دوره خاتمی از بهترین مقاطع کیهان بعد از انقلاب بود
مینو بدیعی در گفتوگو با تاریخ ایرانی(۲)
تاریخ ایرانی: بخش نخست گفتوگو با مینو بدیعی به دوران حضورش در کیهان تا روزهای نخست انقلاب اختصاص داشت. بخش دوم گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با بدیعی روایت دست اولی است از تصفیه روزنامهنگاران کیهان در سال ۵۸ و دوران مدیریت خاتمی، نصیری و شریعتمداری. بدیعی دوره سرپرستی سید محمد خاتمی را از بهترین دورههای کیهان بعد از انقلاب میداند.
***
اولین جرقهها یا نمودهای تصفیه برخی نیروهای کیهان چه زمانی و چگونه زده و دیده شد؟
ما کم کم با گروههای فشاری روبرو میشدیم که میآمدند مقابل روزنامه و شعار میدادند در حالی که تا ۲۲ بهمن اصلا چنین چیزی موضوعیت نداشت. از اسفند ۵۷ زمزمههای تفرقه شنیده شد که اولین تیر ترکشهایش هم به کیهان رسید. اول از همه با تشکیل انجمن اسلامی شروع شد که اعضایش هم بیشتر از بخش اداری و آگهیهای کیهان بودند. بعد هم دیدیم افرادی مدام میآمدند جلو روزنامه تظاهرات میکردند به این بهانه که مثلا چرا فلان مقاله مسعود رجوی را کار کردید یا به مصاحبه با کیانوری اعتراض داشتند. میگفتند یکسری عناصر کمونیست بیخدا جمع شدهاند، باید کیهان پاکسازی شود. داد میزدند کمونیست حیا کن، کیهان رو رها کن. در همین زمان یک جریان موازی دیگر هم پیش آمد، یعنی بحث حجاب زنان که کیهان هم خیلی گسترده آن را پوشش میداد.
واکنش کیهان به این اعتراضها چه بود؟
در خصوص تظاهرات علیه حجاب اجباری به کیهان میگفتند شما حرف امام را زیر سوال بردید، چرا این اخبار را پوشش میدهید. برای همین از بین اعضای شورای سردبیری، مهدی سحابی که به لحاظ سیاسی تقریبا بیطرف بود قرار شد برود با این گروهها صحبت کند اما به نتیجه نمیرسد. اعضای انجمن اسلامی هم این گروهها را تشویق میکردند که بریزند داخل روزنامه. این جو تشنج تا اوایل اردیبهشت ۵۸ ادامه داشت تا اینکه یک روز که میآمدم روزنامه دیدم حدود ۲۰ نفر از بچههای تحریریه را راه ندادند. پرسوجو کردیم معلوم شد که اعضای انجمن اسلامی یک لیست تهیه کرده و داده بود نگهبانی که این افراد را راه ندهند. بعد ما که رفتیم داخل روزنامه دیدیم رحمان هاتفی ما را صدا زد و جمع کرد دور هم.
اسم رحمان هاتفی در آن لیست نبود؟
نه، رحمان هاتفی وزنهای بود آن زمان و علیرغم اینکه میدانستند تودهای است اما نمیتوانستند با او مثل بقیه برخورد کنند، بالاخره سردبیر روزنامه بود و استراتژیست حزب توده بود. رحمان وقتی همه را جمع کرد گفت با همکاران ما بدون دلیل موجه توسط گروه مجعولی چنین برخوردی شده که حرکتی ضد انقلابی است، برای همین ما دست به اعتصاب میزنیم.
یعنی سردبیر نمیتوانست جلو این حرکت را بگیرد یا مثلا به نگهبان دستور بدهد توجه نکند؟ یا مقاومت شود؟ یا رایزنی شود یا هر کاری دیگری به جز اعتصاب؟
ببینید در شرایط آن زمان هاتفی میگفت اگر این رفتار ادامه یابد بدعت میشود. ما که تا یک ماه قبل همه با هم بودیم، متحد شده بودیم و نظام سلطنتی را سرنگون کردیم، حالا نباید شاهد چنین برخوردی باشیم. خب ما هم شور انقلابی داشتیم، همه دست به اعتصاب زدیم. هاتفی گفت از امروز به بعد ما همه در خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات جمع میشویم. او این کار را کرد که روزنامه بخوابد اما نه تنها نخوابید که منتشر شد، گرچه خیلی بد و افتضاح. انجمن اسلامی مسوول تلکس و چند نفر از کارمندان آگهیها را جمع کرد و روزنامه را منتشر کردند اما بسیار بد. عین خبر خبرگزاری پارس را از روی تلکس میگرفتند، حروفچینی و چاپ میکردند.
برخورد با کیهان و به خصوص با تحریریه همزمان با یا ادامه برخورد با گروههای سیاسی در سطح جامعه بود یا قبل از آن؟ چون این طور که به نظر میرسد هنوز در سطح جامعه خبری از درگیریها و برخوردها نیست، آیا میشود گفت جرقه این مساله با کیهان زده شد؟
بله در جامعه هنوز اصلا برخورد با گروههای سیاسی شروع نشده بود اما برخورد با آزادی مطبوعات شروع شده بود. من یادم هست سازمان مجاهدین خلق یک ساختمان ده طبقه که بعدها به سازمانی دولتی داده شد در اختیار داشت که ما به عنوان خبرنگار میرفتیم آنجا، در نشستهایشان سوال میکردیم و پاسخ میدادند و آزادانه فعالیت میکردند، حتی آن زمان هنوز با حزب توده یا چریکهای فدایی هم برخورد نشده بود.
چه شد که بعد شما دوباره به کیهان برگشتید؟
این اعتصاب بیشتر از یک ماه طول کشید، اما ما دیدیم روزنامه که دارد در میآید و همه جا گفته میشود اینهایی که ما بیرون کردیم ساواکی و بیدین بودند. ما هم در تنهایی مطلق گیر افتاده بودیم، یک روز هاتفی ما را جمع کرد و گفت میخواهیم برویم دفتر امام وقت ملاقات بگیریم. اما درست همان روزی که قرار بود تحریریه روزنامه کیهان از امام وقت بگیرد، آنهایی که داشتند روزنامه را منتشر میکردند رفتند دیدن امام و بعد هم تیتر زدند دیدار تحریریه کیهان با امام. این اتفاق که افتاد رحمان هاتفی هم گفت دیگر اصلا رفتن ما پیش امام فایدهای ندارد. بعد هم کیهان به بنیاد مستضعفان واگذار شد و پس از آن هم مهدیان مسوولش شد اما خب چون امکان در آوردن روزنامه با آن تحریریه نبود اعلام کردند هر کسی میخواهد بیاید همکاری کند، هر کسی نمیخواهد بازخرید شود، به جز آن ۲۰ نفر. من که تازه آمده بودم و سابقهای نداشتم که بازخرید کنم، ثریا صدر دانش هم همسرش هوشنگ حسامی بود که در روزنامه رستاخیز کار میکرد و روزنامهاش تعطیل شده بود و بیکار بود، برای همین ثریا به این شغل نیاز داشت و این طور شد که ما برگشتیم روزنامه.
دیگر نیروهای جوان همگی برگشتند؟
بله، همه ما کسانی بودیم که سابقه کمی در روزنامهنگاری داشتیم. من، فریدون صدیقی، مهدی فرقانی، ثریا صدر دانش، منصور سعدی، غلامرضا موسوی، نوشابه امیری و مسعود شهامیپور همه نیروهای جوان آن زمان بودیم. البته بعدها محمد بلوری هم که جزو نیروهای قدیمی کیهان بود برای مدت کوتاهی به کیهان پیوست.
هیچ کدام از شما صبغه فعالیت سیاسی نداشتید؟
نه نداشتیم. ما که برگشتیم اسدالله مبشری سردبیر روزنامه شد و فرقانی دبیر سرویس گزارش. صدیقی دبیر سرویس هنری و غلامرضا موسوی دبیر سرویس سیاسی، منصور سعدی هم دبیر سرویس شهرستانها شد. بالاخره تحریریه تشکیل شد و من هم در همان سرویس گزارش مشغول به کار شدم. حوالی تیر و مرداد ماه ۵۸ با همه ما قرارداد بستند و همان زمان سرویس گزارش از حالت صرف گزارش در آمد و بخش خبری اجتماعی هم در آن شکل گرفت.
شما بعد از مدتها برگشته بودید به حوزه گزارشنویسی. سوژههایی که انتخاب میشد چه فرقی با قبل از انقلاب پیدا کرده بود. آیا در نوشتن آزاد بودید؟
فرامرز پوررستمی و مرحومه بهجت کبیری، محمود هجرت، فائزه حسنی، رضا صدقیانی و... خبرنگاران جدید سرویس گزارش بودند. من و فرامرز پوررستمی باید برای صفحه ۵ گزارش روز کیهان هر روز ۱۴ صفحه تایپی تحویل میدادیم، آگهی هم نداشتیم به جز یک جدول در صفحه. فرقانی میگفت هر روز مکلفید مطلب بدهید، سوژهها هم دقیقا سیاسی بود مثلا «شعار نه شرقی، نه غربی، یعنی چه؟»، «استقلال به چه معنی است؟» ما هر موضوعی در هر حوزهای بود کار میکردیم، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی. یادم هست خود من زنگ میزدم به دفتر حزب توده یا دفتر چریکهای فدایی اکثریت یا مجاهدین خلق و نظراتشان را میگرفتم. اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی تاریخیترین انتخابات بود که ما برای آن گزارش نوشتیم و همه احزاب هم کاندیدا داشتند. فضای دسترسی به منابع خبری راحت بود. حزب جمهوری اسلامی تشکیل شده بود. من شماره تلفن دفتر حزب را داشتم، تماس میگرفتم مستقیما آیتالله خامنهای، عضو شورای مرکزی حزب برمیداشتند، نه منشیای بود و نه تشریفاتی، خودم را معرفی میکردم، صدای بسیار خوبی داشتند، میپرسیدند خب سوژه امروزتان چیست؟ خیلی هم خوب و دقیق پاسخ میدادند، موقع نماز هم که بود میگفتند الان خانم بدیعی موقع نماز است، بعد تماس بگیرید. گزارش روز تا اوائل سال۷۰ شناسنامه روزنامه کیهان بود.
رویکرد کیهان قبل و بعد از اعتصاب پس گویا خیلی فرق نکرده بود، شما همچنان مثل قبل آزاد بودید نظر همه گروههای سیاسی را منتشر کنید؟
بله خیلی تغییر نکرده بود، چون هنوز احزاب و سازمانها آزاد بودند و ما میتوانستیم نظرخواهی کنیم و این ادامه داشت تا زمانی که سفارت امریکا تسخیر شد و صفحه ۵ کیهان سه ماه اختصاص پیدا کرد به اینکه «امپریالیسم چیست؟». من الان فکر میکنم گزارشهای کیهان در آن زمان واقعا خیلی اطلاعات به جامعه میداد، آن هم با نگاه کارشناسی دقیق. خانم زهرا رهنورد که بسیار در آن زمان معروف بود از کسانی بود که ما مدام با او گفتوگو میکردیم و نظراتش را در گزارشها میآوردیم، یا بسیاری از صاحبنظران اقتصادی - سیاسی و فرهنگی. کسانی که مسوولیتهای بسیار مهمی داشتند اما به روزنامهها به خوبی پاسخ میدادند. آقای مهدی کروبی رئیس بنیاد شهید شده بود و من پیوسته در مورد مسائل خانوادههای شهدا و انقلاب گزارش تهیه و با ایشان گفتوگو میکردم. آقای بهزاد نبوی هم یکی از صاحبنظرانی بود که پیوسته سرویس گزارش روزنامه کیهان با ایشان مصاحبه میکرد. آقای ولایتی هم یکی از بهترین مصاحبهشوندگان بود. هر بار میخواستیم گزارش بنویسیم زنگ میزدیم دفترش، مثلا درباره بیانیه الجزایر میخواستم یک گزارش بنویسم، زنگ زدم دفترش گفتم بدیعی هستم، گفت فردا فلان ساعت تشریف بیاورید دفتر با من صحبت کنید.
تاثیر آغاز جنگ در سال ۵۹ بر فضای کیهان، از نظر تغییرات تحریریه و سوژهها چگونه بود؟
آغاز جنگ همزمان بود با آمدن آقای خاتمی که بعد از ابراهیم یزدی آمد. دوره آقای خاتمی از بهترین دورههای کیهان بعد از انقلاب بود، با اینکه دوران جنگ بود و محدودیتها زیاد. همراه آقای خاتمی یک شورای سردبیری جوان با روحیه انقلابی تشکیل شد. البته ابتدا سعید اسماعیلی سردبیر روزنامه شد و بعدها یک شورای سردبیری شامل رضا تهرانی، رخ صفت، عطریانفر و... آمد. هادی خانیکی و شمسالواعظین هم که از قبل آمده بودند. در دوران جنگ ما کلی گزارش درباره آوارگان جنگی، پشت جبهه، موشکباران، ساخت پناهگاهها و... نوشتیم.
کیهان تا مدتها اسم خبرنگارانش را پای مطلب نمیزد، به خصوص سرویس گزارش. چرا؟ و چه طور شد که بالاخره اسم زدند؟
در دهه ۶۰ اصلا اسم پای گزارشها نمیزدند، به اسم سرویس گزارش میزدند. اواخر دهه ۶۰ بود که این مرسوم شد. باور کنید از سال ۵۶ که من رفتم کیهان و این همه گزارش متعدد که مینوشتم تا سال ۶۷ یعنی ۱۱ سال هیچ اسمی از من نبود، همه به اسم سرویس گزارش بود در حالی که ۹۰ درصد گزارشها را من مینوشتم و بقیه را هم بازنویسی میکردم. بعد اسم را پای یادداشت آن هم کوچک به شکل میم. بدیعی مینوشتند، این مساله ادامه یافت تا وقتی که دکتر خانیکی سردبیر شد که گفت این بچهها این قدر زحمت میکشند، اسمشان را بگذارید برای مطالبشان. حتی بعدها که ما مثلا گزارشهای ده شمارهای مینوشتیم هم میگفتند که نمیشود اسم گزارشگر را هر شماره بزنند.
چه اشکالی داشته، مگر میترسیدند معروف شوید؟
آن زمان میگفتند در گزارشهای طولانی نباید اسم افراد هر روز درج شود و فقط خب شماره اول و آخر گزارش اسم میزدند. این در حالی است که گزارش خبری اعضای سرویسهای دیگر اسم میخورد. یادتان هست گفتم سرویس گزارش سرویس پرولتاریا بود نگو تا آخر هم ما پرولتاریا باقی ماندیم (با خنده).
راستی جریان اعتصاب در روزنامه کیهان که در روزنامه سلام هم منتشر شد چه بود؟ زمان مهدی نصیری بود؟ همین قضیه باعث رفتن او از روزنامه و آمدن حسین شریعتمداری شد؟
نصیری در کیهان محبوبیتی نداشت. او در کیهان امکانات رفاهی را محدود کرده بود. رسم بود در سالگرد روز ۲۲ بهمن به همه سکه میدادند، اما سال ۶۹ نصیری گفت سکه نمیدهیم که کارگران روزنامه معترض شدند و ریختند در حیاط گفتند روزنامه چاپ نمیکنیم، همان زمان محمد آقازاده اعتراض کرد و گفت عدهای میگویند این تحریریه این قدر بیعرضه است که از کارگران حمایت نمیکند، این را که گفت تحریریه هم به کارگران پیوست.
برای یک سکه؟
نه این بهانه بود. همه از سیاست کیهان به شدت ناراضی بودند. روزنامه به فحشنامه تبدیل شده بود. یوسفعلی میرشکاک علیه احمد شاملو مقالاتی تحت عنوان پیر سلطنتآباد مینوشت یا علیه سروش و حتی به خود خاتمی و رفسنجانی هم زیاد توهین میکردند. خلاصه در جریان این اعتراض قرار شد همه هجوم بیاورند دفتر اصغری. خبرش را فردا روزنامه سلام که تازه منتشر میشد چاپ کرد. اما قضیه خوابید چون بیبیسی اعلام کرده بود که کارکنان کیهان اعتصاب کردند و شاید امروز روزنامه منتشر نشود. فردای آن روز آقازاده و یکی دو نفر دیگر از تحریریه اخراج شدند، همین طور سه نفر از اعضای شورای اسلامی کار هم دستگیر شدند و خود شورای اسلامی کار هم تعطیل شد. این اتفاق زمینهساز رفتن نصیری و آمدن شریعتمداری به کیهان شد. در واقع قرار شد کسی بیاید که اوضاع را جمع کند. شریعتمداری وقتی آمد یک اطلاعیه داد که هر کسی بخواهد میتواند با دو ماه خدمت بازخرید شود که خیلیها رفتند. اما من و فرقانی ماندیم چون دیده بودیم اینها مدام میآیند و میروند، تصورمان این بود که این بار هم همین طور است. در حالی که شریعتمداری همان اول که آمد گفت این صفحه گزارش اصلا مورد تایید ما نیست و باید کنترل شود. اول که میخواست اصلا صفحه را تعطیل کند. صفارهرندی هم که به عنوان سردبیر آمد یک روز جلسه گذاشت و گفت این چه وضعیتی است اینجا، یعنی روزنامه مملکت اسلامیه؟ نمیبینم کسی برود نماز بخواند و اصلا وضعیت قابل قبول نیست.
تکلیف صفحه گزارش روز چه شد؟ گفتید که تیم جدید با سبک و سیاق صفحه به شدت مخالف بود.
طبق معمول ما همان گزارش معمول خودمان را مینوشتیم اما میدیدیم صفارهرندی رفته روی مطلب صفحهبندی شده یک خط قشنگ کشیده و کلی از گزارش را حذف کرده، این برای من تازگی داشت و اصلا قابل تحمل نبود. کاری که حتی نصیری هم نکرده بود اما گزارشهای ما به راحتی آن زمان قلع و قمع میشد. این قدر عصبانی میشدم به آقای مختاریان مسئول فنی میگفتم برای چی حذف میکنید، دلیلتان چیست؟ مختاریان هم از دور اشاره میکرد که خانم حرف نزن چیزی نگو اما صفارهرندی میگفت مثلا اینجا شما از مرفهین بیدرد نوشتید، من میگفتم وقتی از مساله گرانی قیمتها صحبت میکنم مگر مساله مرفهین بیدرد است؟
همینها باعث رفتن شما از کیهان شد؟
البته اینها که بود اما اتفاقی افتاد که باعث تشدید اختلافات شد این بود که یک روز خانم سونیا پوریامین از من دعوت کرد که در برنامهای که به مناسبت هفته زن از تلویزیون پخش میشد صحبت کنم. خانم جمیله کدیور از روزنامه اطلاعات و خانم گرامیزادگان سردبیر زن روز هم میهمانان آن روز برنامه بودند. در برنامه مطرح شد که زنان روزنامهنگار بعد از انقلاب خیلی پیشرفت کردند که من خیلی راحت و صریح گفتم نه من اصلا پیشرفتی نکردم، من با ۱۸ سال سابقه کار نهایتا شده بودم معاون دبیر سرویس و برای نوشتن هم دستمان بسته شده است. صدا و سیما هم بدون سانسور حرفهای من را پخش کرد. فردا که رفتم روزنامه دیدم صدیقی و فرقانی گفتند خانم شما چی گفتی؟ اینجا در جلسه شورای تیتر گفتند این خانم کیه رفته به اسم کیهان علیه ما صحبت کرده، برای چی این کار را کرده؟ صفارهرندی گفته برای همین فعلا اسمش پای مطالبش نخورد. گفتم یعنی اخراجم؟ گفتند نه چون گزارشگر نداریم جایگزین کنیم گفتند بمانی اما مطالبت بدون اسم کار شود. شنیده بودم که شریعتمداری گفته بود که من با مسوول شبکه آشنا هستم و میگویم که این سونیا پوریامین را بیرون کنند. این وضعیت که پیش آمد من خودم تصمیم داشتم که از روزنامه بروم اما خب فرقانی نیرو نداشت و هنوز خودش هم در فکر رفتن از روزنامه نبود. یک روز فرقانی من را صدا زد گفت خانم بدیعی برو با اینها صحبت کن مساله حل شود، گفتم من با اینها مساله ندارم، اینها با من مساله دارند. گفت نه حالا شما برو صحبت کن، چون صفارهرندی گفته این خانم بیاید صحبت کند. من هم رفتم پیش صفار، باور کنید برخوردها به شکلی بود که من همین طور مانده بودم. صفارهرندی گفت خانم شما حالا از آقای شریعتمداری انتقاد میکنید؟ ما فیلم را کامل دیدیم به شدت بد و علیه ما بود، علیه کیهان بود و ما نمیتوانیم بپذیریم. گفتم خب میخواهید چه کار بکنید، گفت ما شما را به هر حال تا به حال تحمل کردیم، هم شما وهم بقیه را. گفتم خب بگویید ما برویم دیگر. گفت نه من راه حل دیگری دارم. شما یک توبهنامه بنویسید خطاب به آقای شریعتمداری و تلویحا بگویید غلط کردم تا ایشان شما را ببخشد، گفتم آقای صفارهرندی مگر اتهام سیاسی به من زده شده که چنین کاری بکنم؟ گفت به هر حال این تنها راه حل است، گفتم باشد و آمدم بیرون. ماجرا را برای فرقانی که تعریف کردم یک دفعه دیدم از شدت عصبانیت قرمز شد و گفت یعنی چی این حرف، تو یک روزنامهنگار بودی، مگر چه کار کردهای؟ گفتم من میروم تقاضای بازخرید میکنم و مرخصی یک ماهه میگیرم. همان زمان هم پیشنهاد شده بود بروم روزنامه آفتابگردان، دیدم فرصت خوبی است. من که رفتم مرخصی فرقانی دست تنها مانده بود، از طرفی دانشگاه هم تدریس میکرد، این بود که فرقانی تماس گرفت با من که شریعتمداری گفته اگر تو به این شکل بروی بازتاب بدی پیدا میکند و فکر میکنند که با تو مشکل شخصی داشتهایم و با بازخرید هم موافقت نمیکنند، گفتم خب یعنی چی؟ گفت یعنی اگر نیایی سر کار حکم غیبت دارد و اخراج. این شد که من برگشتم و به نظرم خودم واقعا این بازگشت اشتباه بزرگی بود.
توبه نامه پس به کجا رسید؟
دیگر بیخیال شده بودند، چون همزمان شده بود با سومین جشنواره مطبوعات که من هم داور بودم و هم اثری که فرستاده بودم برنده شده بود. برای همین پیگیری قضیه یا اخراج من برایشان وجهه خوبی نداشت. اما مساله این بود که اصلا دیگر نمیشد کار کرد و موضوعات آبکی و سطح پایین بود، یا اگر نوشته میشد همه خط زده میشد. همه انگیزهشان را از دست داده بودند. در همین زمان فرقانی دکترا قبول شد و برای همین از روزنامه رفت، مدتی هم فریدون صدیقی دبیر سرویس گزارش شد اما او هم رفت.
بعد از صدیقی شما دبیر سرویس شدید؟
بله عملا همه کارها با من بود اما حکم دبیری سرویس را به من ندادند، همان زمان هم شورای سوژه در کیهان تشکیل شد مثل شورای تیتر که اقدام خوبی بود اما سوژههایی نبود که انتقادی باشد و بتوانی رویشان کار کن. یعنی اصلا سوژهها قابلیت کار گزارشی نداشت و بیشتر رنگ و بوی مقاله میگرفت. بیشتر هم درخواست میشد که درباره موضوعات مذهبی گزارش بنویسیم. از آغاز دهه هفتاد به نظرم سرویس گزارش کیهان مرد. فشار هم مدام بیشتر میشد، این بود تا دولت اصلاحات سرکار آمد و کیهان هم که به شدت علیه خاتمی بود. یک روز در سرویس نشسته بودم داشتم برای همکارم میگفتم دیدید اینها بالاخره این همه دشنام دادند به خاتمی اما او بالاخره پیروز شد. حرف من را به گوش صفار رساندند. صفار من را صدا زد و گفت این حرف را شما زدید؟ گفتم مگر غیر از این است؟ من همان زمان هم به اسم خودم برای روزنامههای اصلاحطلب مطلب مینوشتم. یک روز هم یکی از بچههای سرویس گزارشی نوشته بود که من تیتر و لیدش را تغییر دادم، بعد آمد شاکی شد که شما به چه مجوزی این تغییر را دادید و درگیری لفظی پیش آمد. من به او گفتم تو مزدور را گذاشتهاند اینجا تا در کار من اخلال کنی، او هم رفت و این را گذاشت کف دستشان. فردا که بازگشتم به من گفتند که شما در اختیار کارگزینی قرار گرفتهاید. کارگزینی گفت تو اخراج نیستی و میتوانی بروی در بخشهای دیگر کار کنی اما من تقاضای بازخرید کردم که کلی هم منت سر ما گذاشتند که شما در حکم اخراج بودید اما ما با ۴۵ روز حقوق بازخریدتان کردیم. من از کیهان که بیرون آمدم یک روز هم بیکار نماندم و بلافاصله رفتم روزنامه نشاط. در حقیقت بدترین دوران کاریم در کیهان دوره اخیر بود و بهترین دوران زمانی بود که فضای انقلابی در کشور وجود داشت و شورای سردبیری انتخابی بر روزنامه استیلا داشت. در سال ۶۰ هم با اینکه زمان جنگ بود اما میتوانستیم گزارشهای انتقادی به روش انکت تهیه کنیم.
نظر شما :