گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با محمود عسکریه، دبیر انجمن اسلامی کیهان (۲):می‌خواستیم کیهان را به صاحبان انقلاب تحویل دهیم

۱۵ مرداد ۱۳۹۱ | ۱۵:۴۹ کد : ۷۵۳۶ ۷۰ سال با روزنامه کیهان
انجمن اسلامی کیهان مسوول تصفیه روزنامه‌نگاران نبود...آمدن مهدیان به کیهان برای من معماست.
گفت‌وگوی تاریخ ایرانی با محمود عسکریه، دبیر انجمن اسلامی کیهان (۲):می‌خواستیم کیهان را به صاحبان انقلاب تحویل دهیم
تاریخ ایرانی: پس از گفت‌و‌گوهای «تاریخ ایرانی» با روزنامه‌نگارانی که به نقش انجمن اسلامی کیهان در تصفیه ۲۰ نفر از اعضای تحریریه این روزنامه در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ اشاره کردند، ایمیلی به سایت رسید که در آن آمده بود: «این یادداشت کوتاه به انگیزه اعلام آمادگی جهت افزودن برگی دیگر به پرونده «کیهان» از دوره اعتصاب ۶۲ روزه تا دست به دست شدن از کیهان دکتر مصباح‌زاده به کیهان شورای انقلاب اسلامی و بعد دولت مرحوم بازرگان و سرانجام "کیهان جمهوری اسلامی" و در ادامه... نوشته می‌شود. آنچه موجب شد سکوت ۳۰ ساله‌ام را بشکنم تا زوایایی از معمای مطروحه در "تسخیر کیهان مرحوم سحابی" را به قدر حقایقی که می‌دانم، روشن سازم یا کمی روشن‌تر نمایم، برون افتادن نامم از زبان سید بزرگوار آقای خاتمی با تعبیر "مطبوعاتچی خوب" بود (که به مذاق برخی هم خوش نیامد). نیز دیدم حال که جایی برای ثبت و تحلیل چرایی وقایع مهم وجود دارد، به خاک سپردن حافظه کسی که در کوران حادثه بوده نوعی جفا به حقیقت و نسل‌های آینده است و باز گذاردن باب لاف و گزاف و گاه دروغ‌زنی! با این یادداشت به وظیفه حرفه‌ای خود عمل کردم ان‌شاءالله!» و این سکوت پس از ۳۰ سال و چند روز بعد از این ایمیل شکسته و گفت‌وگو با محمود عسکریه انجام شد. بخش نخست گفت‌وگو با محمود عسکریه به نحوه ورود و فعالیتش در روزنامه کیهان گذشت. او در بخش دوم این گفت‌و‌گوی تفصیلی با «تاریخ ایرانی» از چرایی و چگونگی تشکیل انجمن اسلامی کیهان می‌گوید که او از اعضای موسس، دبیر و سخنگویش بود. این گفت‌و‌گو روایتی است از جدال انجمن اسلامی با تحریریه و تصفیه روزنامه‌نگاران کیهان.

 

***

 

انجمن اسلامی روزنامه کیهان چه زمانی تشکیل شد؟ اعضای موسس آن غیر از شما چه کسانی بودند؟ از تحریریه هم عضوی داشت؟

 

پاسخ را از قسمت آخر سؤالتان آغاز کنم. از تحریریه کسی جرات نمی‌کرد به انجمن اسلامی بپیوندد. بزرگانش جو خفقان حاکم کرده بودند. در حقیقت هسته اصلی انجمن اسلامی کارکنان روزنامه کیهان در اواخر پاییز ۵۷ که مطبوعات در اعتصاب ۶۲ روزه به سر می‌بردند، شکل گرفت. غربت مردم مسلمان در اجتماعات سران سندیکاهای مختلف، از نویسندگان گرفته تا کارگران و کارمندان، بوضوح عیان شده بود. در میان بدنه کیهان و بچه مسلمان‌ها زمزمه‌ای درگرفته بود و تقریبا همدیگر را پیدا کرده بودند. ظاهرا شاه و ساواکش از مسلمان‌ها بیشتر می‌ترسیدند که نمی‌گذاشتند در میان همکارانشان چهره شوند و به امور صنفی بپردازند. شاید هم مذهبی‌ها خودشان، مثل توده‌ای‌ها و دیگر گروه‌های چپ، در محیط‌های کارگری به دنبال کسب موقعیت‌های رهبری در اجتماعات کوچک اما حساس نمی‌رفته‌اند. البته شما نیامده‌اید این جور چیز‌ها بشنوید. طبیعی هم هست که نتوانیم در خلال یک گفت‌وگوی دارای موضوع مشخص، به تحلیل جامعه‌شناسانه پدیده‌ها نشسته، در مورد چرایی وقایعی حرف بزنیم که بروز و ظهور آن‌ها در جامعه ما عمومیت داشته، مختص کیهان نیست. باز هم می‌گذریم!

 

پیش از پیروزی انقلاب و در اوایل بهمن ماه ترکیب هیأت مؤسس شکل گرفته بود، مرامنامه و اساسنامه انجمن را نوشتیم که پس از ۲۲ بهمن ماه و در‌‌ همان سال ۵۷ منتشر شد و خیلی از انجمن‌های اسلامی کارخانجات و ادارات می‌آمدند اساسنامه انجمن اسلامی کیهان را می‌گرفتند تا بر پایۀ مفاد آن برای محل کارشان تشکلی در دفاع از انقلاب راه بیندازند. همین جا اذعان کنم که مرامنامه خوب و دقیقی هم نبود این سرمشق؛ اما کاچی بود و بهتر از هیچ! در دوره اعتصاب ۶۲ روزه مطبوعات، راه و رسم سران تحریریه که با همقطارانشان در روزنامه‌های آیندگان و اطلاعات تجمعاتی برگزار می‌کردند برای ما مشخص شده بود. در این نشست‌های محدود و معدود، بطور گزینشی تعدادی از کارگران و کارمندان هوادار و یا عضو سازمان‌های چپ و ارادتمندان محتاط شرکت داده می‌شدند. متاسفانه در تحریریه بازمانده یا به ارث رسیده از نظام شاهنشاهی، آدم جسور و قدرتمندی نبود که در برابر انحراف گردانندگان این جلسات بایستد. حرف و حدیثی هم اگر بین رفقا درمی‌گرفت، ریشه در دعوای احزاب و گروه‌های غیرمسلمان داشت. البته بودند کسانی که می‌گفتند ما مسلمانیم ولی در مرام و مواضع سیاسی توده‌ای هستیم! حتما در این جمع اصحاب فکر و فرهنگ که با همفکرانشان در بخش‌های فنی و اداری به حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر می‌رسید، مسلمان مرعوب هم داشته‌ایم. اصلا عضو مسلمان که سهل است، خلاصتان کنم این جماعت حتی یک آخوند هم داشتند به نام شیخ مصطفی رهنما، جمعیت تعاون با فلسطین راه انداخته بود و او هم قصه‌ای داشت این حضور ابزاری‌اش در مباحثات و مرافعات ما با اتحادیه چپ‌ها و ساواکی‌ها و ترسوها و نان به نرخ روز خور‌ها و بندگان قدرت حاکم، در روزگار جولان چپ، در تحریریه کیهان و... بنابراین اعضای هیات موسس انجمن اسلامی، بیشتر از بخش اداری و فنی روزنامه بودند. از اعضای موسس انجمن اسلامی، این آقایان را به خاطر دارم: حاج محمود خباز کارگر حروفچینی سربی، مرحوم جعفر محتشمی ویزیتور آگهی که ورزشکاری مطرح بود و بعد‌ها به کیهان ورزشی پیوست، حسین حجتی کارمند بخش لوگاباکس و از بچه‌های مسجد لرزاده، داوود نریمانی از بچه‌های مسجد دولت‌آباد و سرپرست ماشین افست رول ۲، محمود حداد که تربیت بدنی خوانده بود و همشهری هم بودیم، داود غرانوش از بچه‌های با سواد واحد تصحیح، سید احمد ترنجی، هادی ترنگان که صاحب کسوتی در کیهان بود و به دیانت معروف، ستار عرفانی از کارمندان واحد کامپیو‌تر، حسن پاکتچی از کارگران حروفچینی سربی اینترتایپ، جواد شمشکی با سواد و کمال از امور تعمیرات چاپ و نقاله، مسعود مکری که خیلی قطعه فنی و ابتکاری در جریان جنگ ساخت و در نبود آلمان‌ها برای تعمیرات دوره‌ای توانست چرخ‌های چاپخانه را سرپا نگه بدارد (یاد برادران ارمنی تعمیرات وارطان و ویگن هم به خیر که برای ما عزیز بودند)، علی اخگری از واحد طراحی که یک پای خود را در جریان جنگ تحمیلی از دست داد، و شاید چند نفر دیگر که الآن از خاطرم رفته و می‌دانم که از این سوال که گذشتیم، به یادم می‌آید.

 

همین جا اضافه کنم که انجمن اسلامی اولیه، ترکیبی کاملا خودجوش به معنای واقعی نه امروزی داشت. بنابراین خصوصیات اعضای مؤسس خیلی شبیه به هم نبود. هرکسی جوری برداشتی از دین و مسلمانی داشت. با این وصف بچه مسلمان بودند و مخلص انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی. این انجمن اسلامی شاید بیشتر به خاطر سخنگویش که من بودم، از سال‌های اولیه دهه شصت، کم کم تحت فشار قرار گرفت و البته ریشه‌های بیرونی هم شاید داشت. انجمن از هیاهوی سیاسی هر روزه افتاده بود. نفرات جدیدی به میدان آمده بودند و می‌خواستند احیایش کنند. جای یک تشکل صنفی مقتدر و رسمی در کیهان خالی بود. پرداختن به امور معیشتی برای انجمن مقدور نبود. باید گفت در سال‌های ۵۸ تا ۶۰ مقاطع حساسی که «نان و مسکن و آزادی» ابزار می‌شد و مدیریت کیهان هم بهم ریخته بود، انجمن به این امور می‌رسید. اما بحث این‌ها نبود. برادرانی انجمن اسلامی را می‌خواستند و حتما برای خدا. بنده به سهم خودم عملا مقاومتی در برابر این جریان نداشتم. در واقع برای ماندن در این تشکل انگیزه و منطقی نداشتم. در برابر آقای خاتمی و شهید بزرگوار حسن شاهچراغی، راستش را بخواهید حجتی و حرفی نداشتم تا در انجمن بمانم و سخنگویی کنم. این وظیفه را وقتی نهاد‌های مردمی خودجوش‌تر بود، و کسی نبود که بر دوش بگیرد، شبانه روز انجام داده بودم.

 

 

برای تشکیل انجمن اسلامی و بعد اخراج تعدادی از اعضای تحریریه، با انقلابیونی مثل دکتر بهشتی مشورت نکردید؟

 

شما مسایل دوره انقلاب را می‌آورید در ظرف زمانی امروز، بویژه این سال‌های اخیر و پرسش‌هایی می‌کنید که از میان آنچه پیش از این گفتم، به روشنی قابل کشف است. خیر! با هیچکس برای تشکیل انجمن اسلامی جز عقل و احساس و وجدانمان مشورت نکردیم. اصلا اگر قرار بود برای انجام هر وظیفه روشن و بر زمین مانده انقلابی در مسیر اسلام و امام خمینی، با این و آن مشورت کنیم که انقلابی نمی‌شد و شاه یا فرزند ارشدش هنوز بودند. البته که در اطراف ما هم اتفاقی نمی‌افتاد و همه چیز آروم بود! با این وصف، به صورت صریح‌تری به این ابهام پاسخ می‌دهم. من آقای دکتر بهشتی را بعد‌ها در کسوت عضو شورای انقلاب در مجلس «بررسی نهایی پیش‌نویس قانون اساسی» دیدم و شکایت حاج حسین مهدیان را کردم و گفتم به امور روزنامه وارد نیست، کیهان از هم می‌پاشد اگر بماند. خبرنگار پارلمانی کیهان بودم. سعید مرآت عکاس قدیمی کیهان هر روز با من به مجلس می‌آمد. آنجا همه بزرگان انقلاب و کشور از روحانی و مکلا، حضور داشتند. هنوز دولت مرحوم بازرگان بر سر کار بود. اینطور نبود که بعد از وارد شدن شوک به تحریریه همه چیز در مسیر استقلال و آزادگی به پیش برود. دوباره گرفتار جور دیگری از وابستگی گروهی و فکری شده بودیم که برای پیشبرد اهداف خود می‌خواست از یک امکان ملی، استفاده کند. هم دعوای فیلسوفانه مرحوم دکتر احمد فردید با دکتر سروش به دلیل ورود نمایندگان فکری‌شان به تحریریه روزنامه کشیده شده بود، هم گروه‌های ریز و درشت آمده بودند از این گوشت نذری برای تفکر و گروه متبوعشان آشی بپزند. باور کنید بر اثر بی‌کفایتی مدیریت وقت، ما دوباره توده‌ای تازه وارد به تحریریه داشتیم. نام نمی‌برم. حتی ما با ارگانی شدن کیهان به نفع حزب جمهوری اسلامی که اقتداری داشت، مخالف بودیم. جنبش مسلمانان مبارز یک نماینده به کیهان فرستاده بود. طنز ماجرا این است که معرف این جوان جویای نام و اشتهار، به دست محوری‌ترین عامل حزب جمهوری اسلامی به کیهان آمده بود. در این هردمبیل و بی‌سامانی شما فکر می‌کنید چنان مقامات ارشد انقلاب اسلامی به هوش بودند که برای دست به دست شدن کیهان از یک نظام برافتاده به یک نظام جدید، از قبل فکری بکنند و لحظه به لحظه جریان پیشرفت امور را رصد کنند و به عواملشان خط بدهند؟ اصلا انقلاب اسلامی هیچ پایگاهی جز مساجد نداشت و مساجد هم نیرو‌های انقلابی را برای حفظ امنیت می‌خواستند و امام خمینی هم بیش از هر چیز می‌خواستند اول از همه جان و مال مردم محفوظ بماند. تازه در همین زمینه مسایل انتظامی که دست مساجد و کمیته‌ها بود کلی مشکل وجود داشت. من خودم یکی از چپ‌های نشاندار تحریریه را با اسلحه و مهمات کافی دیدم که داشت در مقابل امجدیه ساعت یک نیمه شب، جولان می‌داد!

 

 

در تشکیل انجمن اسلامی کیهان چه دلایل و انگیزه‌هایی داشتید؟ یعنی نگران رویکردهای تحریریه بودید؟

 

نه نگران نبودیم! مطمئن بودیم که این ره به ترکستان می‌رسد. می‌دانستیم که کیهان عنقریب توقیف و تعطیل می‌شود. اساسا این تازه به دوران رسیده‌ها، حتی برخی کسانی که بعد از ۲۵ اردیبهشت ۵۸ به کیهان آمدند، در مسیر مبارزه با آزادی بیان و قلم، قدم بر داشتند. با خامی‌ها و رفتارهای خلاف موازین شناخته شده حرفه‌ای و مورد اجماع در حوزه اخلاق و سیاست، ابتدا روزنامه کیهان را به خانه تکانی کور و شتابزده واداشتند و بگذارید از عمق ادراکم بگویم که با پیامدهای آن، عملا و شاید ناخواسته، موجب شدند کارکرد سازنده «آزادی بیان و قلم» به عنوان یکی از لوازم مهم توسعه همه‌جانبه و پایدار ایران عزیزمان، زیر سؤال برود. این جماعت همیشه طلبکار و همواره مخالف، نمی‌دانم به اتکای کدام آورده فردی و گروهی متناسب با مصالح و منافع ملی، روزنامه‌نگاری مستقل را برای سال‌های بعد از ۵۷ و ۵۸ به چالش کشیدند؟ انجمن اسلامی را تشکیل دادیم چون می‌خواستیم کیهانی که داشت بندهای نظام شاهنشاهی و دربارش را از دست و پایش باز می‌کرد، بندهای تازه‌ای به دست و پایش بسته نشود. ما احساس می‌کردیم و با دلایل روشن می‌دیدیم آنچه در بیرون کیهان اتفاق می‌افتد، با آنچه در این چاردیواری جریان دارد، هر روز بیشتر از روز پیش، فاصله می‌گیرد. بیایید آرشیو کیهان را بگذاریم جلومان و ببینیم چه راهی می‌رفته. دوستانی هم که دفاعی دارند و غبطه می‌خورند که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت، بیایند در جلسه‌ای کار‌شناسی بنشینیم و ببینیم کیهان در مسیر تامین کدام اهداف بوده، بررسی میزان آزادی بیان با عنایت به قواعد بازی و الزامات دموکراسی لیبرال غربی که کعبه آمالشان بوده وقتی همه چیز مستند است، خیلی دشوار نیست. از تاریخ شفاهی هم درگذرید.

 

اجازه بدهید با ذکر یک مصداق، ادعایم را اثبات کنم. یکی دو ماهی قبل از ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ پرچمداران تحریریه، کارمندان کیهان را جمع کردند در وسط حیاط و با صدور بیانیه همبستگی، خواستار تشکیل حکومت دموکراتیک خلق ایران شدند. کارمندان و کارگران کیهان هم باید می‌گفتند قبول است و دست می‌زدند. این حرکت واضح‌ترین نماد شکاف عمیق درون و بیرون کیهان در شرایطی است که این جماعت حتی نتوانسته بودند در دوره اعتصاب ۶۲ روزه‌شان، بدون دریافت کمک‌های مردمی، نان بخورند یا دندان روی جگر بگذارند و لااقل از این حیث هم وامدار مردم نشوند. باور کنید در خلال ماه‌های اسفند ۵۷ و فروردین تا ۲۵ اردیبهشت ۵۸ برخی از مردم معترض به خط مشی روزنامه، فیش بانکی در دست می‌آمدند و می‌گفتند ما به کمونیست‌ها و ساواکی‌ها کمک نکردیم. پولمان را پس بدهید تا در راه انقلاب خمینی هزینه کنیم و در این مواقع می‌دیدیم که شیخ رهنما می‌آید جواب بدهد تا مردم معترض، آرام گیرند.

 

 

این نگرانی می‌تواند مبنای تشکیل انجمنی خارج از تحریریه شود که بیشتر اعضایش از کارکنان اداری و فنی روزنامه هستند و بیاید و برای تحریریه خط مشی تعیین کند که چه بنویسند یا چطور بنویسند؟ کارکنان اداری و فنی روزنامه چطور می‌توانند درباره محتوای روزنامه نظر بدهند یا بخواهند چیزی را تحمیل کنند؟

 

باز هم از آخر سؤالتان شروع می‌کنم. با این استدلال، مردم کوچه و خیابان چه حقی داشتند برای دربار و سازمان برنامه و دولت رسمی کشوری با نظام ۲۵۰۰ ساله، تعین تکلیف کنند؟ بر این پایه استدلال، به من بگویید آیا تکلیف دانشگاه و سیستم آموزش عالی کشور را یک عده دانشجو می‌توانند تعیین کنند؛ در حالی که باید در برابر اساتیدشان بایستند؟ آنچه در ماه‌های پس از انقلاب تا ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ رخ داد، دنباله بلکه جزیی از انقلابی بود که در مقیاس کشوری جریان داشت و هنوز از نفس نیفتاده بود. اعضای تحریریه بطور یکدست و تمام قد، در مقابل انقلاب مردم ایران به اسم مردم و خلق ایران، ولی به کام شرق و غرب عالم، ایستاده بودند. آیا بدون استقلال فکری و درک شرایط حاکم بر کشور، می‌توان گفت که داشته‌اند از آزادی بهره می‌بردند و مردم هم ماموریتشان همین بود که با مدیریت و رهبری یک روحانی بلند پایه مبارزه کنند، دربار شاه و سلطه محرمعلی خان را بشکنند، آزادی را به ارمغان آورند و دو دستی تقدیم کنند به حزب توده، چریک‌های فدایی خلق، اعوان و انصار ساواک، و..؟ یعنی کسی هست که بگوید مردم باید به خانه‌هایشان می‌رفتند و منتظر می‌ماندند تا دست‌پخت دوستان منتشر شود و حد خود نگه می‌داشتند و تازه اگر نیمچه سوادی داشتند، پا روی پا می‌انداختند و روزنامه می‌خواندند؟! در کدام کشور انقلاب کرده چنین رویه‌ای و سابقه‌ای وجود داشته که حالا باید ملت ایران اسلامی این سرمشق را می‌پذیرفت؟ افزون بر این، تکلیف پرولتاریا و صلاحیتش برای حاکمیت چه می‌شود؟ حالا چه کسی گفته که تحریریه به عنوان بخشی از زنجیره تولید روزنامه، تنها قسمتی است که تعیین کننده خط مشی است؟ زمان مرحوم مصباح‌زاده هم چنین روالی بوده، اگر اعضای تحریریه سیاستگزاری می‌کرد‌ند که پای ضرورت پاسخگویی تک تک آن‌ها به میان می‌آید. پس چرا وقتی در موضع پاسخگویی نسبت به عملکرد سالیان دراز پیش از انقلاب قرار می‌گرفتند و می‌گیرند، توپ را به زمین مصباح‌زاده، ساواک و محرمعلی‌خانش می‌انداختند و می‌اندازند؟ این حرف‌ها، بوی خامی می‌دهد و زدن و شنیدنش دردی از جامعه امروز و نسل‌های آینده دوا نمی‌کند.

 

با تاکید چند باره می‌خواهم بگویم که بحث بر سر تفاوت دیدگاه بین من و همه کسانی که در کیهان کار می‌کردند و به انقلاب دل بسته بودند، با اعضای ریز و درشت تحریریه نبود. ما نمی‌گفتیم که بیایید همگی مثل هم فکر کنیم. طبیعی است که این یعنی صورت دیگری از استبداد! ما به این اصل معتقد بودیم که کیهان با همه موجودیتش، باید مستقل و به دور از گرایشات و تعهدات حزبی و مسلکی باشد. همه ما کیهانی‌ها، میراث به جا مانده از کیهان زمان شاه و دوران حاکمیت استبداد بودیم. صاحب کیهان حالا فرقی نمی‌کند که سناتور مصباح‌زاده بود یا شاه و دربارش، از ایران رفته و آن قصه بلند استبداد، به پایان رسیده، بگویید که آیا بی‌صاحب شده؟ می‌تواند یکی از بزرگترین و حساس‌ترین مؤسسات مطبوعاتی کشوری به امان خدا‌‌ رها باشد. حتما صاحبی می‌خواهد. احتمال می‌دهم بلکه مطمئنم که تا اینجا هم با گروه مقابل اختلاف نداشتیم. اختلاف بر سر نحوه تقسیم این میراث بزرگ بود. آن‌ها به سهمی متناسب با وزن و اندازه‌شان راضی نبودند. هیچ دانگی از این مایملک آزاد شده را حاضر نبودند به مردمی بدهند که یکی دو ساله شاه و ارتش و ساواکش را در هم شکستند. کیهان شش دانگ شده بود مال آن‌ها. در این تحریریه همه بودند الا بچه مسلمان‌ها. یا اگر مسلمانی بود، مرعوبش کرده بودند. نمی‌دانم چرا به جای بنده بی‌لیاقت، یکی از این ژورنالیست‌های حرفه‌ای و استاد، زحمت به کرسی نشاندن حرفی با این استدلال روشن را نمی‌کشید؟ در درون تحریریه اختلاف و دعوا بر سر سهم‌خواهی بیشتر میان اتحادیه کمونیست‌ها، درباریان و ساواکی‌ها، مائوئیست‌ها، خلق مسلمانی‌ها و.. بود اما نمی‌دیدیم کسی جسارت کند و بگوید یک ملت هم داریم این بیرون تحریریه ۱۰۰ متری و ۱۰۰ نفره شما که صاحب اصلی کیهان است.

 

کیهان داشت از دست اصحاب نظام شاهنشاهی خارج می‌شد اما با آن روند که در پیش گرفته بود، به دست صاحبان انقلاب نمی‌افتاد، اتفاقی نمی‌افتاد جز اینکه تعطیل می‌شد. مگر وقتی کارد ملت و امام پر حوصله و با سعه‌صدرش به استخوان می‌رسید، می‌ایستادند و تماشا می‌کردند که دوستان هر چه می‌خواهند بتازند آن هم روی آرمان و ایمان مردم؟ یعنی کیهان از دانشگاه‌های کشور مهم‌تر بود که بالاخره در برابر همین نوع زیاده‌طلبی‌های سیاسیون منفک از مردم، سه سال به تعطیلی کشیده شد؟ همه زیان کردند و در صدر فهرست زیان‌دیدگان، آنان که بستن دانشگاه را مشروعیت بخشیدند. کیهان هم به همین جا می‌رسید، نمی‌رسید؟ یعنی اگر انجمن اسلامی تشکیل نشده بود الان سردبیر کیهان آقای هوشنگ اسدی یا سرکار خانم نوشابه امیری بودند؟

 

نه فقط از فضای صفحات روزنامه به صورت خودخواهانه و بهتر است بگویم ساده‌لوحانه استفاده می‌کردند، بلکه هر روز به مناسبتی، پارتی حزبی داشتند و از امکانات کیهان برای برگزاری میتینگ‌هایشان استفاده می‌کردند. حتما انتظار هم داشته‌اند که انتظامات مؤسسه و کارگران، امنیت مراسم بزرگداشت شهدای راه کارگر و توده‌ها و خلق‌های زحمتکش ایران را تأمین کنند! معلوم است که این کار‌ها یعنی خیالبافی و زندگی در اوهام.

 

باور کنید که گاه فکر می‌کنم اگر مصباح‌زاده، با‌‌ همان کسوت سناتوری‌اش، در کیهان مانده بود خیلی عاقلاته‌تر عمل می‌کرد و تسلیم اراده ملت می‌شد. کار قره‌باغی را می‌کرد و بی‌جهت خودش را به مهلکه خودخواهی و خودبزرگ‌بینی، نمی‌انداخت؛ کیهان را به صاحبانش تسلیم می‌کرد. آیا این کسانی که از قید محرمعلی خان آزاد شده بودند، داشتند با این مواضع لجبازانه و کژی‌های کودکانه، از مردم و رهبر انقلاب، اینگونه تشکر می‌کردند؟ اگر قرار بود با یک بار «هو» کردن مصباح‌زاده او از کیهان برود و جماعتی که هو می‌کنند صاحب کیهان شوند، کار انقلاب و به ثمر رسیدنش خیلی آسان بوده! اگر به این سادگی‌ها بود که قبل از خروشیدن مردم در مساجد و تکایا، فرار سربازان از خدمت به حکم امام، راهپیمایی بزرگ روز عید فطر پس از نماز عید به امامت شهید مفتح و... می‌شد صاحب کیهان را با یک «هو» بیرون کرد و مالش را تصاحب کرد، چرا قبلا نکردند؟! چون باید پای مردم اکثرا مسلمان وسط باشد، آن هم خستگی‌ناپذیر و عاشقانه به برکت ایمان راسخ به فتح. خلاص!

 

ما معتقد به روزنامه آزاد و مستقل بودیم. به تحریریه می‌گفتیم این جریان سیاهکل به این اندازه هست که برایش در سلف سرویس کیهان مراسم می‌گیرید؟ بگیرید اما چرا فقط برای بیژن جزنی؟ برای آیت‌الله سعیدی و آیت‌الله غفاری هم مراسم برگزار کنید. برای شهدای انقلابی که هنوز در جریان است هم مجلسی بگیرید. آن‌ها جواب می‌دادند که هر کسی و گروهی برای بزرگان و مبارزان خودش مراسم می‌گیرد، شما هم بروید بگیرید! می‌بینید منطق و جزمی‌اندیشی و کور باطنی را؟ می‌بینید که چقدر بچه مسلمان‌ها هیچ کاره بودند در اوج انقلاب؟

 

شما در این فضا می‌توانستید زندگی آرام و همراه با امید داشته باشید؟ شما بودید چه می‌کردید؟ آن‌ها که بودند در راس تحریریه و معلوم شد که اگر مملکت را در دست داشته باشند، جز خودشان برای احدی حقی قایل نیستند. این عکس امام چاپ کردن که با این تعقیبات می‌شود قرآن بر نیزه کردن. یعنی داشته‌اند کار حرفه‌ای می‌کرده‌اند؟ اگر حرفه‌ای بودند که می‌فهمیدند با عکس امام وقتی تیراژ روزنامه رکورد می‌زند این یک نوع سنجش افکار است و روزنامه‌نگار حرفه‌ای قاعدتا نمی‌تواند به افکار عمومی بی‌توجه باشد! ولی توجه نکردند و کیهان و اکثریت کارکنانش را در بن بست قرار دادند. این کسان مسبب همه نامرادی‌های بعدی در عرصه روزنامه‌نگاری آزاد هستند چون آزاده هم نبودند.

 

ما همه این حرف‌ها را با نمایندگان تحریریه می‌زدیم. خیلی هم گشاده رو با آن‌ها برخورد می‌کردیم. مذاکره انجمن اسلامی با تحریریه بعد از پایان اعتصاب مطبوعات و قبل از ۲۲ بهمن شروع شد. یکی از نمایندگان تحریریه آقای مهدی سحابی بود و دیگران هم گاه در جلسات مباحثه شرکت می‌کردند. مذاکرات راجع به محتوای روزنامه در بیشتر شماره‌های روز بود. بیشتر مواقع می‌رفتند که جبران مافات کنند، اما در تحریریه تا ۲۵ اردیبهشت بر‌‌ همان پاشنه چرخید تا از جا کنده شد. شما به قسمت‌هایی از نوشته مرحوم سحابی نگاه کنید، به نوعی او هم بر جدال بی‌پایان همقطارانش در تحریریه انگشت تایید می‌گذارد.

 

 

تا اینکه کیهان، مقاله آیندگان در آن شماره سفید را چاپ کرد و مذاکرات به خط آخر رسید.

 

همینطور است. کیهان پس از انقلاب روزهای پر التهابی را می‌گذراند، مذاکرات ما با تحریریه هم ادامه داشت تا رسیدیم به اردیبهشت ۵۸. در آن موقع روزنامه آیندگان توسط امام خمینی با این عبارت که «من دیگر آیندگان نمی‌خوانم» تلویحا تحریم شد. آیندگان هم روزنامه‌ای در ۴ صفحه چاپ کرده بود که یک مطلب داشت و سه صفحه دیگرش سفید بود که توزیع هم نشد. دولت قدرتی نداشت که از توزیع آن جلوگیری کند، به فرض اینکه دلش هم بخواهد. موزعین و حتی باربری‌ها این شماره از روزنامه برجا مانده از داریوش همایون را بایکوت کردند. در این فضا و شرایط، فردای آن روز عین متن روزنامه آیندگان را در کیهان منتشر کردند. این کار دیگر تیر خلاص بود. کار به جایی رسید که مصالحه با مدیریت تحریریه امکان‌پذیر نبود. افرادی در تحریریه، ما را به این نقطه رسانده بودند.

 

 

در اولین شماره کیهان پس از تصفیه آن ۲۰ روزنامه‌نگار نوشته شده بود: «آرشیو کیهان در دوره انقلاب خود گواه بر این است که در چند واقعه حساس و دردناک برخی از خبرنگاران و نویسندگان و دست‌اندرکاران هیات تحریریه با درج مطالب خلاق واقع و انقلاب‌شکن نظیر جریانات سنندج و گنبد، برخلاف روح و محتوای انقلاب اقدام و عمل نموده و به طور موثر و عملی، صفی از افراد منافق و ضدانقلابی و آریامهری در مقابل ملت قرار داده‌اند.» مساله «درج مطالب خلاف واقع» بود یا تفاوت نگاه شما و تحریریه به وقایعی مثل سنندج و گنبد؟

 

از این دست مشکلات با تحریریه زیاد داشتیم. در تحریریه نمایندگان همه احزاب بودند. حزب خلق مسلمان هم بی‌سهم نبود. با حروف ۸۶ تیتر زده بودند «دو رهبر» امروز با هم دیدار کردند. عکس امام خمینی و آیت‌الله شریعتمداری را هم که مربوط به این ملاقات بود، کنارش چاپ کرده بودند. ما رفتیم گفتیم قصد شما انشقاق در رهبری است. کدام انقلاب دو رهبر داشته که شما چنین تیتری زده‌اید؟ مسلمانی آن‌ها هم کار دست ملت می‌داد، این کار‌ها به نفع هیچ کس نبود، حتی آیت‌الله شریعتمداری. این کار‌ها یعنی کار حرفه‌ای؟ ضمنا من این حکم را ننوشته‌ام و انجمن اسلامی آن را صادر نکرده بود!

 

 

شما چه نقشی در تهیه فهرست ۲۰ نفره تصفیه روزنامه‌نگاران داشتید؟

 

لیست اخراج روزنامه‌نگاران تهیه شد و در کیهان چرخید. به دست من هم رسید و من هم کنار دو اسم علامت زدم و اسمم را نوشتم که معلوم باشد من نوشته‌ام. مسئله این جور چیز‌ها نیست. این نوع پرداختن به امور گذشته آدم را به فضای بازجویی می‌برد. کندوکاو در گذشته باید به «پند و عبرت» برای حال و آینده برسد. اینکه من لیست دادم یا حسن و حسین، چیزی را حل نمی‌کند. مشکل‌‌ همان بود که گفتم. حالا این وسط هر کس داشته استفاده خودش را می‌کرده و آمده فهرست ساخته و انداخته گردن این و آن، بعید نیست. هیچ کس متهم نیست جز به قول امیل دورکهایم وجدان و شخصیت جمعی تحریریه مقطع مورد بحث. حالا بدون اینکه «پدیده» و «واقعه» را از ظرف زمانی خودش بکنید و بیاورید به سی و چند سال بعد، بروید هرچه گفتم را چند بار بخوانید، سپس آرشیو روزنامه را بردارید، صفحه به صفحه و سطر به سطر، حتی بین سطور را بخوانید. آن وقت به حقیقت عرایض من می‌رسید.

 

 

اما اکثر اعضای تحریریه کیهان در آن دوره، انجمن اسلامی را مسوول تهیه این فهرست می‌دانند.

 

آنچه در کیهان اتفاق افتاد، در خوشبینانه‌ترین قضاوت، نتیجه فوران احساسات شماری از نخبگان مطبوعات کشوری از بند رسته بود. روزنامه‌نگارانی که نمی‌دانستند و نیاموخته بودند از آزادی‌های سیاسی چگونه استفاده کنند. آن‌ها همواره تحت سانسور رسمی کار کرده بودند. همیشه بزرگتر و ممیز بر کارشان نظارت کرده بود. حالا خودشان بودند و مقامات ارشد احزاب و دستجات سیاسی بیرون از کیهان که برای این تازه به آزادی رسیده‌ها بت و قطب به حساب می‌آمدند. یک عضو زندان کشیده و تازه آزاد شده به برکت مبارزات مردم ایران، می‌توانست همه تحریریه را تحت سلطه درآورد ولو اینکه در جمع اعضای تحریریه، هم حزبی چندانی نداشته باشد. نزدیکی بیشتر به حزب توده و سرانش پرستیژ می‌آورد. در این فضا و شرایط، پالوده خوردن با کیانوری و احسان طبری، کور را شفا می داد. رفت و آمد به حزب توده یا سازمان چریک‌های فدایی خلق، یا اداره کردن نشریات ارگانی این گروه‌ها، در تحریریه روزنامه کیهان، ارشدیت و مرجعیت می‌آورد.‌ گاه دو رفیق توده‌ای بر سر میزان نزدیکی به مقامات عالی حزب خود، رقابت می‌کردند و برای یکدیگر، در کیهان و حزب، هر دو، می‌زدند. این وسط یک جماعت کمتر سیاسی و بیشتر وابسته به تشکیلات امنیتی شاه یا دارای سر و سر با مصباح‌زاده، یا دارای آلودگی‌های شخصی، فقط به درد رای دادن می‌خوردند و دبیر و عضو شورای سردبیری تراشیدن. این تحریریه به نظر من بیمار بود. انواع گره‌ها و عقده‌ها از عقده خودبزرگ‌بینی گرفته تا خودکم‌بینی، مثل خوره به جانش افتاده بود. جوان‌تر‌ها جرات اظهارنظر مخالف جو حاکم نداشتند. حالا دیگر دو دلیل برای احترام به بزرگتر‌ها داشتند، دلیل اول سابقه بیشتر کار سیاسی و حزبی رفقا بود، پیشکسوتی در کار روزنامه هم از طرف دیگر هنوز بی‌رنگ نشده بود. رحمان هاتفی، با توجه به سابقه معاونت امیر طاهری، باید به حزب توده نزدیک‌تر می‌شد تا از رفیق هم‌حزبی خود در تحریریه، کم نیاورد. این وسط، فریدون گیلانی و هم‌فکر هنرمندش با برگ چین کمونیست بازی می‌کردند...

 

این تحریریه با همه جلال و جبروتش برای خودشان و متاسفانه برخی تازه واردان که مجذوب و افسونش شده‌اند، مثل کبک سرش را کرده بود زیر برف و داشت به بیراهه می‌رفت. روش و منش تحریریه در چند ماهه اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قابل دفاع نیست. همانطور که پیشتر گفتم، در شرایطی که کشورمان در تب و تاب بود آن‌ها نتوانستند از آزادی قلم و بیان، استفاده کنند، آن را پاسداری کنند. آن را چابک و تناور سازند و به نسل بعد بسپارند. مهم این نیست که چه کسی یا گروه و انجمن یا مقامی این لیست را نوشته؛ این شوک باید به تحریریه وارد می‌شد. این کار را با هزینه کمتر بایستی که خودشان می‌کردند که نکردند. کارشان قابل دفاع و توجیه نیست. ظاهرا طلبکار هم هستند؟

 

مثل اینکه شما به اکثریت اعضای تحریریه در آن دوره دسترسی دارید. لطفا همین الآن اگر می‌توانید، اگر نمی‌شود بعدا بروید لیست ۲۰ نفره مورد بحث را بگذارید مقابلتان، ببینید بعد از برکنار شدن از تحریریه کیهان به دلایلی که عرض کردم، چه سرنوشتی داشته‌اند. بروید تحقیق کنید و ببینید هم این ۲۰ نفر و هم بقیه اعضای تحریریه که از ۲۵ اردیبهشت ۵۸ به مدت ۲ ماه اعتصاب کرده بودند، در حالی که رهبر فقید انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی رحمت‌الله علیه، اعتصاب را به هر نحو و به هر دلیل حرام اعلام کرده بودند، کوچکترین تاوانی بابت این حرکت خود پرداختند، مثل محرومیت از کار، تحصیل، تدریس، دریافت حقوق بازنشستگی، دریافت مزایای سنوات و بازخرید سابقه کارشان در کیهان، ممنوعیت فعالیت مطبوعاتی و نشر کتاب و مقاله، و...؟ شما فقط موقعیت شغلی و اجتماعی آن‌هایی که به مناسبت ۷۰ سالگی کیهان در سایت «تاریخ ایرانی» مصاحبه و مطلب دارند را در این سال‌ها و پس از واقعه ۲۵ اردیبهشت ۵۸، ملاحظه دقیق و مصداق به مصداق بفرمایید و به من بگویید که متناسب با زیان وارده به امنیت کشور، آسیب به انقلاب اسلامی، آزرده ساختن روح و روان و امنیت خاطر آحاد جامعه در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ ایران، آیا مورد چه آزار و ایذایی قرار گرفته‌اند؟ بخاطر سوءعملکردشان کی و در کجا بازخواست شده‌اند و یا تنزل درجه و منزلت اجتماعی یافته‌اند؟ همه‌شان از اساتید هستند و مورد وثوق تمام دولت‌هایی که در این سال‌ها، با خط و ربط مختلف بر سر کار آمده‌اند تا این آخرینش! یعنی می‌فرمایید دوز جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در روزنامه‌های ایران و جام جم و... پایین‌تر از روزنامه کیهان بوده در سال‌های گذشته؟ روزنامه ایران که استاد بلوری، ظاهرا در آن کار می‌کرده‌اند و اسما معاون سردبیرش بوده‌اند و شاید عملا سردبیرش، ارگان دولت همین نظام بوده و هست که در روزهای پر مخاطره قبل و بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ مورد هجوم شما و یارانتان قرار گرفته بود. مگر نکردید هر چه را که می‌توانستید؟ کردید ولی نه شاه برگشت و نه جمهوری دموکراتیک خلق‌ها برپا شد. اتحاد جماهیر شوروی هم درهم شکست و شما هنوز بر این باورید که مورد هجوم عوام قرار گرفتید در حالی که داشتید شرافت قلم پاس می‌داشتید. واقعا به رسالت خود در مقطعی که اعضای تحریریه هر یک، کیهان را به سویی می‌کشیدند عمل کردید؟ خودتان می‌دانید که به هیچ کدامتان اعم از اخراجی و اعتصابی، ظلم و اجحافی نشد تا آنجا که من می‌دانم. حتی یک مورد نیست که بدون دریافت مبالغ بالا و در آن زمان چشمگیر، از کیهان رفته باشد. تازه، بعد از بازخرید شدن آن‌هایی که شرایطش را داشتند به حقوق بازنشستگی هم رسیدند. خود من به همه افراد داوطلب کمک کردم تا اگر حق بیمه مدتی از دوران کارشان در اوایل استخدام در کیهان پرداخت نشده، این معوقه پرداخت و مقدمات برقراری حقوق بازنشستگی‌شان با استفاده از قانون بازنشستگی پیش از موعد، فراهم شود.

 

حتی یک بار هم به این موضوع فکر نکرده‌اند که بخش کلیشه‌سازی و نایلوپرینت در بخش فنی، دربست در ید بچه‌های انجمن اسلامی بود. آیا نمی‌توانستند کار را زمین بگذارند و مثلا گراور آخرین مطلب روزنامه داریوش همایون در کیهان چاپ نشود؟ آن روز، مهدی ایزدی سرپرست واحد کلیشه و گراور از من پرسید که روزنامه تحریم شده توسط امام را آورده‌اند که کلیشه کنیم، اگر انجام بدهیم آیا کار حرام کرده‌ایم؟ گفتم من که مجتهد نیستم آقا مهدی، ولی به نظرم کار نکردن یعنی اعتصاب و اعتصاب، حرام اندر حرامه در این موقعیت! انجمن اسلامی با اینکه در بخش فنی پایگاه مستحکمی داشت با این حکم امام عملا دستش بسته بود، باید دست‌پخت آقایان مدعی آزادی را تولید می‌کرد و جیکش در نمی‌آمد، بعد ظهر که روزنامه در می‌آمد باید می‌رفت محتوای آن روز را می‌دید و نقد می‌کرد. حالا شما به من بگویید کجای این کار یعنی فشار، آن هم فشار از بیرون در تحریریه سال ۵۷ و ۵۸. در آن فضا مدیریت واحدی در کشور وجود نداشت که بگوییم در داخل یا خارج کیهان تصمیم بگیرد که چه کسانی اخراج شوند. بعضی از این اسامی در فضایی احساسی و هیجانی وارد لیست اخراجی‌ها شدند. در کیهان آن زمان چندین جریان وجود داشت. غیر از تحریریه که در اختیار گروه‌های چپ بود، جریان مصباح‌زاده موسس کیهان هم بود که با وجود اینکه خودش خارج از کشور بود اما دست از کیهان نشسته و دل از کیهان نکنده بود. مصباح‌زاده اعوان و نزدیکانی داشت که بر کیهان حاکم بودند. مسوول بخش فنی کیهان مهندس لاچینی بود، بخش مالی در اختیار مرحوم ارفعی بود، توزیع شهرستان‌ها دست آقای تبریزی بود، علاوه بر آن کارگران ارشد کیهان شیفته مصباح‌زاده بودند. اصلا در زمان انقلاب کیهان ۵۲ نفر بورسیه داشت و حتی پسر آقای خباز عضو انجمن اسلامی هم از بورسیه‌های کیهان بود. در بخش تحریریه کیهان فردی مثل رحمان هاتفی از منظر سازمانی هنوز مشروعیت داشت آن هم نه بخاطر رای اعضای تحریریه به او، بلکه به دلیل معاونت سردبیری (امیر طاهری) در دوران اقتدار مصباح‌زاده. احتمالا همین مساله به ادامه نفوذ او در تحریریه هم لطمه می‌زد. ضمنا توجه داشته باشید که موسسه کیهان مثل همه کارخانجات یا واحدهای شغلی و صنعتی یک مجموعۀ کارگری- کارمندی بود که معاش هزاران نفر به موجودیتش وابسته بود. بدنه کارگری و کارمندی کیهان هم موافق این تصفیه بودند، چون نگران امنیت شغلی و وضعیت معیشتی خودشان بودند. آن‌ها می‌خواستند کیهان بماند، ما هم می‌خواستیم کیهان بماند. منتهی این وسط طرفداران مصباح‌زاده می‌خواستند کیهان را به امانت نگه دارند تا اگر او برگردد به او واگذار کنند اما ما می‌خواستیم کیهان را نگه داریم و به صاحبان اصلی انقلاب تحویل دهیم. این خواسته با تبدیل کیهان به جولانگاه اختلافات گروه‌های کوچک و کم وزن سیاسی که از قضا در عالم سیاست ریشه و سابقه‌ای داشتند، همخوان نبود. بواقع اشتراک منافعی بین بخش‌های اداری و کارگری کیهان در جهت تائید و عملی کردن تصفیه روزنامه‌نگاران وجود داشت، تا حدی که ۸۰ درصد پرسنل قدیمی کیهان موافق اخراج آن ۲۰ نفر بودند.

 

 

اشتراک منافع بین چه کسانی بود؟

 

در پاسخ به پرسش‌های قبلی همه چیز را به تفصیل توضیح داده‌ام. در یک جمله، انقلاب اسلامی تا پشت درهای کیهان آمده بود، گفتیم بفرمائید داخل، منزل خودتان است. درست مثل همافرهای نیروی هوایی، منتهی کمی دیرتر. اشتراک منافع بین کسانی بود که می‌خواستند کیهان را حفظ کنند. برخی تصور می‌کردند مصباح‌زاده بر می‌گردد و باید به او تحویل می‌دادند، برای بعضی کیهان محل ارتزاق بود، برخی هم روزنامه را می‌خواستند حفظ کنند تا صدای انقلاب باشد نه صدای حزب توده.

 

 

یعنی انجمن اسلامی یکی از تهیه‌کنندگان این فهرست روزنامه‌نگاران تصفیه شده بود و نه مسوول آن؟ از بیرون روزنامه اعمال نظر یا فشار نشد؟

 

انجمن اسلامی هم یکی از طرف‌هایی بود که وارد ماجرا شد. چه بسا بهتر است بگویم این میان ممکن است برخی از اهرم انجمن اسلامی سوءاستفاده کرده باشند تا مقاصدشان را پیش ببرند. در آن فضای احساسی و هیجانی بعید نبود که گروه‌های سیاسی شناسنامه‌دار در پشت صحنه در حال مدیریت اوضاع باشند. خدا چه می‌داند شاید مائوئیست‌ها هم خوشحال شده باشند آن وقت. باز هم تاکید می‌کنم کسی نمی‌توانست بر انجمن اسلامی فشار بیاورد، چون جزئی از ملت در حال خروش بود. از امام خط می‌گرفت و عمل می‌کرد، اگر مقصودتان از بیرون، امام است آری، امام و راهش به ما فشار می‌آورد.

 

 

نگهبانان در ورودی موسسه کیهان روز ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ فهرست اسامی ۲۰ روزنامه‌نگار را از چه کسی یا کجا گرفتند؟ چه کسی روی نامه‌ای دو سه خطی نوشت که خطاب به اخراجی‌ها گفته بود «بنا به تصمیم کارکنان، روزنامه کیهان از ادامه همکاری با شما معذور است.» بالاخره این نامه باید از جایی یا کسانی باشد که نگهبانان ازشان حساب ببرند یا حساب پس بدهند.

 

فهرست اخراج روزنامه‌نگاران باید مبنایی اداری پیدا می‌کرد. این کار را ما نمی‌توانستیم بکنیم. انجمن اسلامی چنین قدرت و اقتداری نداشت. این کار را مدیریت بازمانده از دوران مصباح‌زاده می‌توانستند انجام دهند. ما نمی‌توانستیم به نگهبانی بگوییم این افراد را راه ندهید، این کار از افرادی برمی‌‌آمد که در حلقه مدیران ارشد بودند؛ مانند آقای مهندس لاچینی (مدیر بخش فنی) که خواهرزاده آقای مصباح‌زاده بود. یک نکته را هم ناگفته نگذارم که در مقطع زمانی مورد نظر شما نه تنها سناتور مصباح‌زاده زنده بود که شاه هم زنده بود و مرتبا ملت ایران می‌شنید که تا یکی دو ماه دیگر اوضاع به صورت سابق باز می‌گردد. بنابراین جلوگیری از هجوم مردم معترض به خط و مشی کیهان آن روز و درهم کوبیدن همه چیز، هیچ بعید نبود. بالاخره هر کس انگیزه خودش را داشت. آنچه مسلم است انجمن اسلامی با حمایت اکثریت کارکنان کیهان، در پی استیفای حق مردم انقلاب کرده به رهبری امام خمینی بود. همین الآن هم خیلی از نخبگان سیاسی بهره بردن رقیب از اتخاذ یک تصمیم اصولی در جهت مصالح عمومی و ملی کشور را بهانه قابل قبولی برای بی‌عملی و سهل‌انگاری نمی‌دانند.

 

 

چرا رحمان هاتفی در فهرست اخراجی‌ها نبود؟ هم توده‌ای بود، هم سردبیر کیهان و نفر اولیه‌ همان تحریریه. آن توجیهی که می‌گفت هوشنگ اسدی باید برود، چطور توجیه می‌کرد که رحمان هاتفی باید بماند؟

 

اعضای انجمن اسلامی که از من در کیهان قدیمی‌تر بودند، رحمان هاتفی را صادق و راستگو می‌دانستند. هاتفی شخصیت بسیار محجوبی داشت، با من که حرف می‌زد صورتش از شدت حجب و حیا سرخ می‌شد. بسیار آراسته و کاردان بود. چون در دوره امیر طاهری دارای کسوت معاونت و دستیاری سردبیری بود، طبیعی است مشروعیت بیشتری هم داشت. ما رفتیم دنبال هاتفی که او را به روزنامه برگردانیم. انقدر خامی و خیره سری می‌دیدیم که ناچار به او پناه بردیم. شاید چون عضو تشکیلات مخفی حزب توده بود، آشکارا در برابرمان نمی‌ایستاد. متاسفانه برخی از توده‌ای‌ها بودند که باید همزمان برای ساواک هم کار می‌کردند. لااقل هاتقی ساواکی نبود.

 

 

چه کسانی برای بازگرداندن روزنامه‌نگاران تصفیه شده با شما رایزنی کردند یا به روزنامه آمدند؟

 

افراد زیادی برای حل و فصل موضوع به کیهان ‌آمدند. دکتر ممکن معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد پیش از ظهر روزی که ۲۰ نفر اخراج شدند به کیهان آمد، ایستاد و گفت چون دولت موقت مورد تائید امام است و من معاون همین دولت هستم، پس حکم من حکم امام است و باید این ۲۰ نفر برگردند. من هم گفتم می‌پذیریم که این افراد به سر کار برگردند، اما نه در جایی که قبلا بودند، باید در جا و مسوولیت دیگری حاضر شوند. همه گفتند تکبیر و حرف من را تائید کردند. قصد من این بود که در یک فرصت چند روزه پس از خوابیدن احساسات جریحه‌دار شده اکثریت کارکنان به خاطر نشر مطلب روزنامه آیندگان در روزنامه کیهان، لیست ۲۰ نفره جرح و تعدیل شود و حال که این شوک به روزنامه وارد شده دوستان تحریریه خودشان به تصفیه درونی با مدیریت خودشان بپردازند. اما متأسفانه این راه حل وسط مورد قبول نمایندگان تحریریه قرار نگرفت. مرغ آن‌ها یک پا داشت؛ یا همه یا هیچ. با این موضع، جو موجود رادیکال‌تر شد و شد آنچه که شد. در همین روز، عملا ۲۰ نفر حذف نشدند بلکه کل تحریریه به اعتصاب دو ماهه دیگری دست زد که می‌دانید. ساعت ۳ یا ۴ بعداز ظهر یک لت چهار صفحه‌ای منتشر شد که براستی همین مقدارش هم شبه معجزه بود. نه خبر، نه عکس، نه مطلب. هیچ مواد اولیه‌ای در اختیار نداشتیم و باید پنج شش نفر ناشی به جای ده‌ها نفر کارآزموده فقط کاری می‌کردیم که کیهان منتشر شود. عدم انتشار کیهان به نشانه اعتصاب بود و آن روز‌ها چپ‌ها و سلطنت‌طلب‌ها و امثال آن بی‌میل نبودند بلکه می‌خواستند دوباره موج اعتصاب‌ها راه بیفتد. بعد از ۲۲ بهمن به فتوای امام هر گونه اعتصاب با هر بهانه فعلی حرام بود. درست می‌گویند؛ روزنامه‌ای غیرحرفه‌ای منتشر کردیم. اما این روزنامه را وقتی با کاروان بزرگ همکاران کیهانی به قم بردیم و به محضر امام تقدیم کردیم و گفتیم ما را ببخشید که بهتر از این بلد نبودیم و این روزنامه روزنامه‌ای کامل و خوب نیست، ایشان با لبخندی فرمودند اتفاقا خیلی خوب است و من کار شما کارگران را تحسین می‌کنم که نگذاشتید وقفه‌ای در نشر روزنامه پیش بیاید. چندین روز بعد، آیت‌الله طالقانی هم نمایندگانی برای مصالحه فرستادند اما کسی زیر بار نرفت. آقای خوانساری فرزند یکی از آقایان علما هم که در تحریریه بود، درباره بازگشت روزنامه‌نگاران با بیوت مراجع رایزنی می‌کرد. دیگر ماجرا وارد فاز تازه‌ای شده بود.

 

 

شما گفتید که دو اسم به فهرست تصفیه‌شدگان اضافه کردید، اما آنطور که بر می‌آید بعدا از کل تصفیه‌ها دفاع کردید. یعنی با کل اسامی آن لیست موافق بودید؟ بنظر شما کسی به ناحق تصفیه نشد یا کسی باید اخراج می‌شد اما از قلم افتاد؟

 

اگر امر بر این بود که راه حل اینست که عده‌ای از تحریریه تصفیه شوند، این لیست، لیست معقولی نبود. بودند کسانی که در لیست نبودند اما یا شبیه اخراجی‌ها بودند یا بهتر از آن‌ها نبودند. لیست تصفیه اعضای تحریریه کیهان شتابزده و هردمبیل بود. درون تحریریه عده‌ای از حزب توده دستور می‌گرفتند، عده‌ای هم اینطور نبودند.

 

 

همین فهرست به گفته شما شتابزده هردمبیل که بعضی هم در آن نگنجیدند، توانست ورق را برگرداند؟

 

با این اتفاق جامعه تکانی خورد، بقیه فهمیدند این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست. دست اقتدار شورای انقلاب یا دولت موقت این کار را نکرد، بلکه‌ همان دستی بود که جلوی عراق ایستاد.

 

 

آن جنگ ایران و عراق بر سر تمامیت ارضی مملکت بود. آن دست بر سر دشمنی که به کشور حمله کرده بود بلند شد. این جنگ بر سر چه بود؟

 

آنچه در کیهان رخ داد جنگ میان کیهان با بیرون کیهان و جنگ داخلی بین اعضای تحریریه بود. نزاع روشنفکران کافه‌نشین بود که با چند سال زندان رفتن به قهرمانی رسیده بودند با مردم عادی. دانش روزنامه‌نگاری در آن فضا حرف اول را نمی‌زد. رحمان هاتفی را منازعات درون گروهی چپ‌ها در داخل کیهان خانه‌نشین کرد. کیهان درگیر دعوای خانگی شد. آنچه اتفاق افتاد بر سر این بود که این میراث بدست آمده، میراثی نیست که اولا تحریریه میان خود تقسیم کند، اگر قرار است تقسیم شود باید جایی هم به بچه مسلمان‌ها می‌دادند. در واقع جای مردم خالی بود؛ مردمی که بیش از ۹۸ درصد آن‌ها در رفراندوم تعیین نوع حکومت یک ماه قبل از اخراج برخی اعضای تحریریه به سخن امام لبیک گفته بودند «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد». ضمنا یادمان نرود که ما داریم درباره ۳ ماه پس از ۲۲ بهمن ۵۷ صحبت می‌کنیم نه ۳۰ سال پس از آن. یک بار دیگر می‌گویم هر پدیده تاریخی را ببرید در ظرف زمانی وقوعش تفسیر و تحلیل کنید. آن وقت کمتر می‌گوییم کی بود کی بود من نبودم یا دستم نبود آستینم بود. با صراحت می‌گویم من در این ماجرا‌ها نقش داشتم ولی روایتی متفاوت با دوستانی دارم که شما با آن‌ها صحبت کرده‌اید. خوشحالم که به جز کار در کیهان از ۱۳۵۶ تا ابتدای ۱۳۷۲ در هیچ مؤسسه عمومی و دولتی متعلق به نظام جمهوری اسلامی کار نکرده‌ام تا نان‌خور دولت بودن برایم معذوریت‌هایی ایجاد کند.

 

پیش از خروج از کیهان زیرپله‌ای برای خودم دست و پا کردم تا تولید و نشر یک نشریه مستقل را تمرین کنم. بیش از ۷۰ شماره مجله «صفحه اول» که از سال ۱۳۷۰ به بعد منتشر شده گواه این مدعاست. بروید دوره آن را ورق بزنید و ببینید به کدام جناح سر تعظیم فرود آورده‌ام. چند بار عکس مقامات را پشت جلد گذاشته‌ام و در سرمقاله‌های آن چه نوشته‌ام. جناب آقای خاتمی وقتی وزیر ارشاد بودند از غرفه «صفحه اول» در نمایشگاه مطبوعات بازدید کردند و در دفتر یادبود نوشتند «صفحه اول پدیده‌ای منحصر به فرد و ستاره‌ای درخشان در آسمان مطبوعات ایران است.» آدرس بیش از ۲۰۰۰ مشترک نشریه در آن سال‌ها را دارم. در اختیارتان می‌گذارم تا بروید از آن‌ها نظرخواهی کنید و ببینید درباره خط مشی این مجله چه می‌گویند. من عملا آرمانم را برداشتم و از کیهان بیرون زدم و رفتم با مال و سرمایه شخصی به مراد دلم برسم. مشکل خیلی از همکاران عزیز من هم آن روز‌ها و هم این روز‌ها این بوده و هست که با امکانات عمومی و ملی می‌خواهند با خودشان دل بدهند و قلوه بگیرند.

 

 

خانم مینو بدیعی گفته انجمن اسلامی مسوول تلکس و چند نفر از کارمندان آگهی‌ها را جمع کرد و روزنامه را منتشر کردند اما بسیار بد. عین خبر خبرگزاری پارس را از روی تلکس می‌گرفتند، حروفچینی و چاپ می‌کردند.

 

درست گفته‌اند خانم بدیعی. اگر ایشان به ما کمک کرده بودند شماره‌هایی از روزنامه کیهان این قدر غیرحرفه‌ای نبود.

 

 

از کسی یا جایی درخواست کمک نکردید؟

 

کیهان را که چاپ کردیم با ۴، ۵ اتوبوس رفتیم قم به دیدار امام. در اتوبوس متنی نوشتم و دادم به علی قاضی که در محضر امام بخواند. من نخواندم چون سبیل‌های بلندی داشتم و راستش را بخواهید می‌خواستم همه جا من جلودار نباشم. آقای قاضی قدیمی‌تر از من بود. آدم مؤمنی بود و از بچه‌های مسجد جلیلی و مریدان آقای کنی. گفتم بهتر است من نخوانم. برعکس گفته دوستان کم حافظه، من آن موقع هم ریش نداشتم. نه فقط من ریش نداشتم که نخست‌وزیر و اعضای کابینه وقت هم کراواتی بودند. هفته‌ها بعد از این ملاقات که حاج آقا مهدیان نمی‌دانم از کجا پیدایش شد پایش به روزنامه باز شد، او هم ریش نداشت اما سال‌هاست که دارد. عکسی در اتاقش نصب بود که حاج مهدیان را پشت سر امام در نماز جماعت نوفل‌لوشاتو نشان می‌داد. در صف اول. زاویه دوربین چنان سفارشی تنظیم شده بود که فقط چهره نورانی امام را (تحت الهنک انداخته) نشان می‌داد و فقط صورت تمیز آقای مهدیان را با ریش تراشیده و کراوات سورمه‌ای. این خاطره را نقل کردم تا عیب بزرگ بیرون آوردن یک حادثه از دل تاریخ و پرتاب کردنش به ده‌ها سال بعد و آنگاه درباره‌اش حرف زدن و خط و نشان کشیدن روشن‌تر شود. بگذریم. در ملاقات خصوصی که ده بیست نفری از همکاران حضور داشتند و عکس آن را آقای وزیری، خبرنگار عکاس کیهان گرفت به امام گفتم ما چنین کاری را برای حفظ انقلاب کرده‌ایم. هیچ پشتوانه‌ حرفه‌ای هم نداریم. همه تحریریه اعتصاب کرده است، امروز کار نکرده‌اند، نمی‌دانیم فردا هم کار می‌کنند یا نه، ما هم این کاره نیستیم و نمی‌توانیم هر روز روزنامه را تغذیه کنیم. آن‌ها که تجربه دارند همکاری نمی‌کنند. اگر امکان دارد بفرمایید به ما کمک کنند. امام هم گفتند من می‌گویم به شما کمک کنند. چند روز بعد دیدم جناب سیدحسین خمینی با تعدادی از روحانیون از جمله حجت‌الاسلام شیخ محمدهادی نجف‌آبادی وارد کیهان شد. گویا آمده بودند برای سرکشی و خسته نباشید گفتن. از میان این جمع یکی از حضرات روحانی که زبان انگلیسی و عربی می‌دانست باقی ماند و از فردایش به جمع ده پانزده نفره «تحریریه موقت انقلابی» پیوست. از اینجا به بعد افراد جدیدی یکی یکی به این تحریریه پیوستند. کم کم هفت هشت نفری شدند. بیشترشان دانشجو یا فارغ‌التحصیل رشته حقوق بودند. فرد شاخص و بااستعداد میانشان جوان مؤمن و خوش قلمی بود به نام «جلال رفیع». این آقا جلال در روزنامه کیهان سال ۵۸ تا آمدن آقای دکتر یزدی در واقع سردبیر و محور اصلی تحریریه جدید بود که دیگر از اواخر تیرماه ۵۸ در محل اصلی تحریریه شکل گرفت. نفرات جدید با نفراتی از تحریریه سابق با هم ادغام و یک کاسه شدند.‌‌ همان روزهای اول روحانی محترم وارد شده به کیهان آقای ماشاءالله (محمود) شمس‌الواعظین را هم با خودشان آوردند و گفتند ایشان جوانی بااستعداد است که عربی بلد است، از معاودین عراقی است، شناسنامه‌اش صادره از کربلا است. این بود کمک‌های بیرونی. کافیست یا باز هم بگویم؟

 

به نظر من اشکال این است که جریانات و اتفاقات آن موقع را می‌خواهید در شرایط امروز ببرید و تحلیل کنید که به دنبال یافتن سرنخ‌ها می‌گردید. خیالتان را راحت کنم. آن موقع مثل این روز‌ها نبود که ریگی را از میان آسمان دستگیر می‌کنند. آن موقع‌ها که حوادثش مورد کنکاش شماست از این خبر‌ها نبود. یک امام بود و یک ملت. در میان نخبگانش هم آیت‌الله بهشتی بود و هم قطب‌زاده. فرمانده نیروی دریایی هم (ناخدا افضلی) عضو حزب توده از آب درآمد. آنچه در کیهان اتفاق افتاد‌‌ همان طور که گفتم ورود جریان توفنده و کوبنده انقلاب اسلامی به حوزه یکی از ارکان مهم نظام شاهنشاهی بود که با چند ماه تأخیر پس از رفتن شاه و تسلیم ارتش به انقلاب، پایه‌های آن را لرزاند. تحریریه پایه کیهان بود. در ۲۵ اردیبهشت این ستون فرو ریخت.

 

 

حاج حسین مهدیان در این میان چه نقشی داشت؟

 

حاج حسین مهدیان در هیچ یک از این اتفاقات، نه در تشکیل انجمن اسلامی، نه در تصفیه کیهان نقشی نداشت. اصلا من مهدیان را نمی‌شناختم. مهدیان محصول این اتفاقات در کیهان بود. اگر حضور داشت که‌‌ همان جا در جریان ملاقات با امام شانس ثبت شدن در قاب عکس را از خودش دریغ نمی‌کرد.

 

 

پس چطور مدیر موسسه کیهان شد؟

 

هنوز برای من این یک معماست. حضور مهدیان در کیهان چند دلیل می‌تواند داشته باشد. یکی اینکه از قبل ارتباطی با مصباح‌زاده داشت. خودش می‌گفت که مقالات مطهری و شریعتی را برای چاپ به کیهان می‌آورده. قرائن می‌گوید چون جزو هیات گردانندگان حسینیه ارشاد بود با شهید مطهری و شریعتی ارتباط داشته است. آمد و گفت کیهان را خریده‌ام. راست یا دروغش را نمی‌دانم. به نظرم شورای انقلاب در آن فضای سیاسی نمی‌خواسته رسانه‌ای را تصرف کند. شاید هم مهدیان با هماهنگی بازرگان به کیهان آمده باشد. از طرفی حاج مهدیان با موسوی اردبیلی، میناچی و شهید بهشتی آشنا بود و خب این‌ها در شورای انقلاب بودند و میناچی وزیر ارشاد بود. آمدن مهدیان فرع بر تصفیه بود. او هیچ نقشی در اتفاقات ۲۵ اردیبهشت نداشت. این یک دعوای خانوادگی بود که ابتدا صدایش به گوش همسایه‌ها و به خاطر ماهیت رسانه‌ای‌ش، خیلی زود به گوش همه رسید.

 

 

درباره نقش انجمن اسلامی در تهییج و بسیج معترضانی که جلوی روزنامه تجمع می‌کردند و شعار می‌دادند هم حرف و حدیث‌های زیادی نقل می‌کنند. واقعا انجمن اسلامی هماهنگی‌های بیرون از روزنامه با برخی گروه‌ها و جریان‌ها داشت؟

 

انجمن اسلامی نقشی در این تجمعات اعتراضی نداشت. آن‌ها را که فوج فوج می‌آمدند نمی‌شناخت. انگار هر تجمعی در می‌گرفته آن روز‌ها کار انجمن اسلامی و گاو پیشانی سفیدش من بوده است. این سوء تفاهم را ماه‌ها بعد از اردیبهشت ۵۸ آقای دکتر یزدی هم داشتند که هر تجمعی در کیهان کار انجمن اسلامی و زیر سر من است. خاطره‌ای نقل کنم. روزی در کیهان یک تجمع کارگری برپا شد و کارکنان علیه معاون دکتر یزدی شعار می‌دادند که «میرخانی برود، کیهان درآید». خواسته آن‌ها چیزی مثل سکه اهدایی ۲۲ بهمن یا سود ویژه بود. دکتر یزدی که نماینده مجلس بود رفته بود خوزستان تا از جبهه‌های جنگ بازدید کند. دیدم هم نماینده امام نیست و هم جنگ هست. رفتم به جمع کارگران معترض گفتم که مملکت در حال جنگ است، اینطور شعار‌ها و تجمعات درست نیست و خواستم آن‌ها بروند سر کارشان. این جمع ۵۰۰ یا ۶۰۰ نفری هم مثل همیشه بر من منت گذاشت و درخواستم را پذیرفت. آقای یزدی که از سفر آمد من را خواست و گفت گزارش رسیده که شما توده‌ای هستید. پرسیدم دلیل شما چیست؟ گفت: «شما در تحریک علیه مثلث بیق (بنی‌صدر، یزدی، قطب‌زاده) ذی‌مدخل هستید. علاوه بر آن من سال‌ها کار سیاسی کرده‌ام، هر کس بتواند بگوید کارگران بروید سرکارتان،‌‌‌ همان فرد است که می‌تواند بگوید اعتصاب کنید و اعتصاب بازی کار توده‌ای‌هاست.»

 

شما را به خدا ببینید چه روزگاری بر من گذشته است. هنوز هم هیچ کس مرا از خودش نمی‌داند و من را به رقیب منتسب می‌کند. این بهایی است که برای مستقل بودن در این جامعه باید پرداخت. این هزینه این سال‌ها و روز‌ها هر چه به اکنون نزدیک‌تر شدیم بیشتر شده که کمتر نشده است. آدم مستقل باید برود بمیرد. مخصوصا اگر در کار رسانه‌ای دستی بر آتش داشته باشد.

 

 

یزدی اقدامی هم کرد؟

 

یزدی برای اینکه در تحریریه نباشم، ماموریت بازرسی از نمایندگی شهرستان‌ها را به من داد. حالا اگر من آدم نظام به مفهومی که برخی همکاران کم لطف می‌گویند، گماشته‌ای مورد حمایت ویژه بودم، نماینده امام من را از تحریریه اخراج می‌کرد؟ آن موقع من دبیر سرویس مقالات بودم. صفحه ۱۰ را داشتم. جرم دیگری هم کرده بودم. در جریان تبلیغات انتخاباتی مربوط به انتخابات میان دوره‌ای مجلس اول، خانم دکتر فرشته هاشمی کاندیدای نهضت آزادی بود. ۴۸ ساعت به برگزاری انتخابات مانده بود و تبلیغات قانونا ممنوع بود. دکتر شهریار روحانی داماد دکتر یزدی و سردبیر وقت روزنامه، مقاله‌ای داد با موضوع «مقام زن در اسلام» که نوشته خانم هاشمی بود. می‌خواست در صفحه ۱۰ چاپ شود. قبول نکردم. گفت من سردبیرم. گفتم این کار را بگذارید برای شنبه و بعد از انتخابات؛ الآن غیرقانونی است. صفحات داشت بسته می‌شد. کار بالا گرفت. آقای یزدی از مجلس به کیهان آمدند و به من دستور مستقیم دادند. جوابم‌‌ همان بود. گفتم می‌توانید مرا اخراج کنید و کردند، اما نه از کیهان از تحریریه. آن هم با شغلی که از تهران و کیهان دور باشم. اما هیچ‌گاه به ماموریت نرفتم. مدتی بیکار بودم. من را در اختیار کارگزینی گذاشتند و بالاخره آقای یزدی روزی در مجمع عمومی کارکنان کیهان وقتی به رفتارش با من اعتراض شد گفت «من می‌خواستم ایشان رییس کارگزینی باشند. کیهان امروز مشکلات اداری دارد. نظم و انضباط می‌خواهد. می‌خواهیم دستی در حقوق‌هایتان ببریم. اما این‌ها آدم آشنا به محیط و امور کیهان می‌خواهد. چه کسی بهتر از آقای عسکریه که همه فن حریف است؟» همه تکبیر گفتند. و به این ترتیب این سیاست‌شناس کارکشته با یک تیر دو نشان را زد. هم من را از کار فرهنگی جدا کرد و هم نقشی به من سپرد که در همه سازمان‌ها یک نقش منفی است چون با حضور و غیاب، کسر کار و احتمالا عدم موافقت با مساعده، موافقت نکردن با تمنای استخدام فرزندان و دوستان،... روبرو می‌شود صاحب این نقش. او می‌خواست پایگاه انجمن اسلامی را در کیهان نابود سازد. گاو پیشانی سفیدش را شکار کرد. طوق زرین ریاست کارگزینی و مدیریت امور اداری از آن زمان به گردنم افتاد. با رفتن دکتر یزدی و آمدن آقای خاتمی هم این مارک از پیشانی‌ام کنده نشد. خدا رحمت کند حسن منتظر قائم را که وقتی به کیهان آمد به شهید شاهچراغی گفت که چرا این محمود عسکریه را در این جور کار‌ها گرفتار کرده‌اید. حسن مرا چنان معرفی کرده بود که شاهچراغی عزیز در سال ۶۳ از زندان امور اداری و اجرایی آزاد کرد. حکمی به دستم داد تا بر اساس آن بروم سازمان انتشارات کیهان را تأسیس و دایر کنم. از آن روز تا روزی که در سال ۶۵ به سربازی رفتم قرارداد حدود ۷۰ عنوان کتاب را با بزرگان عرصه فرهنگ و ادب و اندیشه بسته بودم. بعضی از آن‌ها هم منتشر شده بود که به سربازی رفتم. چاپ و نشر دوره ۴۰ ساله کیهان هم در زمان من شروع شد. مقدمه جلد یک این دوره به دستور شهید شاهچراغی توسط این نوقلم نوشته شده است. هر چه گفتم خودتان بنویسید این شهید بزرگوار نپذیرفت. کار کردن زیر دست شهید شاهچراغی برای من یک دوره طلایی محسوب می‌شود. ضمنا بدانید که از زمان ورود آقای خاتمی به کیهان تا اردیبهشت ۷۲ زمانی که مؤسسه را ترک کردم در حدود ۲۵۰ جلسه شورای مدیران کیهان شرکت داشتم. هم عضو شورا بودم، هم دبیر شورای مدیران.

 

 

بعد از سربازی به کیهان بازگشتید؟

 

بله برگشتم. بعد از شهادت آقای شاهچراغی جناب آقای سید محمد اصغری شده بودند قائم مقام آقای خاتمی و عملا سرپرست مؤسسه. در زمان ایشان بود که به خدمت وظیفه رفتم. هنوز کشور در حال جنگ بود. وقتی دوره ۲۸ ماهه خدمتم تمام شد رفتم وزارت ارشاد خدمت آقای خاتمی و برای بازگشتن به کیهان یا بازنگشتن از ایشان کسب تکلیف کردم. آقای خاتمی می‌دانستند که با قائم مقام ایشان تفاهم قابل قبولی ندارم. آقای خاتمی دو پیشنهاد به من دادند، یکی اینکه بروم معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد (نمی‌دانم برای چه شغل و مسئولیتی) و یا برگردم به روزنامه کیهان. من هم کیهان را انتخاب کردم و در‌ همان جلسه اجازه خواستم درخواست صدور مجوز نشریه‌ای را بدهم. بعد‌ها این نشریه به نام «صفحه اول» منتشر شد که گزیده مطالب نشریات داخلی و خارجی بود و شماره اول آن ۳۰ تیر ۷۰ روی دکه رفت.
 

ظاهرا آقای خاتمی مثل همیشه که به من لطف داشتند سفارشی به آقای اصغری کرده بودند تا حضور مجددم در کیهان بی‌ثمر نباشد. آقای اصغری هم مرا مأمور کردند که مدیریت جدیدی در مؤسسه کیهان تأسیس و راه‌اندازی کنم. مدیریت طرح و برنامه یا پژوهش و برنامه‌ریزی. از موضع مدیر طرح و برنامه دوباره در جلسات دوشنبه‌های شورای مدیران مؤسسه حضور یافتم. باز هم مسئولیت دبیری شورا را به من دادند. در این دوره کارهایی در حوزه برنامه‌ریزی برای توسعه کیهان در ابعاد مختلف فرهنگی، فنی و اجرایی کردم. از سال ۷۰ که مجله صفحه اول راه افتاد دو شغله شده بودم. احساس می‌کردم آقای اصغری خیلی به من نیاز ندارد. بنابراین در فروردین سال ۷۲ به آقای اصغری درخواست استعفا را تقدیم کردم که پذیرفته شد. با سالی یک ماه حقوق مجموعا یک میلیون و دویست هزار تومان بابت پانزده شانزده سال سابقه کارم در کیهان گرفتم و گفتم خداحافظ. از آن زمان به بعد هم از کوچه کیهان رد نشده‌ام. جناب آقای شریعتمداری اگر از نزدیک بنده را ببینند نمی‌شناسند. بعید می‌دانم مرا به جا بیاورند. وقتی پدر و مادرم در این سال‌ها به رحمت خدا رفتند روزنامه کیهان سنت حسنه «تسلیت به همکار سابق» را هم به جا نیاورد. پایین صفحه ۲ محل درج این نوع اظهار همدردی‌ها بود. حتما روابط عمومی فعالی ندارند. همین جا به روح پدر و مادرم درود می‌فرستم که فرزندشان را برای تحمل سختی‌های «ناوابستگی» تربیت و آماده کردند. اگر بس است، یا علی!

کلید واژه ها: روزنامه کیهان محمود عسکریه


نظر شما :