امام خمینی و دانش تاریخ- حسن حضرتی
استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران
مسئله نوشتار حاضر ذیل معرفتهای درجه دو، تأمل در جایگاه دانش تاریخ است. اینکه تاریخ در قرآن از چه جایگاهی برخوردار است و آیا در تمدن مسلمانان توانسته است موقعیت قرآنی خود را حفظ کند؟ و یا در کج و پیچ تحولات و اندیشهها در تمدن اسلامی، وضعیت دیگرگونی یافته است؟ پس از تأمل در مقولات بالا، به سراغ تاریخنگری امام خمینی میرویم تا اندیشه او را درباره دانش تاریخ بکاویم، تا نسبت آن را با آنچه در قرآن و تمدن مسلمانان در حوزه تاریخنگری رخ داده است، نشان دهیم.
۱- قرآن کریم و تاریخ
بدیهی است که قرآن کتاب تاریخی نیست و با هدف تبیین و تشریح حوادث تاریخی نازل نشده است. قرآن، کتاب سعادت و رستگاری است که در قالب وحی بر پیامبر (ص) فرود آمد. با این فرض، تأمل در این متن مقدس، هر خوانندهای را ناخودآگاه به این موضوع سوق میدهد که در قرآن کریم توجه خاصی به تاریخ وجود دارد، هم از حیث کمی و هم از حیث کیفی. به عنوان مؤیدی برای مبحث اصلی این مقال، مؤلفههای بنیادی نگاه قرآنی به تاریخ را بطور اختصار مورد توجه قرار میدهیم.
۱. از نظر کمی بیش از سه پنجم آیات قرآن، مستقیم و یا غیرمستقیم، درباره تاریخ است. تاریخ پیامبران، بزرگان، اقوام، قبایل، اشخاص، مکانها ونیز فلسفه تاریخ (تبیین علل و عوامل زوال و انحطاط اقوام و ملل مختلف) از جمله موضوعاتی است که در قالب آیات تاریخی در قرآن آمده است. این حجم بالا از آیات تاریخی در قرآن کریم به این معنا است که تاریخ آیهٔ محکمهای است برای رسیدن به سعادت و رستگاری. یادآوری تاریخ در قرآن وسیله است نه هدف. وسیلهای که انسان بهوسیله آن بتواند راه نجات و فلاح را در یابد و در مسیر زوال و ابتذال گام بر ندارد.[۱] بر این اساس تاریخ در قرآن مهمترین ابزار دگرگونی انسانی است.
۲. تاریخ در قرآن در ذیل علم اخلاق است. یعنی مهمترین وجه آن تذکر برای عبرت گرفتن انسانها از سرگذشت پیشینیان است. بنابراین قرآن رویکرد اخلاق محور و نتیجهگرا نسبت به تاریخ دارد تا از آن درسی برای حال و آینده انسانی اخذ شود. به همین سبب بخش توصیف رویدادها در قرآن، مختصر است و این نشان از اهمیت اندک موضوع از حیث توصیف در قرآن دارد. برای نمونه میتوان به داستان اصحاب کهف اشاره نمود که خداوند میفرماید: «... بعضی خواهند گفت که عدهٔ آن اصحاب کهف سه نفر بود و چهارمین هم سگ آنها و برخی دیگر از روی خیالبافی و غیبگویی میگویند عده آنها پنج نفر بودند و ششمین سگ آنها و برخی دیگر گویند هفت نفر بودند و هشتمین سگ آنها. ای رسول ما، تو با مردمی که این اختلافات (بینتیجه) را برپا میکنند بگو... (این قدر بر سر قصه یاران کهف بحث و جدل مکنید که) امید است خدای من مرا به حقایقی بهتر و علومی برتر از این قصه هدایت فرماید....» (کهف/۲۲-۲۳). در واقع قرآن پیش از اینکه تعداد اصحاب کهف را روشن کند، وارد مرحله تحلیل و نتیجهگیری و عبرتآموزی از آن میشود.
۱. رویکرد قرآن به تاریخ رویکردی عقلی است و به تکرار و اصرار خواننده را به تفکر و تعقل در حوادث تاریخی فرا میخواند. به همین سبب در غالب آیات تاریخی قرآن، عبارت «افلا یعقلون» و «افلا یتفکرون» آمده است. بر این اساس میتوان گفت، در قرآن ابزار اصلی معرفت تاریخی به عقل و لب است؛ اولوالالباب. (برای نمونه بنگرید به سوره عنکبوت/۳۵، یوسف/۱۱، اعراف/۱۷۶، هود/۱۲۰)
۲. تاریخ در قرآن فراتر از یک علم و دانش، به سمت نوعی حکمت و معرفت شهودی و استعلایی برای فراتر رفتن از جزئیات و رخدادها و نقب زدن به گوهر تاریخ، تعالی پیدا کرده است. به عبارت دیگر قرآن، تاریخ را بستری برای معرفت انسانی معرفی میکند که در آن، انسان میتواند خویشتن را ببیند و بشناسد. به بیانی دیگر میتوان گفت انسان دو خویشتن دارد، ۱- خویشتن معطوف به ذات، آنچنان که در داستان خلقت است و ۲- خویشتن معطوف به پدیدار، آنچنان که در تاریخ، بسط و تحقق پیدا کرده است. قرآن از انسان میخواهد که با مطالعه تاریخ، بکوشد خویشتن تاریخی و پدیدارشناختی خویش را به خویشتن ذاتشناسی نزدیک کند. این در حالی است که در قرآن، تاریخ منبع معرفت خداوند است. یعنی تاریخ هم بستر و منبع معرفت انسانی است و هم بستر و منبع معرفت خداوندی. این گونه است که گفته میشود در قرآن، تاریخ از جایگاه بس متعالی برخوردار است.
۲- دانش تاریخ در تمدن مسلمانان
سوگمندانه باید گفت آنچه در تمدن مسلمانان در حوزه تاریخنگری رخ داده، تفاوتهای بنیادی با رویکرد قرآنی دارد. اصالت و حجیت نقل در برابر عقل و ارجحیت توصیف در برابر تحلیل، دو مشخصه اصلی تاریخنگاری مسلمانان در سپهر تمدن اسلامی است. اگر چه مسلمانان همانند قرآن به شأن تذکر و عبرتگیری از تاریخ توجه زیادی نشان دادند، اما این توجه، در طبقهبندی علوم، هیچگاه تاریخ را به دانشی با شأن مستقل در نزد اندیشمندان مرجعی مانند فارابی و ابن سینا سوق نداد. حتی ابنخلدون هم که در ابتدای اثر ارزشمند خود (مقدمهالعبر) تاریخ را نوعی حکمت دانست، (ابن خلدون، ۱۳۷۵، ج۱، ص۲) اما در طبقهبندی علوم، حتی آن را در میان علوم نقلی هم قرار نداد. (پیشین، ج۲، صص۸۸۳ و پس از آن)
اینکه مسلمانان چرا در توجه و کاربست رویکرد قرآنی به تاریخ از خود غفلت نشان دادهاند، به علل و عوامل زیادی برمیگردد که به چند مورد- به اجمال و به عنوان مؤیدی برای مدعای اصلی این نوشتار- اشاره میشود:
الف- غلبه سنت یونانی از حیث عدم قائلیت شأن علمی به تاریخ. یونانیها در طبقهبندی علوم برای تاریخ جایگاهی قائل نبودند. این سنت به صورت مردهریگی از فرهنگ یونانی وارد فرهنگ اسلامی شد.[۲]
ب- حاکمیت فرق نقلگرا و اهل حدیثی که در مبانی فکریشان خردستیز بوده و برای عقل انسانی حجیتی قائل نبودند.[۳] بسیاری از منابع تاریخی مرجع، بوسیله نمایندگان فرق نقلگرای اهل حدیثی نگارش یافته که برجستهترین آنان، بدون تردید، محمد بن جریر طبری است.[۴]
ج- ارتباط تنگاتنگی که بین دانش تاریخ و گفتمان قدرت و سیاست وجود داشت و حساسیت ویژهای که از سوی صاحبان قدرت اعمال میشد، عرصه را برای ورود صاحبان واقعی فکر و اندیشه در قلمرو تاریخنگاری تنگ و محدود میکرد. بنابراین سلطه استبدادی حاکم اجازه رشد و نمو تأملات عقلی را در حوزه تاریخشناسی نمیداد. به همین سبب آنان که در عرصه تاریخورزی وارد میشدند، وظیفهای که برای خود تعریف میکردند، در توصیف و نقل صرف محدود میشد و فراتر از آن را به صلاح نمیدانستند.
حال با توجه به آنچه درباره رویکرد قرآن به تاریخ و همینطور مؤلفههای تاریخورزی مسلمانان گفته آمد، به تبیین ویژگیهای تاریخنگری امام خمینی میپردازیم تا مشخص شود رویکرد ایشان به دانش تاریخ بیشتر به نگاه قرآنی نزدیک است یا به رویکرد مسلمانان در سپهر تمدن اسلامی؟
۳- مؤلفههای تاریخنگری امام خمینی (ره)
اگر چه امام خمینی اثر مستقلی درباره علم تاریخ ندارند اما در آثار مکتوب، سخنرانیها، پیامها و بیاناتشان به شیوههای مختلف درباره علم تاریخ، حوادث تاریخی، فلسفه تاریخ و... اظهار نظر کردهاند.[۵] در جداول شماره ۱و۲ از نظر کمی استعمال واژههای یاد شده در آثار شفاهی و مکتوب ایشان نشان داده شده است. این جداول نشاندهنده توجه ویژه امام به مسئلهٔ تاریخ از جهات مختلف است و اینکه تاریخ به عنوان یک متغیر مهم در اندیشه و گفتار ایشان حضور بسیار پررنگی دارد.[۶]
۱/۳- شرافت دانش تاریخ
امام خمینی از معدود اندیشمندان مسلمان است که دانش تاریخ را جزو علوم شریف دانسته است. برای توضیح این مطلب لازم است در ابتدا بحثی درباره شرافت علوم و اینکه اساساً شرافت یک علم به چیست؟ داشته باشیم و دیدگاه اندیشمندان مسلمان را در اینباره بررسی کنیم. برای یافتن پاسخ مناسبی به پرسش چیستی شرافت علوم، بایستی به طبقهبندی علوم و معیارهای آن در نزد اندیشمندان مسلمان توجه کنیم. میدانیم در این حوزه غالب اندیشمندان مسلمان، متأثر از نظریات فارابی در احصاء العلوم و دیگر نوشتههای اویند که دغدغه جدیاش ایجاد وفاق بین علوم دینی و علوم یونانی در تمدن مسلمانان در قرن سوم هجری بود. وی در «الرساله فی فضیله العلوم و الصناعات» مینویسد: «برتری دانشها و صنعتها به یکی از سه امر میباشد: یا به شرف موضوع یا به سبب بحث و استقصاء کامل در دلیلها و یا به جهت بزرگی فایدهای که در آن هست، چه آنکه در آینده باشد یا در زمان حاضر. علوم و صنعتهایی که به سبب بزرگی فایده، بر غیر خود برتری دارند مانند علوم شرعی و صنعتهایی که در هر زمان و نزد هر مردمی بدانها نیاز هست. و علومی که به سبب پژوهش و استقصاء تام در جستجوی دلیلها بر دیگر دانشها برتری دارند مانند علم هندسه و آنچه برتری آن سبب شرف موضوع آن است مانند علم نجوم. گاهی هر سه فضیلت یا دو فضیلت در یک علم فراهم میگردد مانند علم الهی.» (شهابی، ۱۳۵۳، ص۱۳۲). بنابراین سه مبنای اساسی در تنظیم مراتب علوم - بنا به گفته فارابی- وجود دارد که عبارتند از: ۱- روششناختی (مبتنی بر سلسله مراتب براهین، استدلالها و انحای شناسایی موجودات)، ۲- هستیشناختی و ۳- اخلاقی (مبتنی بر سلسله مراتب نیازها، نیکیها و اغراض بشری). این سه مبنا با سه جنبه اصلی علوم پیوند دارند. مبنای هستیشناختی با موضوعات علوم، روششناختی با روشها و شیوههای شناختن اشیای مورد مطالعه و مبنای اخلاقی با اهداف و اغراض علوم ارتباط دارد. (بکار، ۱۳۸۱، ص۳۱۶) این شیوهٔ طبقهبندی علوم بعد از فارابی مورد قبول اغلب اندیشمندان مسلمان قرار گرفت و تبدیل به قاعدهای مسلط در تمدن مسلمانان گردید.
در تمدن مسلمانان که به طور کلی فقری در خصوص تأملات فلسفی درباره دانش تاریخ وجود داشته، یا اساساً تاریخ در طبقهبندیهای علوم مورد توجه قرار نگرفته و به عنوان دانشی با شأن علمی مستقل از آن سخنی به میان نیامده است (مثل فارابی و ابن سینا در آثارشان)، یا اگر از این نظر دانش تاریخ مورد توجه قرار گرفته، صرفاً از حیث شرافت موضوعی و اخلاقی بوده است. نمونه برجسته چنین رویکردی، ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابنفندق (م: ۵۶۵هـ.) است که در اثر ارزشمند «تاریخ بیهق» مقدمهای هفده صفحهای درباره اهمیت، ارزش و فایده علم تاریخ نوشته و آنرا همردیف با علم حدیث و علم انساب، جزو علوم شریف معرفی کرده است. (بیهقی، ۱۹۶۸، ص۳) اما شرافتی که ابنفندق درباره علم تاریخ از آن سخن گفته، تنها شرافت موضوعی و اخلاقی است و به شرافت روشی تعمیم پیدا نکرده است. زیرا وی پس از آنکه حدیث منسوب به پیامبر (ص) را نقل میکند که «العلم علمان؛ علمالادیان و علمالابدان»، (همان، ص۷) علم تاریخ را مرکب از علم ادیان و علم ابدان میداند و بدین وسیله شأن والایی را برای آن قائل میشود. اما در ادامه عنوان میکند که علم تاریخ «علمی شنیداری» (همان، ص۱۱) است که در آن «انسان مبتنی بر قوهٔ حس» با مجموعهای از گزارههای مبتنی بر «حفظ مطلق» (همان، ص۷) سر و کار دارد. بنابراین تاریخشناسی به زعم او در ردیف «علوم اخسّ» قرار میگیرد که با قوهٔ عقل نسبتی ندارد و علمی است آسان فهم که «مدار افلاک آن بر قطب نقل» (همانجا) است.
این تناقضگوییهای ابنفندق ریشه در همان مسئلهای دارد که اشاره شد. اینکه وی صرفاً به شرافت موضوعی و اخلاقی علم تاریخ قائل بود و آن را فاقد شرافت روشی میدانست. تفکر ابنفندق نمونه بسیار گویایی است از تفکر اندیشمندان مسلمان در عهد میانه اسلامی. اینک پرسش جدی این است که آیا اندیشه تاریخی امام خمینی هم از چنین تناقضاتی رنج میبرد؟
امام خمینی در چند جا از آثار قلمیاش، درباره شرافت علم تاریخ سخن گفته که نشان میدهد اندیشه وی درباره دانش تاریخ از نظمی منطقی و درونی برخوردار بوده و عاری از هر گونه تناقض است. به این صورت که ایشان هم به شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ قائل بودند و هم به شرافت روشی آن. ادله و براهینی که برای اثبات این مدعا میتوانیم برشمریم به شرح زیر است؛
۱/۱/۳- شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ
آنانی که قائل به شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ هستند، با پیش فرض سودمندی تاریخ و امکان درس گرفتن از آن، در باب فایده تاریخ سخن گفتهاند. به عبارت دیگر سخن گفتن در باره شرافت موضوعی و اخلاقی تاریخ ذیل مبحث فایدهمندی و یا عدم فایدهمندی تاریخ طرح میشود که در نگاه کلان دو دسته اصلی را تشکیل میدهند؛ دسته نخست اعتقادی به سودمندی تاریخ ندارند و اساسا انسان را در درس گرفتن از آن ناتوان میدانند. اما دسته دوم با اعتقاد به فایدهمندی تاریخ، توجه انسان را به آن، در متن زندگی، بسیار سودمند ارزیابی میکنند.
الف- براهین دسته نخست (قائلین به ناسودمندی تاریخ)
از دلایلی که قائلین به ناسودمندی تاریخ مطرح میکنند، عدم تکرار آن است. به زعم آنان هر حادثه و شرایط تاریخی منحصر به فرد است. شاید تشابهاتی میان حوادث و شرایط تاریخی وجود داشته باشد، اما همه میدانند که تاریخ عینا تکرارپذیر نیست. وجود مشخصه تکرارناپذیری حوادث تاریخی، اذهان را به این سمت سوق داد که اساسا انسان همواره در شرایط و موقعیتی زیست میکند که به سبب عدم تکرارپذیری، همیشه آن شرایط، خاص و ویژه است. به این معنا که قابل مقایسه و تطبیق با هیچ شرایط تاریخی دیگری نیست. حتی آنان به این حد از ناسودمندی تاریخ بسنده نکرده و اظهار داشتهاند که تشابهسازی انسان بین شرایط اکنون و شرایط گذشته، در مواردی باعث ضرر و زیان هم شده است. گاهی این تشابه سازیها مورخ را به نتیجه گیریهای غیر واقعی سوق داده که حاصلی جز خسران ندارد. هگل میگفت «تمام آنچه از تاریخ میتوان آموخت این است که از تاریخ هیچ نمیتوان آموخت». (Hegel، 1975، p.6) همو در جای دیگری مینویسد: «تجربه نشان داده است که ملتها و دولتها هرگز چیزی از تاریخ یاد نمیگیرند.» (ibid)
تأکید صاحبنظران فوق بر این است که هر موقعیت تاریخی، «خاص» و «منحصر به فرد» است. فلذا تعمیم و یا برابر سازی و تشابه سازی آن با موقعیتهای زمان حال برای برون رفت از مسائلی که انسان اکنون مبتلابه آن میباشد، خطا و بیحاصل است و حتی میتواند انسان را درگیر مسائل تازهتری بکند.
مشکل دیگری که برای درس گرفتن از تاریخ و فایدهمندی آن مطرح میشود، استناد به یکی دیگر از مشخصات علم تاریخ است که از آن به «گزینشی بودن»[۷] یاد میشود. اینان بر این اعتقادند که تاریخ انبانی از دادههای جورواجور و ضد و نقیض است که هر مراجعه کنندهای، از آن آنچه را میپسندد و با پیشفرضهایش سازگاری دارد، انتخاب میکند و در مقابل، هر آنچه را که با افکار و اندیشهها و پیش فرضهایش ناسازگار است، به کناری گذاشته و یا اساسا نمیبیند. همه این مراجعهکنندگان به تاریخ هم تصورشان بر این است که به دنبال واقعیتهای تاریخی هستند و بر اساس آن واقعیتها پیگیر شناخت و بهسازی هر چه بهتر جامعه امروزیشان بوده و هستند. بنابراین در این رویکرد، دادههای تاریخی حکم ابزاری خنثی در اختیار جریانها، گروهها و مشربهای فکری گونه گون را پیدا میکنند که هر کدام ادعای نشان دادن راه سعادت و خوشبختی را برای انسان دارند. بدترین شیوه برای حصول بینش نسبت به گذشته، آنگونه که بوده، بررسی آن با نگاه ثابت به امروز است. «کنونی اندیشی»[۸] همیشه بزرگترین عامل تحریف و کژنمایی گذشته، بزرگترین منشا تفکر برخلاف جهت زمان و بزرگترین دشمن تاریخی اندیشی بوده است. هر تاریخی که به قصد تبلیغات و اشاعه مرام نوشته شده باشد، ناشی از کنونیاندیشی است. به معنای اینکه هدفاش رسیدن به مقاصد امروزی است.
مطلب دیگری که قائلین به عدم فایده و سودمندی تاریخ عنوان میکنند مربوط به خصایص ذاتی انسان است. به این معنا که انسان به سبب داشتن ویژگیهای ذاتی مانند نسیان و غفلت نمیتواند از تاریخ به مثابه سرگذشت انسانهای گذشته درس بگیرد. نسیان، آفت حافظه انسانی است. آنچه مشمول زمان شود آرام آرام از ذهن انسان پاک میشود. وجود آفت نسیان باعث میشود انسان در زیست انسانی خود همواره با فراموشی درگیر باشد. فلذا علت بسیاری از خطاهای انسانی به فراموشی بر میگردد. به تعبیر عطاملک جوینی، «... متاسفانه از وقوع نظایر چنین حوادثی، هیچ عبرتی بر آدمی نیست، بلکه آز و طمع هر روز افزونتر شود و این وقایع بیزمان مانع از آن نیست و نصیحت را گوش شنوایی پیدا نمیشود.» (ثروت، ۱۳۶۲، ص۱۴۰)
از سوی دیگر انسان با ویژگیهای دیگری نیز در ذات خود روبرو است که از آن به عنوان «غفلت» یاد میشود. انسان علیرغم آگاهی به سرگذشت انسانهای گذشته باز هم در حیات اجتماعی خود دچار اشتباه و خطا میشود. علت آن چیزی جز وجود عنصر «غفلت» در ذات انسان نیست. به قول مولانا:
استن این عالم ای جان غفلت است/ هوشیاری این جهان را آفت است (مولوی، ۱۳۸۶، دفتر اول، ص۱۲۵)
اگر انسان خصیصههای «غفلت» و «نسیان» را در وجود خود نداشت، شاید به آسانی میشد ادعا نمود که انسان امروزی بهتر و کاملتر از انسان دیروزی، میتوانست با عدم تکرار خطاهای گذشتگان، در ادامه حیات اجتماعی، خویشتن را در شرایط مطلوبتری قرار دهد. اما واقعیتهای اجتماعی چیز دیگری را به ما گوشزد میکنند و آن هم اینکه انسان حافظه تاریخی خود را همواره با «نسیان» و «غفلت» در کنار هم دارد. خیلی از خطاهای گذشتگان به همین سبب در زندگی انسانی دوباره تکرار میشود. تا آنجا که شاید نتوان با قاطعیت ادعا کرد که زندگی انسان امروزی بهتر و سالمتر از انسان دیروزی است. معتقدین به عدم سودمندی تاریخ با طرح مباحث یاد شده اساسا درس گرفتن انسان را از آن ممتنع میدانند.
ب- براهین دسته دوم (قائلین به سودمندی تاریخ)
اما دسته دیگری از اهل نظر دیدگاه متفاوتی را در این باره بیان میکنند. اعتقاد آنها بر این است که تاریخ علمی سودمند است که انسان با درس گرفتن از آن میتواند خوشبختی دنیوی و سعادت اخروی را برای خود رقم بزند. از این رو خیلی از نویسندگان دوره سنت در مبحث فایده تاریخ به مقوله «عبرت» تاکید فراوان دارند. در نگاه آنان عبرت گرفتن از تاریخ هم دارای فواید دنیوی و اخروی است؛ «بدان که تاریخ علمی است مشتمل بر شناختن حالات گذشتگان این جهان که چون اهل بصیرت به نظر اعتبار بر مصداق (فاعتبروا یا اولی الابصار) بدانند که احوال مردم حال را مآل کار بر همان منوال خواهد بود و غرض از آن مجرد قصه خوانی و خوش آمد طبع و هوای نفسانی نباشد. و غرض کلی و مقصود اصلی بر آن باشد که از داشتن آن فایده دین و دنیا به حاصل آرد که اگر مقصود از آن فایده دارین نبودی خدای تعالی عز شانه – در کلام مجید ذکر انبیا و اولیا که پادشاهان دین و دنیااند- نکردی و احوال کفره و فجره و فسقه را- که خسرالدنیا والآخرهاند- هم به استقصا یاد نفرمودی». (ظهیرالدین مرعشی، ۱۳۴۵، صص۸-۵) روزبهان خنجی هم مینویسد: «... {علم تاریخ} علم به وقایع امم سالفه و حوادث ماضیه که عبارت از علم تاریخ و قصص است از جمله علومی باشد که در تذکیر امت ضروری است.» (خنجی، ۱۳۸۲، ص۷۸)
در اکثر منابع تاریخی فایده تاریخ بدین شکل و سیاق و مبتنی بر رویکرد قرآن کریم که عبرتگیری از آن را مورد تأکید قرار داده، آمده است. بهر حال مبحث فایده تاریخ در دوره سنت مورد توجه خاص بویژه از سوی ادیان آسمانی و آئینهای بشری قرار گرفته است.
در دوره مدرن فایده تاریخ بیشتر به عنوان مقوله هویت بخش مورد توجه قرار گرفته است. با شکلگیری جریانهای فکری مانند ناسیونالیسم، قومگرایی و... تسخیر تاریخ برای اخذ هویت ملی و قومی، دوباره اذهان را به صورت جدی متوجه این رشته علمی نمود. بویژه با ظهور کشورهای جدیدالولاده، تاریخ به عنوان مهمترین ابزار هویتسازانه مورد توجه آنان قرار گرفت. در جهان معاصر با ظهور اندیشههای جدیدی مانند جهانی سازی و... حفظ هویتهای قومی، محلی و منطقهای دغدغه اصلی کسانی شد که به گونهای خود را در معرض اندیشهها و فرهنگهای مسلط جهانی احساس میکردند. شعار بازگشت به خویشتن برای حفظ خود در مقابل هجمه دیگران بیش از پیش از زبان اندیشمندان و ایدئولوگها به گوش میرسید. در همه این اوضاع و احوال، تاریخ به عنوان نمایشگر شناسنامه هویتی هر قوم و ملتی عزیز شمرده میشد. بنابراین فایدهگرایان در دوره مدرن بر توجه به تاریخ به سبب ویژگی هویت بخشی آن تاکید زیادی نمودند.
دیدگاه امام درباره فایده تاریخ، هماهنگ با دسته دوم یعنی قائلین به سودمندی تاریخ است. اعتنای ایشان به تاریخ از حیث موضوعی و اخلاقی، از آن جهت است که تاریخ را عرصه تجلی و ظهور انبیاء، اولیاء و مردان بزرگی میداند که مطالعه و تأمل در سرگذشت آنان، انسان را به سمت تعالی و شناخت هر چه بیشتر خدا و انسان سوق میدهد. بهزعم ایشان تاریخ از آن حیث که همواره برای انسان عبرتگیری از گذشته را به دنبال دارد و نیک و بد احوال پیشینیان را به یاد میآورد، شریف است. بنابراین تاریخ از آن نظر که عرصه عبرت و تذکر است، شریف است: «ذکر احوال رجال بزرگ و اولیاء و انبیاء که در قرآن کریم و احادیث شریف وارد شده، برای تاریخگویی نیست، بلکه برای تکمیل بشر است که از حالات بزرگان عالم عبرت گیرند و خود را به صفات کریمه آنان و اخلاق فاضله ایشان متّصف کنند.» (امام خمینی، شرح حدیث «جنود عقل و جهل»، ۱۳۷۷، ص ۳۴۸)
امام معتقد است که اگر به تاریخ با نظر عبرت و تذکر بنگریم، منبع معرفت و حکمت برای تحصیل «علم به الله» و «علم به معاد» خواهد بود. در این صورت تاریخ جزو اقسام ثلاثه علوم شریفی میشود که مورد اشاره پیامبر (ص) قرار گرفته است: «فرمود پیغمبر: همانا علم منحصر به سه چیز است؛ آیهٔ محکمه، یا فریضهٔ عادله، یا سنت قائمه». (امام خمینی، شرح چهل حدیث، ۱۳۷۱، ص۳۸۵) ایشان در توضیح این حدیث نبوی مینویسد:«بدان که "آیهٔ محکمه" عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه. و "فریضهٔ عادله" عبارت است از علم اخلاق و تصفیهٔ قلوب. و "سنت قائمه" عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه.»(همانجا، ص ۳۹۱) و ادامه میدهند: «بدان که بسیاری از علوم است که بر تقدیری داخل یکی از اقسام ثلاثه است که رسول اکرم (ص) ذکر فرمودند، مثل علم طب و تشریح و نجوم و هیئت و امثال آن، در صورتی که نظر آیت و علامت به سوی آنها داشته باشیم. و علم تاریخ و امثال آن در صورتی که با نظر عبرت به آنها مراجعه کنیم. پس، آنها داخل شوند در "آیهٔ محکمه" که بهواسطه آنها علم به الله یا علم به معاد حاصل یا تقویت شود. وگاه شود که تحصیل آنها داخل در "فریضهٔ عادله" وگاه داخل در "سنت قائمه" شود.»(همانجا، ص۳۹۶)
بنابراین میتوان گفت دانش تاریخ چون عرصه عبرت، تذکر و شناخت سرگذشت نیکان است، از جایگاه متعالی در ذهن و اندیشه امام برخوردار است. به عبارت دیگر، مفهوم تاریخ در اندیشه امام خمینی اغلب از بار معنایی مثبتی برخوردار است. به زعم ایشان علم تاریخ بیش از آنکه عرصه تاخت و تاز شخصیتها و حوادث منفی باشد، میدان و جولانگاه خوبان و نیکان است. بر این اساس، امام ساحتی قدسی برای تاریخ قائل است. ساحتی که حقایق و واقعیتها در آن عریان میشود. ساحتی که در آن حق به حقدار میرسد و حقانیت مظلومان و ستمدیدگان در مقابل ظلم ستمگران و ظالمان به اثبات میرسد. جایی که سره از ناسره تمیز داده میشود. از این نظر، امام تاریخ را میدان رسوایی بدان میداند و دادگاهی بیرحم که ناگزیر، روزی برای ستمگران تشکیل میشود. (برای نمونه بنگرید: صحیفه امام، ج۱، ص ۲۸۹، ج۴، ص ۲۴ و ج۷، ص ۴۹۵ و ج۳، ص ۳۵۴)
۲/۱/۳- شرافت روشی دانش تاریخ
امام در توجه به شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ، هماهنگ با اندیشمندان مسلمان در تمدن اسلامی عمل کرده است. اما نکته برتری ایشان، تعمیم این شرافت به حوزه روش است. یعنی علاوه بر شرافت موضوعی و اخلاقی، به شرافت روشی دانش تاریخ در دو سطح توجه نمودهاند؛ سطح نخست این است که ایشان مدار دانش تاریخ را بر قوه عقل استوار دانستهاند. به این معنا که مهمترین قوهٔ انسانی که در دانش تاریخ درگیر میشود، قوه عقل و استنتاج است. این برخلاف نظر غالب اندیشمندان مسلمان است که دانش تاریخ را به قوهٔ نقل و سماع پیوند میزنند که برای نمونه - پیشتر- از ابنفندق یاد شد. بر این اساس امام میزان و معیار اصلی سنجش و ارزیابی دادههای تاریخی را عقل انسانی میداند و معتقد است که اگر «روایاتی در کتابها باشد که با عقل انسان نسازد، باید همان روایات را کنار گذاشت». (امام خمینی، کشفالاسرار، بیتا، ص۳۱۷) تاریخ نقلی و روایی از نظر ایشان فاقد ارزش و اعتبار است و انسان به واسطه آن نمیتواند به سمت شناخت خود و خدایش پیش برود؛ «... [مورخ واقعی آن است که] از تاریخ بزرگان دین و ائمه معصومین اکتفا به سال و روز وفات و تولد و مقدار عمر شریف و امثال این امور که چندان فایده بزرگی ندارد، نکند. بلکه عمده سیر او در سیر و سلوک ایمانی و عرفانی آنها باشد که معاملات آنها در عبودیت چه بوده و در سیر الیالله چه مشیی داشتهاند و مقامات عرفانی آنها که از کلمات معجز آیات آنها بدست میآید چه اندازه بوده؟ (امام خمینی، آداب الصلوه، ۱۳۷۰، ص۱۴۷)» امام در مقام آسیبشناسی مطالعات اسلامی در خصوص انبیاء و ائمه معصومین (ع)، همین موضوع را مورد تأکید قرار داده و بر این اعتقاد پای میفشارد که آنچه در مطالعه حیات ایشان حائز اهمیت است، تأمل در چرایی و فلسفه عمل و اندیشه و ماهیت و مبانی بعثت و رسالت آنان است؛ «... و از تاریخ حیات آنها [انبیاء و ائمه هدی (ع)] به قشر و صورت اکتفا کردیم و از آنچه غایت بعثت انبیاء علیهم السلام است به کلی صرف نظر کردهایم.» (همانجا)
در سطح دوم، دشواری اجتهاد تاریخی در مقابل اجتهاد فقهی- حدیثی است که تلویحاً مورد اشاره امام قرار گرفته است. توضیح اینکه در اجتهاد فقهی- حدیثی روال به شناسایی راویان و روایت بر اساس منابع رجالی و حدیثی است و اگر خدشهای بر عدالت و وثاقت راویان وارد شود، روایات آنان نیز مجروح و از اعتبار ساقط میشود. در مقابل اگر منابع روایی، عدالت و وثاقت راویان را به معنای عام کلمه مورد تأیید قرار داد؛ روایت، ثقه ارزیابی شده و از وزن و اعتبار بالائی برخوردار میشود. به نظر امام بر اساس چنین رویهای حصول اجتهاد فقهی- حدیثی نسبت به اجتهاد تاریخی که در آن قضاوتها و استنتاجات مبتنی بر گزارشهای راویانی است که نمیتوان بر عدالت و وثاقت آنان شهادت داد، آسانتر است. از سوی دیگر حذف راویان تاریخی هم غیرممکن است، زیرا بخش زیادی از دادههای تاریخی از طریق همین راویان بدست آمده است. بنابراین قضاوت در این عرصه که در آن صحیح و سقیم و سره و ناسره کاملاً در هم فرو رفته و مورخ با مجموعهای از گزارشهای ثقه و ناثقه- به طور همزمان- درگیر است و امکان حذف و کنار گذاشتن روایات راویان ضعیف را ندارد و بایستی بر اساس گزارشهای راویان ثقه و غیرثقه به اجتهاد تاریخی دست یازد، امری بس دشوار و صعب است که ضرورت ورود عقل و تحلیلها و تأملات عقلانی را در آن بیش از هر حوزهٔ علمی دیگری ایجاب میکند.
حضرت امام در همین زمینه - تفاوت اخبار تاریخی و اخبار حدیثی- مینویسند: «... میان اخبار بیشتر تواریخ و اخبار کتب احادیث این فرق روشن هست که در تاریخ وثوق و اطمینان نیست زیرا از احوال اشخاصی که نقل شده و وسیلههایی که خبر به ما رسیده درست اطلاعی نداریم. لکن در اخبار ما اینطور نیست. علما و محدثین ما هر حدیثی را که میآورند میتوانند از روی کتابهای رجال ثابت کنند که این خبر مورد وثوق است یا صحیح است [و] یا مورد اطمینان نیست و نباید به آن عمل کرد. الآن ما کتابهای هزار سال پیش از این را مانند کتاب کافی که از بزرگترین کتابهای حدیث است بوسیله اشخاص مورد اطمینان و وثوق بطور مسلسل نقل میکنیم و احوال رجال خود کافی نیز معلوم و مضبوط است. پس اگر تاریخ را هم کسی نپذیرد برای آنکه از ناقلین اخبار آن بیاطلاع است، حق ندارد اخبار کتابهای حدیث را نپذیرد.» (امام خمینی، کشفالاسرار، ص۳۰۷)
از فقره بالا چنین میتوان برداشت کرد که به زعم امام تکلیف روایات حدیثی روشنتر از روایات تاریخی است. زیرا زنجیره راویان حدیث در منابع حدیثی قابل ردیابی است و میتوان بر اساس جستجو در احوال و کیفیت راویان درباره روایات حدیثی، قضاوتهای دقیقی ارائه داد. در مقابل، این وضعیت درباره اخبار تاریخی که اولاً برخی از راویان آن معلوم نیست و در ثانی بر فرض هم که معلوم باشد، قابل حذف نیست، استنباط او استنتاج تاریخی را برای محققان تاریخ دشوار میسازد. محقق تاریخی، فرض بر اینکه به این جمعبندی برسد که شرف الدین علی یزدی در تاریخ تیموریان و یا آصف الحکما در تاریخ بعد از صفویه تا دوره فتحعلیشاه قاجار، راویان ثقهای نیستند، امکان حذف و یا نادیده گرفتن ایشان وجود ندارد. زیرا وضعیت درباره اغلب مورخان و راویان تاریخی به همین شکل است. امام هم به این موضوع درباره اخبار تاریخی اذعان دارد؛ «اگر بنا باشد با نقل یک خبر نادرست مردم دست از تمام اخبار اشخاص بردارند باید نظام زندگی را بهم زنند زیرا هیچ کس از خطا و اشتباه خالی نیست و ناچار در میان خبرهای او یک چیز نادرست پیدا میشود. پس باید مردم از پذیرفتن اخبار به کلی خودداری کنند. با آنکه همه میدانیم نظام جهان و زندگی به پذیرفتن اخبار برپاست.» (همان، ص۳۲۸)
با توجه به آنچه گفته آمد، میتوان نتیجه گرفت که رویکرد امام به دانش تاریخ از حیث روشی نیز استعلاجویانه است و به هیچوجه سخن از علم سماعی، آسانفهم، لذیذ و یا تعابیری از این دست درباره دانش تاریخ در ادبیات امام وجود ندارد و در مقابل بر عقل گرایی، تاملات عمیق در نتایج و پیامدهای رخدادها و غور در ماهیت و غایت رویدادها و عبرت گیری از آنها، تاکید میکند.
به عنوان موخرهای برای نوشتار حاضر چند نکته مستقل دیگر درباره نگاه تاریخی امام ذکر میشود؛
الف- یکی از مباحثی که در حوزه معرفتشناسی تاریخی مطرح است، دخالت حیث التفاتی مورخان در گزارش رویدادهای تاریخی است. تعبیر حیث التفاتی که از آن ماکس وبر است، ناظر به مولفههایی مانند زمان، مکان، ساخت قدرت و ارزشهای مورخان است که زاویه دید آنان را در گزارش تاریخ شکل میدهد. به عبارت دیگر دخالت حیث التفاتی مورخان، اجازه نگاه بیطرفانه به حوادث را از مورخان سلب میکند. زیرا هیچ مورخی در نقطه مختصات صفر و خلا نمیایستد تا به گزارش حوادث بپردازد. بلکه همواره از منظری به منظره تاریخ مینگرد که همان حیث التفاتی اوست.
حضرت امام در چند مورد این مسئله مهم معرفتشناختی را در حوزه تاریخ مورد توجه و تأکید قرار داده و نسبت به تاریخ سازی کانونهای قدرت و قلب حقایق تاریخی هشدار دادهاند: «اکثر مورخین، تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدان گونه که دستور گرفتهاند، مینویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است. از اول میدانند که کتابشان بناست به چه نتیجهای برسد و در آخر به همان نتیجه هم میرسند.»(صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۳۹) در جای دیگری همین موضوع را به بیان دیگری مورد تاکید قرار میدهند: «امروز کتابها و رسالههای فراوانی چاپ و یا در دست چاپ است که عامدا یا اشتباها برای دروغپردازی و تاریخ سازی بنا شده است.» (همان، ج۱۷، ص۳۴۳)
ب- در ذیل مبحث فایده تاریخ، یکی از موضوعاتی که روی آن تاکید میشود، ویژگی هویت بخشی این دانش و حوزه معرفتی است که پیشتر بدان اشاره شد. اینکه برای هر انسانی، گذشته تاریخیاش که تشکیل دهنده هویت فردی و جمعی اوست، بسیار حائز اهمیت است. بنابراین دانش تاریخ عرصهای است که انسان در آن رگ و ریشه و اصالتاش را جستجو میکند تا بوسیله آن،» خود «را تعریف کند و به آن ببالد.
حضرت امام از نقطه نظر هویتی توجه خاصی به دانش تاریخ دارد و توصیه میکند که باید به تاریخ مراجعه و در آن تامل نمود تا به خودشناسی رسید:« ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم که چی بودیم، ما در تاریخ چه بوده و چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمیتوانیم پیدا بکنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمیشود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید.»(همان، ج۱۰، ص ۷۶)
اما دقیقهای که اینجا وجود دارد، این است که در میان شاخصهای هویتی، مهمترین شاخصه برای امام "اسلام" است و در مرتبت دوم "ایران". به عبارت دیگر در نظر ایشان هویت اسلامی و دینی نسبت به هویت ایرانی و ملی اصالت و اعتبار بیشتری دارد. از این روست که یکی از اعتراضهای شدید و مکرر ایشان به رژیم پهلوی، تغییر تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی است:«... تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها و خدا میداند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم (ص) کرد، این خیلی جنایتش بالاتر از این کشتارهایی است که کرده است. کشتارها (را) موازنه اگر بکنیم با این یک کاری که تغییر تاریخ رسمی اسلام را، نشانه توحید را، نشانه انسانیت را، این تبدیل کرد به این چیزهای آتش پرست به تاریخ آتش پرست، گبرها؛ از همه خیانتهایی که به ما کرده است، این بالاتر است. این حیثیت اسلام را میخواست از بین ببرد، این علامت اسلام را میخواست از بین ببرد. نفتهای ما را فرستاد و برده و داده است به آنها، اینها امور مادی است، البته خیانت است. خیانت به یک ملتی است که ذخایر را به اجانب بدهد، لکن قضیه تغییر تاریخ یک اهانت به حیثیت اسلام است. و این آدم این کار را کرد.»(همان، ج۴، ص ۱۶۳)
در همین راستا، امام چندان نگاه مثبتی به تاریخ سیاسی و سلاطین گذشته ایران ندارد و به تبع آن، گذشته سیاسی ملی را چندان مایه مباهات نمیداند:[۹]«... یک ملتی که در طول تاریخ زیر سلطه سلاطین جور بوده، در طول تاریخ، ۲۵۰۰ سال زیر سلطه سلاطینی بوده است که همهاش جور بوده، حتی آن عادلهایشان هم خبیث بودند، حتی آن انوشیروان عادلش هم از خبیثها بوده، حتی آن شاه عباس جنت مکانش هم از اشخاص ناباب بوده، پسر خودش را کور کرده، در طول تاریخ، این ملت زیر سلطه و چکمه این سلاطین خبیث بوده.» (همان، ج۴، ص ۲۳۹)
نتیجه
امام خمینی مورخ و تاریخشناس به معنای حرفهای آن نیست. اما در برخی از آثار مکتوب و غیرمکتوب خود، نگرههای بدیع و قابل توجهی را در باره دانش تاریخ ارائه کرده که تأمل در آنها، موضوع و مسئله نوشتار حاضر قرار گرفت. جمع بندی به دست آمده اینکه امام هر چند به صورت پراکنده و نامنسجم، اما اندیشیده و ایدهمند در باره ارزش و جایگاه علم تاریخ سخن گفته است.
ایشان هماهنگ با رویکرد قرآن کریم و اندیشمندان مسلمان، در باره شرافت موضوعی و اخلاقی دانش تاریخ موضع گرفته و تاریخ را به عنوان "سرمشق زندگی انسانی" دانسته است. اما نکته مهم اینکه امام فراتر از این، به شرافت روشی دانش تاریخ هم توجه نموده است. موضوعی که مورد غفلت غالب اندیشمندان و تاریخ ورزان مسلمان در قرناقرون تاریخ اسلام و ایران قرار گرفته است. به ندرت اندیشمندی میتوان یافت که برخلاف سلطه فکری مسلط، علاوه بر شرافت موضوعی و اخلاقی، بر شرافت روشی علم تاریخ هم توجه کرده باشد. اندیشهای که برخلاف جریان مسلط تاریخ نگری در تمدن مسلمانان - با مرجعیت محمد بن جریر طبری- بوده و به سختی و در موارد نادری زیر سوال رفته است.
راقم سطور بر این عقیده است که مبنای فکری امام در اتخاذ چنین رویکردی درباره جایگاه دانش تاریخ در میان علوم دیگر، قرآن مجید و رویکرد این کتاب آسمانی به تاریخ به عنوان یکی از آیات محکمه برای رسیدن به رستگاری و سعادت انسانی است.
مراجع
۱- قرآن کریم
۲- اردبیلی، عبدالغنی، ۱۳۸۱، تقریرات فلسفه امام خمینی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
۳- ابن خلدون، عبدالرحمن، ۱۳۷۵، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
۴- فتحاللهی، ابراهیم، ۱۳۸۴، متدلوژی، تبریز: دانشگاه پیام نور
۵- عالمزاده، هادی و سجادی، سید صادق، ۱۳۷۵، تاریخ نگاری در اسلام، تهران: سمت.
۶- طبری، محمد بن جریر، ۱۳۶۸، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر.
۷- شهابی، علی اکبر، ۱۳۵۳، ترجمه» الرساله فی فضیله العلوم و الصناعات «، مشهد: نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی، شماره سیزدهم، زمستان.
۸- بکار، عثمان، ۱۳۸۱، طبقهبندی علوم از نظر حکمای مسلمان، با مقدمه سید حسین نصر، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی.
۹- البیهقی، ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابی القاسم زید، ۱۹۶۸، تاریخ بیهق، به کوشش: دکتر قاری سید کلیم الله حسینی، حیدر آباد: دایره المعارف العثمانیه.
۱۰- ثروت، منصور، ۱۳۶۲، تحریر نوین تاریخ جهانگشای جوینی، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران.
۱۱-خنجی اصفهانی، فضل الله بن روزبهان، ۱۳۸۲، تاریخ عالم آرای امینی، تصحیح: محمد اکبر عشیق، تهران: مرکز نشر میراث مکتوب.
۱۲- خمینی، روح الله، ۱۳۷۷، شرح حدیث "جنود عقل و جهل"، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
۱۳- خمینی، روح الله، ۱۳۷۱، شرح چهل حدیث، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
۱۴- خمینی، روح الله، ۱۳۷۸، صحیفه امام، تهران: نشر عروج، ۲۲ ج.
۱۵-موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸، تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)، به کوشش سید محمد هاشم تروجنی و حمید بصیرت منش، تهران: انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول.
۱۶- روح الله خمینی، کشف الاسرار، بیجا، بینا.
۱۷-خمینی، روح الله، ۱۳۷۰، آداب الصلوه، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
۱۸- یروفه یف، نیکلای الکساندرویچ، ۱۳۶۰، تاریخ چیست؟ بیجا، نشر جوان.
۱۹-مرعشی، ظهیرالدین بن نصیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تهران: شرق، ۱۳۴۵.
۲۰-. hegel، g. w.، 1975، the philosophy of history، tr. J. sibree، dover. Publications 1831، Cambridge university press.
-----------------------
[۱]. امام در یکی از آثارش این موضوع را مورد اشاره قرار داده است؛» قرآن کتاب تاریخ نیست و ذکر کردن احوال آدم به جهت تاریخ دانستن نیست، زیرا به ما چه مربوط است که فلان قضیه فلان جور شده است. بلکه ذکر قصه آدم با شیطان برای تنبیه ماست تا بدانیم که اگر کسی از بهشت دور مانده، چه طور باید دوباره به آن وارد شود؟ «بنگرید: اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ۱۳۸۱، ج۲، ص۶۱۱
[۲]. برای آگاهی بیشتر در باره مبحث طبقه بندی علوم در یونان بنگرید: فتح اللهی، ۱۳۸۴، صص۶۷-۷۰
[۳]. برای بحث تفصیلی در این باره بنگرید: عالمزاده و سجادی، ۱۳۷۵، صفحات مختلف.
[۴]. در این باره نقل قولی از مقدمه تاریخ طبری خالی از فایده نیست؛» آگاهی از حوادث گذشته و اخبار رویدادهای جاری برای کسانی که زمان آنها را درک نکرده یا خود ناظرشان بودهاند حاصل نمیشود، مگر از راه اخبار مخبران و نقل ناقلان. اینها نباید استنتاج عقلی یا استنباط ذهنی را در آن دخالت دهند. «بنگرید: طبری، ۱۳۶۸، ج۱، ص۵۷.
[۵]. دیدگاههای اما در باره رویدادهای تاریخی، اعم از تاریخ اسلام، ایران و جهان، در مجموعههای مختلفی از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام، انتشار یافته است. برای نمونه بنگرید؛ - موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)، ۱۳۷۸.
[۶]. براساس جداول مندرج در انتهای مقاله، مفهوم» تاریخ «به اضافه مشتقاتش، ۱۸۳۰ بار در بیانات و مکتوبات امام تکرار شده است. این را با مفهوم» وحدت «که یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه امام است، مقایسه کنید که با مشتقاتش ۱۶۶۲ مرتبه تکرار شده است.
[۷]. selective
[۸]. present mindedness
[۹]. ناگفته نماند که نقد امام بر گذشته ملی و یا به طور کلی هویت ملی ایرانی نیست. بلکه تاریخ سیاسی ایران را که در قرون مختلف زیر سیطره پادشاهان خودکامهای بود که چندان توجهی به اوضاع مردم و رفاه و آسایش و آرامش ایشان نداشتند، مورد انتقاد جدی قرار میدهد.
منبع: فصلنامه متین، تابستان ۱۳۸۸، شماره ۴۳
نظر شما :