میراث فائزه هاشمی برای ورزش زنان
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
ورزش در جمهوری اسلامی ایران
موضع مذهبیها در قبال ورزش دوگانه است؛ اهمیت متناسب نگه داشتن بدن را تصدیق میکنند اما وجه سرگرمکنندهٔ ورزش را برنمیتابند.(۱) همین هم در سالهای نخست حکومت تازه باعث دردسر تلویزیون دولتی شد، چون بعد کنار گذاردن سرگرمکنندهترین برنامههای تلویزیون که با معیارهای پاکدینانهٔ صاحبقدرتان تازه غیراخلاقی انگاشته میشدند، دیگر ورزش و طبیعت تنها موضوعات غیرمذهبی و غیرسیاسی باقیمانده بودند. قوانین تازه در مورد حجاب مانع پخش مسابقات ورزشی زنان بود (و جلوتر بیشتر هم به این قضیه خواهیم پرداخت) اما سنتگراها حتی در نشان دادن ورزشکارهای مرد هم چون و چراهایی داشتند، چون تماشاگران زن، مردانی را میدیدند که به قدر کافی پوشیده نبودهاند. بعد کلی بالا و پایین بین مقامهای تلویزیون و روحانیت محافظهکار، موضع به خود آیتالله خمینی ارجاع داده شد و او هم سال ۱۳۶۷ حکم داد پخش و تماشای برنامههای ورزشی مجاز است منوط به اینکه حین تماشا حس شهوت در بینندهها برانگیخته نشود.(۲) سال ۱۳۷۲ شبکهٔ سوم تلویزیون راه افتاد که دیگر عمدتا ورزش پخش میکرد.
رویکرد مقامهای تازهٔ حکومتی به رشتههای مختلف فرق میکرد. کمی بعد انقلاب شطرنج، مشتزنی و کونگفو ممنوع شدند؛ اولی به این دلیل که به نظر فقه اسلامی باعث قمار میشد و دوتای بعدی چون به بدن آسیب میزدند، کاری که خلاف شرع است. اما کاراته و تکواندو تأیید و تشویق میشدند، چنان که حتی در مواردی در مساجد تسهیلاتی برای تمرین و آموزششان فراهم شد. سوارکاری برای حکومت تازه دردسر شد: از یک طرف چوگان و پرش با اسب ورزشهای نخبگان و فرادستان بودند و در نتیجه انقلابیهای مردمگرا برنمیتابیدندشان؛ از طرف دیگر مسابقات اسبسواری یکی از فقط دو ورزشی بود که شرع اسلام بهشان اشاره میکرد و حتی شرطبندی سر نتیجهشان را مجاز میشمرد. مسابقات اسبسواری یک بعد سیاسی دیگر هم داشت؛ اینکه مشخصا محبوب ترکمنهای شمال شرق ایران بود و غیرقانونی اعلام کردنش ممکن بود بهانهٔ دیگری برای شکوه و گلایه به جداییطلبان بدهد. سر آخر بعد «مردمی» این مسابقات کشف شد و از آن پس دیگر برقرارند، دیگر ورزشهای مرتبط با سوارکاری نیز، هم برای مردان و هم برای زنان. تنیس را هم ورزش نخبهپسند میدانستند و در نتیجه ارزش حمایت دولت را نداشت.(۳)
سنت زورخانه هم حکومت تازه را گرفتار دردسر دیگری کرد. به دید بسیاری از انقلابیون، ورزشهای سنتی به دلیل استفادهٔ تبلیغاتی حکومت پیشین ازشان بدنام و بیاعتبار بودند، اما نمیشد از نظر دور داشت که زورخانه اصیلترین سنت ورزشی ایران هم بود، سنتی ورزشی که عمدتا برای قشر سنتی جامعه جذاب بود، دقیقا همان قشری که پشت انقلاب اسلامی ایستاده بودند. سر آخر تصمیم این شد که زورخانه مجاز اعلام شود اما بر خلاف حکومت شاه که بعد ملیگرایانهاش را پررنگ میکرد، حالا دیگر تأکید را بگذارند روی بعد اسلامیاش. برای افزونتر کردن جاذبهاش برای جوانها، تلاش شد تا تبدیلش کنند به «ورزش». گروهبندی سنی و قواعد و قوانین معین برایش تعریف کردند تا داوری کردن بیطرفانهاش ممکن شود؛ در همهٔ سطوح هم مسابقات برگزار کردند. وارد کردن کودکان و نوجوانان به گود، پذیرفتن تیشرت را هم ضروری کرد، که معنایش ورود عنصری بیگانه و غربی به محیطی بود که در آن تا پیشترش بالاتنهٔ عریان ورزشکاران نشانگر بیارتباطی و بیاعتناییشان به تمایزها و تفاوتهای موجود میان آدمها در دنیای بیرون از آنجا بود. تعداد زیاد مردانی که در این رقابتها شرکت میکردند چارهای باقی نمیگذاشت جز اینکه مسابقات نه در گود سنتی با حال و هوای مذهبیاش بلکه در ورزشگاههای مدرن برگزار شود؛ اتفاقی از کل ماجرا تقدسزدایی میکرد، آن هم وقتی در حرف قرار بود روی بعد اسلامی قضیه تأکید شود. سر آخر هم اینکه تعیین رتبهٔ شرکتکنندهها بر پایهٔ معیارهای بیطرفانه و کیفی به نظام رتبهبندیای پایان داد که مطابقش یک ورزشکار بر اساس تشخیص و ارزیابی پیشکسوتهایش از ردهای به ردهٔ بالاتر گذر میکرد.(۴)
در نخستین سالهای نظام جمهوری اسلامی، موازی با این تلاش برای محبوب کردن دوبارهٔ زورخانه، توجه بسیاری هم به بازیهای عامیانهٔ بومی شد که فرایند احیایشان از دههٔ ۱۳۵۰ شروع شده بود. تلویزیون ایران ۶۵ فیلم مستند تولید کرد،(۵) و در جریان بازیهای جام فجر، مسابقات ورزشی سالانهای بینالمللی که در گرامیداشت پیروزی انقلاب برگزار میشود، نمایشگاههایی از این بازیهای بومی میگذاشتند.(۶) اما اواخر دههٔ ۱۳۶۰ بود که علاقه به این بازیهای بومی هم دیگر فسرد.
یک ورزش مدرن که طنینی از سنتهای ایرانی در خودش داشت، کشتی آزاد بود و مقامهای تازه صراحتا طرفداری و حمایتش میکردند؛ عموما کشتی آزاد را ورزش اول ایران میخوانند. حکومت شمایل غلامرضا تختی را برگرفت (قهرمان اسطورهای دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ کشتی ایران که مخالف شاه بود)(۷) و او را پیشگام انقلاب اسلامی خواند؛ در سرتاسر کشور اسم کلی ورزشگاهها را هم تختی گذاشتند. پیروزی علیرضا سلیمانی، کشتیگیر سنگینوزن ایران، بر بروس بومگارتنر آمریکایی در مسابقات قهرمانی کشتی جهان سال ۱۹۸۹ در مارتینی سوئیس که باعث شد ایران به یک مدال طلا دست یابد، جوش و خروشی در این ورزش بود و سرمایهگذاری روی این رشته را هم افزایش داد. سال ۱۳۷۷ یک «خانهٔ کشتی» در تهران افتتاح شد. این مجموعه امکانات و فضای آموزشی و تمرین، خوابگاه، چایخانهای سنتی، کتابخانه، موزه و مرکزی پژوهشی داشت.(۸) مرجع تصمیمگیرندهٔ اصلی کشتی در دنیا، فیلا، در جریان میزبانی ایران برای مسابقات قهرمانی کشتی جهان در شهریورماه ۱۳۷۷، این خانه را یکی از چهار مرکز بینالمللی این رشته در کل دنیا اعلام کرد ـ از زمان انقلاب، اولین باری بود که ایران میزبان یک مسابقات قهرمانی جهانی میشد. اما همهٔ این توجهات رسمی به این رشته هم نمیتوانستند این حقیقت را پنهان کنند که کشتی دیگر محبوبترین ورزش مردم ایران نیست. فوتبال جایش را گرفته بود. دعوت انقلابیون به «اصالت» بیشتر نتوانسته بود مانع شود یک کالای وارداتی بریتانیایی که قدمتش در ایران به یک سده هم نمیرسید، جای سنتی بومی را بگیرد که بیشتر از هزار سال عمر داشت.
آن سالها حیات ورزشی ایرانیان مختل شده بود. جنگ هشت ساله با عراق منابعی را محدود کرد که حکومت میتوانست به اموری غیراساسی چون ورزش اختصاص بدهد. همهٔ باشگاههای خصوصی ملی شدند و لیگ کشوری فوتبال هم منحل شد. افول و انحلال کلی از باشگاههای فوتبال، رشد بازیهای محلهای خودانگیختهای را ایجاد داد که «گل کوچک» خوانده میشدند. محبوبیت این بازیهای گل کوچک در محلههایی که بنیانهای اجتماعی حکومت تازه را شکل میدادند، آدمهایی را که حالا در قدرت بودند نگران میکرد، آدمهایی که ترجیح میدادند جوانها و نوجوانها را در مساجد ببینند تا در زمینهای بازی. حضور در یک مسابقهٔ فوتبال از معدود فعالیتهای تفریحی باقیمانده برای جوانها بود. اما اگر میکوشیدند جلوی فوتبال را بگیرند، دقیقا همان طبقاتی از اجتماع را دشمن خودشان میکردند که بیشتر از همه وابسته به حمایتشان بودند. حاصل تلاشهای مداومی بود در مطبوعات برای مغایر خواندن ارزشهای سنتی دلاوری ایرانیان با تبلیغات، استثمار و اوباشیگریای که مشخصهٔ ورزش در غرب فاسد است. رقمهای گزافی که باشگاههای حرفهای به بازیکنان برتر میدادند، نمونهای از اولویت دادنهای نابهجا در غرب خوانده میشد.
اوایل دههٔ ۱۳۷۰ برخی کمکم متوجه شدند سیاست مخالفت با هر شکلی از تفریح و سرگرمی محکوم به شکست است، چون به اعمال پنهانیای پر و بال میدهد که ناجورتر از ممنوعههای قانونیاند، عمدهترینشان هم مصرف مواد مخدر. یکی از نتایج رسیدن به چنین برداشتی، گذاشتن تأکید بیشتر روی ورزش بود. رئیس سازمان تربیت بدنی تصدیق کرد مصادرهٔ باشگاههای ورزشی بعد انقلاب، آسیب عظیمی به ورزش زد. در جلسهای مطبوعاتی گفت در همهٔ دنیا ورزش مردم به خودشان مربوط است، مشارکت خود مردم خیلی اهمیت دارد و حکومت هم به این نتیجه رسیده. بعد هم ابراز امیدواری کرد با کمک قوانین تازه، بخش خصوصی جذب سرمایهگذاری برای ساخت و تجهیز تسهیلات ورزشی شود.(۹) سال ۱۳۶۸ لیگ کشوری فوتبال دوباره راه افتاد؛ اسرای جنگ به وطن برگشته بودند و به همین بابت اسمش شد لیگ آزادگان.(۱۰)
تابستان ۱۳۷۲ نقطهٔ عطفی در ورزش ایران بود؛ پیآمد چندین پیروزی ورزشکاران ایرانی در خارج از کشور، سیاست رسمی تغییر کرد. در فوتبال، ایران به دور دوم بازیهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۴ رسید؛ در کشتی فرنگی تیم ایران برندهٔ مسابقات جهانی ناشنوایان شد و در کشتی آزاد تیم نوجوانان ایران در مسابقات قهرمانی جهان اول شد. نهایتا هم در نخستین دورهٔ بازیهای جهانی معلولان که در آیلزبری انگلستان برگزار شد، ایران به ۳۵ مدال طلا، ۲۲ مدال نقره و ۴ برنز رسید ــ پژواکی از اثرات ویرانگر جنگ ایران و عراق بر جوانان ایرانی. آیتالله خامنهای در استقبال از ورزشکاران معلول پیروز ایران، سخنان مهمی در باب سیاستهای ورزشی کشور گفت. پنج سال پیشترش هم ورزشکاران سنتیکار را ستوده و گفته بود در دوران جوانی خودش در باشگاهی در مشهد که امکانات هم ورزشهای غربی و هم ورزشهای باستانی داشته، ورزش باستانی میکرده؛(۱۱) حالا میگفت اگرچه لازم است هر کسی ورزش کند اما فقط در صورتی میتوان به این هدف رسید که ایران در عرصههای جهانی ورزشکارانی حرفهای و در سطح قهرمانی داشته باشد که بتوانند برای ایران و انقلاب اسلامیاش افتخار و احترام کسب کنند.
در نخستین ماههای پس از انقلاب، رقابتهای ورزشی زنان طبق روال معمولشان به راه بودند، اگرچه مخالفتهای هر دم تند و تیزتری متوجهشان بود. بحث بر سر اصل ورزش زنان نبود؛ حضور مردان در میدانهای ورزشی زنان بود که مخالفتها را برمیانگیخت، چون باعث میشد زنانی که به قدر کافی پوشیده نبودهاند، جلوی چشم مردها باشند. به همین دلیل، از سال ۱۳۶۰ رقابتهای ورزشی زنان تا اطلاع ثانوی قطع شد؛ این همان سالی بود که حجاب هم در ایران اجباری شد. آیتالله بهشتی، از بزرگان بنیانگذار حکومت تازه، گفت امیدوار است بشود تسهیلات ورزشی مناسب برای هم برادران و هم خواهران فراهم کرد، اما این دو باید اکیدا از همدیگر جدا باشند، چون در اسلام، به لحاظ اخلاقی و شرعی، محیط ورزشی مختلط قابل قبول نیست.(۱۲) به تدریج مجموعههای ورزشی اختصاصی زنان هم مهیا شدند و مسابقات ورزشی زنان دوباره راه افتادند. اسم مهمترین تالار ورزشیای را که به زنان اختصاص دادند، عوض کردند و گذاشتند «سالن حجاب»؛ اسم خیابانی را هم که تویش بود عوض کردند به «خیابان حجاب».(۱۳) در مورد ورزشهای تفریحی که در محیطهای مختلط انجام میشدند، جداسازی معمول و قاعده شد. سواحل دریای خزر همان اوایل انقلاب تفکیک جنسیتی شده بودند اما در محوطههای اسکی شمال تهران اتفاق جالبی افتاد که نشان میدهد عرفهای اجتماعی و تحولشان دستکم به اندازهٔ ایدئولوژی مهماند. در لشکرک، روستایی که دههها است محوطهٔ اسکی دارد، اسکی مختلط ادامه یافت چون روستاییان محلی به قضیه عادت داشتند. اما در دیزین که محوطههای اسکیاش فقط چند سال قبل انقلاب راه افتاده بود، مقامهای محلی مسئول حفاظت از شئون اسلامی، اصرار داشتند محوطه را به دو قسمت تقسیم کنند تا اسکیبازهای مرد و زن از همدیگر جدا باشند.(۱۴)
اواسط دههٔ ۱۳۶۰ امکانات ورزشی زنان آنقدر محدود بود که هفتهنامهٔ مختص مسائل زنان، «زن روز»، مجموعه مقالاتی در انتقاد از این وضعیت منتشر کرد. بعد از سال ۱۳۶۸ که علیاکبر هاشمی رفسنجانی به ریاستجمهوری رسید، اوضاع بهتر شد. دختر او، فائزه هاشمی، علاقهای شخصی به ورزش زنان داشت و شد رئیس سازمان ورزش زنان و نایبرئیس کمیتهٔ ملی المپیک و عزم احیای ورزش زنان را کرد. جنگ با عراق تمام شده بود و حکومت حالا میتوانست پول بیشتری خرج ورزش زنان بکند؛ تالارهای ورزشی و استخرهایی را به زنان اختصاص دادند. در این مجموعههای ورزشی، زنها مطابق قوانین و معیارهای بینالمللی مسابقه میدادند اما مردها اجازهٔ حضور نداشتند. زنان ایرانی الان در ۲۲۵ رشتهٔ ورزشی مختلف فعالاند، از جمله ورزشهای انفرادی چون تنیس، کاراته و سوارکاری، و ورزشهای تیمی چون هندبال، بسکتبال و هاکی. برای زنان ورزشکار معلول هم امکاناتی مهیا است.(۱۵) ممنوعیت حضور مردان در تالارهای ورزشی مختص زنان به افزایش چشمگیر تعداد مربیان و داوران زن انجامیده. به علاوه، انبوهی زنان سنتیتر که از حضور در محیطهای مختلط ابا داشتند، حالا با خیال راحت میتوانند علائق ورزشیشان را پی بگیرند.
در مهرماه ۱۳۷۰ و به قصد بحث دربارهٔ شعائر و اخلاقیات حضور زنان مسلمان در عرصههای ورزشی، هاشمی نخستین همایش همبستگی ورزش بانوان کشورهای اسلامی را برگزار کرد. سخنرانی افتتاحیه را علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور، ایراد کرد و گفت ورزش ضرورتی گریزناپذیر برای زنان است، زنانی که باید سالم، شاداب و سرزنده باشند و بتوانند اوقات فراغتشان را پر کنند.(۱۶) همایش به تأسیس سازمانی انجامید که سالهای ۱۳۷۲ و ۱۳۷۶ «بازیهای همبستگی ورزش بانوان کشورهای اسلامی» را برگزار کرد و بدل به یکی از سازمانهای مهم ورزش زنان در جهان اسلام شد. در این بازیها، در غیاب کامل مردان، زنانی از عمدهٔ کشورهای مسلمان با هم رقابت کردند. تفکیک زنان از مردان در میدانهای ورزشی تا همین امروز کماکان پابرجا است، اما به قصد دادن این پیام به دنیا که به رغم این قضیه زنان ایرانی در عرصههای ورزشی حاضر و فعالاند، در بازیهای المپیک آتلانتا پرچم ایران به دست تنها زن هیات ایران بود که در رشتهٔ تیراندازی زنان کشورش را نمایندگی میکرد.(۱۷)
در انتخابات سال ۱۳۷۵ مجلس، طرفداران رئیسجمهور برای نخستین بار صراحتا رویاروی محافظهکاران ایستادند. سر لیست نامزدهای تهران دختر رئیسجمهور بود و از جملهٔ مواردی که به قصد کسب اعتبار ذکر میکرد، پیشگامی در امور مرتبط با سیاستهای ورزش بود. از حق دوچرخهسواری زنان در عرصهٔ عمومی دفاع میکرد و در پارک چیتگر تهران مسیری را به آنان اختصاص داد. محافظهکاران برای انتقاد از او همین قضیه را چسبیدند و این چنین بود که در بهار ۱۳۷۵ که وضعیت اقتصادی و تحریم ایالات متحده در مورد روابط تجاری با ایران ذهن همه را گرفتار کرده بود، دوچرخهسواری زنان بدل به موضوع داغ سیاست ایران شد. دلواپسانی خودسر رفتند به پارک چیتگر و با اینکه پوشش دوچرخهسوارها درست و مناسب هم بود، مدیر آنجا را مفصل کتک زدند.(۱۸) در انتخابات سال ۱۳۷۸ مجلس فائزه هاشمی نتوانست دوباره انتخاب شود اما ورزش زنان دیگر جریان خودش را یافته و شتابش را گرفته بود.
پینوشتها:
۱ـ نگاه کنید به:
Youcef Fates, Sport et Tiers Monde (Paris: Presses Universitaires de France, 1994), 100-118.
۲ـ آیتالله خمینی صرفا چیزی را تصدیق کرد که در غرب روال است اما در عرصهٔ عمومی حرفش را نمیزنند. نگاه کنید به:
Allen Guttmann, The Erotic in Sport (New York: Columbia University Press, 1996).
۳ـ دربارهٔ رنجها و محنتهای یکی از بازیکنان برتر تنیس ایران، نگاه کنید به:
Rudolph Chelmiski, “Les bouffon des courts,” Selection, Nov. 1999, 80-87.
۴ـ دربارهٔ تحولات سنت زورخانه، نگاه کنید به:
Philippe Rochard, "The identities of the Iranian Zūrkhaneh", Iranian Studies, XXXV, 3-4 (2002).
۵ـ دانش ورزش، ۴، ۳۸ (تیرماه ۱۳۷۰)، ۶.
۶ـ دربارهٔ بازیها و مسابقات نواحی ایران، نگاه کنید به: غلامحسین ملکمحمدی، ورزشهای سنتی، بومی و محلی (تهران: کمیتهٔ ملی المپیک جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۶۵).
۷ـ برای تحلیلی مفصل و جزءنگارانه، نگاه کنید به:
H. E. Chehabi, "Sport and Politics in Iran: The Legend of Gholamreza Takhti," International Journal of the History of Sport, XII (Dec. 1995).
۸ـ رسالت (۱۹ خرداد ماه ۱۳۷۷)، ۱۴.
۹ـ دانش ورزش، ۵، ۵۴ (شهریور ماه ۱۳۷۱)، ۲۹.
10- Ludwig Paul, "Der iranische SpitzenfuBball und seine sozialen und politischen Dimensionen," Sozial- und Zeitgeschichte des Sports, XII, 2 (1998): 77-78.
۱۱ـ دانش و ورزش، ۱، ۳ (اسفند ماه ۱۳۶۶)، ۱۴.
۱۲ـ «نظرات شهید دکتر بهشتی در خصوص ورزش»، اطلاعات هفتگی، ۴ تیرماه ۱۳۶۰، ۵۵.
۱۳ـ این خیابان بالای بلوار کشاورز است که قدیم اسمش بود بلوار الیزابت.
۱۴ـ از گفتههای یک اسکیباز پرشور به نویسنده.
۱۵ـ برای جزئیات بیشتر نگاه کنید به:
The International Encyclopedia of Women and Sport (New York: MacMillan, 2001), s. v. “Iran,” 586-587.
۱۶ـ دانش ورزش، ۴، ۴۳ (آذرماه ۱۳۷۰)، ۳.
17- Andrew Longmore, “Iran Lifts Veil on Women’s Sporting Life,” Times, 22 July 1996, 31.
18- Frank Herrmann, “Redlerinnen sind den Mullahs ein Graus,” Hamburger Abendblatt, 7 May 1996, 2.
جالب است اشاره کنیم که یک سده پیشترش، لباس مناسب زنان دوچرخهسوار در اروپا هم موضوع بحث و جدلهای بسیار و شدیدی بود. نگاه کنید به:
Nancy Bradfield, “Cycling in the 1890s,” Costume, VI (1972).
نظر شما :