حسین علایی: امام بعد از فتح خرمشهر خواهان پایان جنگ بود/ فقط هاشمی رفسنجانی به فکر پایان دادن به جنگ بود
محسن عربی: اگر سه قله تاریخی (آغاز، تداوم و پایان) را در جریان جنگ عراق و ایران به عنوان مبدا تحولات اساسی در جنگ و سرمنشایی برای آغاز درگیریها و کشمکشهای سیاسی پس از اتمام جنگ در نظر بگیریم، به جرات میتوانیم بگوییم که مقطع ادامه جنگ از حساسیتهای ویژهای برخوردار است. ناکامی ایران در اولین عملیات برونمرزی خود باعث گردید حساسیت این مقطع چند برابر بشود و عدهای صحبت از این کنند که جنگ باید پس از عملیات بیتالمقدس پایان مییافت. البته ناگفته نماند که از نگاه تئوریک، مقطع آغاز جنگ از بقیه مقاطع قابل اهمیتتر است اما به دلیل مسائل خاص و نگاههای سیاسی و بعضا جناحی موضوع تداوم جنگ بسیار حساس شده است.
عملیات بیتالمقدس در تاریخ دهم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ آغاز و در روز سوم خردادماه همان سال با فتح خرمشهر به دست رزمندگان ایرانی به پایان رسید. نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در این عملیات قصد ورود به خاک عراق را داشتند که بنا به دلایل نظامی این امر تحقق نیافت و طرح عبور از مرز به عملیات بعدی یعنی عملیات رمضان موکول شد. در این شرایط سه راهکار اساسی بر روی میز مسئولان وقت برای تصمیمگیری در مورد ادامه وضعیت جنگ پس از فتح خرمشهر وجود داشت که در نهایت استراتژی ادامه جنگ و ورود به خاک عراق اتخاذ شد. ایران در عملیات بیتالمقدس توانست شهر استراتژیک خرمشهر را فتح کند و شرایط را برای عراق و صدام حسین دشوار سازد. پس از فتح خرمشهر، جایگاه بینالمللی ایران ارتقا یافته بود، روحیهای سرشار از امید در مردم و رزمندگان ایرانی پدید آمده بود، فروش نفت ارتقا پیدا کرده بود و احتمال پیروزی صدام منتفی شده بود. اما هنوز برخی از شهرهای ایران مثل نفت شهر، سومار، قلاویزان و… در تصرف نیروهای عراقی بود. در این شرایط سه راهکار اساسی پیش روی مسئولان ایرانی برای ادامه راه وجود داشت.
۱. آتشبس – مذاکره
۲. توقف – انتظار
۳. ادامه جنگ – بدون محدودیت در ورود به خاک عراق
دو گزینه ابتدایی نتوانست انتظارات مسئولان ایرانی را برای خاتمه دادن به جنگ برآورده کند و آنها پس از مشورتهای فراوان تصمیم را بر آن بنا نهادند که گزینه سوم را انتخاب کنند و در عملیات بعدی خود وارد خاک سرزمینی کشور عراق بشوند. لازم به ذکر است نیروهای مسلح ایران تصمیم خود را برای ورود به خاک عراق در مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس (آزادسازی خرمشهر) گرفته بودند که بنا به دلایلی قادر به تحقق آن نشدند. اولین عملیات برونمرزی ایران در جنگ با عراق، در تیرماه سال ۱۳۶۱ تحت عنوان عملیات رمضان آغاز شد.
در این مجموعه از مصاحبهها که سالها قبل و جهت استفاده در یک پایان نامه دانشجویی انجام شد، قصد داریم تا راهکارهای پیش روی جمهوری اسلامی پس از فتح خرمشهر، نحوه تصمیمگیری مسئولین و تصمیم نهایی برای ورود به خاک عراق را بررسی کنیم.
بررسی این موضوع از آن جهت قابل اهمیت است که در روزهای گذشته اسنادی مبنی بر نظر ایشان در خصوص پایان جنگ پس از فتح خرمشهر منتشر شد. در این دستنوشته تازه که پیام تبریک امام خمینی برای آحاد جامعه است ایشان با اشاره به پایان جنگ به نوعی نظر خود در خصوص ادامه و یا توقف جنگ در بین مسئولین نیز را آشکار میکنند.
سردار دکتر حسین علایی استاد تمام دانشگاه و از محققین مسائل جنگ و استاد استراتژی و مدیریت استراتژیک است. او بنیانگذار و تشکیلدهنده نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از صدور حکم امام خمینی در ۲۶ شهریورماه سال ۱۳۶۴ میباشد. ایشان اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه بوده و مبتکر جنگهای نامتقارن در جریان جنگ نفتکشها در خلیج فارس با سازماندهی قایقهای تندرو در دوران جنگ تحمیلی است. همچنین ایشان بعد از پایان جنگ با عراق، ریاست ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، قائممقامی وزارت دفاع و ریاست سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع را نیز در کارنامه خود دارد.
کتاب دو جلدی تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق از جمله آثاری است که به قلم ایشان به رشته تحریر در آمده است و تاکنون به چاپ پنجم رسیده است.
جناب آقای دکتر علایی، من میخواهم صحبت را از مقطعی پس از آزادسازی خرمشهر و عملیات بیتالمقدس آغاز کنم. در سال ۶۴، ۶۵ عملکرد نیروهای ایرانی نشان میدهد که دیگر ایران توان تصرف مناطق بزرگ و استراتژیک را ندارد. حتی بعد از عملیات کربلای پنج از آقای رشید نقل شده که ما دیگر توان انجام عملیات در جبهههای جنوبی را نداریم. در واقع به بنبست رسیدیم. این پازل را در کنار پازل بزرگی یعنی ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر قرار میدهیم. اگر تصور نیروهای ایرانی این بود که ما نمیتوانیم مناطق مهمی از خاک عراق را فتح کنیم، استراتژی ما برای ادامه نبرد چه بوده است؟
ببینید! امروز با روشن شدن نتایج ادامه جنگ میتوانیم تحلیلهایی ارائه دهیم که آن روز به راحتی امکانش نبود. اوایلی که جنگ آغاز شد در ذهن امام و تمام مسئولین این بود که دشمن را از سرزمینهای اشغالی پس بزنند. در زمانی که ارتش عراق در خاک ایران بود، موضوع به پایان رساندن جنگ با حضور حتی یک نظامی دشمن در خاک ایران، در ذهن هیچ کس مطرح نبوده است. بنده هر چقدر مطالعه کردم نتوانستم مطلبی در این مورد پیدا کنم.
به نظر میرسد که در ذهن امام خمینی اینگونه میگذشت که اگر ما دشمن را از کشور بیرون کنیم جنگ تمام خواهد شد. به همین دلیل است که شما مشاهده میکنید تا زمان انجام عملیات بیتالمقدس هر چقدر از امام سؤال میشود که «آیا ما میتوانیم از مرز عبور کنیم؟» با پاسخ منفی امام مواجه میشوید. حتی قبل از فتحالمبین آقای محسن رضایی خدمت امام میرسند و میپرسند اگر در این عملیات امکانش فراهم بود، آیا از مرز عبور کنیم؟ پاسخ امام باز هم منفی است. هر دفعه دیگر که از ایشان سؤال میشود امام میگویند از مرز عبور نکنید؛ نیت ما فقط بیرون کردن دشمن از خاک کشور است.
در پیامها و صحبتهای مختلف امام نیز این موضوع کاملاً مشهود است. موافقت ایشان تا رسیدن نیروهای رزمنده ایران به مرز و بیرون کردن نیروهای عراقی بوده است. امام پس از دفع تجاوز و بعد از آن رفع اشغال سرزمینهای ایران، خواهان پایان دادن به جنگ بودهاند. اما بعد از اینکه عملیات بیتالمقدس انجام شد و ما موفق به آزادسازی خرمشهر میشویم، یک تصور کلی در بعضی از مسئولین امر از جمله خود امام خمینی شکل میگیرد که دیگر جنگ تمام شد.
در بحثهایی هم که در جریان جلسات شورای عالی دفاع انجام میشود موضوع مهم آن است که نیروهای ایران در کجا پدافند کنند. ما اگر جنگ را تمام کردیم اما عراق به جنگ پایان نداد، کجا بهتر است نیروهای خود را مستقر کنیم، تا به یک عارضه طبیعی مثل اروندرود متکی باشیم، زیرا در لب مرز هیچ عارضه طبیعی مناسبی وجود ندارد. بحث بر سر این موضوع و نیز چگونگی دریافت خسارات جنگ، مسئولین کشور را به سمت لزوم عبور از مرز و ادامه جنگ سوق میدهد.
شما اگر با دقت مذاکرات دو جلسه شورای عالی دفاع پس از آزادسازی خرمشهر را مرور کنید مشاهده میکنید که یکی از کسانی که بیشتر صحبت را میکند مرحوم تیمسار ظهیرنژاد است. ایشان فردی نظامی و ارتشی است که اعتقاد دارد نیروهای ما باید در مجاورت اروندرود قرار بگیرند.
اما یک نفر هم از افراد غیرنظامی شورایعالی دفاع، اندیشهای را در ذهن داشت که ما جنگ را در یک نقطه مناسب با برتری سیاسی و نظامی به پایان برسانیم. آن فرد آقای هاشمی رفسنجانی بودند. ایشان میگویند اگر ما به ساحل اروندرود برسیم یک نقطهای از عراق را گرفتهایم و میتوانیم از موضع بالا جنگ را با قدرت تمام کنیم.
آیا به صرف رسیدن به اروند ایران میتوانست جای خاصی را بگیرد؟
به نظر میرسد با رسیدن به ساحل شرقی بصره و یا عبور از اروندرود نیروهای ایرانی میتوانستند نقطهای مناسب را برای خاتمه دادن به جنگ تصرف کنند. آقای هاشمی احساس میکردند که همین مقدار پیشروی برای نیروهای ایرانی کافی است. ما اگر به کنار اروندرود برسیم میتوانیم در شرایط برتر جنگ را به پایان برسانیم. یعنی بخشی از خاک عراق در دست نیروهای ایرانی باشد و جنگ به پایان برسد. بنابراین، فقط بحث تصرف نقاط استراتژیک در میان نبوده است، بلکه مهم پیدا کردن راهی برای پایان دادن به جنگ بوده است. به نظر میرسد تا عملیات رمضان این استراتژی دنبال میشده است.
اما نظر امام خمینی این بوده که بعد از پایان بیتالمقدس جنگ را تمام کنیم. ولی رئیس ستاد مشترک ارتش با پیشینه نظامیگری و تخصص در امور جنگی و نیز فرمانده سپاه برای ایشان استدلال میکنند که نمیتوان در لب مرز ایستاد و دفاع کرد. بنابراین امام احساس میکنند که بدون عبور از مرز جنگ تمام نخواهد شد. صحبت آن بود که اجازه عبور قوای ایران از مرز داده شود. بنابراین امام موافقت میکنند و میگویند جایی بروید که مردم عراق آسیب نبینند. اگر در نقل قولهایی که از امام بیرون آمده است مشاهده کرده باشید میبینید که ایشان دائماً با عبور از مرز قوای ایران مخالفت میکنند.
امام بر روی تمام کردن جنگ پس از آزادسازی خرمشهر اصرار زیاد میورزند
حتی آقای حاج سید احمد خمینی در مصاحبهای که در مجله «نگین» نیز چاپ شده میگویند امام میگفتند که همین جا جنگ را تمام کنید. ایشان بر روی تمام کردن جنگ در همین مقطع پس از آزادسازی خرمشهر اصرار زیاد میورزند. ایشان چهار دلیل را برای اثبات نظر خویش عنوان میکنند. ایشان میگویند مردم عراق تا امروز احساس میکردند که ما مظلومیم اما از این پس طرف ارتش عراق را میگیرند. کشورهای عربی از صدام حمایت میکنند، دنیا نیز پیشروی قوای ایران در خاک عراق را نمیپذیرد و سلاح بیشتری به عراق میدهد. ایشان در مجموع مواردی را میگویند که همگی بعداً به تحقق میپیوندد.
به هر طریق امام در نهایت موافقت خویش را با عبور از مرز توسط نیروهای ایرانی اعلام میکنند و به نوعی راضی به انجام چنین تصمیمی میشوند. اما ایشان میگویند به مناطقی برویم که مردم در آنجا سکنی ندارند.
در عملیات رمضان تصور میشود که که ما قدرتی همانند بیتالمقدس داریم و میتوانیم به سمت بصره حرکت کنیم. امام نیز برداشتی داشتند که اگر ما ضربه سهمگینی به ارتش عراق بزنیم شیعیان عراق از درون میتوانند اقداماتی را علیه دولت مرکزی انجام بدهند. به همین خاطر در حین عملیات رمضان امام خمینی به مردم بصره و عشایر دجله و فرات پیام میدهند که به نیروهای ایرانی بپیوندید که این امر اتفاق نمیافتد.
در واقع بعد از شکست در عملیات رمضان، اسیر تصمیمی میشویم که بعد از بیتالمقدس برای عبور از مرز گرفتیم و آن عبارت است از این که کشور در مسیری قرار گرفت که پایان دادنش برای مسئولین مشکل بود.
امام برای بسیج نیروها بحث «جنگ جنگ تا رفع فتنه» را و قبل از آن موضوع «جنگ جنگ تا پیروزی» را مطرح میکردند. اما از نظر نظامی و عملیاتی چگونه چنین شعارها و مفاهیمی قابل اجرا بود؟ میتوانیم بگوییم دو گونه طرح عملیاتی برای اجرای این شعارها تعریف انجام شده بود. یا میتوانیم اینگونه عنوان کنیم که یک تعریف واضح و یک تعریف تلویحی در این خصوص انجام شده بود. تعریف تلویحی مختص فرمانده سپاه در دوره جنگ است. یعنی آقای محسن رضایی و بعضی از فرماندهان فکر میکردند که اگر ما ضربهای به عراق بزنیم که ارتش آن فرو بریزد میشود جنگ را خاتمه داد. این اندیشه غیر از موضوع تصرف بغداد است. یعنی اگر بتوانیم اقدامی انجام دهیم که ارتش عراق مضمحل شود، اوضاع عراق به هم میریزد و جنگ با برتری ما به پایان میرسد. هیچ کس به فکر فتح بغداد نبوده است.
آیتالله هاشمی چه طرحی را دنبال میکرد؟
یک فکر هم آقای هاشمی رفسنجانی داشته است که میگفتند ما قادر نیستیم ارتش عراق را مضمحل کنیم و بشکنیم، زیرا کمک قدرتهای بزرگ به صدام نمیگذارند که رژیم بعثی ساقط شود. پس ما قادر نیستیم وارد بغداد شویم. بنابراین قادر به کسب پیروزی مطلق نظامی نیستیم. اما میتوانیم یک پیروزی نسبی به دست بیاوریم تا جنگ را تمام کنیم و پیروزی نسبی آن است که ما با گرفتن یک منطقه حساس از عراق مثل جنوب این کشور یک برتری نظامی پیدا کنیم و بعد در مذاکرات سیاسی بنشینیم و امتیازات خود را از صدام بگیریم که حاصلش میتواند از بین رفتن صدام باشد.
نتیجتاً این دو طرح وجود داشته است. آقای هاشمی این طرح را دنبال میکردند و عنوان میداشتند که این طرح منطقی است. از طرف مابقی مسئولین و شخصیتهای کشور هم طرح خاص دیگری ارائه نشده است.
انتظارات سپاه چه بود؟
سپاه بود که میگفت ما قدرتمند شویم تا بتوانیم صدام را ساقط کنیم و با عملیاتهای بزرگ این کار را انجام بدهیم. اما انتظار سپاه با واقعیات اقتصادی کشور همخوانی نداشت. ته حرف سپاه این بوده که ارتش را با تمام تجهیزات و امکاناتش تحت امر ما قرار بدهید، بودجه جنگ را نیز در اختیار سپاه قرار دهید و بودجه جنگ را نیز افزایش بدهید تا ما قدرتمند بشویم و بتوانیم ارتش عراق را از هم بپاشانیم. البته حرف سپاه بیمنطق هم نبوده است. آنها میگفتند که ارتش نمیجنگد ولی تجهیزات بسیار خوب و مناسبی دارد، ما میجنگیم اما تجهیزات نداریم. به نوعی مدیریت ارتش را به سپاه واگذار کنید. تشکیل قرارگاه مشترک نیز به همین جهت بود.
اما از آن طرف هم، بهترین فرد ارتش که سرهنگ صیاد شیرازی بود میگفت سپاه را به من بدهید. از عملیات رمضان به بعد هم اختلافات بین ارتش و سپاه مشهود شد. آخر حرف صیاد شیرازی آن بود که فرماندهی سپاه را به من بدهید. بعد از او سؤال شد که ارتش چرا نمیجنگند؟ پاسخ ایشان آن بود به این دلیل است که ارتش، بسیجی ندارد. حتی بسیجی هم به او دادند و گردان شهادت درست کردند اما اتفاقی که باید میافتاد نیفتاد. حرف صیاد هم این بود که وحدت فرماندهی پیدا کنیم و سپاه تحتالامر او قرار بگیرد. سپاه هم میگفت ارتش نمیجنگد.
در هر صورت این طرحها هیچکدام اجرایی نبود. امام آقای هاشمی رفسنجانی را در اواخر سال ۱۳۶۲ به فرماندهی جنگ منصوب کردند تا این اختلافها را رفع بکنند و هماهنگی ایجاد کنند و…
اما در مجموع بعد از عملبات رمضان استراتژی واحدی برای پایان دادن به جنگ نداشتیم. یک استراتژی آقای هاشمی داشتند برای پایان دادن به جنگ که کامل، واضح و روشن است، یک استراتژی هم سپاه داشت که به وضوح معلوم و مشخص بود که مسئولین کشور در باره آن ابهام داشتند.
میتوان اینطور برداشت کرد که سپاه معتقد بوده میشود ساختار ارتش عراق را بهم ریخت تا حکومت در عراق تغییر و تحول پیدا کند و جنگ تمام بشود. به هر حال به نظر میرسد که استراتژی چگونگی پایان دادن به جنگ دارای ابهام است و لااقل ما آن را نمیدانیم. چون مسئولین ننشستند تا تکلیف جنگ را معلوم کنند و آن اتفاقها در ماههای آخر جنگ افتاد.
با همین دو استراتژی هم عملیات رمضان و هم عملیات فاو میتوانست پایاندهنده به جنگ باشد.
به نظر میرسد فقط آقای هاشمی رفسنجانی به فکر پایان دادن به جنگ بود
مشکل ما این بود که راهکاری برای پایان دادن به جنگ نداشتیم
چرا آقای هاشمی با اینکه استراتژی مشخصی را برای پایان دادن به جنگ داشتند نتوانستند نظر خود را اعمال کنند؟ یا به نحوی دیگر چرا زورشان نرسید؟
برای اینکه آن استراتژی را در شورای عالی دفاع به تصویب نرسانده بود. بعضی از مسئولین کشور و فرماندهان نیروهای مسلح و رزمندگان سپاه و ارتش هم مخالفت میکردند زیرا تصور و برداشتشان از صحبتهای امام آن بود که برویم بجنگیم و تا پیروزی کامل رو به جلو برویم.
همین امروز هم یکی از مسائل بینالمللی و بحرانهای کشور همین است. در هر صورت به نظر میرسد که فقط آقای هاشمی رفسنجانی به این نتیجه رسیده بود که باید زودتر جنگ را خاتمه داد و به فکر پایان دادن به جنگ بود. هیچ کس به پایان دادن جنگ فکر نکرده بود. همه میگفتند بریم جلو ببینیم چه اتفاقی میافتد.
بعضا از مسئولین و فرماندهان سپاه اعتقاد دارند که ما در ادامه جنگ توانستیم در عملیات کربلای پنج بزرگترین ضربه را به ارتش عراق بزنیم. آیا این فرض درست است؟
بنده این تحلیل را قبول ندارم. عملیات کربلای ۵ از نظر نظامی موفق بود ولی ما و ارتش عراق بیشترین ضربه را در کربلای ۵ دیدیم. درست است که حماسه و ایثار فراوانی کردیم اما حدود ۲۰۰۰۰ شهید در تهاجم و تثبیت و جنگ شهرها دادیم. در عین آنکه ارتش عراق دچار اضمحلال شد، خود نیز متحمل آسیب شدیم. ما بعد از کربلای ۵ نتوانستیم دیگر در جبهه جنوب بجنگیم و نتوانستیم به خوبی مسیر خاتمه دادن به جنگ را ادامه بدهیم. پیدا بود که دیگر جنگ با اقدامات نظامی جلو نمیرود ولی مشکلی که وجود داشت آن بود که تصوری در داخل کشور شکل گرفته بود که بعضیها خیال میکردند اگر اقدام سیاسی برای پایان دادن به جنگ صورت گیرد کار غلطی انجام شده است.
ما در جنگ حماسههای بزرگی آفریدیم اما مشکل ما این بود که راهکاری برای پایان دادن به جنگ نداشتیم و در حقیقت تکلیف بخش دیپلماسی را مشخص نکردیم. یعنی استراتژی ایران به صورت عملیاتی و اجرایی معلوم نبود. این امر ما را به سمتی برد که بدون طرح ما جنگ تمام شد. باید با طرح ما جنگ تمام میشد اما با طرح آمریکاییها و شورویها جنگ پایان پذیرفت یعنی با قطعنامه ۵۹۸. در حالی که اگر ما استراتژی داشتیم میتوانستیم جنگ را با طرح و ایده خود به پایان برسانیم. استراتژی تحت این عنوان که بیاید برای ما منحنی رسم بکند و مشخص کند که کجا هستیم و به کجا میخواهیم برسیم در داخل کشور وجود نداشت.
به همین خاطر ما به بنبست رسیدیم. مجبور شدیم با قطعنامه ۵۹۸ و با طرح سازمان ملل جنگ را تمام کنیم. امام به همین دلیل عنوان کردند که جام زهر را نوشیدم، زیرا امام نمیخواستند جنگ این شکلی به پایان برسد. البته عنایت خدا طوری بود که در نهایت پذیرش قطعنامه به نفع ما تمام شد ولی عملا ما طرح مناسبی نداشتیم. چون طرح متناسب با واقعیت و ظرفیتهای کشور نداشتیم، آن وضعیت در جنگ پدیدار شد و در مسیر تسلسلی تخریب قرار گرفتیم. از این پس عراقیها شهرها را زدند و ما هم که نمیخواستیم شهرها را بزنیم شروع کردیم به زدن شهرهای آنها. جنگ از جبهه تبدیل شد به جنگ اجتماعی. آنها شهر را میزدند، ما هم میزدیم. همه چی بهم ریخت تا اینکه بالاخره نفس دو کشور بند آمد.
استراتژی ما تا عملیات بیتالمقدس روشن بود
میخواستیم با بیرون کردن عراقیها از کشور، جنگ را تمام کنیم
من معقتدم استراتژی ما تا بیتالمقدس روشن بود. میخواستیم با بیرون کردن عراقیها از کشور، جنگ را تمام کنیم. ولی این استراتژی مدون نشده بود. بعد از بیتالمقدس ما در مسیری قرار گرفتیم که بر روی یک دور تسلسل ناشی از تصمیمات قبلی بود و نتوانستیم جنگ را تمام کنیم. آقای هاشمی یک طرح داد چون تنها بود نتوانست آن را تکمیل کند. یعنی آقای هاشمی گفت: جنگ جنگ تا کسب یک پیروزی. یعنی ما یک جا از عراق را بگیریم و جنگ خاتمه پیدا کند. یک جایی را بگیریم و بشینیم و حالا بگوییم که با قدرت بر سر مذاکره برویم تا بتوانیم جنگ را تمام کنیم. این مسأله حل نشد. آقای هاشمی در مسأله فتح فاو نیز همین نظر را داشت. فاو را گرفتیم تا جنگ را به پایان برسانیم. اما وقتی فاو را گرفتیم باز هم به دنبال بهرهگیری از ابزار دیپلماسی برای خاتمه دادن به جنگ نرفتیم. احساس پیروزی کردیم و گفتیم بریم جایی دیگر را بگیریم. نبود اتخاذ استراتژی واحد باعث شد سیاستها سینوسی بشود. ما باید یک مجموعه میبودیم تا مشکل را حل میکردیم.
یکی از نکات عملیات بیتالمقدس آن است که ما طبق فلشها قصد داشتیم به سمت بصره برویم. پس اینطور بود که ما برای عبور از مرزها در بیتالمقدس فکر کرده بودیم. در جریان عملیات بعد از آنکه فشار ارتش عراق زیاد شد فلش را برگرداندیم سمت خرمشهر و به سمت بصره نرفتیم. به همین دلیل هم بود که عراق هم نیروهایش را به سمت بصره کشاند و تا بتواند از سقوط آن جلوگیری کند. این موضوع چه مقدار صحت دارد؟
در طرح عملیات، این موضوع بوده اما هیچ وقت در خود طرح این نبود که ما به سمت آنجا برویم. فلش را داده بودیم اما هدف را نداده بودیم. چون فلش دادن (جهتگیری) با هدف دادن بسیار فرق میکند. این طرح بنا به دستور بوده است.
در جریان همان عملیات بیتالمقدس زمانی که به مرز رسیدیم باز هم به فکر رفتن به سمت بصره بودیم؟
من فکر میکنم خیر. علت آن بود که ما هفته اول نیز بسیار نگران بودیم چون در هفته اول نتوانستیم از جاده آسفالت خرمشهر عبور کنیم. یک هفته آنجا گیر کردیم. توان ما آنقدر نبود که بتوانیم بسیار پرقدرت جلو برویم. عملیات بیتالمقدس نیز ۲۴ روز طول کشید. این حاکی از آن بود که ما توان پیشروی به سمت بصره را نداشتیم. در آخرین لحظات هم ما به محاصره خرمشهر نیز راضی بودیم و نه حتی تصرف این شهر.
در آخرین لحظات نیز عراق نیروهای خود را از خرمشهر بیرون کشید چون به نظر میرسد عراق هم نگران آن بود که نکند همین فلش ایران برایش دردسر بشود؟
بله. جهت ما جهت بصره بود. این علامت آن بود که طرح ما درست بود. در حقیقت طرح عملیات گرفت. ما به جای اینکه به سمت لشکر ۵ و ۶ یا خرمشهر برویم به سمت مرز رفتیم و باعث شد به جای آنکه آن دولشکر ما را قیچی کنند ما عقبه آنها را از دو طرف تحت تهدید قرار دهیم. ولی اینکه بگوییم ما توان آن را داشتیم به سمت بصره برویم غلط است.
منبع: پایگاه خبری جماران
نظر شما :