نگرانی متفقین از نفوذ نازیها در ایران؛ توهم یا واقعیت؟
نوشین طریقی
مستشاران آلمانی به دنبال خروج همتایان امریکاییشان از ایران، فرصت حضور و فعالیت در این کشور را یافتند. آنها جایگزین گروهی از مشاوران مالی امریکایی به رهبری دکتر آرتور میلسپو شدند که در اوایل دهه ۱۹۲۰ به منظور اصلاح و کارآمدی ساختار اداری و مالی به ایران دعوت شده بودند اما اصلاحاتی که آنان در پی تحققشان بودند، به زودی با مخالفت ارتش و دربار ایران مواجه شد؛ نهادهایی نیرومند و مقتدر که البته به فساد مالی هم مبتلا بودند. با افزایش نارضایتیهای شخص رضا شاه و کاهش اقتدار و اختیارات دکتر میلسپو، هیات امریکایی چارهای جز استعفا و ترک ایران نیافت، اما از آنجا که رویای نوسازی و صنعتی شدن هنوز در ذهن پهلوی پدر زنده و پابرجا مینمود، به قدرت اقتصادی سرآمد دیگری برای پیشبرد طرحهای توسعهای احساس نیاز میشد. آلمانها به سهولت و با گشادهرویی در ایران پذیرفته شدند اما پایان حضورشان در ایران، سلطنت رضا شاه را نیز به زیر کشید.
مستشاران مالی آلمانی از نیمه دهه ۱۹۲۰ یعنی از حدود سال ۱۳۰۵ وارد ایران شدند. کمی بعد شرکت خطوط هوایی آلمانی به نام یونکرس اجازه فعالیت در ایران یافت، و کمی بعدتر، یکی از اتباع آلمانی یعنی دکتر کورت لیندنبلات به مدیریت بانک ملی ایران منصوب شد.(۱) در همان سالها معاهدهای موسوم به «کامله الوداد» میان ایران و آلمان منعقد شد که بر اساس آن مناسبات تجاری میان ایران و آلمان روند رو به رشدتری یافت. با به قدرت رسیدن آدولف هیتلر در آلمان در ژانویه ۱۹۳۳ (۱۳۱۱) روابط تجاری و سیاسی میان دو کشور افزایش بیشتری یافت. دو سال بعد وزیر اقتصاد آلمان، دکتر یالمار شاخت، به تهران آمد و در جریان مذاکراتش با مقامات ایرانی، معاهدهای تجاری میان دو طرف بسته شد که بر اساس آن آلمانها در قبال دریافت کالاهای ایرانی مانند پنبه، برنج، چوب، چرم، قالی، خشکبار، خاویار و فلزاتی چون طلا و نقره اقدام به صادرات تجهیزات صنعتی و ماشینآلات متعدد به ایران میکردند.(۲) همین معاهدات موجب شد تا در سالهای بعد صدها تاجر، کارشناس فنی، مشاور، و معلم،... از آلمان راهی ایران شوند و پستهای مهمی در وزارتخانهها و ادارات دولتی در حوزههایی چون صنعت و معدن، کشاورزی، تولید دارو، ارتباطات و آموزش عهدهدار شوند. معلوم بود که صنایع ساخت آلمان نیز بیش از همه به متخصصان آلمانی نیاز داشتند چنانکه پس از به راه افتادنِ رادیوی دولتی تهران که ساخت شرکت آلمانی تلفونکون بود، کارشناسان آلمانی در آن فعالیت داشتند.(۳)
ریشههای نژادی مشترک ایرانیان و آلمانیها که هر دو آریاییتبار محسوب میشدند از محورهای اصلی تبلیغات نازیها به شمار میرفت که برای رضا شاه جذاب و خواستنی مینمود. در آذر ۱۳۱۶ بالدورفون شیراخ، رییس سازمان جوانان هیتلری از ایران دیدن کرد و در ملاقاتی که علیاصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت برایش ترتیب داده بود، به دیدار پادشاه ایران رفت. سخنوری، قدرت و قاطعیت هیتلر برای پادشاه ایران جذاب به نظر میرسید و پهلوی پدر را که خود فرماندهی نظامی بود به تعقیب استراتژیهای جنگی و توانمندیهای ارتش رایش سوم علاقهمند میساخت.
از اواسط دهه ۱۹۳۰ به موازاتِ کاهش مستمر مناسبات تجاری ایران با بریتانیا و شوروی، روابط مالی و اقتصادی ایران با آلمان گسترش مییافت. احداث راهآهن سراسری در مسافتی نزدیک به ۱۲۰۰ کیلومتر با بیش از ۲۱۰۰ پل و ۲۲۰ تونل با نظارت مهندسان آلمانی ساخته شد، هرچند همین خطوط ارتباطی که از جنوب به شمال کشور (خلیج فارس تا دریای خزر) کشیده شدند، بعدها در تحریک متفقین به اشغال ایران نقش مهمی داشتند و برخلاف منافع سازندگان اولیهشان (آلمانها) به کار تقویت ماشین جنگی شوروی آمدند. جز ایستگاههای راهآهن، بنادر، سدها و مراکز تلفن و تلگراف را هم آلمانها اداره میکردند و البته جمعی از اساتید آلمانی در دانشگاه تهران تدریس میکردند، و برخیشان ریاست دانشکدههایی چون دامپزشکی و کشاورزی را به عهده داشتند.(۴)
با آغاز جنگ جهانی دوم و اعلان جنگ فرانسه و بریتانیا به آلمان، مناسبات فزاینده ایران و آلمان دستخوش تحول چندانی نشد. آمارهای دولتی ایران نشان میدهد که در دو سال نخست جنگ، نیمی از تجارت خارجی ایران با آلمان انجام میشد. در سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰ فروش محصولات صنعتی، نظامی، دارویی و فنی به ایران در انحصار نسبی آلمان قرار داشت. همچنین دولت ایران حدود ۶۰ درصد پنبه مورد نیاز آلمان و ۳۰ درصد پنبه مورد نیاز ژاپن را تامین میکرد. آلمان واردکننده اصلی پشم از ایران هم بود، به طوری که در سال ۱۳۱۹ حدود ۹۰ درصد پشم صادراتی ایران را آلمان خریداری میکرد.(۵) این نفوذ گسترده اقتصادی و سیاسی آلمان در ایران، در آن دورانِ حساس تاریخی بر هراس بریتانیا و شوروی بیش از پیش میافزود و به نظر میرسید سیاستِ اعلام بیطرفی، تدبیر کارسازی نباشد.
از دیدگاه ایران اما اعلان بیطرفی، چاره مناسبی مینمود. همزمان با شروع جنگ جهانی دوم در شهریور ۱۳۱۸ دولت ایران اعلامیهای صادر کرد و موضع بیطرفی در پیش گرفت. در بیانیهای که محمود جم، نخستوزیر وقت منتشر کرد، آمده بود: «دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه، این تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت.» علیاصغر حکمت، وزیر وقت کشور وقت در اعلامیه دیگری به همه اتباع خارجی که در ایران زندگی میکردند، هشدار داد که «از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بیطرفی ایران باشد، جدا خودداری کنند و متوجه باشند که مبادا حرکتی برخلافِ مقررات بیطرفی از آنها سر بزند.»(۶)
انتخاب موقعیت بیطرفی، ایران را از صدمات جنگ بر حذر نداشت. متحدین نگران بودند که ایران به ستون پنجم نازیها تبدیل شده باشد و البته این نگرانیها چندان هم بیپایه نبود. موضع بیطرفی که میبایست به معنای در پیش گرفتنِ رفتاری مشابه نسبت به تمام طرفهای درگیر در جنگ باشد، در عمل رعایت نمیشد. کشور بیطرف موظف است تا پایان مخاصمات، روابط خود با کشورهای درگیر در جنگ را یا به کلی قطع کند یا روابط یکسانی در زمینههای اقتصادی، نظامی، و سیاسی با همه طرفها در پیش گیرد. به علاوه کشوری که اعلام بیطرفی کرده نمیتواند وارد اتحادهای نظامی شود یا از کمکهای مالی و تسلیحاتی کشورهای درگیر در جنگ بهرهمند شود. بیاعتنایی رضا شاه به انتظاراتی که شوروی و بریتانیا از اتخاذ سیاست بیطرفی داشتند، به بهای سرنگونی پادشاهی او و اشغال ایران تمام شد.
در گزارشهای محرمانهای که اروین اتل، سفیر آلمان در تهران، در سالهای جنگ به وزارت خارجه آلمان در برلین ارسال میکرد، در موارد بسیاری به دیدارهای او با رضا شاه، محمدرضا (ولیعهد)، نخستوزیر و وزیر خارجه اشاره شده است. بر اساس این اسناد رضا شاه توسعه ارتش را عاجلترین برنامه خود میدانست زیرا گمان میکرد تقویت توان نظامی در شرایط بحران به کار او میآید. اتل در تلگرافی تاکید کرد که «رضا شاه در اجرای سیاست توسعه تجهیزاتی و سازمانی ارتش ایران، امید زیادی به حمایتها و کمکهای آلمان دارد.»(۷)
گزارشهای دیگری دال بر فعالیتهای جاسوسان آلمانی در ایران وجود دارند که نشان میدهند دهها تن از ماموران گشتاپو با همکاری فرماندهان نظامی ارتش ایران، یک شبکه وسیع اطلاعاتی را هدایت میکردند که اتفاقا با اعلام بیطرفی ایران، زمینههای بهتری برای فعالیت آن مهیا شده بود. اروین اتل، ۲۰ شهریور ۱۳۱۸ نامهای به وزیر خارجه ایران نوشت و در آن خرسندی کامل دولت آلمان از موضع بیطرفی ایران را ابراز داشت. او بلافاصله گزارشی به دولت آلمان ارسال کرد که در آن آمده است: «ایران را باید به عنوان کشوری قابل اعتماد و با ارزش در راه جلوگیری از توسعه جنگ به خاورمیانه به حساب آورد. این به نفع آلمان است که دولت ایران را در راه عملی کردن سیاست بیطرفیاش حمایت کند.»(۸)
پس از حمله نظامی آلمان به شوروی و فرار بسیاری از جاسوسان آلمانی از عراق، سوریه و افغانستان به ایران، تهدیدی که شوروی و بریتانیا از جانب نفوذ عمیق و وسیع آلمان در ایران احساس میکردند، شدت یافت. سفرای بریتانیا و شوروی یادداشتهایی به وزارت خارجه ایران دادند و در دو نوبت (۲۸ تیر و ۲۵ مرداد) از دولت خواستند تا بدون اتلاف وقت، آلمانهای مقیم ایران را اخراج کند. واکنش ایران به درخواستهای متفقین، اصرار بر موضع بیطرفیاش بود که برخی این اعتماد به نفس کاذب ایران را به پیامهای محرمانه رهبران آلمان نسبت دادهاند. اروین اتل که مرتب با رضا شاه و هیات حاکمه ایران ملاقات داشت، آنان را از پیروزی قریبالوقوع آلمان بر شوروی مطلع میکرد.
هیتلر نیز شخصا پیامی به رضا شاه فرستاد و از مقاومت ایران در برابر فشارهای متفقین و پایبندی به سیاست بیطرفی ابراز خرسندی کرد و به شاه ایران اطمینان داد که این دوران طولانی نخواهد بود زیرا در آیندهای نزدیک ارتش آلمان مقاومت روسها را در هم خواهد شکست.(۹) خوشبینی پهلوی پدر به توان نظامی آلمانها و پیروزیهای برقآسا و خیرهکنندهای که تا آن زمان به دست آورده بودند، سیاست خارجی ایران را به اتلاف وقت در برابر خواستههای متفقین فرو کاسته بود. در نبود دولت و مجلسی ملی، رضا شاه اداره کشور را عمدتا محدود به توانمندی نظامی کشور میدانست و سلایق و برداشتهای شخص او از تحولات منطقهای و جهانی، حرف اول و آخر در سیاست داخلی و خارجی را میزد.
سوم شهریور ۱۳۲۰ زمانی که سفرای شوروی و بریتانیا یادداشتهای خود را به علی منصور، نخستوزیر وقت ایران تسلیم کردند، زمانِ پذیرش خواستههای متفقین از دست رفته بود. در این یادداشتها آمده بود که «دولت ایران در انجام درخواستهای مهم و فوری دو کشور همسایهاش سهلانگاری کرد و در این موقع خطرناک، سیاست مبهمی در پیش گرفت و نسبت به بیرون راندن عاملان آلمانی هیچ اقدامی ننمود. به این جهت با کمال تاسف به اطلاع میرسانیم که واحدهای شوروی و بریتانیا طبق دستور ستادهای مربوطه وارد خاک ایران شدهاند.»(۱۰)
در یکی دو روز اول پس از اشغال ایران، رضا شاه تلاش کرد با تشکیل ستاد جنگ، نیروهای نظامی را که آن قدر برای آموزش و تجهیزشان، هزینه کرده بود به مقاومت برانگیزد که فایدهای نداشت. همزمان در اعلامیهای رسمی تاکید شد که «دولت شاهنشاهی ایران نه تنها مایل است تمام آلمانیها را اخراج کند بلکه حاضر است با هر نوع تقاضای معقول بریتانیاییها مانند تغییر کابینه موافقت کند.» پنجم شهریور، علی منصور استعفا داد و یک روز بعد، محمدعلی فروغی اعضای کابینه خود را به مجلس معرفی کرد. دولت ایران تمام درخواستهای متفقین را پذیرفت و خود را متعهد به اجرای کامل آنها دانست. تنها زمانی که بریتانیاییها خواستار تحویل فوری آلمانیهای مقیم ایران شدند، دولت ایران تعلل کرد تا فرصتی برای فرار یا مخفی شدن عدهای از آنها فراهم شود. اروین اتل، سفیر آلمان در ایران همچنان با مقامات مختلف ایرانی دیدار میکرد و مصرانه از آنها میخواست که به خواستههای متفقین تن ندهند اما ضربالاجل ۴۸ ساعته برای تسلیم اتباع آلمانی و تعطیلی سفارتخانههای آلمان، ایتالیا، مجارستان، و رومانی و تسریع در خروج کارکنان این سفارتخانهها از ایران، کار را تمام کرد. علی سهیلی، وزیر خارجه جدید ایران برای آخرین بار به اتل هشدار داد که حکومت ایران هیچ قدرتی برای مقاومت در برابر متفقین ندارد و نمیتواند جان و مال اتباع ایرانی را تضمین کند. او از سفیر آلمان در تهران خواست از تلاشهایش در به تاخیر انداختن خروج آلمانیها دست بردارد. در ۲۴ شهریور ۱۳۲۰ بیش از ۲۴۰ مرد آلمانی به قوای بریتانیا و شوروی تحویل داده شدند و دو روز بعد حدود ۵۰۰ زن و کودک آلمانی تحت نظارت رایزنهای نظامی شوروی و بریتانیا از مرز بازرگان، ایران را ترک کردند.
پایان حضور آلمانیها در ایران، به نحو اجتنابناپذیری با پایان سلطنت رضا شاه همراه شد. پادشاه ایران یک روز پس از تحویلِ اتباع آلمانیِ ساکن تهران و تعطیلی سفارتخانه دولتی که همواره تحسیناش کرده بود، ناچار به استعفا شد. او در حالی تسلیم بریتانیاییها برای ترک ایران و انتقال به جزیره موریس و سپس ژوهانسبورگ شد که دیگر به افول قدرت آلمان نازی پی برده بود. اسطوره شکستناپذیری آلمان در هم میشکست و تصویر رضا شاه به عنوان سیاستمداری شجاع، و زیرک و دوستی مطمئن برای آلمانیها رنگ میباخت. دوستان قدیمی دیگر از چشم یکدیگر افتاده بودند.
منابع:
1) Elwell Sutton, L. P. (1941) Modern Iran, London: George Rutledge and Sons, pp. 164-165.
۲) ازغندی، علیرضا (۱۳۸۴) روابط خارجی ایران ۱۳۵۷-۱۳۲۰، تهران: نشر قومس، چاپ ششم، صفحات ۹۳-۸۲.
3) Millspaugh, Arthur C. (1946) Americans in Persia, Washington D.C.: Brookings Institution, pp. 24-25.
۴) لنزوسکی، جورج (۱۳۵۳) رقابت روسیه و غرب در ایران، ترجمه اسماعیل رائین، تهران: انتشارات جاویدان، صفحه ۱۷۷.
۵) الهی، همایون (۱۳۶۱) اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ جهانی دوم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، صفحه ۱۰۹.
۶) تبرائیان، صفاءالدین (۱۳۷۱) ایران در اشغال متفقین، مجموعه اسناد و مدارک ۱۳۲۱-۱۳۱۸، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، صفحه ۱۳.
۷) ازغندی، علیرضا (۱۳۶۶) «روابط نظامی ایران و آلمان در سالهای پادشاهی رضا شاه»، مجله آینده، سال سیزدهم، شماره ۸-۱۲، صفحات ۵۶۸-۵۵۴.
۸) تبرائیان، پیشین، صفحه ۱۷.
۹) ازغندی (۱۳۸۴) پیشین.
۱۰) موید امینی، داوود (۱۳۲۱) از سوم تا بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۰، تهران: بینا، صفحه ۷.
نظر شما :