نوشتن از زمستان و شب جرم شد و خواندن آلاحمد و شریعتی ممنوع
سخنرانی شمس آلاحمد در شبهای گوته
ده سال پیش، در روزهایی که دولت در کار متحدالفکر کردن اهل قلم بود، و داشتند به قامت شاعران و نویسندگان، لباسهای یک شکل در خور شرکت در جشنوارهها را میبریدند و خبر تشکیل نخستین کنگرۀ نویسندگان و شاعران را منتشر کرده بودند ـ و کارتهای دعوت به کنگره را غالب دوستان شاعر و نویسنده حاضر در جمع دریافت کرده بودند، وجدان بیدار خاندان قلم ـ جلال آلاحمد ـ احساس ناخوشایندش را از آن همه تدارکات، با دوستان اهل قلم خویش در میان گذاشت. و حاصل یک شور و نظرخواهی چند روزه، به صورت بیانیهای منتشر شد به امضای گروهی از نویسندگان و شاعران و حاوی تحریم هر نوع تظاهر فرهنگی دولتی. آن بیانیه، کنگرۀ فرمایشی مزبور را در نطفه، لق کرد. حضرات کنگره را به تعویق انداختند و سپس از خیرش گذشتند. این وحدت کلام، ما امضاکنندگان را سوق داد به وحدت اقدام. و چنین شد که کانون نویسندگان ایران را، ده سال پیش، پی ریختیم؛ «به عنوان مرجعی برای تعاطی افکار روشنفکران ایران» و به عنوان سنگری، تا از درون آن به حراست و حمایت از آزادیهایی بپردازیم که قانون اساسی کشور، حق مسلم هر متفکری شناخته است.
ما بر آن بودیم تا در چارچوب قانون اساسی کشور، و در چارچوب اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، در محیطی سالم، و با مشارکتی صمیمانه و فعال، در کار خلاقیتهای فکری و هنری جامعهمان ـ که مآلا به غنای فرهنگ ملی ما میانجامید ـ شرکت داشته باشیم.
نخستین اقدام پاسدارانۀ ما، تجلیل بهسزایی بود ـ که به مناسبت سالگشت مرگ نیمایوشیج ـ در دانشگاه تهران برگزار کردیم. همزمان با آن مراسم، ما در اوج خلوص نیت و نیز بیپروا از آلودگی به تهمتهای سازشکارانهای که رسم زمانه بود ـ درصدد ارشاد دولت و مجلس وقت برآمدیم که دستاندرکار تدوین و تصویب قانونی بودند که میبایست اهل هنر و اندیشه را از دستبرد دزدان و قاچاقچیان آثار هنری، که هر روز زیادتر و قویتر میشدند، مصون بدارد. قانونی که بعدها موسوم شد به: «قانون حفظ حمایت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان». قانونی که عاقبت از آن همه حسن نیت و از آن همه بصیرت افراد کانون در امر حقوق تالیف و تصنیف، جز سهم ناچیزی نصیب نبرد. قانونی که یک دو سال پس از تصویب، به دست گروهی کوتهبین، کم مایه، ابتر ذهن، حسود، مغرض و حتی خیانتکار نسبت به مطامع دولت، نه تنها به صورت عامل ترمزکنندۀ تعالی فرهنگی، بلکه به صورت داروی نازاکنندۀ اندیشۀ نسل معاصر درآمد. در اندک مدتی در نتیجه مال اندیشیهای خوشرقصانۀ این کورباطنان، خلاقیت هنری و فرهنگی جامعۀ ما به حال نزع افتاد. طبق آمار و جدولها و نمودارهای رسمی دولتی، سیر کتاب در ایران، در طول این هشت سال اخیر، به نحو مایوسکننده رو به قهقرا رفت. در سال ۱۳۴۸ ما متجاوز از چهار هزار عنوان کتاب در ایران منتشر کرده بودیم و سال گذشته این رقم هفتصد و اندی بوده است.
طی این هشت سالی که از عمر قانون حفظ و حمایت از حقوق مولف میگذرد، به کرات اعضای کانون نویسندگان طعم حمایت از حقوق تالیف خویش را، در زندانها، چشیدند و یا هنوز دارند میچشند. نگاهی به اطرافتان، صدق گفتار مرا ثابت میکند. یا در کنارتان نویسنده و شاعری را، در جمع امشب میبینید که تا دیروز بندی بوده است. و یا هنوز هم جای خالی بندیان دیگری را، از اهل قلم میبینید.
در طول این هشت سال عمری که آقایان به قیمومیت از جانب نویسندگان و شعرا، سرگرم صیانت حقوق ما هستند، و در طول این مدتی که متجاوز از هزار عنوان کتاب، در طبلههای اداره نگارش و بایگانی سانسور مهر «غیر قابل انتشار» خوردهاند، تعداد قاچاقچیان و دزدانی که در لباس ناشر، به جان آثار نویسندگان معاصر افتادهاند، و بدون جلب رضایت مولف و با توافق سانسورچیان محترم، قسمتهایی از آثار نویسندگان را حذف میکنند و آثار سر و دست شکسته و مسخ شدهای میسازند، ده برابر شده است.
در طول این هشت سال، به خاطر حفظ و حمایت از حقوق مولفان، ما دارای سه لیست حمایتکننده شدهایم که به عنوان کلید و دستورالعملی دست تمام آقایان سانسورچی یک نمونهاش هست. نخست لیست نام کتب ممنوع، که از هزار نام متجاوز است. و قرائت آن وقتگیر.
دوم لیست نام نویسندگان ممنوعالقلم که ذکر نامشان را ضرور میدانم: جلال آلاحمد، صادق هدایت، بزرگ علوی، دکتر شریعتی (که یک ماه است بیاجازه و به طور قاچاق در کیفیتی نازل دارند کتابهایش را در میآورند و سانسور غمض عین میکند)، اعتمادزاده (بهآذین) علیاصغر صدر حاجسید جوادی، دکتر براهنی، فریدون تنکابنی، مهندس بازرگان، علیاشرف درویشیان، محمود دولتآبادی، نعمت میرزازاده، غلامحسین ساعدی، سیاووش کسرایی، احمد محمود، علیاصغر سروش، احمد کسروی، خلیل ملکی، مصطفی رحیمی، رضا دانشور، شفیعی کدکنی، اخوان ثالث، سعید سلطانپور، محسن یلفانی، ناصر ایرانی، منوچهر هزارخانی و دهها نفر دیگر. مستند میکنم قولم را با قرائت یک بخشنامۀ محرمانه:
کودکستان، دبستان، دبیرستان، راهنمایی، هنرستان
با ارسال یک برگ فهرست کتابهایی که جنبه بدآموز دارد، خواهشمند است، چنانچه از کتابهای مزبور، در آن آموزشگاه باشد، از ردۀه کتابهای کتابخانه خارج و به دفتر حفاظت این اداره ارسال نمایند. رییس اداره
«حاجآقا»، «مازیار»، «علویه خانم» هدایت، «چمدان»، «چشمهایش»، «آمیرزا»، «نامهها» بزرگ علوی. غالب آثار چاپ شده جلال آلاحمد. «بسوی مردم»، «زمین نوآباد»، «دختر رعیت» بهآذین. «روزگار دوزخی ایاز» و «محمود» براهنی. غالب آثار دکتر شریعتی، غالب آثار و مقالات علیاصغر صدر حاج سیدجوادی. «مردی در قفس»، «اسیر خاک»، «پیاده شطرنج»، «یادداشتهای شهر شلوغ» فریدون تنکابنی. «ازین اوستای» اخوان ثالث، «نگاه» مصطفی رحیمی، «از این ولایت»، «آبشوران» درویشیان. «گاوارهبان»، «اوسته بابا سبحان» دولتآبادی. «سحوری» نعمت میرزازاده. «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی. «از کوچه باغهای نیشابور» شفیعی کدکنی. «ما چه میخواهیم» احمد کسروی. غالب آثار مهندس بازرگان. غالب آثار صمد بهرنگی...
سوم لیست کلمات ممنوعی که باید عصای دست حافظان حقوق مولفان و شاعران باشد، تا این گروه گمراه فرصت نداشته باشند با زبان رمزیشان، با فرقه خیالی و نامرییشان در ارتباط باشند. کلماتی از قبیل: زمستان، شب، لاله، شقایق، جنگل، گلسرخ، چریک و... کلماتی هستند جرمآفرین و گمراهکننده و علائم رمز و ارتباط گروه کثیر ناراضیان جامعه.
پس از گذشت هشت سال از عمر این قانون اینک خود آقایان از بیطاقتیها، و بیتحملیهای خویش، سردرگربیان تامل کردهاند. حالا دیگر هیات ممیزی و سانسور ادارۀ نگارش است که درماندهاند که چگونه و چرا باید مسوولیتهای این همه بیقانونی را به عهده گیرند. دو سه ماهی است که ادارۀ کل نگارش، در ضرورت دوام و بقای خویش شک کرده است. دلیلش این نامه که به یکی از روشنفکران مصلح دستگاه نوشتهاند:
جناب فلان....
۳۰۶۱/۷۳
۳۶/۶/۲۳
به پیوست یک جلد کتاب «جوی و دیوار و تشنه» ابراهیم گلستان ارسال میگردد. بیش از پیش سپاسگزار خواهد شد اگر کتاب مزبور را مطالعه و دربارۀ انتشار آن کتبا اظهارنظر بفرمایید.
درخشنده زعیمی
امروز که کانون نویسندگان ایران، پس از ده سال خفتان، و علیرغم انواع بدخواهیها و تنگنظریها و مانعتراشیها، فعالیت خویش را از سر گرفته است، خطاب به همۀ شما، و به همۀ افرادی که هنوز تا گریبان در لجنزار بیقانونیهای تنگ چشمانۀ دولت، و در تلقیات و برداشتهای فاشیستی حاکم بر جامعه فرو نرفتهاند، یک بار دیگر، و در نهایت سلم و خلوص، توصیه میکند که آقایان، اداره کل نگارش را، اداره سانسور را، اداره پرونده ساز و محکوم کن تفکر سالم معاصر را منحل کنید!
نظر شما :