تخریب شاملو یا تبلیغ فرح در کیهان؟!
نخست باید گفت این رفتار از کیهان عجیب نیست و مسبوق به سابقه است. چه، دیر زمانی است که این روزنامه با روشنفکران و شاعران و نویسندگان ناهمسو با سیاستهای اینان سرِ ناسازگاری دارد. هر که سری در سرها دارد و به فکر مستقل و نه گردن خم کردن باور داشته باشد، نواخته میشود. چه شاعر باشد، چه نویسنده. چه فیلمساز و چه کارگردان.
البته وقتی در مردادِ سال ۱۳۷۹ و در همان روزی که ۱۰ هزار نفر پیکر شاعر را از بیمارستان ایرانمهر تا خیابان میرداماد تشییع کردند، علیه او نوشت و اتهامات متعددی را متوجه شاعر تازه درگذشته کرد، ۱۸ سال بعد از درگذشت، چنین نوشتهای عجیب نیست.
علت دیگری که میگوییم عجیب نیست، این است که پس از تغییر مدیریت شهری، سیاست رسانههای اصولگرا و در پیشاپیش آنها کیهان انتقاد از شهرداری تهران و مؤسسات وابسته است. یک روز به همشهری گیر میدهند و روز دیگر به گالریهای نقاشی. یک روز مسؤولیت دوچرخهسواری بانوان در صورت همراهی با شهردار حناچی را متوجه او میدانند و روز دیگر موضوعی دیگر.
انتقاد اینان از سازمانها و نهادها بسته به این است که مدیریت آن در دست چه گرایشی باشد. مثلا همین چندی پیش که تصاویر بدون حجاب خانم «آن ماری سلامه» بازیگر لبنانی سریالی در شبکه سه در فضای مجازی پخش شد کیهان برای اولین بار از حریم خصوصی دفاع کرد. (البته در لبنان پوشش این خانم همیشه به این صورت است یا تصاویر او در حال رقص در یک برنامه تلویزیونی) اما چون مدیریت جدید شبکه سه (علی فروغی) را میپسندند به نقشآفرینی این خانم گیر ندادند. البته قابل انتقاد هم نبود. بازیگران در مقابل دوربین همان پوششی را ندارند که در بیرون و دربارۀ خانم لبنانی کاملا قابل فهم بود.
یا به دانشگاه آزاد دیگر کار ندارند، چون مدیریت آن تغییر کرده است. پس دلیل اصلی حملات سازمانیافتۀ اخیر خود شهردار و شهرداری است نه همشهری. جالبتر این که میگویند «همشهری» متعلق به مردم است و اموال عمومی. بله. به خاطر همین مردم اعضای شورای شهر را انتخاب میکنند و آنان شهردار را. پس نگران نظارت نمایندگان مردم نباشند.
دلیل دیگری که از تعجب میکاهد این است که قبلتر اتهامات به مراتب موهنتر و سخیفتری متوجه شاعر میکردند و این موارد نسبت به آنها سبُک است و از این نظر جای شُکرش باقی است! چون در حیات شاملو مقالۀ بلندبالایی چاپ کردند با تیتر «آهای عمو» و همسر او «آیدا» را هم از لطف خود بینصیب نگذاشتند.
پس همین که بحث اتهام جاسوسی در نوجوانی و بازداشت به دست نیروهای متفقین را مطرح کرده و به امور دیگر نپرداختهاند قابل توجه است. هر چند مشخص نمیکنند زندانی شدن به دست اشغالگران ایران قابل شماتت است یا نه. منتها به این موارد نمیتوان بسنده کرد و جا دارد چند نکته دیگر و غالبا معطوف به تاریخ معاصر هم گفته شود:
۱. ویژهنامۀ همشهری دربارۀ «شعر» است. آیا کیهان در شاعر بودن شاملو تردید دارد؟ با این حساب اگر دربارۀ فروغ بنویسند اتهامی دیگر را مطرح میکنند و اگر دربارۀ سهراب سپهری لابد میگویند بودایی بوده و اگر مهدی اخوان ثالث، بحث نام فرزند او و علاقه به زرتشت و مزدک را پیش میکشند. به بهانۀ شعر به کدام شاعر بپردازند تا صدای کیهان درنیاید؟
شاعران پیش از انقلاب یا غیرایدئولوژیک که جای خود دارند. کیهان بعد از ۸۸ آیا سهیل محمودی و ساعد باقری را هم طرد نکرده است؟ همین خدابیامرز ابوالفضل زرویی نصرآباد مگر منزوی نشده و به گوشۀ روستایی پناه نبرده بود؟ شاعر معاصر مورد تأییدشان کیست که به بهانۀ آن بتوان به شعر پرداخت؟
جدای این دربارۀ شعر میتوان گفت جایگاه آن نزد ایرانیان چنان است که از خود شاعر - هر دیدگاهی درباره سُرایندۀ شعر داشته باشیم - از شاعر بالاتر مینشیند. منفورتر از یزید در فرهنگ ایرانی کیست؟ بیگمان هیچ کس! محبوبتر از حافظ در شاعران ما کیست؟ شاید هیچ کس! اما همین حافظ، شعری منسوب به یزید را در آغاز دیوان خود میآورد یا دستکم چنین شائبهای وجود دارد. آیا گردی بر دامان حافظ مینشیند؟ نه! از یزید میشود نقل کرد و از شاملو نمیشود؟! هویت ایران با شعر آمیخته است. فرهنگ ایران یعنی شعر. چرا برخی متوجه این نکته فارغ از اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک نیستند؟
۲. چنان که خود کیهان نوشته اتهام جاسوسی مربوط به دوره نوجوانی است و شاملو پنجاه و هفت، هشت سال بعد از آن هم زندگی کرده و کنش و واکنش داشته است. ضمن این که به خاطر نفرت مردم ایران از روس و انگلیس به هر نیروی خارجی که علیه این دو بود گرایش داشتند. تبلیغ آلمانها هم به این دلیل ساده بود که علیه روس و انگلیس بودند و شاعر بارها گفته جوان و خام بودیم و مانند او فراوان بودند.
در بلبشوی پس از جنگ جهانی اول حتی چهرههایی چون سید حسن مدرس هم این گرایش را داشتند و مثلا در کرمانشاه دولت موقت تشکیل دادند و آلمانها هم که متحد عثمانیها شده بودند از این دولت حمایت کردند. اعضای این دولت موقت شامل مرحوم مدرس حتی متهم به دریافت پول هم شدند و او خود بعدها در مجلس در این باره توضیح داد. (در مجلس چهارم و با اشاره به سلیمان میرزا). ملیتر و مردمیتر از مدرس داریم؟ اتهام وابستگی او آیا به ذهن کسی خطور میکند؟
۳. با منطق کیهان اگر کسی دربارۀ سعدی هم بنویسد میتوان بر او خرده گرفت چرا از شاعری که «هلاکوخان مغول» را ستوده تجلیل کردهاید؟ با این منطق - و در واقع ضد منطق - اگر کسی دربارۀ حافظ هم بنویسد میتوان او را به دفاع از مِیخوارگی متهم کرد.
با این منطق - ضد منطق - از محمد زکریای رازی هم نباید گفت و نوشت چون او در نبوت تردید و تشکیک داشت و میگفت هر کسی با عقل خودش باید به خدا رهنمون شود و وقتی مجسمۀ او در میدان گمرک تهران نصب شد و نام میدان به رازی تغییر یافت مرحوم محمدتقی جعفری اعتراض کرد که چرا مجسمه منکر نبوت در اُمّالقرای مسلمین نصب شده است؟
۴. با منطق کیهان از محمداقبال لاهوری هم نباید یاد شود چون حافظ را «فقیهّ ملت مِیخوارگان، امامِ امتِ بیچارگان» خوانده است هر چند عظمت و محبوبیت حافظ چنان بود که ناگزیر شد از این نظر برگردد.
۵. با این منطق از مرحوم محمدتقی فلسفی - واعظ شهیر - هم نباید تجلیل شود چون صدای سخنرانی او در مسجد سید عزیزالله در گوشها هست که «زنبورها شاه دارند، مورچهها شاه دارند، مملکت مگر میتواند شاه نداشته باشد؟» البته قبل از ۱۵ خرداد ۴۲ وگرنه بعد از آن همان موضع امام خمینی را داشت.
۶. باز با این منطق لابد سید جمالالدین اسدآبادی هم فراماسونر است یا از دکتر علی شریعتی هم نباید گفت و نوشت چون برخی از مراجع و در رأس آنها مرحوم آیتالله مرعشی نجفی برخی آرای وی را مغایر اسلام اعلام کردند و دلیل این که مهندس بازرگان امضای خود را کنار مرحوم مطهری گذاشت این بود که مقلد مرحوم مرعشی نجفی بود هر چند بعدتر امضای خود را پس گرفت.
۷. این فهرست را میتوان ادامه داد و مثلا از نقل اشعار ایرج میرزا در کتابهای درسی و حتی ملکالشعرای بهار انتقاد کرد و گفت ایرج میرزا فلان اشعار را دارد یا بهار از روی کار آمدن لنین استقبال کرده یا دکتر باستانی پاریزی فلان شعر را در هجو گفته و این قصه میتواند ادامه داشته باشد و منحصر به شاملو نیست.
چرا راه دور برویم؟ خود مولانا جلالالدین محمد رومی بلخی را مگر برخی فقها تکفیر نمیکنند؟ بار اول که ترانه «من دزد شبرو نیستم، من پهلوان عالمم» با صدای علیرضا عصار از تلویزیون پخش شد کیهان که نمیدانست شعر از مولاناست، تیتر زد: «بابات دزد شب روئه» و فکر میکردند شعر به ساحت مولا علی(ع) جسارت کرده و البته بعدتر سوءتفاهم رفع شد.
۸. با این منطق ضد منطق لابد از میرزا کوچک جنگلی هم اگر بنویسی میگویند او تجزیهطلب بود و «جمهوری شوروی سوسیالیستی گیلان» تشکیل داده بود در حالی که حین جنگ اول جهانی و پس از آن شیرازۀ امور از هم پاشیده بود و هر که به فکر منطقه خود بود نه آن که به جدایی بیندیشد. دولت مرکزی مقتدری اساسا وجود نداشت.
۹. کیهان، جوری نوشته عضو حزب توده که انگار جلال آلاحمد که این همه او را میستایند و شماری از چهرههای شاخص دیگر هیچ ارتباطی با تودهایها نداشتهاند. اما همین حزب توده آدمی مثل مرتضی کیوان را هم داشته که همه در مقاومت او متفقالقولاند و دوست شاملو هم بوده. چرا اینها را نمیگویند؟ چرا اصرار دارند همه را لجنمال کنند؟
۱۰. از کیهانیان میتوان و باید پرسید جوان امروز با شعر شاملو آشنا باشد بهتر است یا ترانه های مبتذل را زیر لب زمزمه کند؟ کتاب پوران فرخزاد درباره نگاه شاملو به زن را بخوانید تا ببینید چگونه دور از مایههای اروتیک، جنبههای انسانی و مادرانه را میستاید. در اشعار آخر عمر و خصوصا «در آستانه» نوعی تجدیدنظر دربارۀ دیدگاه او در متافیزیک دیده میشود؛ آنجا که از آیاتی از قرآن بهره میگیرد.
کافی است خاطرات آیدا را بخوانیم که از هر کتاب دیگری بیشتر به بقای خانوادهها و عشقها کمک میکند. در روزگاری که فکر و ذکر همه شده پول و پول و پول و شب و روز از اقتصاد و مادیات سخن میگوییم این نماد زبانی و فرهنگی را تخریب میکنید که کی را و چی را به جای آن معرفی کنید؟ لابد تتلو را! این همه تخریب و تزریق سم نومیدی و ضایع کردن این و آن چقدر به ارتقای فرهنگی انجامیده که دستبردار نیستید؟
این نوشته اما تنها به قصد نکات پیش گفته تحریر نمیشود و اصل حرف این است که اصرار بر انتساب شاعر بزرگ ایران به فرح دیبا شاملو را ضایع میکند یا به نفع سلطنتطلبان است؟
مگر اولین کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان – اگر کتاب ترجمه و نقاشی خود فرح را منظور نکنیم - ماهی سیاه کوچولو نبوده؟ صمد بهرنگی هم آدم فرح بوده است؟
در آستانۀ چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اوج گرفتن تبلیغات سلطنتطلبان در شبکه های تلویزیونی نسبت دادن شاعری مردمی و ضد سلطنت به فرح و دفتر فرح، تخریب او نیست. تبلیغ سلطنت و همسر آخرین شاه ایران است.
چرا که مخاطب جوان امروزی به خود میگوید: چه دفتری بوده که رئیس آن سید حسین نصر فیلسوف بوده و از مهمترین شاعر (شاملو) یا فیلمسازی چون عباس کیارستمی حمایت میکرده و بزرگترین داستاننویس ایران، کارمند کانونی بوده که به او منتسب بوده است.
راستی! به زندان مرتبط با جنگ جهانی دوم اشاره کردید و از بازداشت بعد از کودتای ۱۳۳۲ نگفتید. در این هنگام بود که شاعر جوان در زندان قصر سرود:
در خون و در ستاره و در باد، روز و شب
دنبالِ شعرِ گُمشدۀ خود دویدهام
بر هر کلوخپارۀ این راهِ پیچپیچ
نقشی ز شعرِ گمشدۀ خویش کشیدهام...
وقتی شاعر به دنبال شعر گمشده می گردد، مدعیان اخلاق هم باید به دنبال اخلاق گمشدهشان بگردند...
جان کلام هم این است: آقای کیهان! این تخریب شاملوی شاعر و نقد همشهریِ شهرداری تهران نیست. تبلیغ ناخواستۀ سلطنت پهلوی در آستانۀ چهلمین سالگرد برافتادن آن است. متوجه هستید؟!
بابک احمدی: چه خوب که شاملو این روزها را ندید
چهارمین دوره از جایزه شعر شاملو چهارشنبه ۲۱ آذر در باغ موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد. در این نشست موسسه الف. بامداد از شاعران جوان برگزیده تقدیر کرد.
به گزارش یورونیوز، آیدا سرکیسیان همسر احمد شاملو یکی از برگزارکنندگان اصلی این نشست است. با این حال کمتر حرف میزند و علاقه ندارد از او تصویری ثبت شود. امسال هم آیدا در چند ردیف اول گردهمایی به چشم نمیخورد. پشت یک ستون در ردیف چهارم نشسته بود و از دور برنامه را دنبال میکرد.
برنامهای که در آن بابک احمدی سخنرانی کرد و جایی لابهلای حرفهایش گفت: «خوب شد شاملو رفت. خوب شد که رفت و هفت هشت سال حکومت احمدینژاد را ندید. بعدش را هم ندید. دزدیها را ندید. گرسنگیهای پایینهای جامعه را ندید. ندید جوانهایی دنبال مومیایی رضاشاه افتادند. خوب شد رفت و این روزهای نکبتبار را ندید.»
لحن بابک احمدی عصبانی و تلخ بود. در مورد رضا براهنی هم گفت: «امروز تولد براهنی هم هست. که خیلی دور شده از ما، شاید دیگر ما را نشناسد، شاید اصلا نداند اهل کجاست. او هم مثل خیلی از بزرگان دیگر ما را ساخت.»
چهار شاعر بزرگ
او در ادامه به چهار شاعر قرن بیستم اشاره کرد و اینکه «این چهار نفر از جهاتی خیلی به هم شبیهاند. اگرچه احتمالا دور از هم و بیخبر از هم بودند، پابلو نرودا، لویی آراگون، ناظم حکمت و احمد شاملو. همه چپگرا بودند. شاملو از حزب توده برید اما از سوسیالیسم نبرید. پای اعتقاداتش ماند. هر چهار شاعر، عاشقانههای بینظیری داشتند.»
بابک احمدی همچنین درباره قدرت ادبیاتی شعر شاملو گفت: «هیچ شاعری بعد از نیما به جز شاملو وسعت زبان فارسی را نمیشناخت. شاملو ساختار دستوری جدیدی در شعر ایجاد کرد و دانش عظیمی از ادبیات کلاسیک فارسی داشت.»
جامعه شعر را پس میزند
این منتقد هنری همچنین تاکید کرد: «الان هم شاعران خوب کم نداریم اما جامعه شعر را پس میزند و شعر نمیتواند نقش اجتماعی خود را ایفا کند.» او در مورد اهمیت شعر ناظم حکمت نیز گفت: «شعر ناظم حکمت چنان به زبان مردم نزدیک بود که در روستاهای ترکیه شعرهایش را از بر میخوانند و گمان میکردند که از نسلهای پیشین به آنها رسیده است.»
در این مراسم سیفالله صمدیان نیز با عکسهایش حاضر بود. عکسهایی که از سال ۷۰ گرفته شده و حالا در قالب نمایشگاهی در کنار مراسم چهارمین جایزه شعر شاملو پیش روی مخاطبان قرار گرفته است.
در مراسم پایانی چهارمین دوره این جایزه که روز چهارشنبه، ۲۱ آذرماه در کانون زبان پارسی برگزار شد مجموعه شعر «خط سیاه، متروی لندن» سروده علیرضا آبیز (کتاب فانوس) به عنوان برگزیده معرفی شد. همچنین «اسفندیاری در چشم چپ» سروده آنا رضایی (نشر هشت)، «نامههایی از کازابلانکا» سروده شهریار بزرگمهر (انتشارات آنیما) و «بینظمی» سروده آرمین یوسفی (نشر چشمه) به عنوان آثار شایسته تقدیر معرفی شدند.
جایزه شاملو را موسسه الف. بامداد برگزار میکند. مؤسسه فرهنگی پژوهشی الف. بامداد به مدیریت سرپرستان آثار احمد شاملو، آیدا سرکیسیان و ع. پاشایی، برای نظارت بر چاپ و انتشار آثار، راهاندازی خانه موزه بامداد، دیجیتالی کردن کتاب کوچه و دیگر امور مرتبط در پاییز ۱۳۹۰ تأسیس شده است. این موسسه از سال ۱۳۹۴ جایزه شعر احمد شاملو را برگزار کرده و کتاب شعر برگزیده سال را انتخاب و معرفی میکند.
نشر چشمه، موسسه انتشارات نگاه، انتشارات مازیار، کتاب پارسه و نشر ثالث امسال از برگزاری چهارمین دوره جایزه شعر شاملو حمایت کردند.
نظر شما :