غرضی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: دولت بازرگان عقبه اجتماعی نداشت
بهروز مهدیزاده
«تاریخ ایرانی» در گفتوگو با وزیر اسبق نفت و پست و تلگراف و تلفن و نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ به زاویه اختلاف انقلابیونی چون او با بازرگان پرداخته است.
***
شما به گفته خودتان در تمام ۸۷ جلسه دادگاه مهندس بازرگان شرکت کردید ولی بعد از انقلاب منتقد سرسخت دولت بازرگان شدید. چرا؟
تفاوتی هست بین شخصیتی که مبارزه میکند تا قانون اساسی مشروطه را زنده کند با کسی که میخواهد قانون اساسی را تغییر دهد. مرحوم بازرگان و اکثریت اعضای نهضت آزادی در طول مبارزاتشان و همینطور اساسنامههایشان دو مشخصه داشتند. آنها از قانون اساسی مشروطه دفاع میکردند و سعیشان بر اصلاحات و مشی آنها تثبیت قانون اساسی مشروطه بود و سعی میکردند بگویند پادشاه مسئولیت ندارد و باید به قانون اساسی مشروطه متعهد باشد. آنها در طول مبارزاتشان دائم اجتماعات را برای مبارزه با شاه هدایت میکردند ولی انقلابیون سعی داشتند جمهوری را تاسیس و سلطنت را حذف کنند. شما در طول تاریخ مبارزات ایران میبینید آنهایی که پایگاه مبارزاتیشان رد قانون اساسی مشروطه بود، انقلاب را سامان دادند. لذا بحث بر سر این نیست که چه کسی مبارز بود و چه کسی انقلابی. باید این شخصیتها را بر اساس عملکردشان مورد مطالعه قرار داد. بحث بر سر خوب بودن یا سالم بودن نیست، کمااینکه بازرگان یک مسلمان متدین مبارز بود. بحث بر سر این بود که انقلابیون معتقد به نفی سلطنت و قانون اساسی مشروطه بودند. من تمامی جریانات سیاسی کشور را دنبال کردم و در سال ۱۳۴۳ در دادگاه مهندس بازرگان شرکت کردم، ولی بین مبارزات مرحوم بازرگان و دیگر جریانات تفاوت وجود داشت.
شما اشاره کردید به اینکه مهندس بازرگان بیشتر برای بازگرداندن قانون اساسی مشروطه مبارزه میکرد ولی او در دادگاه خود گفت که ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن خواهیم گفت...
بله، این حرف درست و چیزی بود که جبهه ملی و نهضت آزادی میگفتند. حتی مهندس بازرگان در دادگاه گفت این آخرین محاکمه افرادی است که قانون اساسی مشروطه را قبول دارند و از این به بعد با کسانی روبهرو میشوند که قانون اساسی را قبول ندارند و این کار را هم کردند، ولی اینکه بعداً بیایند به صف انقلابیون ملحق شوند این کار را نکردند.
ولی مبارزات نهضت آزادی و نقش این گروه در پیروزی انقلاب که قابل انکار نیست.
ببینید از سال ۵۴ مردم از احزاب و گروههای سیاسی فاصله گرفتند، چون در این سال هم گروههایی که مبارزه مسلحانه میکردند و هم گروههایی که فعالیت اجتماعی و سیاسی میکردند کم کم به این نتیجه رسیدند که مبارزات مسلحانه فایده ندارد و باید با رژیم همکاری کرد و اینها به محض اینکه جریان اجتماعی حرکت میلیونی خود را شروع کرد به دنبال آن راه افتادند. این آقایان حتی نتوانستند یک تظاهرات یا یک تجمع کوچک را در دهه ۵۰ برگزار کنند، ولی انقلابیون توانستند مردم را تشویق کنند و به میدان بیاورند. به اصطلاح گفته میشود آنها به دنبال مردم راه افتادند. در واقع اینگونه مبارزات انقلابی به این گروههای سیاسی باسابقه از سوی مردم انقلابی تحمیل شد.
نقد شما به دولت بازرگان بیشتر درباره نوع تفکر انقلابیشان بود؟
این گفته مهندس بازرگان و دوستانشان که انقلاب تمام شده و مردم دیگر بروند در خانههایشان بنشینند و کار را به دولت واگذار کنند، از ناحیه انقلابیون پذیرفته شده نبود. امام فرمودند شماها - مقصودشان همین سیاسیون بود - توان خوردن یک سیلی را ندارید و اگر مردم رفتند در خانه نشستند، شماها توان اداره انقلاب را نخواهید داشت. اتفاقات بعدی هم این را نشان داد، یعنی وقتی که تشکیلات منافقین عملیات نظامی و ترور علیه انقلاب را آغاز کرد، طیف بازرگان معطل ماندند و برخی هم با بنیصدر و مسعود رجوی همراه شدند و بعضی هم آن وسط ماندند، ولی انقلاب توانست با ۱۷ هزار شهید بر منویات مردم صحه بگذارد. لذا اینجاست که یک تفاوت اساسی بین دو گروه پیش آمد که یا فکر میکردند مردم باید در خانه بمانند و یا اینکه در صحنه بمانند. در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۳۲ دولت مصدق نتوانست هیچ حرکت اجتماعی را سازمان دهد و در نهایت یک گروه ۳ تا ۴ هزار نفری تمام دولت را ساقط کردند و کودتا توسط آمریکاییها صورت گرفت. این تجربیات به انقلابیون نشان داد که انقلاب نمیتواند در چارچوب سیاسی دربسته محصور بماند.
شما رفتار انقلابی را چطور برداشت میکنید؟ مهندس بازرگان میگفت باید از طریق روشهای مسالمتآمیز و دموکراتیک بعد از انقلاب آرامش را به جامعه برگرداند تا از خشونتهای دوران تثبیت انقلاب اجتناب شود. این به نظر شما یعنی اینکه بازرگان انقلابی نبود؟
انقلاب معنی خشونت نمیدهد، خشونت بر انقلاب تحمیل شد. از سال ۵۷ که انقلاب شد تا وقتی که منافقین وارد فاز نظامی شدند یعنی سال ۶۰، وضعیت جامعه آزاد بود. تمامی کتب ممنوعه که در سراسر جهان ممنوع بود در ایران چاپ شد، نظریات مائوئیستها وکمونیستها همه در ایران به چاپ میرسید...
خب هدف انقلاب همین به دست آوردن آزادی بود. اینطور نیست؟
آزادی در جامعه اتفاق افتاد. شما ببینید چه کسانی با آزادی معارضه کردند. ما که با آزادی معارضه نکردیم. گروههای سیاسی-نظامی وابسته که اکثراً از بیرون دستور میگرفتند آنها خشونت را بر انقلاب تحمیل کردند. اینها با انقلاب آمدند و به نظر خودشان در انقلاب سهیم شدند ولی بعد از مدتی احزابی مثل حزب توده سراغ کودتا رفتند. گروههای وابسته چوب لای چرخ انقلاب گذاشتند. وقتی انقلاب با خشونت روبهرو شد از خودش دفاع کرد. در حالی که صدام حمله را به ایران شروع کرد، بعضیها هم در داخل برخورد نظامی را آغاز کردند. انقلاب یعنی آزادی برای عامه مردم نه برای کسانی که عقبه اجتماعی نداشتند. بزرگترین تجربه تاریخی ملت ایران در سال ۶۰ اتفاق افتاد و آن زمانی بود که ضد انقلاب به مردم حمله کرد. ترورها بخش وسیعی از مدیریت جامعه را از بین برد.
نقد شما بر دولت بازرگان شامل چه چیزهایی میشد؟ آیا در روشها با یکدیگر اختلاف نظر داشتید یا از لحاظ اعتقادی؟
نقد ما به اعتقادات مهندس بازرگان و همراهانشان بود...
یعنی انقلابی نبودند؟
به گفته بنیصدر «شما بدون حمایت اروپا در مقابل آمریکا نمیتوانید بایستید.» انقلابیون میگفتند نه اروپا و نه آمریکا با هیچ دولتی حتی ملی موافقت نمیکنند، برای اینکه جریانات مصدق در ذهنشان بود. انقلابیون تجربه تاریخی داشتند. همین الان هم آنهایی که با انقلاب سر سازش ندارند اعتقاد دارند که دنیا یک اوستا بیشتر ندارد که آن هم آمریکا است و باید با آمریکا سازش کرد. دولت بازرگان بر اساس اعتقادات خودشان معتقد بود باید با اروپا و آمریکا کنار آمد ولی انقلابیون به دلیل تجربه تاریخی که داشتند نمیتوانستند این را قبول کنند. نمونههای بسیار زیادی وجود داشت که بخواهند ایران را به کره جنوبی یا ژاپن تبدیل کنند ولی انقلاب این را قبول نداشت. وضعیت خاورمیانه با کشورهای جنوب شرقی آسیا بسیار متفاوت است.
اتفاقا همین اتفاقات ۲۸ مرداد باعث شد که همفکران مهندس بازرگان پی ببرند که از یک سو به غرب اعتماد نکنند و از سوی دیگر از آنها در جهت منافع ملی امتیاز بگیرند. نمونه آن مذاکرات دولت موقت با نمایندگان آمریکایی درباره حمله احتمالی عراق به ایران بود که در این مذاکرات آمریکاییها به مقامات ایرانی اطلاعاتی درباره آمادگی نظامی عراق دادند.
اگر حرف شما را بپذیریم که میخواهیم از غرب استفاده کنیم و از یک سو علیه معارف فرهنگی غرب بایستیم، آیا غرب آن قدر خام و تهی است که اولا بیاید به شما اطلاعات دهد و ثانیا مواظب جریانات سیاسی شما نباشد؟ هیهات از اینکه شما تصور کنید که میتوان کلاه سر دشمن گذاشت. دشمن به مراتب این تجربیات را در شمال آفریقا، اروپای شرقی و جنوب شرقی آسیا دارد. سوابق غرب نشان داده که دولتها و یا حکومتهایی که زاویه سیاسی و فرهنگی با غرب دارند هرگز تحمل نمیشوند. این یک راحتطلبی سیاسی است که تصور شود از آمریکا میتوان امتیاز گرفت بدون اینکه امتیاز داد.
الان سی و اندی سال است که از انقلاب سپری شده و گفته میشود حتی کشورهایی که انقلاب میکنند بهتر است برای حفظ و ارتقای منافع ملی خود با کشورهای دشمن هم ارتباط برقرار کنند. کاری که دولت بازرگان و یارانش انجام دادند، همین بود. شما بعد از گذشت ۳۵ سال هنوز همان نقدها را دارید؟
در صورتی که اقتدار سیاسی در داخل کشور یکپارچه و منسجم باشد ممکن است که این اتفاق بیافتد، ولی زمانی که اختلافات در داخل خیلی زیاد است این اتفاق نخواهد افتاد. در زمان دولت موقت اختلافات بین گروهها خیلی زیاد بود و یکپارچگی وجود نداشت. غرب هم که راحت نمینشیند، میآید با گروههای طرفدار خودش ارتباط برقرار میکند. دولت مهندس بازرگان آن قدر از اوضاع مطمئن بود که حتی تجهیزاتی را که شاه از آمریکا خریده بود واگذار کرد. آقای یزدی قرارداد خرید اف۱۶ از آمریکا را فسخ کرد. خب آمریکاییها هم که این تجهیزات را نمیدادند ولی اینکه خود آقای یزدی بیاید پیشقدم شود برای اینکه با کسی جنگ نداریم این در واقع ناشی از فهم سیاسی آن گروه بود. اما ما میدانستیم که حتما انقلاب تهدید خواهد شد. خاورمیانه منطقهای است که همیشه بر سر آن جنگ بود. اروپاییها میگفتند که به طور سنتی این منطقه از آن ماست، از سوی دیگر آمریکا خود را صاحب نفوذ میدانست. بنابراین وقتی حرف از خاورمیانه میشود حتما باید جریانات سیاسی - نظامی غرب را در نظر بگیرید. همین الان دعوا بر سر این است که دولت جمهوری اسلامی ایران در منطقه بسیار قوی است که بسیاری از کشورها را با خودش همراه کرده و غرب از این احساس خطر میکند. آمریکا چشم دیدن ایران را در منطقه ندارد. برای همین به عراق و افغانستان حمله کرد. آنها برای اینکه به ایران حمله کنند به عراق و افغانستان حمله کردند.
آقای دکتر ابراهیم یزدی گفته که «ما از اسفند ۵۷ حمله عراق به ایران را مطرح کردیم، بنابراین جنگ قابل پیشبینی و پیشگیری بود.» پس نمیتوان دولت موقت را به نادیده گرفتن تهدیدها متهم کرد. به نظر شما مساله این نبود که کسی هشدارهای دولت موقت درباره خطر حمله صدام را جدی نمیگرفت؟
احتیاج به این نبود که شما در دولت باشید تا این تهدیدها را احساس کنید. من آن موقع استاندار خوزستان بودم و به عینیت میدیدم که چه اتفاقات وسیعی دارد میافتد. اصلا احتیاج نبود تا یک شم سیاسی قوی مثل دولت بخواهد این را بفهمد. تمام مردم خوزستان فهمیده بودند. من پیشبینی کودتا را کرده بودم (کودتای نوژه). این انقلابیون بودند که کودتا و تهدیدات را فهمیده بودند، دولت که کاری نمیکرد. آنها تمام سعیشان این بود که بیایند یک دولت ملی را بر سر کار بنشانند و چون این دولت توسط مردم حمایت نمیشد آن را به یک دولت دستنشانده تبدیل کنند و اینها چیزهایی بود که نسل ما به طور کامل از آن مطلع بود. شما فکر میکنید چرا مردم در مقابل صدام مقاومت کردند. ما که نه اسلحه داشتیم و نه امکانات بلکه تنها جوانانی داشتیم که حاضر بودند در مقابل تهدیدات بایستند و این ناشی از بیداری استعدادهای جوانی بود که این را میفهمیدند. اگر شما تصورتان بر این باشد که قدرت سیاسی از قدرت اجتماعی قویتر است همیشه خواهید باخت. باید قدرت اجتماعی طوری تقویت شود تا بتواند قدرت سیاسی را در مجموعه خودش نگه دارد. در مورد گزارش ملاقات اعضای دولت بازرگان با مقامات آمریکایی که باعث شد خبر حمله عراق را بگیریم من خیلی اطلاع ندارم و آن موقع در تهران نبودم. اما این کلمه باید در گوش جوانان دائم زنگ بزند «جایی که مردم نباشند حکومتی هم نیست». در واقع دولت بازرگان حمایت مردمی قوی نداشت. دولت موظف است که وقتی از مردم رأی میگیرد مواهب مردم را دنبال کند، نه اینکه پشت میز مذاکره بنشینند و فکر کنند که قدرت برتر هستند و میتوانند بر مردم حکم برانند. حکم از ناحیه مردم صادر میشود و دولتها مکلف هستند که نظرات مردم را اجرا کنند. آنهایی که سعی میکنند بر اساس اهداف گروهها و احزاب سیاسی حرکت کنند قطعا عمر سیاسیشان کوتاه است.
محسن رضایی در مصاحبهای گفته بود که «اگر امام در اوایل انقلاب بازرگان را بر سر کار نمیگذاشت شاید انقلاب به ثمر نمیرسید و این بزرگترین کلاهی بود که امام بر سر آمریکا گذاشت.» شما با این نظر موافق هستید؟
مسئولیت حرف اشخاص با خودشان است. کسانی ذهنیتهای خودشان را بر ذهنیتهای جامعه ترجیح بدهند و فکر کنند که با یک شطرنج بازی سیاسی کلاه سر آمریکا رفته است، سخت در اشتباه هستند. اینکه با روی کار آمدن مهندس بازرگان سر آمریکا کلاه گذاشته شد، حرفی است که همینطوری اشخاص میزنند. اشکالی ندارد، آزادی است، ولی اینقدر شماها ساده نباشید. آمریکایی که امکانات سیاسی، نظامی و اطلاعاتی بسیار وسیعی دارد آیا اینطور فریب میخورد؟ در واقع انقلاب ایران به آمریکا تحمیل شد و این حرفها برای یک مقطعی بد نیست چون ذهن را باز نمیکند. اما این نظرها با واقعیتهای اجتماعی سازگار نیست.
شما هنوز هم نگفتید که پس از گذشت این همه سال آیا هنوز هم به شخص بازرگان و دولت او نقد دارید؟
نقد من به جمع گروههای سیاسی در ایران است که بدون عقبه اجتماعی خودشان را صاحب قدرت سیاسی میدانند. گروههایی که فقط بنا بر استعداد هوشی و ذاتی و تئوریهای خودشان میخواهند بر کشور بزرگ ایران حکومت کنند موفق نمیشوند.
نظر شما :