قدیمی قیداری در گفتوگو با تاریخ ایرانی: فروغی فرصت تاریخی بزرگی را از ایران گرفت
میثم غلامپور
***
به نظر شما آیا حضور کارشناسان آلمانی در ایران را میتوان واقعا علت اصلی تهدیدهای متفقین دانست؟ آیا متفقین حضور آلمانیها را نقض بیطرفی ایران در جنگ جهانی تلقی میکردند یا اینکه این موضوع بیشتر بهانهای برای حضور این نیروها در ایران و استفاده از موقعیت ایران برای مثلا انتقال مواد مورد نیاز به شوروی بود؟
دولت ایران پس از شروع جنگ دوم جهانی طی دو اعلامیه بیطرفی خود را در جنگ اعلام داشته بود، اما از سویی کارشناسان و ماموران آلمانی- که البته در تعدادشان هیچگاه توافقی حاصل نشد- در بخشهای صنعتی و راهآهن و صنایع دیگر فعال بودند و برخی دیگر نیز در بخشهای حساس حضوری فعال داشتند و در کنار آنها بعضی عناصر نازی هم فعالیت سیاسی و جاسوسی میکردند. حضور آلمانیها در ایران و فعالیتهای آنها البته نمیتوانست با اصل بیطرفی یک جا جمع گردد. با وجود این، اگر حمله متفقین به ایران و اشغال کشور را فقط به دلیل حضور کارشناسان آلمانی در ایران بدانیم، به خطا رفتهایم. متفقین اهداف استراتژیک و مهمی در ایران دنبال میکردند که از میان آنها میتوان به استفاده از راههای ارتباطی ایران برای رساندن کمکهای نظامی به شوروی، دستیابی به چاههای نفت جنوب به منظور پیشگیری از تصرف آنها به دست آلمان که اهمیتی حیاتی برای انگلیسیها و متفقین داشت و انجام عملیات نظامی از خاک ایران در صورت رسیدن ارتش آلمان به قفقاز و مرزهای ایران اشاره کرد. بنابراین میتوان گفت که اشغال ایران صرفا به دلیل حضور آلمانها در ایران نبود بلکه نتیجه حمله آلمان به شوروی بود که متفقین را متوجه اهمیت ایران برای مقابله با گسترش حملات آلمان نمود.
یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» از این احتمال سخن گفته که برخی از افسران طرفدار دولتهای محور به دنبال به زیر کشیدن رضا شاه و روی کار آوردن رژیمی طرفدار آلمان بودند و در واقع متفقین نسبت به آنها پیشدستی کردهاند، به نظرتان این ایده چقدر به واقعیت نزدیک است؟
فرضیه کودتای افسران ناراضی و برخی رجال قدیمی طرفدار آلمان علیه رضا شاه را علاوه بر آبراهامیان، برخی کتابها و تحقیقات با استناد به اسناد نویافته وزارت خارجه آلمان و وزارت خارجه انگلیس نیز اشاره کردهاند. بر اساس این اسناد برخی افسران ناراضی از رضا شاه به همراه بعضی از رجال سیاسی قدیمی چنین طرحی را در ذهن داشتند و البته انگلیسیها و شخص بولارد، سفیر انگلیس و نیز شورویها نیز تا حدودی از این ماجرا اطلاع داشتند و به گونهای نبود که آنان در جریان ماجرا نباشند. اما اینکه قاطعانه بگوییم متفقین با اطلاع از این جریان با شتاب و عجله پیشدستی کرده و رضا شاه را برکنار کردند، قدری مشکل به نظر میرسد. علاوه بر این باید به این نکته نیز توجه داشت که در همین زمان «رشید عالی گیلانی» که ملیگرایی طرفدار آلمان بود، در عراق کودتا کرد و گفته میشد که با ایران نیز برای کمک به کودتا مذاکراتی صورت گرفته بود.
سیاست رضا شاه را در برابر تهدیدهای متفقین چطور میبینید؟ آیا به قول اشرف پهلوی «آن موقع تمام حکومت ایران در خواب بود» یا با توجه به اتحاد دو قدرت شوروی و انگلیس امکان اتخاذ تصمیمی دیگر نبود و در واقع اشغال ایران هم در شهریور ۱۳۲۰ اجتناب ناپذیر بود؟
سیاست رضا شاه و دولت ایران که البته اختیاری از خود نداشت، در جنگ دوم سیاستی مبهم و سوالبرانگیز بود. از سویی کارشناسان فراوانی از آلمان در صنایع و موقعیتهای حساس اقتصادی و صنعتی ایران فعالیت میکردند و برخی از آنها نیز بدون تردید فعالیتهای سیاسی و اطلاعاتی داشتند، از سوی دیگر رضا شاه به متفقین و سفیران شوروی و انگلیس اطمینان میداد که در ایران خطری که منافع آنها را تهدید کند وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد. همین سیاست مبهم و غیرروشن تا حدودی مساله را پیچیده میکرد. سفیران شوروی و انگلیس در تیرماه ۱۳۲۰ دو بار یادداشتی به دولت ایران دادند. آنان در این یادداشتها خواستار اخراج چهار پنجم آلمانیها از ایران شدند و نیز درخواست مجوز عبور لشکر و مهمات از راههای ارتباطی ایران را کردند که هر دو با مخالفت رضا شاه مواجه شد. متفقین برای قانع کردن ایران جهت صدور مجوز عبور تسلیحات و کمکهای مورد نیاز از خاک ایران نمونه سوئد را پیش میکشیدند که در عین بیطرفی در جنگ، به آلمانها اجازه عبور لشکر و مهمات را داده بود. به نظر میرسد متفقین در آغاز به این قانع بودند اما مخالفت رضا شاه و سردرگمی دولت ایران ماجرا را به گونهای دیگر پیش برد که اشغال ایران را اجتنابناپذیر کرد. آنان حاضر بودند در مقابل اجازه حمل تسلیحات از ایران هزینههای ساختمانی راه آهن و کرایه معمول را طبق تعرفهها بپردازند اما دولت ایران آن تقاضاها را گستاخانه دانسته و رضا شاه نیز سرسختانه مخالفت میکرد.
به نظر شما آیا دو قدرت شوروی و انگلیس از همان ابتدا به دنبال عزل یا استعفای رضا شاه بودند و نبودن او از ابتدا خواسته آنها بود یا اینکه به قول آقای انورخامهای در کتاب «سالهای پرآشوب»، متفقین تا نیمه شهریورماه نظری درباره این موضوع نداشتند و شرایط پیش آمده آنها را به اتخاذ این تصمیم کشاند؟
به نظر نمیرسد که متفقین از همان آغاز به دنبال برکناری رضا شاه بودند. در اسناد انگلیس، شوروی و آمریکا و سایر منابع و اسناد تاریخی چنین چیزی اصلا مطرح نبود. آنان خواستههایی داشتند که مهمترین آنها اخراج آلمانیها و صدور مجوز استفاده از راههای ایران برای حمل تجهیزات و تسلیحات نظامی به شوروی بود. آنان به همین قانع بودند، اما بیتدبیری و مخالفت رضا شاه که نظرش را از طریق سفیران ایران به اطلاع مقامات وزارت خارجه انگلیس و آمریکا و شوروی میرساند، کار را به اشغال و تغییر در سلطنت ایران کشانید. رفتار رضا شاه با هیات دولت و مجلس و تندیهای او در آن موقعیت حساس و ناتوانی از اتخاذ یک سیاست درست، سبب شد بعد از اشغال ایران، انگلیس و برخی رجال دولتی و نیز نمایندگان مجلس به این نتیجه برسند که رضا شاه باید برود. رضا شاه و دولت واقعا از اتخاذ تصمیمی درست ناتوان بودند.
نقش محمدعلی فروغی را در عدم مقاومت برابر متفقین و ترک مخاصمه و همچنین خروج رضا شاه از کشور بدون هیچ بازخواستی چطور میبینید؟
فروغی را میتوان از آن دسته رجالی دانست که سیر تاریخ آنان را در یک موقعیت ویژه و حساس برای اتخاذ یک تصمیم سرنوشتساز یا یک تغییر یا حرکتی تاریخی قرار میدهد. گاه یک تصمیم و رهبری یک جریان مسیر یک ملتی را در چنین موقعیتی تغییر میدهد. فروغی نتوانست از این موقعیتی که تاریخ و جریان حوادث پیش روی او قرار داده بود با یک تصمیم جسارتآمیز در راستای آینده ملت و تغییر ساختار حکومت بهره ببرد. فروغی را برخی محافظهکار، ترسو و فاقد جسارت و توانایی تصمیمات بزرگ دانستهاند. برخی نیز شخصیت آرام و مدبرانهای برای او متصور شدهاند. به نظر میرسد در آن موقعیت ویژه فروغی حفظ ساختار موجود و سلطنت را مهمترین وظیفه خود میدانست. او شخصیتی مسالمتجو و مطیع بود و اهل درگیری و رهبری یک ملت برای تغییر و شکستن ساختارهای کهن نبود.
از شگفتیهاست که فروغی هم در ابتدای روی کار آمدن رضا شاه نقش اساسی داشت و هم در برکناری او و سلطنتیابی پسرش محمدرضا. فروغی برای تثبیت وضع موجود و ممانعت از تغییرات ساختاری کوشید با قول و وعده و وعید و نیز آرام ساختن مردمی خشمگین و برخی طرحهای به ظاهر اصلاحی هم محمدرضا را بر تخت بنشاند و هم با متفقین مذاکره کند و در جهت خواستههای آنان گام بردارد و البته حاکمیت و یکپارچگی مملکت را نیز تضمین نماید. او برای تسکین احساسات عمومی از رضا شاه هبهنامه و صلحنامه گرفت و وعده داد که قبل از رسیدگی به مظالم و شکایات مردم و تسویه حسابهای ۳۰ ساله اجازه خروج از کشور به رضا شاه داده نخواهد شد، ولی عملا ترتیب خروج او را داد که البته با اعتراضهای فراوانی نیز مواجه گردید.
فروغی از آن شخصیتهایی نبود که از این موقعیت ویژه در راستای رهایی ملت از استبداد و نظام سلطنتی استفاده نماید. او آدمی عافیتطلب و آرامشخواه بود. آن هم در زمانی که شرایط سیاسی و اجتماعی و بینالمللی بسیار مساعدتر از دوره سقوط قاجار برای استقرار یک نظام حکومتی مترقی به نظر میرسید. کسانی مثل فروغی این فرصت بزرگ تاریخی را از ایران گرفتند.
شوروی و انگلیس چه تصمیماتی برای جانشینی رضا شاه داشتند و چه گزینههایی در این زمینه مطرح بود و در نهایت چه شد که قدرت به محمدرضا رسید و در روی کار آمدن او چه کسانی نقش اصلی را ایفا کردند؟
در روزهای آخر سلطنت رضا شاه و قبل از تثبیت سلطنت محمدرضا، یکی از مسائل مهمی که در محافل سیاسی مطرح بود مساله جانشینی رضا شاه و شکل حکومت آینده ایران پس از رضا شاه بود. مسالهای که هم سیاستمداران ایرانی و هم وزیران خارجه متفقین را درگیر خود ساخته بود. برای جانشینی رضا شاه و نیز شکل حکومت بر اساس اسناد موجود در وزارت خارجه انگلیس و نیز خاطرات و اسناد سیاسی دیگر چند گزینه مطرح بود. گزینه اول بازگرداندن قاجارها به سلطنت بود. میدانیم که در سال ۱۳۰۸ بعد از مرگ احمدشاه قاجار، محمدحسن میرزای ولیعهد خود را به عنوان پادشاه ایران خواند. او سالها برای بازگشت تلاش میکرد، این زمان بهترین فرصت بود. در همین زمان ملاقاتهایی از سوی وزارت خارجه انگلیس با او و فرزندش حمیدمیرزا صورت گرفت. گزینه دوم جانشینی فرزند سوم رضا شاه، غلامرضا پهلوی بود. این گزینهها نشان میداد که انگلیسیها در آغاز به هیچ وجه تمایلی به سلطنت محمدرضا شاه نداشتند. وزارت خارجه انگلیس در یادداشتی این دو گزینه را به بولارد سفیر انگلیس در تهران پیشنهاد داد، اما بولارد که از نزدیک اوضاع ایران را تحت کنترل و نظر داشت با این پیشنهادها مخالفت کرد. گزینه دیگر و در واقع گزینه سوم تغییر شکل حکومت به جمهوری بود. در اینجا فروغی نقش بزرگی در ممانعت از طرح آن ایفا کرد. او با مذاکرات و رایزنیها با سفیران شوروی و به ویژه انگلیس و با وقتکشیها و اقدامات دیگر تمام این گزینه را برهم زد و در به تخت نشاندن محمدرضا تلاش فراوان و نقش اساسی ایفا کرد. البته باید اضافه کرد که انگلیسیها نیز با وجود طرح گزینههایی، ایران را فاقد شخصیت برجستهای در این زمان برای آینده حکومت ایران میدانستند. فروغی علاوه بر فراهم ساختن زمینه سلطنت محمدرضا و تداوم سلطنت در خاندان پهلوی انتخابات مجلس سیزدهم را نیز تایید و تثبیت کرد؛ انتخاباتی که در آن فضا با اعتراضها و تشکیکها به حق میتوانست تکرار گردد. به هر جهت یک فرصت تاریخی برای تغییر ساختار حکومت که با فقدان پایگاه اجتماعی و سیاسی پهلویها و شرایط مناسب بینالمللی همراه شده بود از ایران دریغ گردید.
نظر شما :