخانه دستور داده شده بود به طور سیستماتیک هر جتی که بر فراز منطقه‌شان در حال پرواز بود را هدف قرار دهد.

 

در مواجهه با قوای ایرانی، نیروهای عراقی تنها ۵ لشکر (سوم، پنجم، ششم، نهم و چهاردهم) و ۱۰ تیپ مستقل، متشکل از ۶۵ هزار سرباز، ۵۰۰ تانک و همین مقدار توپ در اختیار داشتند. نیمی از آن‌ها در خرمشهر مستقر بودند و نیم دیگر بین عماره و حمیدیه پرسه می‌زدند. هرچند فرماندهی لشکر سوم عراق می‌توانست به حمایت چشمگیر هوایی اتکا کند.

 

 

آزادی خرمشهر

 

اندکی پیش از سپیده‌دم یک گردان از چتربازان در کرانه غربی کارون، نزدیکی دارخوین فرود آمدند تا سرپل مستقر کنند. مهندسان ایرانی بلافاصله مشغول به کار شدند تا پل‌های شناور درست کنند. با سر زدن نخستین روشنایی روز فوجی از پاسداران سپاه به سمت دیگر رودخانه هجوم بردند، صدای «الله اکبر» که از ده‌ها بلندگو پخش می‌شد به آن‌ها روحیه می‌بخشید. عراقی‌هایی که مسئولیت آن منطقه را برعهده داشتند گمان کردند از سوی چندین لشکر دشمن مورد حمله قرار گرفته‌اند، چکمه‌هایشان را به پا کردند. لشکر ۸۸ زرهی از کارون عبور کرد و سرپل را به سمت حمیدیه گسترش داد اما مراقب بود که از تصرف شهر خودداری کند تا مانع دستپاچگی عراقی‌ها شود. تاکتیک ایرانی‌ها این بود که عراقی‌ها را در خصوص مکان اصلی که حمله قرار است صورت بگیرد در ابهام قرار دهد تا آن‌ها ندانند نیروهای خود را در کجا گردهم آوردند.

 

همزمان با حمله گمراه‌کننده لشکر ۸۴ به فکه در شمال خوزستان، لشکر ۳۰ و لشکر ۷۷ به سمت مرکز، در منطقه سوسنگرد، حرکت کردند تا لشکر نهم عراق را به سمت هویزه عقب برانند. نزدیک اهواز لشکر‌های ۲۱ و ۴۰ ایران، دو لشکر پنجم و شانزدهم عراق را مجبور کردند تا آن سوی حمیدیه عقب روند. ژنرال القاضی فرمانده ارتش عراق، در مورد اینکه چگونه به این حملات پاسخ دهد و تلاش برای مهار ایرانی‌ها را در کدام منطقه متمرکز کند دچار تعلل شد. بازدید ژنرال شنشل، فرمانده ستاد مشترک ارتش، از منطقه امکان مشورت را برای او مهیا کرد. ژنرال شنشل بزدلانه پاسخ داد: «من نمی‌دانم. تو فرمانده هستی، خودت تصمیم بگیر.» فرمانده لشکر سوم نهایتاً تصمیم گرفت با هر آنچه از نیروهای زرهی و مکانیزه باقی مانده به دفاع دست بزند. ایرانی‌ها از تعلل عراقی‌ها استفاده کردند تا تیپ ۲۳ نیروهای ویژه و لشکر ۲۵ و ۵۸ که تا اینجا به عنوان نیروی کمکی عقب نگه داشته بود را به منطقه بفرستند.


شب ۷ مه و نیمه شب ۸ مه ایرانی‌ها فاز دوم عملیات تهاجمی خود را کلید زدند. پس از آتش‌باران بی‌رحمانه توپخانه، لشکرهای ایران که میان سوسنگرد و موران مستقر بودند، لشکر ۶ و ۹ زرهی عراق را مورد تاخت‌وتاز قرار دادند و آن‌ها را تا مرز تعقیب کردند. لشکر ۹ از هم پاشیده بود – با توجه به نمایش ضعیفش – و برای همیشه از آرایش جنگی عراق خارج شد. ۳ روز قبل صدام برای نجات فرماندهی این لشکر مداخله کرد. ژنرال الدوری، فردی دست‌نشانده که وفاداری و شجاعتش مورد ارج قرار گرفت، به فرماندهی دیگر منصوب شد. او در دقیقه آخر با ژنرال کمال لطیف جابجا شد، فردی که از نظر صدام بی‌احتیاطی کرده بود و مسئول شکست معرفی و تیرباران شد. این روایت توضیح‌دهنده ذهنیت فرماندهی ارشد عراق در آن زمان و بیانگر بی‌دل و جراتی مشخص ژنرال‌های عراقی است.

 

در جنوب، لشکر ۸۸ به سمت مرز عراق حمله‌ور شد و کنترل حسینیه را در دست گرفت. صدام حسین چاره‌ای نداشت جز اینکه نیروهایش به سمت خرمشهر عقب‌نشینی کنند. ۳۵ هزار سرباز و ۱۰۰ تانک از خرمشهر دفاع می‌کردند.

 

۱۲ مه نیروهای ایرانی خارج از شهر اردو زدند اما حملات را متوقف کردند و منتظر از راه رسیدن چندین لشکر از سپاه پاسداران شدند. اکبر هاشمی رفسنجانی رویکردش کاملا شفاف بود. خرمشهر می‌بایست توسط سپاه آزاد می‌شد. آن‌ها ماه‌ها برای این پیروزی نمادین انتظار کشیده بودند تا خود را به عنوان عنصر پیش‌برنده در نیروهای مسلح ایران تثبیت کنند. ستاد فرماندهی از این فرصت برای تامین مجدد مهمات و نوشیدن آب در شرایط هوایی بسیار گرم استفاده کرد. ستاد فرماندهی برای انتقال چندین هزار داوطلب جوان که یک‌راست به خط مقدم اعزام شده بودند اتوبوس‌ها را انحصار کرایه کرده بود. نهایتاً ایران ۸۰ هزار سرباز برای حمله به ۳۵ هزار سرباز عراقی سنگر گرفته در پشت «دیوار پارس» داخل خرمشهر فراهم کرده بود.

 

در طی شب ۱۹ مه تا نیمه شب ۲۰ مه توپخانه ایران مشغول آتش‌باران بود و عراقی‌ها را مجبور کرد از مواضع خود تکان نخورند. در همین حال تیپ ۵۵ چتربازان که توسط‌ هلی‌کوپتر به اطراف شلمچه منتقل شده بود، کنترل شهر را در دست گرفت، پل شناور روی شط‌العرب را نابود کرد و ارتباط پادگان خرمشهر با خارج را قطع کرد. هنگام سپیده‌دم ایرانی‌ها به شهر یورش بردند. چندین موج از پاسداران غیرتمند در مقابل دیوار پارس درهم شکستند.

 

محسن رضایی و علی شمخانی بر این عملیات‌ نظارت داشتند. در خط مقدم پیامی از آیت‌الله خمینی قرائت کردند که رزمندگان را به شهادت تشویق می‌کرد. آن‌ها برای این نبرد سرنوشت‌ساز بهترین ژنرال‌های خود که مثل شیر می‌جنگیدند را فراخواندند: رحیم صفوی، حسین خرازی و محمدباقر قالیباف، تمام آن‌ها زیر ۲۵ سال سن داشتند اما فرمانده یک لشکر بودند. از ۲۲ مه تحلیل رفتن نیروهای عراقی آغاز شد. سربازان خسته تقریباً دیگر مهماتی در اختیار نداشتند. هر قدر نیروهای دشمن را کشتند نیروهای بیشتری جایگزین شدند.

 

همان شب لشکرهای ایران موفق به رخنه در «دیوار پارس» شدند که از زیر آتش مکرر تانک و توپخانه از چندین جا فروپاشیده بود. هنگام سپیده‌دم داخل شهر پخش شدند و در همان حال سه لشکر دیگر شهر را محاصره کرده بودند تا هرگونه عقب‌نشینی احتمالی را برای مدافعان عراقی غیرممکن سازند. خلبان‌های عراقی کوشش می‌کردند با به رگبار بستن بی‌وقفه ستون‌های پیاده نظام از قدرت تکانه آن‌ها بکاهند. خلبان‌ها در متوقف کردن سربازان ایرانی ناکام ماندند و تلفات سنگینی هم متحمل شدند. (حدود ۳۰ جنگنده) روی زمین اوضاع به شکست کامل عراقی‌ها منجر شده بود. عراقی‌‌ها هراسان و دستپاچه خودروهای نظامی خود را رها کرده و تلاش کردند خود را به شط‌العرب برسانند و به وسیله قایق بادی، کلک یا حتی شنا کردن خود را به آن سوی رودخانه برسانند. کمتر از ۴۰ درصد آن‌ها به کرانه مخالف رسیدند. باقی یا کشته شدند یا به اسارت درآمدند. واحدهای معدودی که با بی‌باکی کوشیده بودند پیشروی ایرانی‌ها را کند کنند، به سختی نابود شدند. پاسداران پرشور آماده بودند دست به هر ایثاری بزنند تا پیروزی را به رهبرانشان اعطا کنند. هیچ چیز نمی‌توانست جلوی آن‌ها را بگیرد. تا تاریک شدن هوا نیروی‌های ایرانی ۱۲ هزار نفر را به اسارت گرفتند. ۲۴ مه ۱۹۸۲ حکومت ایران آزادی خرمشهر، شهری که دو بار به شهادت رسید، را اعلام کرد. این حماسه الهام‌بخش خسرو سینایی برای ساخت فیلم «در کوچه عشق» شده؛ اثری صمیمی که روایت نبرد خرمشهر را به زیبایی دریافته و از کلیشه‌های تبلیغاتی معمول فراتر رفت. از دست دادن خرمشهر شکست وحشتناکی برای عراق بود که متحمل ۸ هزار کشته و ۱۹ هزار اسیر (شامل سربازانی که در مناطق دیگر اسیر شدند) و بیش از ۱۵ هزار مجروح شد و همچنین ۲۵۰ تانک، ۱۰ توپ و ۳۰۰ فقره انواع خودروی نظامی عراق نابود و یا ضبط شد. ایرانی‌ها نیز علی‌رغم اینکه به پیروزی دست یافتند که می‌توانستند درباره‌اش رجز بخوانند اما متحمل تلفات سنگینی شدند: بین ۱۲ تا ۱۵ هزار کشته، ۲۵ هزار زخمی شدند و ۴۰۰ تانک نیز منهدم شد.

 

 

عقب‌نشینی استراتژیک

 

سقوط خرمشهر به طور موثر به جهاد رئیس‌جمهور عراق پایان بخشید. تلخ اما شفاف، صدام حسین متوجه بود که تلاش‌هایش شکست خورده است. حالا مجبور بود وجهه‌اش را حفظ کند و راهی برای پایان بخشیدن به جنگ بیابد و برخی چیزها را وجه‌المصالحه قرار دهد. او هراس داشت ارتش یا حزب (بعث)، شاید او را مسئول تلفات فاجعه‌بار بدانند. ۳۰ هزار تن تا اینجای جنگ کشته شده بودند، ۳۵ هزار اسیر و ۲ برابر این رقم مجروح؛ نصف نیروی زمینی که در اشغال ایران دخیل بود از میان رفته بود: عراق ۲۰ درصد توپخانه، ۴۰ درصد جنگنده‌ها و ۶۰ درصد ناوگان تانک خود را از دست داده بود و همه برای هیچ، چرا که ارتش ایران نه‌دهم قلمروی تصرف شده خود را بازپس گرفته بود. ایرانی‌ها در امتداد شط‌العرب اردو زده بودند و حالا بصره مورد تهدید قرار داشت.

 
صدام حسین افسرانی که از نظر او در شکست ناگهانی خرمشهر مقصر بودند را به شدت گوشمالی داد تا وظایف و تعهدات خود را به خاطر بیاورند. بر اساس دستورات او حدود ۲۰ افسر برجسته از فرماندهی برکنار شدند. فورا دادگاهی نظامی در بصره تشکیل شد تا آن‌ها را محاکمه کند. ۱۰ نفر از آن‌ها فرماندهان سپاه سوم، لشکر ۳ سوم و لشکر نهم گناهکار شناخته شده و اعدام شدند. چندین تن از اعضای ستاد فرماندهی یا اخراج یا با محرومیت روبرو شدند، به طور خاص ژنرال شنشل که به عنوان فرمانده نیروهای مسلح جایش را به ژنرال عبدالجواد زنون، رئیس سابق سازمان اطلاعات ارتش داد. ژنرال الجنابی فرمانده نیروی دریایی نیز جایش را به معاون خود، ژنرال الکعبی داد. 

کلید واژه ها: فتح خرمشهر جنگ تحمیلی خرمشهر


نظر شما :