نقش شبکههای مردمی در پیروزی انقلاب/ سربازان خمینی؛ از حجرههای حوزه تا غرفههای بازار- ونسا مارتین
استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه لندن
تاریخ ایرانی: از سالهای ۱۹۶۳ و ۱۹۶۴ به بعد دیگر مبارزه میان دین و دولت بسیار شدید شد و برای نخستین بار پای اسلحه وسط آمد و موضوع بحث و جدلهایی هم شد. یکی از گروههایی که دست به مبارزهٔ مسلحانه زد «حزب ملل اسلامی» بود که ۲۰۰ عضو داشت و پیش از واقعهٔ پانزدهم خرداد هم اعلام وجود کرده بود.[۱] فکر سازماندهی نیروها و برنامهریزی از آثار نویسندگانی میآمد که دربارهٔ جنگ چریکی نوشته بودند و الگو هم رهبران چریکها بودند، کسانی همچون چه گوارا.[۲] راهنمای روشهای سازماندهی نیروها، مثلاً در حلقههای ۱۰ نفرهٔ مرتبط با همدیگر نیز از همین منابع میآمد.
«هیاتهای مؤتلفهٔ اسلامی» شاخهای نظامی تشکیل داد مرتبط با برخی علما؛ اسلحههایشان را از خارج قاچاق میکردند و بعضی وقتها هم مخفیانه از طریق مقامات دولتی به دست میآوردند.[۳] در میان نیروهای نهضت طرفدار آیتالله خمینی بحثها در جریان بود. گفته شده که آیتالله خمینی با این روش بسیار مخالف بود و آن را تدبیری بیاثر و مذبوحانه میشمرد. آیتالله احتیاطهایی در مورد ایدئولوژی متمایل به مارکسیستی تعدادی از گروههای درگیر مبارزه داشت. با این حال در دههٔ شصت و اوایل دههٔ هفتاد میلادی گروههایی که دست به عملیات مسلحانه میزدند اعتبار و منزلت بسیار یافتند و جوانان آنها را به چشم الگوی کنش درست میدیدند. در این مورد هم، همچون بسیاری موارد دیگر، نهضت در رقابت با مارکسیستها بود و برایش خیلی سنگین بود که به چشم بیرونی منفعل و سازشکار بیاید. همین امکانی فراهم آورد برای پاسخ دادن به ضرورتی که حالا حس میشد، ضرورت تلافی کردن سرکوبهای رژیم و تبعید آیتالله خمینی. همچون همهٔ جنگهای چریکی این هم جنگ ضعفا بود، اما به هر حال ابزاری برای در هم ریختن و آشفتن سیاستهای ایالات متحده در قبال ایران فراهم میکرد. همین بود که بعضی روحانیون همراه با نهضت آیتالله خمینی با مبارزۀ مسلحانه تا حدی موافقت کردند. نتیجه این شد که گروههایی از هیاتهای بازار مسلح شدند و در ژانویهٔ ۱۹۶۵ نخستوزیر، حسنعلی منصور، را ترور کردند.[۴] ضاربان دستگیر شدند و «هیاتهای مؤتلفهٔ اسلامی» ضربهٔ بدی خورد. وقتی دیدند یک کار کوچک چنین ضربهای به نهضت میزند و حکومت را به برخوردی بیرحمانهتر با تمام نیروهای درگیر مبارزه برمیانگیزد، تب مبارزۀ مسلحانه دیگر خوابید.
آیتالله خمینی علناً مبارزۀ مسلحانه را محکوم نکرد: در دههٔ شصت چنین عملی به محبوبیت جنبش حامی وی لطمه می زد، چون مبارزۀ مسلحانه دیگر کمابیش عملی مقدس شده بود و مخالفت هر کس با آن خطر از دست دادن حمایتها را در پی داشت.[۵] با این حال از اواسط دههٔ هفتاد، نهضت پای خودش را سفت و سخت از مبارزۀ مسلحانه کنار کشید و کوشید نیروهایش را از مارکسیستها و مجاهدین تفکیک کند. رهبران نهضت تمرکزشان را بر روشهای سیاسی و اجتماعی تقویت جنبش و مبارزه با حکومت گذاشتند. در زندان کلاسهای تفسیر و شناخت الهیات گذاشتند و کوشیدند تصویر و حکمت جهانی اسلامی را بپردازند و گسترش دهند.[۶] زندان تجربهٔ مفیدی از آب درآمد، چون مجالی بود برای اسلامیها تا افکار و تصوراتشان را با مارکسیستها رد و بدل کنند، مارکسیستهایی که اکثریت زندانیان را تشکیل میدادند و کسانی بودند که به واقع تندترین رفتارها هم با آنها میشد.[۷] ارتباطاتشان با «نهضت آزادی ایران»، بازرگان و طالقانی هم خوب بود و نهضت از اینان برای گسترش تأثیر مذهبیهای تحصیلکرده، همچون «انجمن اسلامی مهندسین» استفاده میکرد ــ بخشی از استراتژی کلی بسط و گسترش مبارزه.[۸]
آیتالله خمینی که به تبعید رفت، طلبههایش رهبری نهضتش را در ایران به دست گرفتند. هر از گاه به او ارجاع میدادند اما اغلب به ابتکار خودشان عمل میکردند.[۹] تشکیلات نهضت با ۱۱ نفر در مرکزیتش برقرار شد، از جملهشان علی خامنهای، حسینعلی منتظری، علیاکبر هاشمی رفسنجانی و علی مشکینی.[۱۰] نشریهٔ مخفی خودشان را داشتند به نام «مکتب تشیع»، اصطلاح اولی بیشتر صبغهای سیاسی و مبارزاتی داشت و دومی بیشتر ایدئولوژیک بود. نشریه نظرات علما و اخبار مبارزه را پوشش میداد. احتیاطهای امنیتی هم سفت و سخت بود؛ هر کس اسم رمزی داشت و دستگاه پلیکپی مرتباً جابهجا میشد.[۱۱] مشخصهٔ دیگر این تشکیلات استفاده از امکانات تکنولوژیک آن زمان بود، به خصوص نوار کاست.
ضرورت وجود برنامهای فرهنگی و آموزشی برای به چالش کشاندن درست و حسابی دولت حس میشد. عرصۀ مبارزه به مدارس دولتی کشید. گروهی از فرشفروشان بازار سرمایهای فراهم کردند برای ایجاد یک مؤسسهٔ فرهنگی اسلامی و نیز «مدرسهٔ رفاه» برای دختران، تا خانوادههایی که از پس مخارج تحصیل دخترانشان برنمیآمدند، بتوانند آنها را به مدرسه بفرستند.[۱۲] همزمان «بنیاد رفاه» هم پوشش مناسبی بود برای کمک کردن کسانی که طی مبارزه به گرفتاریهای مالی برخورده بودند.
روحانیون درگیر مبارزه نیز برای همبستگی و یکپارچگی نهضتشان «جامعهٔ روحانیت مبارز» را تشکیل دادند که جلسات هفتگی داشت تا به اتفاقات جاری مملکت بپردازند.[۱۳] طالع نهضت بالا و پایین داشت و به نظر میآید در اواخر دههٔ شصت و اوایل دههٔ هفتاد در افول بود، دورانی که وضعیت اقتصادی کشور رو به راه بود و سطح زندگی افراد بالا میرفت.[۱۴] نهضت تا مدتها گروهی بود متشکل از کانونهای پراکندهای که ارتباطات خاصی با آیتالله خمینی داشتند، اما اواخر دههٔ هفتاد به واسطهٔ سازماندهی نیروهایی در سرتاسر کشور که تعدادشان تا سال ۱۹۷۸ به حدود سی هزار نفر از علما و طلاب در مساجد و دانشگاهها رسید، ارتباطاتشان را با استانها گسترش دادند.[۱۵] این ابزاری بود برای هدایت یکپارچهتر اجتماعات مذهبی، و باعث شد نهضت بتواند در زمان مرگ آیتالله حکیم در عراق وحدت عمل داشته باشد و جایگاه آیتالله خمینی را به عنوان مرجع در برابر دیگر علمای محافظهکارتری که مخالف او بودند تقویت کند. در دههٔ هفتاد در مدرسه علوم دینی قم، تحت سرپرستی آیتالله منتظری، محققانی به تفصیل مبانی و چارچوب حکومت اسلامی را تدوین کردند.
طلبههای آیتالله خمینی در نجف هم در حفظ ارتباط با نهضت در ایران فعال بودند و برایش در کشورهای دیگر تبلیغ میکردند. با تأسیس «جامعهٔ روحانیت مبارز شاخهٔ خارج از کشور» در سال ۱۹۷۲ این طلاب هم سازماندهی تام و تمامی یافتند و برنامهٔ کاملی برای حرکت نهضت تدبیر کردند.[۱۶] متن پیاده شدهٔ سخنرانیهای آیتالله خمینی توسط خودش تصحیح میشد و بعد آن را هم به صورت نوار و هم متن چاپی منتشر و روانهٔ امریکا، اروپا، هند، پاکستان، و همچنین ایران میکردند. مهمترین نکات سخنرانیها و اعلامیههای آیتالله خمینی را به شکل رسالهای سیاسی تحت عنوان «حکومت اسلامی» تدوین کردند.[۱۷]
این رساله اصول و اهداف مبارزهٔ اسلامی را تبیین میکرد، و دربرگیرندهٔ مباحثی در مخالفت با حکومت بود و تحلیلهایی از سرشت و اهداف حکومت، ضدیت با امپریالیسم، نظراتی پیرامون صهیونیسم، افکار نهضت در زمینهٔ اقتصاد، سیاست داخلی، سیاست خارجی، روابط خارجی، و اتحاد و رهبری اسلامی داشت. آن را در سال ۱۹۷۰ بر مبنای سخنرانیهای آیتالله خمینی پیرامون حکومت فقها در بیروت تألیف کردند و با پول فرستادند به نجف و از آنجا مخفیانه به ایران فرستادند. آیتالله خمینی بسیار مشتاق رسیدن نظراتش به گوش جوانها بود و کماکان فکر میکرد در خطر قرار گرفتن تحت تأثیر مارکسیستها هستند.[۱۹] نسخهٔ عربی متن در بیروت منتشر و به کشورهای عرب زبان فرستاده شد.
جزوات تبلیغی و سخنرانیهای آیتالله خمینی را عمدتاً دست مسافرانی میدادند تا در چمدانهایشان بگذارند. چون این کار خطر داشت و مکرراً افرادی دستگیر میشدند، تاکتیک عوض شد، به این صورت که مسافر یک نسخه را به داخل کشور ببرد ــ مثلاً توی کفشش بگذارد.[۲۰] در سالهای آخر مبارزه کنترل نهادهای قدرت رو به ضعف گذاشت و دیگر بیانیهها را تلفنی برای رابطان داخل ایران میخواندند. در این مرحله حکومت تجربهٔ از دست دادن مقادیر قابل توجهی از وجهه و اعتبارش را از سر گذراند؛ آیتالله خمینی ساعت ۹ صبح در نجف سخنرانی میکرد و تا عصر مفاد حرفهایش در شبکهٔ مساجد و دانشگاههای کل کشور پخش شده بود. مسافران لبنان، کویت و سوریه، به خصوص آنها که برای حج میرفتند، جان تازهای برای انتشار تبلیغات نهضت یافته بودند.
وقتی آیتالله خمینی سخنرانیهایش را در مورد رسالت حکومت فقها آغاز کرد، علمای نجف بسیار مخالفش بودند، گرچه تعداد طلبههایش دو برابر شد.[۲۱] تعدادی از علما با دربار رابطه داشتند و علاوه بر این، در هنگامهای که در عراق شیعیان زیر فشار بعثیهای غیرمذهبی بودند، نگرانی تضعیف روابط با حکومت شاه را داشتند. در دههٔ هفتاد آیتالله خمینی به حکومت سلطنتی عربستان سعودی اعتراض کرد و جزواتی حاوی نظرات ایشان را به آنجا فرستادند. جزوهها را هم مردان و هم زنان به آن کشور بردند و ــ مثلاً ــ به خصوص از ظرفهای محتوای آبی که بین زوار توزیع میشد، استفاده کردند.[۲۲] سال ۱۹۷۵ گرچه امکان دیدار شیعیان عراق با آیتالله خمینی دشوار شده بود، اما سوریها، لبنانیها و افغانها ارتباط نزدیک با ایشان داشتند. بعد از مرگ آیتالله حکیم شمار بسیاری از شیعیان دیگر کشورهای اسلامی مقلد آیتالله خمینی شدند. از آنجا که آیتالله خمینی بهدنبال وحدت مسلمانان بود، سنیها را هم تشویق به همراهی در مبارزه میکرد. یکی از دلایلی که به حمایت از فلسطینیان پرداخت، جلب حمایت بیشتر میان جوامع سنی بود و فتوایی هم منتشر کرد که میگفت فلسطینیها میتوانند از وجوهات شرعیشان در فلسطین برای مبارزه با اسرائیل استفاده کنند.
***
سازماندهی مدرن و آگاهی هوشمندانه از اهمیت آن، به افزایش قدرت آیتالله خمینی و نهضتش کمک کرد. روحانیان فواید تمرکز را دریافتند به خصوص برای ترسیم عامدانهٔ تصویر یک رهبر یگانه برای تمام شیعیان برای نخستین بار. حاصل آن احیای قم بود (رفاه دوران پس از جنگ هم به این احیا کمک کرد)، و روحانیت برای مواجهه با دولت مدرن و نیز ایدئولوژیهای تازه بسیار مجهزتر شد.
در مورد سازماندهی مذهبیها در مواجهه با دولت اختلافهایی پیش آمد. سیاست آیتالله بروجردی سکوت و مدارا بود، اما آیتالله خمینی نمایندهٔ گرایشی فعالتر در قم بود. آیتالله خمینی تصمیم گرفت صراحتاً با آیتالله بروجردی مخالفت نکند چون هراس داشت حکومت از اختلافات میان علما برای تخریب وجههٔ اسلام استفاده کند، اما سیاست انتظار در پیش گرفت تا اینکه آیتالله بروجردی فوت کرد.
سه گونه شبکههای مردمی به خیزش و برجسته شدن نقش علما کمک کردند. اولی سنتیها بودند، شبکههایی که نهادهای مذهبی را در بر میگرفتند. صنعتگران و کاسبان خردهپا گروه مهم حامیان آیتالله خمینی بودند، به خصوص از دههٔ هفتاد آنها و کارمندان و کارگرانشان بیش از یک چهارم نیروی کار شهری را تشکیل میدادند. بازرگانان سنتی در پیشههایی چون کارگشایی و فرشفروشی نیز ازجملهٔ مهمترین حامیان آیتالله خمینی بودند. دومین گونهٔ سازماندهی مدرنتر بود، و متمرکز بود بر کانونهای آموزشی و رفاه اجتماعی به همان شکلی که در مصر حسن البنا و اخوانالمسلمین آغاز کردند. چنین گروههایی تجربهٔ سازماندهی اعضا و تأمین مالی و نشر و پخش سریع ایدههایشان در شهرهای کوچک و روستاها و نیز برگزاری کلاس و مراکز راهنمایی مذهبی و رشد اخلاقی و فداکاری را داشتند. گونهٔ سوم سازماندهی، شبکههای ایجادشده در بازارهای سراسر ایران، به شدت تحت تأثیر روشهای مورد استفادهٔ مارکسیستها بود. این شبکهای بود منسجم و گسترده، نظاممند و متکی به خود.
سیاستهای شاه در زمینهٔ کشاورزی و صنعت باعث افزایش میزان مهاجرت روستاییان فقیر به شهرها شد. اینها که دولت حمایت اندکی ازشان میکرد، به خصوص در شرایط دشوار اقتصادی اواخر دههٔ هفتاد، به این نتیجه رسیدند که باید به نهادهای مذهبی اتکا کنند. هیچ نهاد مخالف دیگری به اندازه نهضت حامی آیتالله خمینی قدرتمند نبود چون هیچکدام این قدر به فقرا و مشکلات و اعتقادات و ارزشهایشان نزدیک نبودند. سال ۱۹۶۳ و سر قیام ۱۵ خرداد نهضت حضور خودش را به رخ کشیده بود، واقعهای که نمادها و قهرمانها و شهدایش را به نهضت داد و نیز انسجام و هویتی که تا پیش از آن وجود نداشت.
پینوشتها:
۱ ـ گفتوگو با سیدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، اوت ۱۹۹۸. من بابت اطلاعاتی که آقای بجنوردی برایم فراهم کرد، بسیار سپاسگزارش هستم.
۲ ـ همان.
۳ ـ اسدالله بادامچیان، «هیاتهای مؤتلفه»، تهران، ۱۳۶۲، ص ۱۹۱؛ علی باقری، «خاطرات ۱۵ خرداد ــ بازار»، تهران، ۱۳۷۵، ص ۱۱۰
۴ ـ دربارهٔ قضیهٔ مبارزهٔ مسلحانه به خصوص نگاه کنید به علیاکبر هاشمی رفسنجانی، «دوران مبارزه»، جلد یکم، تهران، ۱۳۷۶، صص ۴۹-۲۳۹؛ حمید روحانی، «بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، جلد یکم، تهران، ۱۳۵۶، ص ۴۰۳. گفتوگو با آقای دوانی در تهران، ژوئیهٔ ۱۹۹۸، که سفت و سخت تأکید میکرد آیتالله خمینی مخالف بوده است.
۵ ـ علیاکبر هاشمی رفسنجانی، «دوران مبارزه»، جلد یکم، صص ۴۹-۲۴۵.
۶ ـ مسعود رضوی، «هاشمی و انقلاب»، تهران، ۱۳۷۶، صص ۶-۵.
۷ ـ همان، ص ۱۵.
۸ ـ علیاکبر هاشمی رفسنجانی، «دوران مبارزه»، جلد یکم، ص ۳۵.
۹ ـ گفتوگو با آقای علیاکبر محتشمیپور، تهران، اوت ۱۹۹۸. من بابت نکتهسنجیهای آقای محتشمیپور سپاسگزارش هستم.
۱۰ ـ علیاکبر هاشمی رفسنجانی، «دوران مبارزه»، جلد یکم، ص ۱۹۵.
۱۱ ـ مسعود رضوی، «هاشمی و انقلاب»، ص ۱۱۱.
۱۲ ـ علیاکبر هاشمی رفسنجانی، «دوران مبارزه»، جلد یکم، ص ۲۳۳.
۱۳ ـ همان.
۱۴ ـ حمید دباشی، «الهیات نارضایتی»، نیویورک، ۱۹۹۳، صص۶- ۴۳۵ [کتاب به انگلیسی است.]؛ شائول بخاش، «حکومت آیتاللهها»، لندن، ۱۹۸۵، ص ۴۴. [کتاب به انگلیسی است.]
۱۵ ـ گفتوگو با آقای محتشمیپور، تهران، اوت ۱۹۹۸.
۱۶ ـ همان.
۱۷ ـ جلالالدین فارسی، «زوایای تاریخ»، تهران، ۱۳۷۳، ص ۱۳۹.
۱۸ ـ همان، ص ۱۴۱.
۱۹ ـ همان، ص ۲۱۵.
۲۰ ـ گفتوگو با آقای محتشمیپور، تهران، اوت ۱۹۹۸.
۲۱ ـ همان.
۲۲ ـ همان.
نظر شما :