خاطرات هاشمی رفسنجانی و قطعنامه ۵۹۸ در گفتوگو با صادق خرازی: انقلابینماها موافق پایان جنگ بودند
دوستان چپ در دولت و وزارت خارجه سر سازگاری با جواد لاریجانی نداشتند
***
ارزیابی شما از کتابهای کارنامه و خاطرات سالانه هاشمی رفسنجانی چیست؟ آیا این نقد منتقدین را وارد میدانید که خاطرات هاشمی بیشتر از آنکه تبیین کننده رخدادهای انقلاب و به نوعی وقایعنگاری باشد، تلاشی است برای تشریح و تبیین عملکرد خودشان؟
طبیعی است کسی که به تنظیم خاطرات، وقایعنگاری یا روزشمار که همان اصطلاح کورنولوژی تاریخی است، میپردازد در آن به بخشهایی از عملکرد و دوران مسئولیت خود نیز اشاره میکند. آقای هاشمی رفسنجانی یکی از مهمترین اقدامات یک سیاستمدار و یا شخصیت سیاسی را انجام داده است. او برای تاریخ و نسلهای آینده سرمایهای را بنا و میراث بزرگی را به یادگار گذاشته است که در آن دوراندیشی و تدبیر و ذوق دیده میشود و با روایتهای پنهان و آشکار آن میتوان مهمترین موضوعات سیاسی، واقعیتها و پندارهای متفاوت از وقایع انقلاب پیش از پیروزی و پس از آن را بررسی و روانشناسی شخصیتهای انقلاب، چیستی و چرایی حوادث انقلاب، و جنگ را استخراج کرد. بیتردید یکی از منابع قابل مراجعه برای مورخان و وقایعنگاران و مفسران سیاسی امروز و آینده ایران مجموعه خاطرات ایشان است. به دلیل کار و تخصصی که در باب تدوین وقایع تاریخی دارم، باورم این است که برخی از فرازهای یادداشتهای جناب آقای هاشمی رفسنجانی نیازمند تحلیل و توضیح است تا این مجموعه یادداشتها که سرمایه عظیم و میراثی بزرگ برای اهل تاریخ و اهل تتبع و تحقیق است، از بخشهایی از تاریخ ابهامزدایی بکند.
بخش عمدهای از کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۷ به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ با عراق اختصاص دارد و نگرانی از عکسالعمل به تعبیر هاشمی "افراد داغ یا داغدار"؛ هاشمی در خاطرات روز ۳۰ تیر سال ۶۷ نوشته است: «محمد جواد لاریجانی و سیروس ناصری از وزارت خارجه آمدند و درباره عوامل کند کننده کار تعقیب آتش بس در وزارت خارجه گفتند.» آیا در خود وزارت خارجه که مامور ابلاغ پذیرش قطعنامه به سازمان ملل و مذاکرات آتی آن شد، اختلاف نظر وجود داشت که کار تعقیب آتش بس را با کندی مواجه میکرد؟
وزارت امور خارجه هم مثل همه نهادها و سازمانهای کشور طیفهای مختلف سیاسی و دیدگاههای مختلف مخالف و موافق با قطعنامه را داشت. اتفاقاً بسیار از کسانی که بعدها خود را نماد انقلاب و انقلابینمایی در اجتماع معرفی کردند، از جمله کسانی بودند که موافق پایان جنگ به هر نوع آن بودند و برخی از کسانی که بعدها به عنوان نماد سازش و فکر موسع شدند، از کسانی بودند که مخالف پایان جنگ بودند و تحلیلهای داغ آسمانکوب آنچنانی میکردند. صف بندیهای سیاسی امروز ایران هم آن روزها بگونه دیگری بود، ولی مهم این بود که اراده امام و مسئولان نظام بر پایان جنگ و بهرهگیری از فرصت مغتنم قطعنامه بود.
محمد جواد لاریجانی تیرماه ۱۳۸۶ گفته بود یکی از دلایلی که منجر به جدایی او از وزارت امور خارجه شد قطعنامه ۵۹۸ بود. به گفته معاون وقت وزارت امور خارجه، علی اکبر ولایتی وزیر خارجه «خیلی نسبت به عکسالعمل مطبوعات حساس بود و هنوز هم هست. اگر کسی یک کلمه در مطبوعات راجع به این قضایا و قطعنامه مطلبی مینوشت ایشان حاضر بود این پروژه را متوقف کند.» ولایتی هم در پاسخ گفته بود: «اختلاف سلیقه در جایی مثل وزارت امور خارجه یا هر وزارتخانه دیگر، امری طبیعی است ولی با توجه به حساسیت تصمیمگیریها در وزارت امور خارجه، آن هم در یک امر بسیار مهم ملی و تاریخی که مربوط به قطعنامه ۵۹۸ و قرار داد ۱۹۷۵ میشود، اگر یکی از معاونین وزارت امور خارجه، به عنوان یک کارشناس نظری میداشت، باید در شورای معاونین مورد بحث و مداقه قرار میگرفت و سپس به اطلاع نخستوزیر و رییسجمهوری و رهبری نظام که آن موقع حضرت امام (ره) بودند، میرسید و مورد تصویب سران سه قوه و در نهایت پس از تایید رهبری نظام به اجرا در میآمد. طبیعی است که به صرف ارائه یک پیشنهاد نمیشود نظری را پذیرفت و بر اساس نظرات یک فرد اقدام کرد.» پیشنهاد لاریجانی چه بود که مورد موافقت ولایتی قرار نگرفت و آن را صرفا در حد یک "نظر" قلمداد میکند؟ و آیا چنانکه لاریجانی گفته، حساسیتهای ولایتی در پذیرش قطعنامه به آن میزان بود که روند دیپلماتیک کار را مختل کند؟
ببینید هر دو این آقایان از دوستان عزیز من هستند و آسان نیست که از آن روزها فارغ از حب و بغض صحبت شود و نسبت به دقایق امور تحلیل و تفسیر شود. آقای دکتر جواد لاریجانی در آن زمان معاون بینالملل وزارت امور خارجه بود و ماهیت قطعنامه هم یک مساله بینالمللی بود که در شورای امنیت سازمان ملل بحث و تصویب شده بود. ماهها بود که دوستانمان در وزارت خارجه در تهران، ژنو، نیویورک و پایتختهای مهم به رایزنی و تلاش برای تغییر برخی از بندها پرداخته بودند.
موضوعات در حضور وزیر خارجه بحث میشد و سپس به مقامات بالای نظام ارائه میشد. نظر حضرت امام و رئیس جمهور وقت و جناب آقای هاشمی که علاوه بر فرماندهی جنگ و جانشین فرماندهی کل قوا، مسئولیت یکی از قوا را هم برعهده داشت و اختیارات ویژه برای جنگ و صلح داشت آن بود که کلیه موضوعات سیاسی جنگ بویژه امر مهم قطعنامه در جلسه سران قوا مطرح و تصمیمگیری شود. جلسات سران قوا آن موقع با حضور رئیس جمهور، رئیس مجلس، نخست وزیر، رئیس دیوانعالی کشور که مهمترین مرجع قضایی بود، بعلاوه مرحوم حاج سید احمد آقا تشکیل میشد. آقای ولایتی به دلیل آنکه مسئول سازمان دیپلماسی کشور بود نه تنها در جلسات حضور فعال داشت بلکه با سعه صدر مسئولان و کارشناسان وزارت خارجه را با خود به این جلسات میبرد و اختیارات پیگیری را به معاون مربوطه محول میکرد. من قبول دارم که بین آقایان ولایتی و لاریجانی اختلاف بود، ولی این اختلاف مربوط به روشهای کلی بود نه آنکه در ماهیت یک موضوع که به اصول و مبانی برمیگشت با هم مشکل داشته باشند. آقای دکتر لاریجانی در ماجرای قطعنامه با تیم بینالمللی بسیار فعال بودند، چون مسئولیت کار هم در حوزه ایشان بود. البته دوستان چپ در دولت و وزارت خارجه سر سازگاری با آقای لاریجانی نداشتند و بر روی وزیر خارجه فشار میگذاشتند و معاون مربوطه و مدیران و کارشناسان را نقد میکردند. در آن ایام مجلس سوم بر روی کار بود و ماهیت مجلس سوم هم چپ بود. خیلیها بدون آنکه یک سطر قطعنامه را خوانده باشند، با آن مخالفت میکردند. چون که مثلاً از فلان فرد خوششان نمیآمد، جالب است که سالهای بعد که جامعه باز شده بود همه چیز و همه کس را نقد میکردند و کسی را بیبهره از حملات سیاسی نمیگذاشتند و آن روزها مخالف قطعنامه و پایان جنگ بودند و در نسیان سیاسی و بیتوجهی به خاطرهها و واقعیت تاریخی، شعارهای آسمانکوب میدادند که چرا جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام نکردید.
آیا اختلافات در وزارت خارجه درباره ادامه یا توقف جنگ در فرآیند مذاکرات آتش بس هم تکرار شد؟
بله، در وزارت خارجه دوستانی بودند که علاقهمند بودند پایان جنگ با پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی رژیم بعث همراه باشد. ولی خب ما در جهان واقعیات زندگی میکنیم و باید به عناصر و عواملی که باعث شد پایان جنگ بدین صورت شود با نقادی ملی همراه سازیم. وضعیت نظامی و اتفاقات ماههای پایانی جنگ بیش از آنکه بحران مدیریت و یا فرماندهی جنگ و یا خستگی مردم باشد، ماهیت خارجی داشت. دو سال آخر جنگ تفوق نظامی با نیروهای ایران بود، کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ جهانی بر نمیتابیدند که ایران انقلابی فاتح این جنگ باشد. تحلیل وقایع سیاسی جنگ بسیار مهم است و حتماً بایست فارغ از حب بغض و ورای جدولبندیهای صوری و سیاسی و تعلقات حزبی این مسائل را تحلیل کنیم.
ولی من عرض میکنم در وزارت خارجه سه دسته بودند که نظرات کارشناسی متفاوتی داشتند؛ یک دسته کسانی که با مذاکرات سیاسی مخالف بودند و سرشت و سرنوشت جنگ را در جبههها میدیدند. دوم کسانی بودند که قائل به مذاکره سیاسی برای پایان جنگ از طریق فشارهای بینالمللی به صدام حسین بودند، میشود گفت مکتب بچههای بینالملل وزارت خارجه جزء این دسته بودند و سوم هم کسانی بودند که خیلی راحت حرف میزدند و میگفتند بایست برویم کل مسائل را یک جای دیگر حل و فصل کنیم و به پدیده پایان جنگ سیاسی صرف میاندیشیدند و قائل به هنجارها و ظرفیتهای بینالمللی نبودند.
خب طبیعی است وزارت خارجه تصمیمگیر که نیست، نه در آن موقع نه قبل و نه بعد از آن و نه همین حالا. در آن زمان به جای شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی دفاع وجود داشت. امام و حضرت آقا هم صلاح نمیدیدند که مسایل سیاسی جنگ و پایان جنگ در شورای عالی دفاع مطرح شود. ماهیت شورای عالی دفاع، نظامی بود. در مقابل نظامیان نمیبایست مباحث سیاسی را مطرح میکردند، بویژه در دوران جنگ که اتفاقاً یکی از وقایع تلخ روزهای پایانی جنگ، بحثهای سیاسی بود که در بخشی از سازمانهای نظامی میشد و نمیخواهم به دلائل خاصی از جمله مصالح جنگ و انقلاب راجع به آن صحبت کنم. ولی باورم این است که وزارت خارجه بایست کار حرفهای خود را انجام میداد و هر روز ظرفیت و فرصت ایجاد میکرد. من باور دارم آقای دکتر ولایتی در این راستا و بستر اقدامات ارزندهای انجام داد. در همان زمان مذاکرات قطعنامه، ایشان تدبیر کرد و موضوع مذاکرات ایران و عراق را که با نظارت دبیرکل سازمان ملل متحد انجام میشد از انحصار و ظرفیت سازمانی وزارت امور خارجه خارج کرد و در بستر ظرفیت ملی، چیدمان هیئت مذاکرات ایران و عراق را طراحی کرد. از دکتر حبیبی به عنوان وزیر دادگستری وقت و حقوقدان و دکتر روحانی رئیس ستاد فرماندهی جنگ تا معاون حقوقی نخست وزیر و دیگران دعوت کرد، متاسفانه برخی به جای پردهبرداری از وقایع تاریخی به دنبال گردنبرداری از ظن خود هستند. همان ایام برخی سیاستمداران خوش خیالی سیاسی میکردند و فشارهای زیادی بر روی آقای ولایتی گذاشتند که از برخی از بندهای قطعنامه مصلحتاندیشانه بایست عبور کرد، ولی شخص آقای ولایتی در غربت و تنهایی گهگاه مقاومت میکرد. به خاطرم هست که یک شب که با هم ماموریت بودیم، حوالی نیمههای شب بود از من خواست به او بپیوندم و به آلام و حرفهای ایشان توجه کنم. در سوئیت هتل قدم میزد و با حالت اضطرار میگفت، اگر دستان من را قطع کنند، حاضر نیستم بر خلاف مصالح انقلاب و مجاهدتهای مردم و برای عبور از مشکلات ظاهری، سندی را برای خوشآیند فلان مقام امضاء کنم. من هرگز آن مقاومت ارزنده و مجاهدت قابل ستایش را فراموش نمیکنم و این مشی و منش را احتیاط و عافیتطلبی نمیدانم. دکتر ولایتی قائل به مقاومت و صبر بود. نام این را هر چه میخواهید بگذارید، اما این ایستادگی تحسین برانگیز بود.
نظر شما :