رد صدر؛ از تهران تا طرابلس
سرگه بارسقیان
گرچه اخباری که در شهریور و مهر ۵۷ از سوی روزنامههای وقت منتشر شد حاکی از سپردن ماموریت پیگیری سرنوشت امام صدر از سوی شاه به فریدون موثقی از دیپلماتهای کارکشته و باتجربه است و نام و نشانی از «دکتر کنی» به چشم نمیخورد، اما همین اخبار روایتگر توجه ویژهای است که شاه در ماههای پایانی سلطنت خود به سرنوشت رهبر شیعیان لبنان - علیرغم اختلافات عدیده با وی - داشته و کادرهای دیپلماتیکی بطور رسمی وارد مذاکره با رهبران کشورهای منطقه - سوریه و اردن - شدند و علاوه بر آن احزاب و گروههایی در داخل کشور - غیر از طیفهای مذهبی - بیانیهها و نامههایی در ضرورت پیگیری وضعیت امام صدر منتشر کردهاند که این نوع پیگیریها و اقدامات در روایتهایی که هر ساله درباره سرنوشت موسی صدر منتشر میشود، جایی ندارد. صرف اینکه امام موسی صدر با شاه مخالف و همراه انقلابیون بود، نه نافی پیگیریهای دولتی درباره سرنوشت ایشان بود و نه میتوان نقش مهم یافتههای اطلاعاتی و نظریات امنیتی درباره رهبر ایرانیالاصل شیعیان لبنان در مقطع ماههای نخستین ربایش ایشان را نادیده گرفت، کمااینکه نادیده گرفته شده است. قدر مسلم اینکه مروری بر اسناد ساواک و اخبار رسمی منتشر شده در خبرگزاریهای داخلی و خارجی در آن ایام به خوبی نشاندهنده غافلگیری مقامات نظام شاهنشاهی از رخداد ربایش صدر است. اولین سند محرمانهای که ساواک درباره ربایش امام موسی صدر منتشر کرد ۱۱ روز پس از ناپدید شدن ایشان در طرابلس بود، همزمان با آنکه رادیو صدای لبنان متعلق به دست راستیها (فالانژیستها) و دفتر خبرگزاری اسوشیتدپرس در بیروت خبر آن را منتشر کردند (۱۳۵۷.۶.۲۰). در این سند محرمانه که منبعش «یک مقام خارجی» بود، «۷۱۳» به «۲۱۳» نوشت: «سید موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که به اتفاق یک شخص دیگر از لیبی دیدن مینمود بوسیله عدهای ناشناس ربوده میشود.» نظریه اداره کل دوم (اطلاعات خارجی) در پی آن نوشته شده بود که «خبر صحت دارد و بوسیله وسایل ارتباط جمعی اعلام گردید.» و در کنار عبارت «اقدامات انجام شده» هم آمده بود: «مراتب به عرض تیمسار معاونت اطلاعات خارجی رسید.» رادیو صدای لبنان - تنها منبع این خبر در آن زمان - گزارش داده بود: «امام موسی صدر و دو نفر از دستیاران وی توسط عدهای ناشناس در لیبی ربوده شدهاند، اما سفارت لیبی در لبنان تاکید میکند که امام موسی صدر روز ۳۱ اوت، طرابلس را با یک هواپیمای مسافربری ایتالیایی به مقصد رم ترک کرده است. سخنگوی شورای شیعیان لبنان اعلام کرد هیچ اطلاعی از محل امام موسی صدر ندارد.»
اندکی پس از آن فرضیه دخالت رژیم شاه در ربایش امام صدر برای نخستین بار توسط روزنامه چپگرای السفیر لبنان مطرح شد که مدعی شده بود موسی صدر به خاطر طرفداریاش در مبارزه شیعیان ایران علیه رژیم موجود و کمک به [امام] خمینی توسط سازمانهای امنیتی ایران ربوده شده است. این فرضیه توسط روزنامه النهار رد شد چنانکه نوشت موسی صدر تا تاریخ ۱۲ شهریور در هتل خود در طرابلس بسر میبرده و بر اساس اظهار شیعیان لبنان هیچ قرینهای مبنی بر خروج صدر از لیبی در دست نیست و ادعای ربوده شدن توسط سازمانهای امنیتی ایران را بیهوده میدانند. در تلگراف محرمانهای که روز ۲۳ شهریور ۱۳۵۷ از اسرائیل به اداره کل دوم ساواک ارسال شد، ضمن انعکاس فرضیات رسانههای لبنانی این نظریه مطرح شده بود که: «احتمال دارد که امام صدر در مسافرتش در لیبی ضمن اخذ کمکهای مادی و دستورالعملهای لازم بطور پنهانی به عراق نزد خمینی اعزام شده باشد تا خرابکاری را در ایران دامن بزند.» علیرغم تکذیب ادعای لیبی درباره خروج امام موسی صدر و همراهانش از این کشور و سفرشان به ایتالیا که توسط هواپیمایی ایتالیا هم رد شد، ساواک نظریه سفر ایشان به عراق را مطرح کرد. تنها دو روز پس از آن در تلگرام باصرینیا، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم به مدیرکل اداره سوم ساواک، گزارشی از تماس تلفنی رضا صدر (برادر بزرگتر امام صدر) با آیتاللهالعظمی شریعتمداری ارائه شد که در آن تاکید کرده بود موسی صدر به این دلایل از لیبی خارج نشده است: «۱- دولت لیبی مدعی است سید موسی روز ۳۱ اوت (۸ شهریور) با آلیتالیا به ایتالیا رفته در صورتی که دولت ایتالیا قبول نمیکند و میگوید به رم وارد نشده و از طرفی دستگاه آی- یو- پی (I. U. P) هم میگوید که نام سید موسی در لیست مسافرین آلیتالیا ثبت نشده است. ۲- برابر اعلام هتلی که سید موسی در طرابلس اقامت داشته تاریخ ترک هتل سه روز بعد از تاریخی است که دولت لیبی میگوید این کشور را ترک کرده است. ۳- سید موسی بنا به دعوت لیبی و به خاطر جشن انقلاب آن کشور به لیبی رفت و در صورتی که ادعای لیبی در مورد خروج او صحت داشته باشد چرا دو روز قبل از برگزاری جشن، لیبی را ترک نموده. ۴- تماس سید موسی از ۱۵ روز قبل از اینکه اعلام شود گم شده با خانوادهاش قطع شده... قبلا هر روز یک بار با خانواده خود تماس میگرفته و بنابراین قطعا تحت نظر بوده که نتوانسته با خانواده ارتباط برقرار نماید.»
در تلگرام باصرینیا درباره گفتوگوی رضا صدر با آیتاللهالعظمی شریعتمداری آمده بود که دخالت دولت ایران، اسرائیل و مسیحیان لبنان در ربایش امام صدر صحت نداشته و «امکان دارد مسبب اصلی دولت لیبی باشد، برای اینکه دزدیدن یک هیات کار تروریستها نمیتواند باشد و کار یک دولت مانند لیبی است.» رضا صدر در این گفتوگو فاش کرده که از طریق مقامات دولتی ایران خواسته از سرویس اطلاعاتی کشورهای خارجی و حتی روسیه کمک گرفته شود و قرار است به سفیر شوروی در تهران هم مراجعه شود. «چون سید موسی صدر از تابعیت ایران خارج شده، دولت نمیتواند رسما اقدامی نماید.» (اشاره رضا صدر به لغو تابعیت ایرانی موسی صدر و خانوادهاش پس از تیرگی روابط وی با رژیم شاه است.) در توضیح این تلگرام آمده: «در تماسهای دیگری که در مورد موسی صدر با دستگاه شریعتمداری حاصل میشود، مبنای نتیجهگیری میشود که با تماسهایی که با آقای آزمون گرفته شده چنانکه از طرف دولت ایران اقداماتی برای رهایی یک روحانی شیعه مانند موسی صدر به عمل آید، در شرایط کنونی حسن اثر خواهد داشت.»
ساواک در روزهای پس از آن تلاش و پیگیریهای مقامات منطقه، رهبران مذهبی ایران و لبنان بالاخص اعزام نماینده از سوی امام خمینی را بطور دقیق رصد کرده و حتی احتمال آزادی امام صدر را مورد پیگیری ویژه قرار داد. در سندی که روز ۱۵ آبان ۵۷ از «۷۱۳» به «۲۱۳» در ساواک ارسال شد، آمده بود: «به دنبال اقدامات الیاس سرکیس، حافظ اسد و یاسر عرفات، بالاخره سرهنگ قذافی با آزاد نمودن سید موسی صدر موافقت نموده است و به احتمال بسیار زیاد در مراسم عید قربان امام موسی صدر به اتفاق دو نفر همراهانش به نحوی به جزیره مالت اعزام و سپس از آنجا به بیروت خواهد آمد و از وی استقبال شاهانهای خواهد شد. بدیهی است این برنامه در صورتی اجرا میشود که سرهنگ قذافی بار دیگر تغییر عقیده ندهد چون به کردار و پیمان سرهنگ قذافی اعتبار و اطمینانی نیست.» نظر رئیس نمایندگی ساواک درباره خبر مذکور این بود: «۱- با توجه به دسترسی و صلاحیت منشا، به صحت خبر میتوان اعتماد نمود. ۲- تاکنون اطلاعاتی که در اختیار قرار گرفته موید گزارشات قبلی است و ثابت میکند که موسی صدر در اسارت سرهنگ قذافی است.» تلگرافهایی که اواخر آذر ۵۷ از دمشق و قاهره به ساواک ارسال میشد همه حکایت از زنده بودن موسی صدر و اسارت ایشان توسط قذافی داشت. در این تلگرافها هر نوع خبر یا احتمال خروج امام صدر از لیبی رد شده و نگرانی طرفداران ایشان درباره بیم قتل رهبر شیعیان لبنان مورد تاکید قرار گرفته بود.
فرستاده شاه در جستجوی صدر
علاوه بر رصد تحرکات داخلی و منطقهای برای کسب اطلاع از سرنوشت امام موسی صدر توسط ساواک، ایران بطور رسمی و در سطح دیپلماتیک نیز نمایندهای به دیگر کشورها اعزام کرد. فریدون موثقی سفیر سابق ایران در اردن، فرستاده ویژه شاهنشاه ایران بود که اوایل مهرماه ۵۷ با پیامی از محمدرضا پهلوی مبنی بر نگرانی از سرنوشت امام موسی صدر نزد ملک حسین، پادشاه اردن اعزام شد. سفارت ایران در امان روز هفتم مهر ۵۷ در بیانیهای اعلام کرد: «دولت ایران هر روز درباره سرنوشت امام موسی صدر نگرانتر میشد و این حق را داشت که درباره ناپدید شدن وی مداخله کند زیرا او یک ایرانی است و همچنین رهبر یک میلیون شیعه لبنان است.» موثقی پس از دیدار با ملک حسین، روز هشتم مهر همراه با پیام شاهنشاه راهی دمشق شد تا با حافظ اسد، رئیسجمهور سوریه نیز درباره سرنوشت موسی صدر گفتوگو کند. موثقی روز یازدهم مهر در گفتوگو با روزنامه اطلاعات خبر داد: «لیبی، سوریه و یک کشور ثالث همه کوشش خود را برای یافتن امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان بستهاند و خوشحالم بگویم در این زمینه پیشرفتهای قابل توجهی به دست آمده و دور نیست که در روزهای آینده محل اختفای امام موسی صدر معلوم شود.» موثقی اشارهای به این کشور ثالث نکرد و حتی گفت مجاز به افشای اسناد و مدارک بدست آمده از لیبی، سوریه و یک کشور ثالث درباره «محل اختفای رهبر شیعیان لبنان» نیست، با این حال به نقل از رهبر سوریه گفت که امام صدر نمیتواند در لیبی باشد. (ادعایی که در روزهای پس از آن با گزارشهای متعدد محافل دیپلماتیک و اطلاعاتی ایران و منطقه تکذیب شد.) به ادعای موثقی، حافظ اسد اطلاعات مهمی درباره امام موسی صدر به او داد تا به شاه ایران تقدیم کند: «حافظ اسد به من گفت اگر چه سوءتفاهماتی بین امام صدر و دولت ایران وجود داشت، ولی امام صدر همیشه با احترام از رهبر ایران یاد میکرد و بارها نزد من از نامههای خصوصی خود به شاهنشاه و علائقش به وطن دومش ایران صحبت مینمود. به اعتقاد رهبر سوریه، اشتباه و سوءنظر بعضی از اهل سیاست و لغو ملیت ایرانی امام موسی صدر باعث بوجود آمدن بعضی سوءتفاهات شد وگرنه امام همیشه به ایران به عنوان تنها کشور شیعه جهان و مرجع و پناهگاه اهل تشیع مینگرد. ژنرال اسد قول داد پس از پایان یافتن این ماجرا و بازگشت رهبر شیعیان لبنان به وطنش در رفع سوءتفاهمات موجود بین ایران و امام صدر شخصا بکوشد. ژنرال اسد با نهایت علاقه همه اطلاعاتی را که با کمک لیبی و یک کشور ثالث در مورد سرنوشت امام صدر بدست آورده، در اختیار من گذاشتند تا به شاهنشاه تقدیم کنم.»
روزنامههای ایران روز ۲۶ مهر ۵۷ گزارش دادند که ملک حسین، پادشاه اردن پس از دیدار با نماینده اعزامی شاهنشاه ایران با سرهنگ قذافی ملاقات کرده و مساله را با او در میان گذاشته است و قذافی به ملک حسین اطمینان داده که امام موسی صدر از لیبی خارج شده و در عین حال خاطرنشان کرد که لیبی برای ایران به عنوان یک کشور اسلامی در شرق جهان اسلام، اهمیت خاصی قائل است و آرزومند است که روابط صمیمانه با ایران داشته باشد و کدورتهایی که تا به حال وجود داشته است از بین برود. در پی آن بود که احتمال اعزام نمایندهای از ایران به لیبی برای تحقیق درباره سرنوشت امام موسی صدر مطرح شد اما اوجگیری موج انقلاب در ایران، سیر بررسی این پرونده را نیز تحتالشعاع قرار داد.
قدر علیه صدر
همزمان با پیگیریهای رسمی و اطلاعاتی درباره سرنوشت امام موسی صدر، تغییری دیگر در چینش دیپلماتیک ایران رخ داد و آن فراخواندن منصور قدر، سفیر ایران در لبنان به تهران در شانزدهم مهر ۵۷ بود که اعلام شد «قرار است یکی از رجال سیاسی که به شیعیان لبنان نزدیکتر است و روابط خوبی با اعراب دارد و از مسائل آنها آگاه است به لبنان اعزام شود.» تغییر منصور قدر در آن برهه حساس زمانی - گرچه هیچ سندی دال بر ارتباط مستقیم یا هدف سیاسی و دیپلماتیک این اقدام با ربایش امام موسی صدر وجود ندارد - یکی از مهمترین اقداماتی بود که تهران در بیروت انجام داد. منصور قدر یکی از جدیترین مخالفان امام صدر بود که از او به عنوان فردی که در تیرگی هر چه بیشتر روابط شاه ایران و رهبر شیعیان لبنان نقشی اساسی داشت، یاد میبرند. قدر که سابقه مدیریت اداره کل دوم ساواک (اطلاعات خارجی) و اداره ساواک در سوریه را در کارنامه خود داشت، در مخالفت با صدر تا بدانجا پیش رفت که عبارت «الدول الخلیج العربیة» (دولتهای عربی خلیج) در یکی از گفتارهای امام موسی صدر را تعمدا «دولتهای خلیج عربی» ترجمه کرد و گزارش آن را به تهران فرستاد و در روزنامهها منتشر شد، در حالیکه در عبارت «الدول الخلیج العربیة»، کلمه «العربیة» صفت «الدول» است - که کلمهای مونث میباشد - نه صفت کلمه «الخلیج». اتهام کاربرد عبارت مجعول خلیج عربی به امام صدر آن هم در بحبوحه تشدید اختلافات بین ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس بر سر نام تاریخی این پهنه آبی، از مهمترین اقدامات تخریبی قدر علیه صدر بود.
حتی برخلاف برخی روایات و تبلیغات جاری درباره خودداری امام موسی صدر از دریافت کمکهای ایران برای شیعیان لبنان، ایشان در ابتدا با چنین مساعدت مالی موافقت کرده بود اما چنانکه احسان نراقی روایت کرده: «امام صدر به من گفت که با شاه صحبت کردم و گفتم که عربها به اهل سنت، اروپاییها و آمریکاییها به مسیحیان لبنان کمک مالی میکنند و شیعیان سرشان بیکلاه است. شاه به او گفته بود هر چه بگویید انجام میدهم. به شاه گفتم اگر پول بدهید برای شیعیان بیمارستان میسازیم تا اینکه مقدمات اولیه تشکیل دانشکده پزشکی و بعد یک دانشگاه برای شیعیان ایجاد شود. این پیشنهاد خیلی معقول بود اما قدر سعی کرد این برنامه را منحرف کند و به هم بزند. او در برابر اقدامات امام موسی صدر تصمیم گرفت به جای بیمارستان چند درمانگاه بسازد. ضمناً اصرار داشت که اسم شاه را روی آنها بگذارد. امام موسی صدر مخالف بود و استدلال کرد که کدام یک از کمکهای خارجی اینگونه است؟! معنی ندارد که اسم شاه روی بیمارستان یا درمانگاه گذاشته شود. این درست نیست. آقای قدر از این مساله سوءاستفاده کرد و همه را برای صدر پروندهسازی کرد.» این با روایت سیدهادی خسروشاهی درباره چرایی نپذیرفتن کمک مالی شاه از سوی امام صدر مطابقت کامل دارد.
منصور قدر پس از ربوده شدن امام موسی صدر به تهران فراخوانده شد و در پاسخ به سؤال شاه درباره ایشان گفت: «همانطور که اعلیحضرت تشخیص داده بودند سید را سر به نیست کردهاند و سید از بین رفته و مساله سید تمام شده است.» اطلاعاتی که منصور قدر داشت بر پایه شنیدههایش بود که امام موسی صدر در لیبی در یک مراسم مذهبی با قذافی ملاقات میکند و «قذافی ظاهرا آنجا به او خیلی بد و بیراه میگوید و بعد هم دستور میدهد او را میبرند در یک سربازخانه ۴۰ کیلومتری جنوب غربی تریپولی اعدامش میکنند. این را یک دیپلمات لیبی به سفیر لبنان در سازمان ملل بطور دوستانه گفته که بله سید را روز دوم و سوم بردند آنجا و با قذافی اختلاف پیدا کرد و او دستور داد بردندش در سربازخانه و اعدامش کردند. سید با همراهی دو نفر دیگر رفته بود، آن دو نفر را هم میکشند که دیگر هیچ اسمی از اینها نباشد که روشن بشود چه هست.» دو ماه بعد مدت ماموریت قدر پایان یافت و او پس از ترک سفارت ایران در بیروت راهی لندن شد، اما نفس تغییر او و اعلام جایگزینی فردی نزدیک به شیعیان لبنان بلافاصله پس از ربودن امام موسی صدر از نقاط مبهم این پرونده است.
از تلگرام پزشک مراجع تا نامه پزشکپور
علاوه بر فرستاده ویژه شاه، ساواک و نیز انقلابیون خارج از کشور، در داخل هم گروهها و چهرههایی از همان نخستین روزها پیگیر سرنوشت امام موسی صدر بودند که از جمله مهمترین آنها سفر هیاتی سه نفره از روحانیون ایرانی شامل شیخ عبدالقاسم روحانی، حاج سید فاضل میلانی و شیخ عبدالحسن اسدی به سوریه و اردن بود که به نمایندگی از آیتالله سیدعبدالله شیرازی (از مراجع تقلید) برای گفتوگو با سران این کشورها اعزام شدند. علاوه بر آن خبرگزاری پارس روز ۲۹ مهر ۵۷ به نقل از سیفالدین نبوی، سخنگوی حزب آزادیخواهان اسلامی اعلام کرد که امام موسی صدر به احتمال قریب به یقین زنده و سلامت است و در پایتخت لیبی تحت نظر قرار دارد. به گفته نبوی: «پیرو اقدامات گروه سیاسی آزادیخواهان اسلامی و تلگرامهایی که به پرزیدنت کارتر، رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا و عبدالسلام جلود، نخستوزیر لیبی مخابره گردیده و تماسهایی که بعد از این تلگرامها گرفته شده، به ظن قوی امام موسی صدر در تریپولی اقامت دارد اما تحت نظر ماموران انتظامی دولت لیبی است.» دکتر نبوی به منبع این خبر اشارهای نکرد اما گفت که به موجب این اطلاعات امام صدر در آپارتمان طبقه اول یکی از خیابانهای اصلی تریپولی زندگی میکند و سلامت است و ماموران لیبیایی از هرگونه تماس ایشان با جهان خارج جلوگیری میکنند. حزب آزادیخواهان اسلامی گروهی تازه تاسیس بود، اولین میتینگ خود را در هشتم شهریور ۵۷ در شهر ری - در محل خیریه نبوی - برگزار کرد و سیفالدین نبوی هم خود را پزشک معالج مراجع تقلید معرفی کرده و گفته بود این حزب بر اساس دستورات اسلامی برپا شده است.
از دیگر افرادی که در داخل کشور سرنوشت امام موسی صدر را پیگیری میکرد، محسن پزشکپور، رهبر حزب پانایرانیست و نماینده وقت مجلس بود که در دوم مهر ۵۷ در نامهای به جعفر شریف امامی، رئیس وقت مجلس شورای ملی خواستار اقدامات سریع دولت ایران در یافتن محل اقامت امام موسی صدر شد و نوشت: «از آنجا که دولت ایران، سوای تعهدات و وظایفی که هر دولت به سبب عضویت در سازمان ملل متحد و قبول اصول منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد، میبایست با اینگونه اقدامات ضدانسانی معارضه و مبارزه نماید، به سبب آنکه تنها دولت جهان که مذهب رسمی آن تشیع میباشد دولت ایران است، در اینگونه موارد، برای دفاع از جان و مال هر یک از شیعیان جهان وظایف قانونی و معنوی خاص متوجه دولت ایران میباشد، بویژه در این خصوص با توجه به اینکه امام موسی صدر یکی از شیعیان ایرانی میباشد که در مقام رهبری شیعیان لبنان قرار دارد، دولت ایران میبایست با توسل به کلیه اقدامات سیاسی و غیرسیاسی چه در سطح رابطه با دولتها و چه در سطح ارتباط با مراجع بینالمللی نهایت مجاهدت را مبذول دارد تا از شیعیان لبنان و نیز ملت ایران و شیعیان جهان رفع نگرانی شود.» پزشکپور با استناد به ماده ۱۵۱ آئیننامه داخلی مجلس، از شریف امامی خواست این نامه را به دولت ابلاغ کند و علاوه بر آن تلگرامی نیز برای دبیرکل سازمان ملل متحد فرستاد.
برآورد مشترک: امام زنده است
پیگیریهای موازی اطلاعاتی و دیپلماتیک در نظام شاهنشاهی هر دو به نتیجهای مشترک منتهی شد و آن تائید زنده بودن امام موسی صدر حداقل تا سه ماه نخست ربایش بود؛ اما در حالیکه برآوردهای ساواک صراحت بر این داشت که «امام موسی صدر در اسارت سرهنگ قذافی است»، رفتوآمدهای دیپلماتیک مامور اعزامی شاه، لیبی را منبع کسب اطلاع درباره «محل اختفای رهبر شیعیان لبنان» قلمداد میکرد. علاوه بر آن کانون توجه هر دو خط پیگیری به سوریه (به دلیل روابط نزدیک حافظ اسد با امام صدر) و اردن بود، امری که پس از انقلاب اسلامی علیرغم روابط نزدیک ایران با سوریه نادیده گرفته شد و حتی اطلاعاتی که اسد در اختیار نماینده شاه گذاشته بود هم منتشر نشد. طبیعی است با تکمیل اطلاعات درباره ماههای نخست اسارت امام صدر در لیبی و آشکار شدن اطلاعاتی که سوریه در اختیار داشت و نیز دلایل تغییر سفیر ایران در بیروت دو ماه پس از ربایش امام صدر و عوامل مرتبط با این مسائل میتوان درک و قضاوت بهتری از نقش عوامل داخلی و خارجی در ربایش امام صدر و نزدیک شدن به حقیقت داشت.
منابع:
۱- یاران امام به روایت اسناد ساواک، جلد هفدهم، امام موسی صدر، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۹
۲- گزارش کمیتۀ پیگیری سرنوشت امام موسی صدر، کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۶
۳- یادنامه امام موسی صدر، سید هادی خسروشاهی، ۱۳۸۷
۴- آرشیو روزنامههای اطلاعات و آیندگان، از شهریور تا بهمن ۱۳۵۷
۵- گفتوگوی احسان نراقی با خبرآنلاین، ۱۶ بهمن ۱۳۸۹
۶- گفتوگوی سرلشگر منصور قدر با برنامه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، ۳۰ آوریل و ۴ مه ۱۹۸۶
نظر شما :