این مرد از راه دور انقلاب را اداره می‌کند

تاریخچه مبارزات امام خمینی به روایت اشپیگل
۱۴ خرداد ۱۳۹۸ | ۱۹:۲۰ کد : ۶۶۲۹ وقایع اتفاقیه
تاریخچه مبارزات امام خمینی به روایت اشپیگل
این مرد از راه دور انقلاب را اداره می‌کند
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

 

تاریخ ایرانی: بهار سال ۱۹۶۳ بود که این دو نفر برای آخرین بار با یکدیگر روبرو شدند. این دو نفر یعنی محمدرضاشاه پهلوی، حاکم مطلق ۳۵ میلیون ایرانی و آیت‌الله روح‌الله موسوی خمینی، استاد علوم مذهبی از شهر قم و مردی که در میان مردم احترام زیادی داشت.

 

مدتی قبل از آن، قیصر ایران با موجی از تبلیغات پر سروصدا طرحی به نام «انقلاب سفید» را کلید زده بود،‌‌ همان طرح و در واقع فرمانی که آیت‌الله خمینی در مسجد بازار تهران از آن به عنوان «جنایت» و از طراح آن با عنوان «شیطان» یاد کرد.

 

به همین خاطر بود که قیصر ایران با خشم خطاب به آیت‌الله گفت: «چنانچه باز هم موجب ناآرامی شوید من هم چکمه‌های پدرم را به پا می‌کنم.» و آیت‌الله در پاسخ شاه گفت: «چکمه‌های پدرت برای پای تو بسیار بزرگ است.»

 

و البته این پیرمرد لاغر و ریش سفید با عمامه سیاه که نشانه سیادت شیعی است، درست می‌گفت و حق داشت. در آن زمان او به زندان افتاد و بالاخره و بر اثر فشارهای مردمی که به خاطر آزادی وی به خیابان‌ها ریخته بودند به تبعید سیاسی فرستاده شد.

 

اما همین سه‌شنبه گذشته بود که محمدرضا هم البته به دلیل انقلابی که از یک سال پیش به تدریج بالا گرفت، وادار شد کشور را ترک کند. بدین ترتیب می‌توان گفت دوران حکومت ۳۷ ساله وی که از نظر بسیاری از مردم یک حاکمیت وحشت و تمامیت‌خواه بود به پایان رسید و مردی که پادشاه را به زیر کشید، خمینی نام دارد.

 

سقوط آن مستبد بزرگ یعنی محمدرضا کار چندان دشواری نبود. شاه که خود را جانشین کوروش و داریوش می‌داند، در هیچ دوره‌ای برای مدیریت بحران توانایی نداشت و حتی این جرات و جسارت را هم نداشت که با یک استعفای به موقع راه را برای آغازی جدید در ایران هموار کند.

 

شاه پیش از آنکه از پله‌های هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ موسوم به شاهین بالا رود و به کابین خلبان وارد شود تا خود و همسرش فرح و دوازده راس اسب مسابقه را از آتش خشم ملت نجات دهد و به سوی جزیره‌ای در نزدیکی شهر آسوان مصر پرواز کند، یک امپراطوری دچار چالش را از خود بر جای گذاشت. در این امپراطوری تنها دو نیرو همچنان پایدار و باثبات به نظر می‌رسند یعنی شیعیانی که برای رسیدن به قدرت سیاسی مبارزه می‌کنند و آن ارتش ۴۰۰ هزار نفره فوق مدرن و مجهز به پیشرفته‌ترین سلاح‌های آمریکایی، که البته از بیش از یک ماه پیش از سیاست کنار کشیده است.

 

بدین ترتیب سرنوشت کشوری که از ۱۲ ماه پیش در جوشش و طغیان است همچنان مبهم می‌نماید و حتی می‌توان گفت که آن خلاء قدرت خطرناک همه نیروهای مخالف شاه را در این مبارزه به رقبایی متحد بدل کرده است. همه این نیرو‌ها از ارتش وحشت دارند و این پرسش را مطرح می‌کنند که آیا ژنرال‌های وفادار به شاه به سراغ آن زرادخانه گران‌قیمت خواهند رفت و در برابر سرنگونی شاهنشاه مقاومت خواهند کرد؟

 

اگرچه جمعیت بزرگی در تهران که شمار آنان را بین دو تا چهار میلیون تخمین می‌زنند، روز جمعه گذشته به خیابان‌ها ریختند و بزرگترین گردهمایی تاریخ این کشور را برگزار کردند، از این پیروزی هیجان‌انگیز بسیار خوشحال هستند و اگرچه حتی سربازان ارتش در تهران عکس‌های آیت‌الله خمینی را به تانک‌های خود چسبانده‌اند، اما در دیگر استان‌ها از جمله در شهر نفت‌خیز اهواز و در شهرهای اراک و دزفول، نظامیان روز چهارشنبه به سوی تظاهرکنندگان بی‌دفاع آتش گشودند و بیلانی خونین از خود برجای گذاشتند و ۳۰ نفر را به خاک و خون کشیدند.

 

این احتمال و نگرانی بزرگ وجود دارد که این آخرین روزهای انقلاب ایران نباشد. برای آیت‌الله خمینی و کریم سنجابی دبیرکل جبهه ملی ایران این مبارزه پایان نگرفته است. آیت‌الله که در گوشه‌ای از فرانسه بسر می‌برد، می‌داند هنوز برای بازگشت به تهران «بسیار زود» است و سنجابی هشدار می‌دهد: «خروج شاه فقط اولین گام برای به قدرت رسیدن کامل مردم به شمار می‌آید. شاه کشور را ترک کرده اما آن سیستم همچنان وجود دارد.»

 

شاپور بختیار یعنی‌‌ همان نخست‌وزیر منصوب شاه که البته به دلیل همین انتصاب ریاست دولتی نامشروع را بر عهده دارد، از‌‌ همان آغاز کار این توانایی را نداشت که به تنهایی و بدون پشتیبانی بتواند این سیستم از نظر اقتصادی ورشکسته را نجات دهد.

 

در‌‌ همان حال که مجسمه‌های شاه به زیر کشیده می‌شد، بنا به دستور اپوزیسیون همچنان اعتصاب‌ها ادامه یافت.‌‌ همان نمایندگان مجلس که دو هفته پیش به نخست‌وزیر رای اعتماد دادند، به توصیه رهبر در تبعید انقلاب یعنی آیت‌الله خمینی استعفا می‌دهند. افزون بر آن، یحیی صادق وزیری که دو هفته پیش به عنوان وزیر دادگستری کار خود را آغاز کرده بود نیز کناره‌گیری کرد. او در مورد علت استعفای خود گفت که «برای مبارزه جدی علیه فساد» از موقعیت مناسب و حمایت کافی در وزارتخانه متبوعش برخوردار نیست.

 

بختیار که این روز‌ها مردم او را خائن خطاب می‌کنند و در بلندگو‌ها مرگش را می‌خواهند از سوی همقطاران و دوستان جبهه ملی که خود زمانی از مؤسسان آن بوده برای همیشه کنار گذاشته شده و تنها کریم سنجابی است که تلاش دارد رابطه با بختیار را برای روز مبادا به طور کامل قطع نکند.

 

با این حال رئیس دولت تلاش ناامیدانه‌ای را برای هماهنگی با خمینی آغاز کرده است. او در تلویزیون ایران از این دشمن دیرینه شاه با عنوان «شخصیت برجسته» یاد کرد و روز پنجشنبه جلال تهرانی، رئیس شورای سلطنت را که زمانی وزیر پست و تلگراف بود به عنوان نماینده خود به پاریس فرستاد. اما خمینی این فرستاده را به حضور نپذیرفت و هیچ ملاقات پنهانی نیز انجام نشد.

 

حتی دولت دستپاچه ایالات متحده نیز که تا همین چند هفته پیش همه امید خود را به بختیار بسته بود، از خواب و خیال درآمده است. به گزارش روزنامه واشنگتن‌پست، وزارت خارجه آمریکا هم بختیار را مهره‌ای نه چندان جذاب می‌داند.

 

در همین حال شماری از کار‌شناسان امور آسیا در واشنگتن عقیده دارند که آیت‌الله خمینی مردی باانگیزه است که با عزمی جزم می‌تواند از زمان به نفع خود بهره ببرد. به باور این کار‌شناسان، این رهبر شیعه برخلاف رهبران بلشویک در سال ۱۹۱۷، توان این را دارد که اکثریت ملت را به سوی خود جذب کند. از نظر ملت ایران، پیروز قطعی در انقلاب مردمی علیه شاه منفور و مطرود، شخص آیت‌الله خمینی است و او کاری را به سرانجام رساند که در سراسر تاریخ بلند ایران بی‌نظیر بوده و در سراسر مشرق زمین تالی ندارد.

 

آیت‌الله خمینی‌‌ همان مردی است که بدون اسلحه و با حمایت شمار اندکی از طرفدارانش و در‌‌ همان حال که ۴۵۰۰ کیلومتر از وطنش دور بود و در تبعید فرانسه بسر می‌برد توانست به لطف جذبه و صداقت خود قدرتمند‌ترین و ثروتمند‌ترین حاکم جهان را در جنگی کوچک اما فرساینده از تخت به زیر بکشد.

 

این کار و عمل آیت‌الله خمینی شبیه به این است که مثلا الکساندر سولژنیتسین دگراندیش و نویسنده شهیر روس بتواند از تبعیدگاه خود در ورمونت آمریکا، تشکیلات دفتر سیاسی حزب کمونیست در مسکو را نابود کرده و حاکمیت کهن رهبران مذهبی را احیا کند و البته بعید به نظر می‌رسد که پس از پیروزی آیت‌الله خمینی همه نیروهای متنوع موجود بتوانند به همین صورت نقش ایفا کنند. بی‌تردید بسیاری از این نیرو‌ها به حاشیه رانده خواهند شد.

 

انقلاب ایران نیز مانند بسیاری از انقلاب‌های بزرگ با یک علت کوچک آغاز شد. این علت کوچک در واقع مقاله توهین‌آمیزی بود که علیه [آیت‌الله] خمینی سالخورده در بزرگترین روزنامه ایران یعنی «اطلاعات» چاپ شد. آن‌گونه که تا به امروز مشخص شده ظاهرا این مقاله به دستور ساواک تهیه و تنظیم و منتشر شده است. متعاقب آن یعنی روز ۹ ژانویه ۱۹۷۸ بود که نخستین تظاهرات و اعتراض‌ها در شهر مقدس قم برگزار شد و از آن پس این خمینی بود که دامنه و سرعت خیزش مردمی را تعیین می‌کرد و و آن ۵۰ هزار مامور مخفی و به گفته شاه قدرتمند‌ترین ارتش خاورمیانه هیچ نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا نکردند.

 

این آیت‌الله خمینی بود که از‌‌ همان پاریس زمان و مکان برگزاری تظاهرات‌ها را مشخص می‌کرد و او بود که به کارکنان پالایشگاه نفت آبادان فرمان اعتصاب می‌داد و تعیین می‌کرد که بار دیگر در چه زمان و به چه اندازه کار کنند. دختران جوان به خاطر آیت‌الله خمینی بار دیگر چادر که پارچه‌ای سیاه رنگ است، به سر کردند. این در حالی است که پدر شاه فعلی حجاب را برای زنان ممنوع اعلام کرده بود.

 

خمینی همه کارمندان وزارتخانه‌های شاهنشاهی را به خانه‌هایشان فرستاد و دستور تعطیلی بانک‌ها، میخانه‌ها، سینما‌ها و کازینو‌ها را داد و امر کرد که تظاهرکنندگان باید با سربازان رفتاری برادرانه داشته باشند،‌‌ همان سربازانی که تا دیروز به روی آنان آتش گشوده بودند.

 

آیت‌الله از‌‌ همان پاریس دستور داد که حقوق روزنامه‌نگارانی که در اعتراض به سانسور، اعتصاب کرده‌اند پرداخته شود و از بیوه‌ها و فرزندان و بازماندگان کسانی که جانشان را در راه انقلاب از دست داده‌اند حمایت کرد. روزانه بین ۵ تا ۱۰ میلیون دلار پول از سوی ایرانیان در سراسر دنیا برای مبارزه علیه شاه در اختیار روحانیون قرار می‌گیرد.

 

ایرانیان هر روزه و از همه طبقات اعم از پیر، جوان، زن، مرد، کودک، دانشجو، بازاری، کشاورز و یا پزشک، به صورت انبوه و در حالی که همگی تصاویر رهبر سالخورده خود را به دست دارند، به خیابان‌ها می‌آیند. جمعیت در حالی که از مقابل تانک‌ها و مسلسل‌های سنگین می‌گذرند شعار می‌دهند: «ایران میهن ماست، خمینی رهبر ماست». نزدیک به ۱۰ هزار و بر اساس برآوردی دیگر حتی دو برابر این تعداد تظاهرکننده بی‌دفاع در جریان انقلاب اسلامی تا به این زمان جان خود را از دست داده و تقریبا همه آن‌ها تصاویر و پلاکاردهایی حاوی سخنان و عکس آیت‌الله خمینی را با خود حمل می‌کرده‌اند.

 

حتی در آن زمان که خشم لبریز شده ملت به صورت خشونت کور تخلیه شده و توده‌های مردم در حکم قاضی و دادگاه ظاهر شده و به دنبال انتقام بودند، این آیت‌الله خمینی بود که با فرمانی از پاریس آن‌ها را آرام کرده و بار دیگر به آشتی فرامی‌خواند.

 

اگر فردی مانند آیت‌الله خمینی نبود، ایران در ماه‌های اخیر روزهای بدی را تجربه می‌کرد. به همین خاطر دیپلمات‌های خارجی، شرکت‌های هواپیمایی، کارخانه‌داران مرعوب و حتی مشاوران آمریکایی شاه نیز به دنبال ایجاد تماس‌هایی پنهانی با معتمدان آیت‌الله هستند.

 

روش‌های خبررسانی در ایران نیز ساده و در عین حال بسیار ابتکاری و عملی است. نوارهای حاوی سخنان آیت‌الله خمینی در پاریس در تیراژهای هزارتایی در مساجد توزیع شده و خواسته‌های رهبر انقلاب بدون دخل و تصرف به گوش ایرانیانی می‌رسد که ۶۰ درصد آن‌ها سواد خواندن و نوشتن ندارند.

 

تصاویر آیت‌الله به جای تصاویر شاه قبل از ماه‌های اخیر، به مثابه تضمینی برای حفظ جان در برابر خشم ملت و مجوز عبور شبانه در خیابان‌هاست. نام خمینی می‌تواند برای گرسنگان نان و برای رانندگان بنزین به ارمغان آورد.

 

در این میان باور و اعتقاد به اقتدار آیت‌الله تقریبا ابعادی متافیزیکی به خود گرفته است. آن تظاهرکنندگانی که در تهران مجسمه‌های شاه را به زیر کشیدند، نام مسجد شاه را به مسجد خمینی تغییر دادند و در همدان که در ۵۰۰ کیلومتری جنوب غربی تهران قرار دارد، طرفداران رهبر انقلاب برای او قربانی می‌کنند و پیروان و شیفتگان وی حتی تصویر چهره‌اش را در ماه می‌بینند.

 

آن مردی که امروز تصویرش در ماه دیده می‌شود، در سال ۱۹۰۲ و در شهر کوچک خمین واقع در شمال غربی اصفهان متولد شد. خمینی از خانواده‌ای فاضل و قدیمی است که پدرش هم آیت‌الله بود. آیت‌الله بلندپایه‌ترین درجه رهبران مذهبی شیعه است. پدر خمینی در مبارزه مشترک روحانیت و سیاستمداران لیبرال علیه سلسله قاجار و تدوین قانون اساسی که تا به امروز اعتبار دارد شرکت داشت.

 

روح‌الله موسوی خمینی پس از پایان تحصیلات مقدماتی به مدرسه عالی اسلامی قم رفت و مانند بسیاری از رهبران مذهبی فعلی ایران به تحصیل علوم دینی که عبارت بود از حقوق اسلامی، هرمنوتیک اسلامی، فلسفه، عرفان، اخلاق و فقه پرداخت.

 

این دانشجو که با ۳۰ سال سن به درجه اجتهاد که بالا‌ترین درجه علوم الهیات است رسید، به عنوان استاد علوم دینی در قم ماندگار شد. مجالس درس او طرفداران زیادی داشت و تا زمانی که در ایران بود نزدیک به ۱۵۰۰ طلبه داوطلب کسب درجه اجتهاد را آموزش داد.

 

اما تفاوتی که از همان آغاز میان او و دیگر استادان علوم دینی وجود داشت در واقع توجه و علاقه وی به سیاست و ملت بود. پیش از آن پدر شاه تلاش کرده بود که کلاس‌های اخلاق و امور اجتماعی را تعطیل کند.

 

خمینی که بیش از ۲۵ کتاب و رساله علمی نوشته است، همواره علیه سوءرفتار دولت اعتراض می‌کرد و می‌گفت که دستور خدا و وظیفه دینی هر مسلمان این است که «وطنش را از شر غارتگران خارجی و متحدان داخلی‌شان پاک و آزاد کند». خمینی روابط چندانی با افراد نامدار اسلامی نداشت و در کلاس‌های الهیاتش از رابطه اندک با ملت و بیگانگی بزرگان با نیازهای جامعه گله می‌کرد. به همین خاطر خمینی تا به امروز از جمله فعال‌ترین چهره‌های روحانیت شیعه محسوب می‌شود.

 

محمدرضاشاه پهلوی پس از چندین برخورد سخت با طرفداران آیت‌الله که خواهان آزادی او بودند، به خمینی پیشنهاد کرد که اگر داوطلبانه کشور را ترک کند، ۲۰ میلیون دلار به وی خواهد داد و پاسخ خمینی: «من به تو ۴۰ میلیون دلار می‌دهم که بروی.»

 

خمینی در جریان مبارزات مصدق چپ‌گرا علیه شاه یعنی‌‌ همان مبارزاتی که آیت‌الله کاشانی نیز در آن نقش داشت و البته بعد‌ها به دلیل ترس از به قدرت رسیدن کمونیست‌ها کنار کشید، فعال نبود. نشریه انگلیسی گاردین در این مورد می‌نویسد و ادعا می‌کند: «او تلاش کرده است که یاد و خاطره مصدق محو شود و در‌‌ همان حال خود را به عنوان تنها نماد دشمنی علیه شاه نشان می‌دهد.»

 

دوران خمینی اما در روز ۴ ژوئن ۱۹۶۳ فرا رسید. در آن زمان شاه «انقلاب سفید» را آغاز کرده بود که از نظر روحانیت با قوانین و حقوق اسلامی منافات داشت. افزون بر آن مشاوران آمریکایی در ایران دارای حق و حقوق ویژه‌ای می‌شدند.

 

خمینی روزهای عزاداری به مناسبت شهادت امام حسین را که در جنگ علیه خلیفه یعنی یزید کشته شده بود انتخاب کرد و خطبه‌ای ایراد کرد که متن آن در همه مساجد پخش شد. او در این خطبه شاه را «یزید عصر ما» نامید و متعاقب آن پیروان آیت‌الله به خیابان‌ها ریخته و علیه شاه شعار دادند و هنگامی که روز بعد ماموران ساواک آیت‌الله را بازداشت کردند، کشور به مدت سه روز شاهد قیام مردم بود. بازار تهران به پاخاست و ۹ هزار تظاهرکننده در خیابان‌های قرق شده پایتخت هدف شلیک نظامیان قرار گرفتند.

 

شاه تحت فشارهای مردمی که به خیابان‌ها ریخته بودند، آیت‌الله را آزاد کرد و او را به تبعید ترکیه فرستاد. اما ترک‌ها هم با روحانیون سیاستمدار آشنا بودند و به همین دلیل او را تحمل نکردند. بدین ترتیب خمینی به کشور همسایه یعنی عراق رفت، کشوری که رابطه خوبی با شاه نداشت.

 

خمینی پس از ورود به عراق، شهر مذهبی نجف را که مرقد بنیانگذار و اولین امام شیعیان در آن قرار دارد برای زندگی انتخاب کرد و از آن به بعد مانند گذشته به تدریس الهیات برای طلاب پرداخت و در سخنرانی‌هایش به نفع برپایی یک انقلاب اسلامی در ایران وعظ می‌کرد.

 

آیت‌الله خمینی در آن دوران یعنی در اواخر دهه ۱۹۶۰ به مراتب آشکار‌تر از مصاحبه‌های اخیرش در مورد رؤیا‌هایش برای تاسیس یک حکومت اسلامی می‌گفت. او در درس‌هایش می‌گفت که تنها خدا می‌داند مصلحت انسان‌ها در این دنیا و آن دنیا کدام است. به باور وی دولت باید نهاد اجرای قوانین اسلامی باشد و فقیه در راس کشور و حکومت قرار داشته باشد. این شکل از حکومت البته به آن اروپای مذهبی که تا اواخر قرون وسطی وجود داشت، هیچ شباهتی ندارد.

 

عبدالجواد فلاتوری استاد علوم اسلامی در دانشگاه کلن، توضیحی روشن‌تر از این قدرت مذهبی می‌دهد. به گفته وی طبق اعتقادات شیعه تنها یک مدرس و دانشمند حقوق اسلامی یا‌‌ همان فقیه جامع‌الشرایط است که می‌تواند در راس یک حکومت شیعه باشد. با این حال آیت‌الله خمینی همواره در پاسخ به این سؤال که آیا با خلع شاه می‌خواهد خودش به قدرت برسد یا نه، با قاطعیت پاسخ منفی داده و به گفته دیگران اصولا چنین نقشی برای آیت‌الله خمینی بسیار کوچک و حقیر است. خمینی در مصاحبه‌ای با رادیوی آمریکایی CBS در پاسخ به این پرسش که آیا قصد دارد نخست‌وزیر یا رئیس‌جمهور شود می‌گوید: «هیچ کدام. من به صورت مشخص بر اعمال آن‌ها نظارت خواهم کرد.»

 

هنگامی که عراق این مبارز تنها و سالخورده را به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش علیه رژیم شاه از آن کشور اخراج کرد و کویت هم از پذیرفتن وی سر باز زد، بالاخره این رهبر مذهبی قبول کرد که به فرانسه برود و روز ششم اکتبر سال گذشته نزد دوستانش در پاریس رفت.

 

یکی از کارمندان وزارت امور خارجه فرانسه می‌گوید: «در آن زمان اصلا نمی‌دانستیم که چه کسی به اینجا آمده است.» دولت فرانسه هم البته به صورتی محتاطانه از شاه در این مورد پرسیده بود و ظاهرا شاه هم فکر می‌کرد که بهتر از این نمی‌شود و گفته بود: «بگذارید‌‌ همان جا که هست باشد.»

 

بدین ترتیب دهکده نوفل‌لوشاتو واقع در چهل کیلومتری پاریس که تا آن زمان فقط به خطر نوشیدنی‌های تند و تیزش شهرت داشت، ناگهان و به دلیل اقامت آیت‌الله خمینی در آن خانه ساده و سفید رنگ روستایی، شهرتی جهانی پیدا کرد. هر زمان که آیت‌الله در تابستان در زیر آن درخت سیب در آن باغ می‌نشست و مصاحبه می‌کرد، یک کارمند پلیس سیاسی فرانسه نیز حضور داشت.

 

در روزهای نخست شمار مردانی که با جامه‌های بلند و پابرهنه در آن محل حضور داشتند اندک بود اما در روزهای اخیر افراد و اعضای احزاب و به ویژه اعضای منصوب شده از سوی آیت‌الله در «شورای انقلاب» حضوری آشکار در نوفل‌لوشاتو داشته و تعداد کسانی که از تهران به این محل می‌آیند ناگهان افزایشی چشمگیر پیدا کرده است.

 

دو مرد که از جمله مهم‌ترین اعضای این جمع هستند و به عنوان مخالفان شاه و اعضای جبهه ملی شهرتی جهانی دارند، در حلقه یاران آیت‌الله تا اندازه‌ای غریب می‌نمایند. یکی از آن دو حسن نزیه ۵۷ ساله است که در دولت موقت حضور دارد و دیگری مهدی بازرگان ۷۳ ساله که در ایران تنها به خاطر «فسادناپذیری»‌اش شهرت دارد و گفته می‌شود از سوی آیت‌الله به عنوان نخست‌وزیر معرفی خواهد شد.

 

نزیه که یک وکیل دادگستری مشهور در تهران است، دو هفته پیش از سوی آیت‌الله به پاریس فراخوانده شد. او که ریاست «کانون وکلای ایران» را بر عهده دارد در آغاز سال گذشته به صورت مخفی دست‌اندرکار تدوین یک قانون اساسی لیبرال برای ایران شد.

 

بازرگان مهندسی است که از جمله یاران و همرزمان مصدق به شمار می‌رفت و در سال ۱۹۵۳ از سوی مصدق به عنوان ریاست شرکت ملی نفت ایران و انگلیس انتخاب شد و پس از کودتا به دلیل همین فعالیت‌هایش سه سال به زندان افتاد. هر دو آن‌ها یعنی هم نزیه و هم بازرگان از دو سال پیش در نهادی به نام «کانون ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» فعالیت دارند. این نهاد غیرقانونی در آن زمان شامل ۱۳ سیاستمدار و وکیل دادگستری بود و به صورت علنی علیه رفتار وحشیانه رژیم شاه با مخالفانش و روش‌های شکنجه‌ای که از سوی پلیس مخفی به کار گرفته می‌شد مبارزه می‌کرد و تلاش داشت که مشکلات زندانیان سیاسی را برطرف کند.

 

این هر دو اما به قدرتمند‌ترین جناح موجود در جبهه ملی که توسط کریم سنجابی رهبری می‌شود تعلق دارند و مهم‌تر اینکه وقتی سنجابی در نوامبر گذشته با خمینی در پاریس با هدف خلع سلطنت و «برپایی حکومت اسلامی بر اساس اسلام»، یک اتحاد شکننده منعقد کرد، بازرگان هیچ نقشی در این مذاکرات و اتحاد نداشت. اما امروزه این بازرگان است که به جای سنجابی آماده برای آشتی و همکاری، در کنار آیت‌الله نشسته است.

 

مصطفی دانش سیاستمدار ایرانی عقیده دارد که تغییر و جابجایی میان سیاستمداران مشهور و روحانیون شیعه تنها جنبه تاکتیکی دارد: «سنجابی نه تنها از نظر روحانیون یک آلترناتیو به حساب نمی‌آید و برنامه‌ای ارائه نداده است، بلکه مهم‌تر از هر چیز دیگر اینکه او بار‌ها تاکید کرده که خودش و جبهه ملی قصد دارند که پس از سقوط شاه ریاست دولت را بر عهده داشته باشند.»

 

بدین ترتیب انتظار می‌رود که برنده‌های ماجرا اینک یعنی بعد از آنکه بالاخره از خروج شاه مطمئن شدند، بر سر غنایم علیه یکدیگر وارد عمل شوند. افزون بر آن این احتمال نیز وجود دارد که نیروهای تا به این لحظه غیرخودی مانند کمونیست‌ها در جناح چپ و ارتشی‌ها در جناح راست، تلاش کنند که در این جنگ و دعوا نقشی تعیین‌کننده بر عهده گیرند.

 

البته حزب کمونیست توده که در زمان مصدق از اهمیت زیادی برخوردار بود امروزه تنها ۱۵۰۰ عضو دارد و از اختلاف‌هایی عمیق میان اعضا رنج می‌برد. مسکو به ملاحظه شاه چندان توجهی به این رفقا نشان نمی‌داد و افزون بر آن به طور کلی شانس کمونیست‌ها در میان ملت‌های مسلمان چندان زیاد نیست.

 

تنها نقطه تفوق و برتری جبهه ملی سنجابی که امروزه متشکل از ۱۳ حزب است، در برابر جنبش مردمی کاملا ناگهانی آیت‌الله خمینی این است که این جبهه طی سال‌های دراز ممنوعیت، کادرهایی تربیت کرده و افزون بر آن در میان مردم طبقه متوسط، از طرفدارانی هر چند اندک برخوردار است.

 

چنانچه سنجابی و اطرافیانش در جنگ قدرت پیروز شوند و یا فقط به همین میزان تاثیر و حضور خود قانع باشند، چه بسا یک ایران بی‌طرف در عرصه سیاست خارجی ارمغان این حضور باشد، ایرانی که به راه مدرنیزاسیون به کمک غرب هرچند در ابعاد کوچکتر همچنان ادامه خواهد داد.

 

اما چنانچه خمینی به صورت مطلق و کامل زمام امور را به دست گیرد، چه بسا همه آن پروژه‌های شرکت‌های غربی در ایران به سرعت تبدیل به یک سرمایه‌گذاری ویران شده در ابعادی عظیم بدل گردد. خمینی در حال حاضر تلاش دارد که سازمان «انقلاب اسلامی» را در اساس خود حفظ کند. در تمام روستا‌ها و شهر‌ها به اصطلاح «کمیته‌های اسلامی» تشکیل شده است. در تهران افزون بر آن گروهی تشکیل شده که آن‌ها هر روز با آیت‌الله خمینی از طریق تلفن در تماس هستند.

 

این مردان غالبا روحانی و فداکار آیت‌الله خمینی کارهایی مانند کمک به همسایگان و برقراری نظم در عبور و مرور وسایط نقلیه را نیز بر عهده دارند و نوعی پلیس کمکی برای این کار تشکیل داده‌اند. این فعالیت‌ها نوعی احساس جدید همبستگی در میان مردم ایجاد می‌کند.

 

آیت‌الله خمینی مردم روستا‌ها را به تشکیل شورای ریش‌سفیدان فراخوانده، شورایی که وظیفه توزیع غله و افزایش محصولات کشاورزی را بر عهده دارد. از بانک‌ها نیز خواسته شده که با اختصاص وام‌های مناسب به کشاورزان در زمینه خرید زمین و ماشین‌آلات کمک کنند.

 

 «تعاونی‌های اسلامی» هم وظیفه توزیع روزانه مواد غذایی میان میلیون‌ها شهروند فقیر را بر عهده دارند. شخصی که این کمک‌ها را دریافت می‌کند باید دستش را روی قرآن گذاشته و قسم بخورد که در آن روز از تعاونی دیگری کالا دریافت نخواهد کرد. توزیع مناسب بنزین نیز مساله‌ای است که این روز‌ها بر عهده مردان خمینی قرار گرفته است. به دستور آیت‌الله خمینی از آنجایی که اسلام دین مساوات است، همه به یک اندازه از این خدمات بهره‌مند می‌شوند.

 

اما همبستگی نیز مرزهای مشخصی دارد. هنگامی که یک کارگر در جریان خاکسپاری یکی از شهدا در گورستان بهشت‌زهرای تهران نسبت به تهیه و توزیع کالاهای ضروری اعتراض کرد و واژه «پرولتاریا» از دهانش خارج شد، ناگهان جمعیت با کلماتی خشم‌آلود علیه وی شورید: «مرگ بر شاه و مرگ بر کمونیست‌ها!»

 

 

منبع: اشپیگل، شماره ۴ سال ۱۹۷۹ (۲ بهمن ۱۳۵۷)

کلید واژه ها: امام خمینی انقلاب اسلامی اشپیگل


نظر شما :