گفتوگوی تاریخ ایرانی با پروفسور سولیوان، استاد دانشگاه جرج تاون: اکثر آمریکاییها از انقلاب ایران بیاطلاع بودند
سامان صفرزائی
سولیوان که در سال ۲۰۰۷ عضو ارشد انستیتو «غرب و شرق» (EWI) بوده بر این باور است که انقلاب ایران با همزمانی بروز محرکهای اقتصادی، اجتماعی، مذهبی و فرهنگی به پا شد. سولیوان همچنین از نامه جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت ایالات متحده به محمدرضا شاه برای کاهش خشونتها سخن میگوید و تصریح میکند علاوه بر فشار گروههایی در آمریکا، کارتر خود نیز از بیعدالتی در ایران ناراضی بوده است. این استاد دانشگاه جرج تاون تاکید کرده که گفتههای وی تنها بیانگر نظر شخصی اوست.
***
پروفسور سولیوان، اخیرا مقالهای از شما میخواندم که در آن نوشته بودید زمانی که آمریکاییها عدد ۴۴۴ را میبینند بلافاصله بحران گروگانگیری را به خاطر میآورند. پرسش من این است در سال ۱۹۷۸ زمانی که انقلاب در ایران اوج گرفته بود، برآیند افکار عمومی ایالات متحده نسبت به این جنبش اجتماعی اعتراضی چه بود؟
با توجه به بحران گروگانگیری و مواضع تهدیدآمیز مقامات جدیدی که قدرت را پس از شاه در دست گرفته بودند، تعداد اندکی از آمریکاییها نگاه مثبتی به انقلاب ایران داشتند. بسیاری از آمریکاییها از برخوردهای انقلاب یکه خورده بودند. اما بزرگترین دلیل نگرانیها و احساسات منفی بحران گروگانگیری بود.
بله اما سوال من معطوف به زمانی است که هنوز انقلاب ایران به پیروزی نرسیده بود و جامعه آمریکا با خیزش انقلابی جامعه ایران علیه دیکتاتور روبرو شده بود. در آن زمان هنوز بحران گروگانگیری و بسیاری از وقایع سیاسی که آمریکا به عنوان تهدید انقلابیون حاضر در قدرت علیه خود میدید در کار نبود.
بیشتر آمریکاییها احتمالا زیاد در این باره فکر نمیکردند که شاه کیست و اپوزیسیون چه کسانی هستند. آنها احتمالا نگران قیمت بنزین بودند. علاقهای وجود داشت مبنی بر اینکه بدانند چرا دانشجویان ایرانی در آمریکا اینجا و آنجا تظاهرات میکنند، اما شک دارم با درجه اهمیت زیادی دیده شده باشد. موارد با اهمیت برای اغلب آمریکایی، نشانههای صلح کمپ دیوید، برقراری رابطه دیپلماتیک کامل با چین، تحویل دادن کانال پاناما، قتلهای فرقهای جونز تاون و شروع حملات اونابامبر در ایالات متحده بودند. به طور حتم بسیاری بر روی بیسبال متمرکز شده بودند و ضربههای پیت رز و برنده شدن یانکیها در مسابقات جهانی.
من با دختری ایرانی در کالج دوست بودم و به همین خاطر این رخدادها مقداری برایم با اهمیتتر بود. گرچه زمانی که هواپیمای آیتالله خمینی در میان جمعیت عظیمی در تهران فرود آمد به نظر رسید که ذهن بسیاری از آمریکاییها بیشتر درگیر شده است. اما ایران در آن زمان آنچنان تهدیدی به شمار نمیرفت.
کدام گروهها و نهادهای اجتماعی و سیاسی در ایالات متحده به طور مشخص و تاثیرگذار حامی انقلاب ایران بودند، آنها عموما کدام وجه جنبش اجتماعی ایران را میستودند و کدام خواستههای معترضان بیشتر مورد احترام آنها بود؟
نمیتوانم به غیر از تنی چند از افراد آکادمیک خارجی و دیگرانی که شاه را دوست نداشتند و میخواستند برود کسی را به خاطر بیاورم. گروههای معدودی بودند که به خاطر دموکراسی و آزادی بیشتر شاه را یک دیکتاتور بیرحم میدانستند. پس از آنکه بحران گروگانگیری کلید خورد، آنهایی که پیشتر احتمالا نگاه مثبتی به انقلاب داشتند، با تردیدهای جدی مواجه شدند. بیشتر آمریکاییها درباره ایران و آنچه در حال اتفاق بود بسیار بیاطلاع بودند. وقتی انقلاب رخ داد مانند یک شوک بود حتی برای بانکداران و آنهایی که مرتبا با ایران درگیر بودند.
تظاهرات در ایران از ژانویه ۱۹۷۸ آغاز شد و تا فوریه سال بعد به طول انجامید. در این میان گفته میشود بین دو هزار تا دوازده هزار شهروند جان خود را از دست دادهاند. جراید و سازمانهای حقوق بشری در آمریکا چقدر دولت کارتر را تحت فشار قرار میدادند تا سیاست خود را مطابق خواستههای انقلابیون پیش ببرد؟
مطمئنا نگرانیهای زیادی در خصوص کشتار و ضرب و شتمی که در حال وقوع بود وجود داشت. نامه پرزیدنت کارتر به شاه برای تن دادن به آزادیهای بیشتر و خشونت کمتر با فشارها از سوی برخی گروهها در ایالات متحده در ارتباط بود، اما علاوه بر آن درک بنیادین پرزیدنت کارتر از بیعدالتی که وی در ایران مشاهده میکرد نیز دخیل بود.
سال گذشته در مصر با کشته شدن عدهای از شهروندان، آمریکا در زمانی نه چندان بلند حمایت خود از حسنی مبارک را قطع کرد و از او خواست قدرت را واگذار کند. در مورد انقلاب ایران درخواست دولت کارتر از شاه برای ترک قدرت دقیقا از چه زمانی آغاز شد؟ در حقیقت دموکراتها از چه زمانی به این نتیجه رسیدند که جنبش اعتراضی در ایران به نقطهای غیرقابل بازگشت رسیده است؟ آیا این مدت را منطقی ارزیابی میکنید؟
تا آنجا که من متوجه هستم برخی در سنا و همچنین دیگران به شاه توصیه میکردند که زمانش به سر رسیده است. اوضاع داشت خیلی بد میشد. در آمریکا برخی امیدوار بودند که حکومت تازه تمایل مثبتی به سوی آمریکا خواهد داشت. تا حدودی شبیه اوضاع مصر امروز، دولت ایالات متحده رابطه اندکی با بیشتر رهبران جدید در ایران داشت. همچنین به نظر میآید درک از رهبری جدید در ایران پس از شاه اندک بوده است.
برخی از نظریهپردازان با تجزیه و تحلیل مناسبات ایران و آمریکا و شرایط داخلی که منجر به یک خیزش انقلابی در ایران شد، معتقدند موفقیت انقلاب ایران نتیجه بیعملی قدرتهای بزرگ جهان به ویژه آمریکا در رویارویی با انقلاب بوده است. شما چقدر با این نگاه موافق هستید؟
خیر، برای من اینگونه به نظر میرسد که انقلاب ایران با دلایل داخلی بسیاری - اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی تاریخی - جلو میرفت. انقلاب به دلیل اتصال بسیاری از این دلایل که همزمان بروز کرده بود رخ داد. ایران به گونهای مانند یک کتاب در مورد انقلابی است که به وسیله تنشها و کششهای یک جامعه سنتی در حال حرکت سریع به سوی آنچه اغلب مردم مدرنیته میدیدند، هدایت شد. کشوری بود با جریان حجم عظیمی از پول نفت که همچنان از بیکاری بالا، تورم و فقدان استانداردهای زندگی و سازماندهی بد سیستم اقتصادی منطقی رنج میبرد. همزمان نرخ غذا و دیگر قیمتهای شوکهکننده در میان بود. نابرابری فزایندهای در کار بود. ظلم و ستم در عرش بود و آزادی در فرش.
مجددا این کتابی آموزشی است از انقلابی با چاشنی ایرانی. مخلوطی از تنش مذهبی و تنش فرهنگی و نتیجهای که رخ داد را مشاهده میکنید. چیزی که همچنین باید به یاد داشته باشیم این است که در زمان اوجگیری انقلاب ایران، ایالات متحده با مسائل بسیار داخلی و خارجی درگیر بود و ایران در مرکز صفحه رادار قرار نداشت.
در سالهای ۷۹-۱۹۷۸ در آمریکا چه نگاهی به اسلام سیاسی که کم و بیش در مطالبات معترضان اسلامگرا مطرح بود وجود داشت، به ویژه اسلام شیعی؟
اغلب آمریکاییها نشانهای نداشتند که بدانند اسلام سیاسی چیست. بیشتر آمریکاییها امروز هم نظر شفافی پیرامون معنای آن ندارند. بیشتر افرادی که نظری داشتند که اسلام سیاسی چیست و چه میتواند باشد آن را به عنوان یک تهدید میدانستند و نه یک فرصت. این نگاه در مراحل نخستین انقلاب دیده میشد. اسلام سیاسی در این دنیا است که بماند و آمریکاییها و دیگر رهبران احتیاج دارند بیشتر در مورد آن، پیچیدگیهای بزرگ و تنوعش یاد بگیرند.
در بسیاری از نظریات کلاسیک جامعهشناسی وضعیت بد اقتصادی ایرانیان دلیل نارضایتی از سیستم و شورش علیه آن عنوان میشود. عدهای دیگر ضدیت جامعه با ارزشهای ضد اسلامی حکومت - وجه مذهبی- را دلیل این خیزش میدانند. من به دشواری دیدهام در هنگام تحلیل انقلاب ایران تلاش جامعه برای رسیدن به منزلتهای دموکراتیک، حقوق شهروندی، حق آزادی و عدالت دموکراتیک، برخورداری از نماینده دموکراتیک در پارلمان و غیره به عنوان دلیل اصلی خیزش جامعه مطرح باشد. در حالی که در سال ۱۹۰۶ با چنین ارزشهایی جامعه به دفاع از مشروطه پرداخت یا در سالهای نخست دهه ۱۹۵۰ از دولت دموکراتیک مصدق دفاع کرد. اما چرا وقوع انقلاب ایران را بیشتر با دلایل اقتصادی یا مذهبی یا ضداستعماری مورد کنکاش قرار میدهند؟
دلایل بیشتری برای آن وجود دارد. مذهب یکی از بخشهای محرک انقلاب است. همچنان که ضدیت با استعمار نو چنین بود. اما محرکهای اقتصادی، سیاسی و دیگر محرکها نیز با اهمیت بودند. عامل اقتصادی نیز به پیشبرد انقلاب در سال ۱۹۷۸ کمک کرد.
در ایران بسیاری از مقامات، جنبشهای اجتماعی که باعث ساقط کردن دیکتاتورهای منطقه شد را مشابه با جنبش انقلابی ایران در سال ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ میدانند. شما تفاوتهای جنبشهای عربی ۲۰۱۱ با جنبش اجتماعی انقلابگرا در ایران را در چه موضوعاتی میبینید؟
عواملی که منجر به انقلابهای بهار عربی شد هم میتوانند در کتابی در مورد انقلابها گنجانده شوند، با کشور خاص و مشخصات منطقهای. محرکهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دیگر محرکهای بهار عربی شبیه انقلاب ایران است. گرچه هنوز مشخص نیست سیاست در بهار عربی چگونه کار خواهد کرد. در مورد ایران هم برای مدتی غیرمشخص بود، اما بعد شخصیت آیتالله خمینی بر همه چیز فائق آمد و بسیاری دیگر به عقب رفتند. مکانیسمی همچون «ولایت فقیه» ایران به احتمال قریب به یقین در انقلابهای «سنی» مورد استفاده قرار نمیگیرد. ساختار رهبری مذهب سنی کاملا با شیعه تفاوت دارد. همچنین، شما مشاهده نمیکنید که الازهر و دیگر نهادهای مذهبی در تلاش باشند تا تصدی امور را در دست گیرند. آن نوع سلسله مراتب مذهبی که به سلسله مراتب سیاسی منتقل میشود در جایی همچون مصر، تونس و لیبی وجود ندارد. نتایج سیاسی مذهب شیعه در انقلاب ایران در مقایسه با انقلابهای سنی امروز بسیار متفاوت است.
نظر شما :