مشروطه تأثیر مستقیمی بر موسیقی نگذاشت

گفت‌وگو با پیمان سلطانی، آهنگساز
۱۵ شهریور ۱۳۹۵ | ۲۳:۳۸ کد : ۸۰۲۳ ۱۱۰ سال بعد؛ از مشروطه چه می‌خواهیم؟
تأثیر مشروطه بر موسیقی، نگاه انتقادی به گذشته بود...پس از مشروطه، موسیقی از محفل به مؤسسه‌ تغییر یافت.
مشروطه تأثیر مستقیمی بر موسیقی نگذاشت
 طاهره رحیمی

 

تاریخ ایرانی: در میان هنرهای ایرانی، موسیقی همچنان در سایه‌ترین‌هاست. با وجود آنکه حضوری دائمی در زندگی روزمره دارد و نوایش از هر سویی بلند است اما شاید مسأله حرمت و نبود آگاهی عمومی درباره آن، باعث شده موقعیت فعلی را پیدا کند. ناآگاهی جامعه‌ ایران در مورد موسیقی، موضوعی است که پیمان سلطانی، موسیقی‌دان، هم آن را یکی از مشکلات همیشگی موسیقی ایران می‌داند و البته یکی از عواملی که باعث شد، این موسیقی در دوره‌ مشروطه - در مقایسه با دیگر هنرها - چندان تحت تأثیر این رویداد بزرگ قرار نگیرد. سلطانی، تحقیقاتی درباره برخی قطعات موسیقی ایرانی در دوره قاجار انجام داده است که سرود «ایران جوان» - براساس تمی از مسیو لومر فرانسوی - که به «وطنم» معروف شده، یکی از این آثار است. گفت‌و‌گوی «تاریخ ایرانی» را با این آهنگساز درباره موسیقی ایران در دوره مشروطه می‌خوانید.

 

***

 

 

جنبش مشروطه چه تأثیراتی بر موسیقی ایران گذاشت؟ آیا این تأثیرات، موارد پایداری بوده و امروز قابل مشاهده است؟

 

مشروطه، حرکتی به ‌سوی دموکراسی در جهان مدرن محسوب می‌شود. این جنبش در واقع به معنای آشکار کردن یک نارضایتی از سوی اپوزیسیون در منطقه بوده است. در یک جنبش، وقتی از محتوا و مرکز تولید هنری به سوی دامنه و حاشیه حرکت می‌کنیم، نوعی ارتباط نوستالژیک درباره رخدادهای فرهنگی ایجاد می‌شود. ارتباط میان مشروطه و موسیقی را نمی‌توان از رابطه‌ این رویداد با دیگر هنرها منفک کرد. مهم‌ترین تأثیری که جنبش مشروطه بر هنر گذاشت و موسیقی هم به ‌عنوان یک هنر از آن تأثیر گرفت، ایجاد یک زبان جدید ارتباطی و زاویه‌ دید تازه بود، مثلا در ادبیات، برخلاف زبان پیچیده، پرصفت و اشراف‌منشانه‌ قجری، گرایش به یک نوع ساده‌نویسی به وجود آمد؛ ادبیاتی که برای عموم جامعه قابل لمس بود؛ یا در حوزه‌ نقاشی، این جنبش سبب شد این هنر به سمت یک رئالیسم اجتماعی حرکت کند. در موسیقی هم می‌توان این‌طور تفسیر کرد که موسیقی از نوعی بلاتکلیفی که به آن دچار بود، به سمت نهادی و مؤسسه‌ای‌ شدن حرکت کرد. در واقع اینکه موسیقی از فضای محفلی به شکل مؤسسه‌ و نهاد تغییر یافت و شرایط لازم برای طبقه‌بندی ساختارهای آن فراهم شد، از مهم‌ترین تأثیراتی بود که مشروطه بر موسیقی گذاشت.

 

 

تا قبل از آن، موسیقی نهادی نداشت؟ اینکه موسیقی زیرمجموعه‌ای از دربار بود و گروهی به‌ عنوان «عمله‌ طرب‌ خاصه» شناخته می‌شدند و حضور خانواده‌های هنرمندی مثل فراهانی‌ و... به معنای وجود نهاد موسیقی در دربار نیست؟

 

موسیقی در آن زمان هیچ تشکلی پیدا نکرده بود. خانواده‌ فراهانی به عنوان مثال به‌گونه‌ای فعالیت می‌کردند که دربار از آن‌ها خواسته بود؛ در واقع سمت‌و‌سوی فعالیتشان را دربار مشخص می‌کرد. موسیقی، مستقل از دربار نبود و زیر نظر دربار فعالیت می‌کرد. در واقع، آنچه در هنر ایران پس از مشروطه اتفاق ‌افتاد، این است که جامعه‌ ایران به سمت جامعه‌ متوسط شهری حرکت کرد. این اتفاق در حوزه‌ هنر هم رخ داد. مشروطه در واقع آغازگر بورژوازی صنعتی جدید در ایران بود و به این ترتیب، مسأله‌ ظهور طبقه‌ متوسط شهری به وجود آمد. در آن دوره، مازاد ثروت روستایی غارت می‌شد و به صورت دفینه درمی‌آمد تا وارد چرخه‌ اقتصادی شود. به همین دلیل، کشاورزان فقیر ماندند. رسیدن به طبقه‌ متوسط شهری نه تنها فقر را بیشتر کرد، بلکه منجر به مهاجرت روستاییان شد. از آنجا که مشروطه در نهایت دارای ریشه‌‌ مدنیت شهری نشد، نتوانست فرهنگ و هنر دوره‌‌ خود را تحت تأثیر قرار دهد. البته موضوع فقط این نیست؛ موسیقی به دلیل بیگانگی ذاتی و غیرمفهومی‌ بودنش، دیرتر از دیگر هنرها، اتفاقات بیرونی را درونی می‌کند. علاوه‌ بر این، مخاطبان موسیقی در ایران، چندان به این هنر آگاه نیستند. این ناآگاهی هنوز هم به عنوان یک معضل جدی، موسیقی و موسیقی‌دانان را تهدید می‌کند. در دوره‌‌ مشروطه، این بیگانگی میان مخاطب و موسیقی از امروز هم بیشتر بود.

 

 

به‌کارگیری فرم‌های تازه در موسیقی ایرانی مثل مارش یا والس را یکی از تأثیرات قابل مشاهده‌‌ مشروطه بر موسیقی می‌دانند. این موارد را جزء تأثیرات مشروطه نمی‌دانید؟

 

آن‌ها به تدریج به موسیقی ایران وارد شدند و بیشتر در دوره‌ پهلوی اول شکل جدی به خود گرفت. زمانی که مشروطه هنوز گام‌های اولیه‌اش را برمی‌داشت، اتفاقا موسیقی از بلاتکلیف‌ترین هنرهاست. تنها کسی که به نوعی رابط میان مشروطه و موسیقی است، عارف است که البته او را باید ابتدا از جنبه‌ فعالیتش در عرصه‌ ادبیات بررسی کرد و بعد عرصه‌ موسیقی. وجهی از عارف که در زمینه‌ مشروطه اهمیت می‌یابد، ترانه‌های اوست. در غیر این صورت، موسیقی این تصانیف، رویکرد و نگاه تازه‌ای ندارند و نوعی بلاتکلیفی در این آثار از نظر تلفیق شعر و موسیقی، تکرارهای بسیار زیاد در موتیف‌ها و سکواِنس‌ها و... وجود دارد. آنچه برای موسیقی اتفاق می‌افتد، دیرتر از صدور فرمان مشروطه رخ می‌دهد؛ یعنی مدتی طول می‌کشد تا جنبش بر موسیقی تأثیر بگذارد که شکل‌های اولیه‌اش را در آثار علینقی وزیری می‌توان دید.

 

 

کنسرت‌های ارکستر انجمن اخوت چطور؛ آن‌ها از مصادیق این تأثیر نیستند؟

 

تأثیر داشتند، اما تأثیر جنبش مشروطه ابتدا روی افکار اجتماعی بود و بعد روی موسیقی اثر گذاشتند. این جنبش در ادامه‌ دیدگاه‌های انتقادی و دموکراتیکی‌ بود که امیرکبیر داشت و کم‌کم تأثیراتی را بر بخش‌های مختلف و از جمله موسیقی گذاشته بود. همزمان یا کمی بعد از جنبش مشروطه، افرادی پس از تحصیل در غرب وارد ایران شدند که بانی تغییراتی در موسیقی بودند. بعد از مشروطه هم برای اولین‌ بار، برنامه‌ریزی در راستای توسعه، به‌وسیله صنیع‌الملک و از همان مجلس اول آغاز شد. به جز اعزام تعدادی موزیسین غربی درجه‌ ۳ برای راه‌اندازی ارکسترهای نظامی در ایران، تا دوره‌ فعالیت‌ کلنل وزیری، اتفاقی در موسیقی ایران نمی‌افتد که بگوییم تحت تأثیر مستقیم جنبش مشروطه بوده است. جنبش مشروطه تأثیر مستقیمی بر موسیقی نگذاشته است، چراکه حتی پس از ظهور طبقه‌ متوسط شهری هم، بخشی از اهالی موسیقی باز به دنبال نشست‌های خانگی و حرکت‌های انفرادی و درون‌محفلی بودند. جامعه و فرهنگ ایرانی در این دوره، بسیار روستایی و جامعه‌ متوسط شهری در حال شکل‌گیری است. بخشی از اهالی موسیقی، کسانی هستند که به نحوی با جامعه‌ بورژوایی غرب در ارتباطند و تأثیراتی هم از آن گرفته‌اند. آن‌ها این تأثیرات را بر جامعه می‌گذارند و به‌طور خاص‌تر بر موسیقی. نگاه بورژوازی غربی هم بر موسیقی ما تأثیر گذاشته و این‌ها تقریبا همزمان با جنبش مشروطه رخ می‌دهند. در انقلاب صنعتی جامعه‌ غرب، بورژوازی توانست در حوزه‌های هنری، زبانی مشترک به‌وجود آورد. این زبان هنری در مورد مرکز زایش، جاذبه ایجاد کرده بود و این‌ها همان خواست‌های ملت بود. ملت، عبارت است از موج‌هایی که از سوی دامنه حرکت می‌کنند و مؤثر واقع می‌شوند، چراکه مفهوم ملت در جهان مدرن می‌تواند جنبش‌های فرهنگی مشترک به وجود بیاورد.

 

 

می‌توان این‌طور نتیجه‌گیری کرد که تحول‌خواهان در موسیقی ایرانی همان مشروطه‌خواهان بودند؟ مثل علینقی وزیری که هم یکی از تحول‌خواهان در موسیقی ایران بود و هم عضو ارکستر انجمن مشروطه‌خواه اخوت که برایش «مارش بهجت» را هم نوشت.

 

بله، شاید. در جنبش مشروطه به تعدادی مترجم نیاز بود که عقاید مشروطه‌خواهی را به زبان مردم ترجمه کنند، مثلا در زمینه‌ ادبیات می‌توان به راحتی اظهارنظر کرد؛ چراکه ادبیات با زبان سروکار داشته و زبان با عموم جامعه ارتباط مستقیم دارد، اما در حوزه‌ موسیقی این‌طور نیست. در واقع ترجمه‌ این افکار در موسیقی، هم سخت‌تر است و هم دیرتر رخ داد. تأثیر جنبش مشروطه بر موسیقی، اعطای نوعی نگاه انتقادی درباره موسیقی گذشته بود، مثلا نگاه تحول‌خواهی که موسیقی‌دانان در مورد موسیقی ایرانی پیدا کرده‌اند، در آثار درویش‌خان به‌نوعی نمود پیدا می‌کند و در خلق فرم‌هایی مثل چهارمضراب و پیش‌درآمد، خودش را نشان می‌دهد و در آثار علینقی وزیری به شکلی دیگر دیده می‌شود؛ به ‌این صورت که او با وجود نگاه تند و منتقدانه‌اش در مورد دربار، از جمله افرادی می‌شود که بانی مؤسسه‌ای‌ شدن موسیقی ایران شدند؛ البته بعضی موسیقی‌دانان هم بودند که در هیچ‌کدام از این دسته‌ها قرار نگرفتند. منظور از این تحولاتی که اشاره کردم، تحول در مقیاس وسیع و به شکل یک جریان نیست، بلکه منظور، تغییر و تحولات اولیه است.

 

 

اگر مشروطه‌خواهی را معادل تحول‌خواهی و نقد سنت‌ها بگیریم، آن‌ را در موسیقی امروز ایران، چطور تفسیر می‌کنید؟ مشروطه‌خواهان امروز در موسیقی چه کسانی هستند؟

 

من فکر می‌کنم که ما امروز هم در شرایطی شبیه دوره‌ مشروطه هستیم؛ با بحران‌های مشابه. هنوز جامعه‌ روستایی که به جامعه‌ شهری سرریز شده، همان مشکلات را در خود دارد. به همین دلیل نمی‌توانیم خودمان را بیرون از آن شرایط ببینیم. مشروطه‌خواهی در واقع تحول نوعی نگاه اجتماعی بود و همان‌طور که گفتم چندان به موسیقی سرایت نکرد که حالا بخواهیم تحول آن دیدگاه اجتماعی را در موسیقی ببینیم و بگوییم این اتفاقات موسیقایی همچنان دنبال آن تحولات سابق هستند. به نظر من، ابتدا باید یک عملکرد طبقاتی زنده شهری به‌وجود می‌آمد. اگر دقت کنید، می‌بینید که قهرمانان جنبش مشروطه، قهرمانان انتقال فرهنگ ایران محسوب نمی‌شوند، چراکه پس از مشروطه امنیت پایداری به وجود نیامد تا سنتی که آغاز شده بود، ادامه‌دار شود. در دوره‌ مشروطه نیز همانند دوره‌های قبل تلاش بسیار برای احیای گذشته صورت گرفت؛ به‌همین دلیل، مشروطه‌خواهان نتوانستند عناصر لازم برای حفظ و ادامه‌ حرکتشان پیدا کنند. افقی که باید برای تحول آینده ترسیم می‌شد، هرگز به وجود نیامد و به دلیل فقدان نهادها در آن دوره، تمام تلاش مردم صرف جست‌وجوی امنیت شد تا تحولات و نوآوری‌های فرهنگی و هنری.

هنوز هم نوعی بلاتکلیفی در فرهنگ زیستی موسیقی وجود دارد که اجازه نمی‌دهد آن تفکر اجتماعی و تحول‌خواه در فرهنگ موسیقایی به وجود بیاید؛ بنابراین در مواردی می‌بینیم که یک موسیقی‌دان شهری که غرب را هم دیده، سعی می‌کند تا مقلد موسیقی‌دان روستایی باشد و یک نوازنده‌‎ روستایی که وارد شهر می‌شود، مقلد یک موسیقی‌دان شهرنشین است. ممکن است در نقاطی که مسأله‌ سیاست با مسأله‌ اجتماع و فرهنگ برخورد پیدا می‌کند، بعضی اهالی موسیقی، شعارهایی بدهند و مواضعی بگیرند،‌ ولی فرهنگ مشروطه‌خواهی که یک فرهنگ جمعی و گروهی‌ است، در موسیقی وجود ندارد و تداوم نیافته است. تفکر گروهی هنوز در ایران شکل نگرفته و اگر حرکتی هم در زمینه‌ تحول‌خواهی رخ داده، فردی بوده و هیچ جریان گروهی را در پی نداشته است، مثل همین ارکسترهای‌ ما که بدنه و بنیه‌ای ضعیف دارند و خوب هم صدا نمی‌دهند. فعالیت ارکسترال، قاعده گروهی دارد ولی تفکر افراد درون یک ارکستر بر تفکر فردی متکی است؛ به همین دلیل کار گروهی در موسیقی، هنوز معنای واقعی خود را نیافته است.

 

 

شاید ناامیدکننده باشد که مثلا جنبشی مثل مشروطه با تمام هزینه‌هایی که داشته، در هنر تأثیرگذار نبوده است؛ البته منظورم همان تأثیری است که از هنر می‌توان انتظار داشت.

 

من به عنوان یک مجری هنری تحت تأثیر رخدادهای اجتماعی قرار می‌گیرم. این تأثیرات می‌تواند روی آثار من خود را نشان دهد اما اینکه این تفکر از درون من تبدیل به یک جریان شود یا یک حرکت انتقادی جمعی بیافریند، در ایران به ندرت رخ می‌دهد. گروه‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند، اما هنوز هم این فرد است که تصمیم می‌گیرد. تفکر اجتماعی آن‌قدرها که باید در موسیقی تأثیر نگذاشته است.

 

 

این حلقه‌ گمشده کجاست؟ هنرمند به قول شما تحت تأثیر رویدادها و افکار اجتماعی قرار دارد، اما چطور می‌شود که از رابطه‌ این دو، نتیجه‌ عملی بیرون نمی‌آید؟

 

در مورد موسیقی، بحران اصلی را باید در جامعه و فرهنگ ایرانی یافت. موسیقی‌دان، از جدا جامعه نیست. هنر در جریان یک گفت‌وشنود بین هنرمند و جامعه شکل می‌گیرد. گاهی هنرمند ایده‌هایی دارد که وقتی آن‌ را در قالب یک اثر هنری به جامعه ارائه می‌کند، باید در جامعه گردش کند و بازتابش به هنرمند بازگردد اما اینکه هنرمند، چیزی به جامعه می‌دهد و در ازای آن، جامعه چیزی به او پس نمی‌دهد؛ یعنی آن چرخه در این جامعه اتفاق نمی‌افتد و تعاملی میان هنرمند و مخاطب به وجود نمی‌آید. به نظر من، آن حلقه‌ گمشده ناآگاهی در جامعه‌ ایرانی در مورد موسیقی ا‌ست. مخاطب ما از علم و دانش موسیقی، درکی ندارد و درباره آن، فهیم نیست. ما در مورد شعر فهیم هستیم؛ شعر را می‌شناسیم و مثلا سر طاقچه‌ همه‌ خانه‌ها حتی آن‌ها ‌که سواد خاصی ندارند، یک دیوان حافظ وجود دارد، اما موسیقی در ایران همچنان غریب و ناشناخته است؛ به همین دلیل، اگر تحولی حتی با مبنای فردی در موسیقی رخ دهد، دیده نمی‌شود. مثلا فرض کنید هرمز فرهت یا امانوئل ملیک‌اصلانیان تحول جدیدی را در یک فرم موسیقایی انجام داده باشند، اما این ابداع نه دیده می‌شود، نه به حرکت درمی‌آید. در نتیجه، هر تحولی در موسیقی ایران در نطفه خفه می‌شود. به‌خاطر همین است که یکباره می‌بینیم مرگ یک خواننده در عرصه‌ موسیقی پاپیولار که در موسیقی عامه‌پسند هم، چهره‌ای جدی نیست، جامعه را به ‌هم می‌ریزد؛ فردی که جامعه، خود را مدیون زحمات نکشیده‌ او می‌بیند. در همان زمان، هوشنگ استوار، یک پدیده موسیقایی ایران، از دست می‌رود اما حتی جامعه‌ موسیقی ایران واکنشی نشان نمی‌دهد. این تضادها از درون خود جامعه سر می‌زند.

 

 

پس بازخوانی یک رویداد مهم در تاریخ ایران، چه اهمیت و اصولا لزومی پیدا می‌کند؟

 

من اصلا دلم نمی‌خواهد مشروطه را بازخوانی کنم. دلم می‌خواهد رویدادهای اجتماعی دوره‌ خودم که می‌تواند نوعی تحول باشد را بازخوانی کنم. الزامی ندارد که ما همیشه به گذشته بازگشته و تاریخ را بازیابی یا بازسازی کنیم. گاهی ممکن است من سراغ ملودی‌های دوره‌ مشروطه مثل «از خون جوانان وطن» بروم و آن‌ها را بازخوانی یا بازیابی کنم اما آن ملودی بهانه است. آن ملودی ثمره‌ موسیقی دوره‌ من نیست. اگر من سراغ آن اثر می‌روم، به‌خاطر حس نوستالژیک اثر است؛ به‌ خاطر یادآوری عارف قزوینی نیست. من دوست دارم خودم مؤلف دیگری باشم. در غیر این صورت، می‌توانم بدون نیاز به این ملودی‌ها، آثار تازه‌ بسیاری خلق کنم که البته این ‌کار را انجام می‌دهم. من از فقر فرهنگی با یک‌سری مبدل برای بالندگی موسیقی استفاده می‌کنم و این تضادها را این‌گونه آشکار می‌سازم.

کلید واژه ها: پیمان سلطانی موسیقی مشروطه


نظر شما :