گزارش اشپیگل از ایران ۵۷: همه چیز را از نو می‌سازیم

۰۲ دی ۱۳۹۸ | ۲۰:۰۹ کد : ۸۳۲۳ وقایع اتفاقیه
حسن خوشنویس از اهالی ری همیشه به پادشاه وفادار بود. اما اکنون آن دوره سپری شده است.
گزارش اشپیگل از ایران ۵۷: همه چیز را از نو می‌سازیم

ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

تاریخ ایرانی: حسن خوشنویس از اهالی ری در جنوب تهران همیشه به پادشاه وفادار بود. اما اکنون آن دوره سپری شده است. اگرچه آقای خوشنویس به عنوان یک واردکننده نوشابه ذاتاً وابسته به نیروهای دولتی بود اما از اواخر ماه گذشته به اپوزیسیون پیوسته است.

آقای خوشنویس قصد داشت که پسرش کریم را از تحصیل در دانشگاه منصرف کند تا مبادا او هم مانند دیگر جوان‌های خانواده‌های متوسط به راه خطا برود. اما روزی در خیابان امیرآباد گروهی تقریباً صد نفره از دانشجویان را دید که پلاکاردهای ضد شاه حمل می‌کردند و البته کریم هم در میان آنان بود.

در این حال حسن خوشنویس کاملاً مصمم از ماشین بیرون پرید و در حالی که جملات تندی را خطاب به تظاهرکنندگان می‌گفت، کریم را از میان جمعیت بیرون کشید و به سمت ماشین برد. اما قبل از آنکه استارت بزند، تظاهرکنندگان آن شورلت را محاصره کرده بودند.

آن‌ها درهای ماشین را باز کرده و کریم و پدرش را بیرون کشیدند. خوشنویس در حالی که مقاومت می‌کرد با خشم به سوی سربازانی که تنها ۵۰ متر با آن‌ها فاصله داشتند و در خودرو جیپ ارتشی لم داده بودند فریاد کشید. اما هیچکس برای کمک به او حرکتی نکرد. آن سربازان حتی آن زمان که شاهد به آتش کشیدن جیپشان توسط تظاهرکنندگان بودند نیز واکنشی نشان ندادند.

دولت از نیروهای نظامی خواسته بود که خویشتن‌داری پیشه کنند. اینک آن پدر و پسر یعنی آقای خوشنویس و کریم هر دو و البته با دلایل متفاوت مخالف شاه هستند. از نظر کریم شاه یک مرتجع است اما پدر کریم او را یک شاه ناتوان می‌بیند. آقای خوشنویس می‌گوید: «دولتی که دیگر توانایی دفاع از شهروندان وفادار را نداشته باشد، شایسته احترام نیست.»

ملت حق خود را می‌خواهد اما هر کس برداشت خاص خود را از این مساله دارد. همین مساله نشان‌دهنده تنوع انگیزه‌ها در میان شرکت‌کنندگان در آن موج اعتصابی است که از هفته‌ها پیش سراسر کشور را به لرزه درآورده است. در همان حال که کارگران شرکت نفت، کارمندان دولت و کارکنان هتل‌ها برای دستمزد بالاتر اعتصاب می‌کنند، قضات دادگستری در اعتراض به کتک زدن همکارانشان در تهران دست به تظاهرات می‌زنند.

در شهر بوشهر واقع در کرانه‌های خلیج فارس، یعنی همان منطقه‌ای که آن کنسرسیوم آلمانی در حال ساخت دو نیروگاه اتمی است، کارگران بومی در اعتراض به کشیدن سیم خاردار به دور محل زندگی‌شان، دست از کار می‌کشند. در شهر لاهیجان واقع در شمال ایران هزار معتاد به تریاک به خیابان‌ها می‌ریزند و خواهان افزایش سهمیه تریاک دولتی خود می‌شوند.

آن اعتصاب‌هایی که ناگهان همه جا را فرا می‌گیرد و ناگهان فروکش می‌کند، زندگی در شهرهای بزرگ را فلج کرده است. مردم شهرهای بزرگ ایران یک بار شاهد اعتصاب کارکنان پست و کارگران شهرداری و سپس شاهد اعتصاب کارمندان بانک‌ها و هتل‌ها هستند و گاه همه با هم اعتصاب می‌کنند. اعتصاب کارکنان پمپ‌بنزین‌ها رفت‌و‌آمد وسایل نقلیه در تهران را به شدت مختل کرده است. البته در کرج واقع در ۵۰ کیلومتری غرب تهران، بنزین موجود است زیرا کرج به نوعی محاصره شده است.

ارتش یک کامیون پر از سربازان نیروی زمینی را مأمور حفاظت از تنها پمپ‌بنزین شهر کرده و صف سه ردیفی خودروها تا یک کیلومتر یعنی تا اتوبان کرج امتداد دارد. صف چهارم متعلق به یکصد موتورسیکلتی است که باکشان خالی از بنزین است و صاحبان موتورها با پای پیاده مرکب‌های خود را به این سو و آن سو می‌کشند. برخی از این رانندگان در پیت‌های حلبی و سطل‌های پلاستیکی بنزین می‌زنند.

ناگهان در میان جمعیت سروصدایی بلند می‌شود. از قرار معلوم راننده یک مرسدس بنز تلاش دارد که با پرداخت هزار ریال (معادل تقریباً ۳۰ مارک) رشوه، بیست لیتر بنزین خارج از صف بزند. سربازان ارتش برای نجات جان راننده رشوه‌دهنده از خشم جمعیت، با قنداق تفنگ به میان جمعیت می‌روند. ظاهراً درجه هشیاری مردم حتی در پمپ‌بنزین‌ها هم بالا رفته است.

با این حال جنبش اعتراضی در همه جای این استان آثاری مشابه بر جای گذاشته است و در همه نقاط استان ویترین‌های شکسته و خودروهای آتش گرفته و ویرانه‌های ناشی از آتش‌سوزی دیده می‌شود.

در نزدیکی کرمانشاه یک محموله سی تنی مشروبات الکلی کشف و به آتش کشیده می‌شود. در همه جا قوطی‌های له شده آبجو به چشم می‌خورد و نیروهای انقلابی در همان محل پیروزی خود را جشن می‌گیرند.

حتی مالکان مغازه‌های کوچک واقع در جاده‌های روستایی و خارج از شهر نیز برای مصون ماندن از به آتش کشیده شدن اموالشان تصاویر آیت‌الله خمینی رهبر شیعیان را به در و دیوار مغازه‌های خود چسبانده‌اند. عده‌ای از اهالی روستای سالارآباد جاده ماشین‌رو را با بشکه‌های خالی نفت بسته‌اند. هر کس که بخواهد از این نقطه عبور کند باید به نحوی وفاداری خود به انقلاب را نشان دهد. مردی ریشو در حالی که شلوار جین به پا دارد و تی‌شرت با آرم «گارد ساحلی ایالات متحده» را پوشیده است با حالتی تهدیدآمیز از من می‌پرسد: «تو یانکی هستی؟» و پاسخ من: «نه من یک خبرنگار آلمانی هستم.» این خوب است. آن مرد در حالی که راضی نشان می‌دهد به من می‌گوید: «چیزهای خوب در مورد ایران بنویس، اوکی؟ بنویس که ما انقلاب می‌کنیم، اوکی؟ ما همه چیز را از نو می‌سازیم، اوکی؟ اوکی، اوکی».

در برخی نقاط اتفاق‌های بدی می‌افتد. در مواردی حتی برخی قهوه‌خانه‌های فقیرانه در حاشیه راه‌های خارج از شهر تنها به خاطر چسباندن تبلیغ پپسی‌کولا و سیگار مارلبرو به در و پنجره‌هایشان، به آتش کشیده شده‌اند.

اما شاه هنوز هم از طرفداران ثروتمندی در ایران برخوردار است. در شهر پاوه کردستان درگیری میان تظاهرکنندگان مخالف و موافق شاه به شورشی خونین بدل شد. بیش از هزار اسب‌سوار به فرماندهی یکی از نمایندگان محافظه‌کار مجلس به نام «سالارجاف» به صف تظاهرکنندگانی که در کمال آرامش در حال اعتراض بودند حمله برده ۲۵ نفر را از پای درآوردند. حداقل ده نفر دیگر نیز در حالی که مشغول انتقال مجروحان به بیمارستان کرمانشاه بودند توسط افراد سالارجاف به قتل رسیدند.

تنها یک نفر به نام رضوانی که از اهل حوالی تبریز است توانست از حمله اوباش سالارجاف جان سالم بدر برد. او می‌گوید: «آن‌ها برای کشتن آمده بودند. با هر چه که دم دستشان بود از جمله تفنگ و چماق و غیره حمله می‌کردند. آن‌ها سنی هستند و همیشه از شیعیان نفرت دارند.»

ایمان مشترک به پیامبر نیز نتوانست از این حادثه جلوگیری کند. سواران سالارجاف با اسب‌هایشان به داخل مسجد رفته و آن محل مقدس را ملوث کردند. دو روحانی شیعه با ضربات سرنیزه و در حالی که لباس‌هایشان پاره شده بود کشته شدند. البته آن دو روحانی قبل از مرگ از سوی قاتلان خود مجبور شدند که فریاد «جاوید شاه» سر دهند.

خشم و نفرت این مردم برای خارجی‌ها هم کاملاً محسوس است. هیچ گروه قومی مصون از تعرض نمانده است. در تهران شیشه‌های دفاتر اکثر شرکت‌های هواپیمایی غربی خرد شده و یک نهاد مربوط به سفارت شوروی و یک رستوران چینی در خیابان پهلوی مورد حمله قرار گرفته است. تنها شیشه‌های دفتر هواپیمایی لوفت‌هانزا در خیابان تخت جمشید نشکسته است زیرا شیشه‌های این دفتر از مدتی پیش و بعد از آخرین حمله با شیشه‌های نشکن تعویض شده است.

نفرت از خارجی‌ها در برخی موارد ابعادی عجیب و غریب به خود می‌گیرد. در مسیر میان بندر ماهشهر و شیراز همه تابلوها و علائم جاده که به دو زبان فارسی و انگلیسی بر روی آن‌ها نوشته شده است به نوعی تخریب و یا با اسپری سیاه رنگ مورد حمله قرار گرفته‌ا‌ند.

در اهواز عده‌ای از جوانان در امتداد یکی از خیابان‌ها ایستاده و کامیون‌های خارجی را متوقف کردند و از پنجره این کامیون‌ها اعلامیه‌هایی را به داخل آن می‌انداختند: «بریتانیا، آمریکا، روسیه و چین دشمنان خلق ما هستند. آن‌ها باید از این کشور بروند. امضا: حزب‌الله.»

خودروی ما هم توسط جوانان اهوازی متوقف می‌شود. «آلمانی هستی؟ آشغال!» رهبر جوانان در حالی که اعلامیه‌ای به داخل ماشین ما می‌گذارد، روی شیشه جلو آب دهان می‌اندازد. کاملاً مشخص است که آلمانی بودن به تنهایی در مشرق زمین برای محبوب بودن کفایت نمی‌کند.

در یک دهکده کوهستانی واقع در ۲۰۰ کیلومتری شرق اهواز، گروهی از روستاییان به یک اتوبوس حامل ۴۰ توریست آمریکایی حمله برده و پس از شکستن شیشه‌های اتوبوس آن را واژگون کردند. البته به توریست‌ها آسیبی نرسید و یک گشت نظامی آنان را از چنگ روستاییان خشمگین نجات داد.

خشم و کینه نسبت به اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها البته دلایلی کاملاً مادی دارد. در ایران قیمت‌ها و مالیات‌ها افزایش می‌یابد و بودجه مملکت کسری میلیاردی دارد. فقط این غربی‌ها هستند که به راحتی از این وضعیت استفاده کرده و جیب‌های خود را پر می‌کنند، به ویژه آن ۴۵ هزار آمریکایی که مشاغل و جایگاه‌های کلیدی و مهم در صنایع، تجارت نفت و ارتش را تحت کنترل خود دارند.

نفرت از یانکی‌ها البته نگاه منفی مردم به قدرت اقتصادی آلمان را به حاشیه نرانده است. یک کارگر آبادانی شرکت نفت به نام زکریا اساسی می‌گوید: «آمریکایی‌ها چه کار با شما آلمانی‌ها کردند؟ بکن باوئر را که از شما دزدیدند. شما هم ما را فریب می‌دهید و حاصل کارمان را برمی‌دارید.»

اعتراض‌ها در آبادان از یک برنامه زمانی مشخص پیروی می‌کند. صبح‌ها در مقابل درب ورودی پالایشگاه و بعدازظهرها در سطح شهر تظاهرات برگزار می‌شود و هر روز هم سنگ‌پرانی و روشن کردن آتش برای مقابله با گاز اشک‌آور تکرار می‌شود.

اعتصاب در صنایع نفت به معنی روزانه شصت میلیون دلار ضرر است. رئیس شرکت ملی نفت ایران از همه بازنشسته‌های این شرکت در سراسر کشور دعوت کرده است که به کار سابق خود بازگردند و به این صورت بخشی از تولید نفت پالایشگاه‌ها را برقرار کنند. ذخایر رزرو نفت نیز تنها ۱۰ تا ۱۵ درصد از نیاز مردم را تأمین می‌کند.

در شمال آبادان صف بلند تانکرهای نفتکش تا حاشیه‌های شهر کشیده شده است. در نزدیکی هتل اینترنشنال آبادان یک پمپ‌بنزین قرار دارد و البته نزدیک به شصت خودرو در دو ردیف صف در انتظار پر کردن باک‌های خود بسر می‌برند. به عبارت روشن‌تر کمبود بنزین در فاصله کمتر از یک کیلومتر از بزرگترین پالایشگاه جهان غوغا می‌کند.

تلاش برای بازگرداندن اجباری کارگران اعتصابی به سر کارهای خود نتیجه‌ای در بر نداشت. در آبادان شایع شده است که به دستور فرماندار نظامی شهر، پنج کارگر اعتصابی برای عبرت دیگران تیرباران شده‌اند.‌اما در این مورد که حمله نیروهای ارتشی به کارمندان اعتصابی شرکت نفت به شدت خشونت‌بار بوده است تردیدی نیست. نظامیان به زور اسلحه کارمندان را وادار به ماندن در ادارات کرده بودند. تازه پس از پایان ساعت منع آمدورفت بود که درهای بخش اداری شرکت نفت بار دیگر گشوده شد. هنگامی که کارمندان محل کار خود را ترک می‌کردند، سربازان با باتوم و چماق و سرنیزه به سوی آنان حمله‌ور شده و ظاهراً سه مرد را به قتل رساندند.

آبادان هنوز از گشایش‌هایی که در تهران صورت گرفته سهمی نبرده است و هنوز هم زندانیان احمدآباد بمانند سیاه‌ترین روزهای گذشته توسط مأموران ساواک شکنجه می‌شوند. یک زندانی آزاد شده می‌گوید که مأموران ساواک زندانیان را کتک می‌زنند و آن‌ها در سوراخ‌هایی که معمولاً برای تهیه یخ تعبیه می‌شود قرار داده و زندانی تا حد مرگ یخ می‌زند.

کارگران آبادانی با وجود آنکه بالاترین حقوق ماهیانه در کشور یعنی ۳۰ هزار ریال (معادل ۸۰۰ مارک) در ماه دریافت می‌کنند اما ناراضی هستند. آن‌ها علاوه بر آمریکایی‌ها، دیگر کارگران خارجی از جمله فیلیپینی‌ها، پاکستانی‌ها و کره‌ای را عامل این وضعیت می‌دانند و به قول آن کارگر نفت یعنی زکریا اساسی: «آن‌ها شغل‌های ما را می‌دزدند. به همین خاطر باید بروند و گم شوند.»

کارگران میهمان علیرغم میل خود و از روی اجبار به اعتصابیون پیوسته‌اند. کارگر ترکیه‌ای و پاکستانی شاغل در بخش ساختمان‌سازی به دلیل یک دستور اداری برای حفظ تعادل اجتماعی در اعتصاب شرکت کرده‌اند.

رئیس کارکنان هتل آبادان اینترنشنال هنوز هم امید به خروج از این بن‌بست دارد: «شاه امتیازهای زیادی به اپوزیسیون داده است». اما یک اتریشی که معاونت هتل را بر عهده دارد می‌گوید: «ما قربانیان بعدی این وضعیت هستیم.»

در این میان تنها بر عرشه نفتکش کلیپر همه چیز روبه‌راه است. دو افسر ارشد این نفتکش غول‌پیکر که یکی اسرائیلی و دیگری شهروند آفریقای جنوبی است، در جزیره خارک در انتظار بارگیری بسر می‌برند. آن شهروند آفریقای جنوبی در مورد این اعتصاب‌ها می‌گوید: «برای ما فرقی ندارد و ما به هر حال کارمان را انجام می‌دهیم.» و اسرائیلی: «برای ما هم همین‌طور.»

منبع: اشپیگل، شماره ۴۶، سال ۱۹۷۸ [آبان ۱۳۵۷]

کلید واژه ها: اشپیگل انقلاب اسلامی


نظر شما :