طلوع عصر روشنگری در ایران- پردیس منوچهر، پژوهشگر دانشگاه پنسیلوانیا

ترجمه: امیلی امرایی
۱۸ خرداد ۱۳۹۰ | ۱۷:۳۶ کد : ۷۲۲۰ صوراسرافیل روی پیشخوان تاریخ
با تجزیه و تحلیل نسخه‌های روزنامه صوراسرافیل در تبعید متوجه می‌شویم که مفهوم سلطنت نیازمند بازنگری، تفسیر مجدد و ارزیابی در این دوره پرتلاطم از تاریخ ایران است...صوراسرافیل تاثیرگذار بود، چنانکه عین‌السلطان در روز به دار آویخته شدن میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در خاطراتش از این اعدام به عنوان یک موهبت یاد می‌کند...میرزا جهانگیرخان از تمام شیوه‌های نافرمانی مدنی برای پیش بردن گفتمان مدرنیته استفاده می‌کرد.
طلوع عصر روشنگری در ایران- پردیس منوچهر، پژوهشگر دانشگاه پنسیلوانیا
تاریخ ایرانی: پس از بمباران مجلس شورای ملی به وسیله قزاق‌های حکومتی بسیاری از مشروطه‌خواهان و انقلابیون دستگیر شدند، عده‌ای را طناب دار به گردن انداختند و عده‌ای نیز ناگزیر به خارج گریختند. «یاد آر ز شمع مرده، یاد آر» مرثیه‌ای است ماندگار در ایران که علی اکبرخان دهخدا در رثای دوست جوان شهیدش میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل سروده است، نویسنده انقلابی روزنامه صوراسرافیل که کشته شد و این مرثیه در سوگ او و به یادش منتشر شد. دهخدا در این شعر دوست جوان خود را "ای مونس یوسف اندرین بند" و "ای کودک دورهٔ طلایی" نامیده و معتقد بود که میرزا جهانگیرخان در روزگاری که فضای سیاسی ایران سخت خشن و سرشار از اختناق بود به مقابله با استبداد برخاست. آنجا که دهخدا در این مرثیه می‌گوید "یزدان به کمال شد پدیدار، و اهریمن زشتخو حصاری" منظورش از اهریمن زشتخو شاه بود و او را به این ترتیب رسوا کرد. این مرثیه در روزگاری که دهخدا به سوئیس آمده بود و روزنامه صوراسرافیل را در شهر ایوردن سوییس و در تبعید منتشر می‌کرد، چاپ شد.

 

روزنامه صوراسرافیل موضع صریح ضد سلطنت داشت. چند خط پایین‌تر از این شعر، نامه‌ای با امضای برخی روحانیون و علمای نجف خطاب به دادگاه بین‌المللی لاهه منتشر شد که محمدعلی شاه را قطاع‌الطریق نامیده بودند؛ واژه‌ای که معادل مفهوم راهزن است. در واقع همه ماجراهایی که در جریان حوادث مشروطه ایران رخ داد و بازتاب‌های بین‌المللی آن سبب شدند که شاه ایران مشروعیت بین‌المللی، سیاسی و مذهبی خود را تا حدودی از دست بدهد. از این روست که هم در آن مرثیه و هم در نامهٔ علمای نجف با رویکردی تازه از نقد سیاسی و اجتماعی روبه‌رو هستیم که هدف آن محو سلطنت است، هدفی که تا آن زمان خط قرمز محسوب می‌شد و حالا زیر ضربات مداوم مخالفان قرار گرفته بود. اما چگونه امکان داشت این نقد علیه شخص شاه که عقبهٔ جدایی ناپذیر سلطنت در ایران بود منتشر شود؟

 

جالب است که ایرانیان تبعیدی حاشیه‌نشین که خارج از مرزهای خود اقامت داشتند، خواه آنهایی که در نجف و کربلا مجاور بودند، خواه این یکی که ایوردن سوئیس بود، از حاشیه به متن آمدند و در مرکز توجهات قرار گرفتند. لیونل گراسمن با اشاره به اندیشمندانی مثل دکارت، اسپینوزا، روسو و حتی منتسکیو می‌گوید آنهایی که فرهنگ مدرن ما را شکل داده‌اند، مثل بسیاری از سازندگان جهان امروز عناصر حاشیه‌ای بودند. اینکه چگونه روشنفکران، مدرنیته را در ایران شکل دادند و با توجه به اینکه تفاسیر روشنفکری از مسائل حاکمیت با تعریف مجدد سلطنت تفاوت داشت، می‌توان ظهور اندیشهٔ تجدد را در ایران بررسی کرد. مفاهیم مرتبط با سلطنت که تا آن زمان تاثیرگذار و غیرقابل تغییر بود، در نتیجه انتشار روزنامه‌ها و نشریات ایرانی در اروپا و به طور خاص صوراسرافیل در تبعید دچار تحولی اساسی شدند، زیرا افکاری را بازتاب می‌دادند که تا آن زمان به صورت پنهان و در لفافه بر زبان می‌آمد.

 

در این دوره بحث ریشه‌های الهی سلطنت که باوری رایج در ایران بود در کنار مشروعیت دینی شاه و ریشه‌های افسانه‌ای قدرت او و قلمرو "حکم جهان مطاع او" به چالش کشیده شد و در خلال بحث‌ها و مناظره‌ها و مباحثه‌ها صیقل یافت. با تجزیه و تحلیل نسخه‌های روزنامه صوراسرافیل در تبعید متوجه می‌شویم که مفهوم سلطنت نیازمند بازنگری، تفسیر مجدد و ارزیابی در این دوره پرتلاطم از تاریخ ایران است، گفتمانی که بر کل قرن سایه افکند. اگر بن‌مایه سلطنت به حاکمیت مطلق و استبدادی بر رعایا باشد، پس لازم است رعیت به مشروعیت سلطان ایمان داشته باشد. بنابراین همین جا با چالش مداوم بین ملت و حاکم روبه‌رو می‌شویم که سمت و سوی فرهنگ تجدد را روشن می‌سازد.

 

لیونل گاسمن جایی می‌گوید: «چهره‌هایی که به فرهنگ مدرن جان‌بخشی می‌کنند آنهایی هستند که در حاشیه زندگی می‌کند.» لیونل گاسمن خودش هم چنین رویه‌ای داشت، هر چند که به اندازه اسپینوزا، دکارت، روسو و حتی مونتسکیو از سرآمدان فرهنگ مدرن ما بود. هر چند کمی بعد از مشروطه و ماجراهای دردناکی که محمدعلی شاه برای مشروطه‌خواهان و طرفداران برداشتن اولین گام‌های دموکراسی در ایران پدید آورد، برای مدتی مطالبات دموکراسی‌خواهان و طرفداران قانونمند شدن ایران سکوت کردند و کمی بعد هم از حاشیه ایران و سرزمین‌های دیگر خواسته‌هایشان را دنبال کردند، اما بررسی سیر تاریخی آنچه بر ایران عصر مشروطه و پس از آن گذشت، حاکی از این است که ریشه این روشنگری درست در همسایگی محمدعلی شاه قاجار بود و سنگ بنای آن را چهره‌های ناکامی همچون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل بنا گذاشتند. و شاید از همین جاست که دهخدا او را فرزند خلف عصر روشنگری در ایران می‌نامد.

 

بررسی دوره تاریخی‌ای که روزنامه صوراسرافیل در آن منتشر می‌شد کم و بیش سبب می‌شود که بتوان ردپای تفکری را که منجر به سرنگونی شاه شد و همه آنچه در دوره استبداد صغیر گذشت را یافت. در واقع آنچه در ژوئیه ۱۹۰۹ رخ داد، حاصل اولین گام‌های صریح‌ترین حملات نسبت به محمدعلی شاه در ایران است، حملاتی که چکیده آن در روزنامه صوراسرافیل و میرزا جهانگیرخان و همکارانش سخت تاثیرگذار بود. تاثیرگذاری که بعد‌ها ادامه‌اش را می‌توان در تجربه‌هایی که دهخدا از ایران با خود برداشت و در سوئیس پی گرفت، به وضوح مشاهده کرد. در کنار آن ایرانیانی که در عثمانی و نجف و کربلا می‌نوشتند حتی با استفاده از ظرفیت‌های ادبی هم سعی داشتند گفتمان مدرنیته را در آن دوران حساس نهادینه کنند. در واقع میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل از تمام شیوه‌های نافرمانی مدنی برای پیش بردن گفتمان مدرنیته استفاده می‌کرد، آنچنان که عین‌السلطنه یکی از چهره‌های نزدیک به سلطنت درباره او می‌نویسد: «سه بار روزنامه‌اش توقیف شده و دو بار هم محاکمه، اما هر بار هر کدام از تنبیه‌ها و برخوردهای این چنینی بیشتر سبب ترقی او شده است.»

 

میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در واقع‌‌ همان دو نکته‌ای را که از مشخصه‌های اصلی مدرنیته در دو قرن اخیر محسوب می‌شود را به نوعی درک کرده بود و پی می‌گرفت: اول اینکه در پی مطرح کردن بحث‌هایی برای ایجاد تحولات اساسی در ساختار اجتماعی آن روزگار بود و دوم اینکه به ظهور و روی کارآمدن دولت ملی که آرا مردم در آن به هیچ انگاشته نمی‌شود، می‌پرداخت. در این دوره روزنامه‌نگاران و اندیشمندانی همچون دهخدا و صوراسرافیل و میرزا آقاخان کرمانی هر یک به نوعی در متن‌هایی که از خود به جا گذاشته‌اند، به بررسی و آسیب‌شناسی مباحثی همچون مفهوم سلطنت می‌پردازند. جامعه نوپای روشنفکر در ایران هم بحث را پی می‌گیرد و در آن دوره نه با عنوان مدرنیته که با عنوان همه فهم‌تر تغییر فرهنگ عمومی به آن می‌پردازد. بعد‌ها این ایده‌ها و بررسی نتایج مصیبت‌بار سلطنت از سوی ایرانیان مهاجر شرح و بسط بیشتری داده شد و در فضای آزادانه‌تری خواسته‌های مشروع مشروطه‌خواهان بررسی شد. صوراسرافیلی که بعد‌ها در تبعید منتشر شد، اشاره‌ها و بحث‌های سربسته پیشین را هم شرح و بسط داد، پرسش‌هایی همچون تقدس‌بخشی به پادشاه و مشروعیت بخشی اسلامی را مطرح کرد که همگی در سطح گسترده‌تری و خارج از مرز‌ها نیز مطرح شدند.

 

صوراسرافیل بنا را در همه آن سی و دو شماره‌ای که با حضور میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل منتشر شد بر روشنگری گذاشته بود، در این میان اما بخشی از روشنگری به مصلحت‌های مشروع که زیر سایه تقدس رفته بود می‌رسید و همین که سلطنت به خود رنگ و بویی ایدئولو‍ژیک بخشیده بود سبب می‌شد این روزنامه و نویسندگانش در آستانه تکفیر قرار گیرند و چه بسا به این ترتیب بود که محمدعلی شاه توانست سر میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل را بالای دار ببرد. هر چند در نگاه اول نقد تند و گزنده این نشریه نباید به مذاق مردم عادی که این هاله تقدس را باور داشتند خوش می‌آمد، اما صوراسرافیل تاثیرگذار بود، چنانکه عین‌السلطان در روز به دار آویخته شدن میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در خاطراتش از این اعدام به عنوان یک موهبت یاد می‌کند. اما این روند در‌‌ همان ۳ شماره‌ای از روزنامه صوراسرافیل که در ایوردن سوئیس به همت دهخدا منتشر شد هم ادامه داشت، او در‌‌ همان سه شماره بدون ترس از عواقب برخورد طرفداران پادشاه و به میان کشیدن بحث شرع و عرف نوشت و همه آنچه که در ستون مشهور "چرند و پرند" خودسانسوری کرده بود به منصه ظهور درآمد.

 

در واقع این مرگ دردناک میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل بود که نام او را بیش از دو چهره دیگر در جریان روشنگری مطبوعاتی عصر مشروطه مطرح کرد. این در حالی است که دهخدا نیز هیچ کمتر از او در این مسیر موثر نبود. علی اکبر دهخدا، مرد جوان باریک و بلندی با انرژی بی‌‌‌نهایت که ابتدای کار از سوی میرزا جهانگیر شیرازی و میرزا قاسم تبریزی برای ویرایش و نوشتن یادداشت‌های گاه و بیگاه به دفتر صوراسرافیل دعوت شده بود، به زودی با نوشتن مقاله‌های طنزآمیزی که سبک و سیاق و ادبیات ویژه‌ای داشت خیلی زود مورد توجه جامعه روشنفکر ایران قرار گرفت. با این حال در‌‌ همان ابتدای کار منبع چندانی درباره اینکه بازخوردهای این یادداشت‌های طنزآمیز سیاسی که با واژگانی متفاوت و در لفافه به انتقاد از سلطنت می‌پرداخت چه بوده است، به دست نیامد و گذشت زمان آن را به منصه ظهور رساند.

 

در تجربه ایرانی، وجود شاه، شاهنشاه یا پادشاه که به حکام اطلاق می‌شد نه تنها مشروعیتی دینی داشت بلکه حتی بعد‌ها در دوره حکام مسلمان هم مانند دوره‌های پیش از اسلام و باستانی تقویت شد. ایرانیان هرگز تصور این را که در مملکت شاه نباشد به خود راه نمی‌دادند. از دوران نبردهای ایران و یونان گرفته تا حمله مغول و حمله مسلمان. شاهان همه فر ایزدی داشتند که می‌توانستند بر مردم حکومت کنند. حالا این همه در آستانه تجدد به چالش کشیده می‌شد.
 

کلید واژه ها: روزنامه صوراسرافیل دهخدا


نظر شما :