محفل سنتگرای اِرانوس
علیمحمد اسکندریجو
تاریخ ایرانی: شگفتا! شبی که جلال آلاحمد نویسنده توانای ایران در سوگ آیتالله فضلالله نوری گریست و جنازه شیخ را بر بالای دار نشانه استیلای «غرب» در ایران نوشت، لویی ماسینیون فرانسوی اما قلم بر «آمه» عشق گذاشت در حالی که در سوگ «حلاج» ایران میگریست و پیکر بر دار شده او را نشانه استیلای «شرق» نوشت. در این جستار نگاهی دارم به حلقه کیمیاگران ارانوس؛ محفلی آشنا اما بیگانه با ما که کوشید بین استبداد شرقی و استعمار غربی دیالوگ برقرار کند. در این میان به دو سنتگرای ایرانی دکترها علی شریعتی و سید حسین نصر نیز اشاره دارم.
امروز سنتگرایی به این معنا نیست که میخواهیم به گذشته بازگردیم و همانند اجدادمان زندگی کنیم بلکه سنتگرایی به این معناست که با درک دوران مدرن و فهم شرایط پستمدرن دریابیم که راه را اشتباه رفتیم. پیداست سنتگرایی یک ایدئولوژی یا یک حزب سیاسی و یا نگاه به گذشته نیست بلکه یک زندگی است. گرچه تاریخ دروازه بازگشت به «گذشته» را برای همیشه به روی ما بسته و «هگل» فیلسوف دولتگرای آلمانی نیز سیر تاریخ را خطی و به سمت جلو رسم کرده تا در نظر ما همواره با پیشرفت و توسعه متعین شود اما چاره چیست که همانند سنتگرایان منتقد غرب و شرق از هگل به کانت پناه بریم که دو هستی و دو سنت و دو فرهنگ را از هم متمایز کرد: آن هستی و سنت و فرهنگی که از غرب و عقل و «آتن» میآیند و آن هستی، سنت و فرهنگی که از شرق و «وحی» و اورشلیم میآیند.
در این سیاره (گذشته از مارتین هایدگر) کمتر فیلولوگی به فرزانگی یا «حکمت» توشیهیکو ایزوتسو یافت میشود؛ کیمیاگری که گوهر «کلمه» و زمان و زبان را در نیروانا میجوید تا سرانجام همنشین «بودا» شود. عارفی که بیش از ۳۰ زبان را آشناست. ادیبی که حافظ، سیسرو، گوته و شیخ سرخ تا هومر، هوگو، نیچه و تولستوی را به زبان ملی آنان خوانده است. این اعجوبه ژاپنی یکی از سالکان محفل ارانوس در منطقه ییلاقی «اسکونا» در سوئیس است که به عرفان شاخه ایرانی نیز نظر دارد. انجمن ارانوس مدتی با حضور نخبگان صوفیمسلک اما به شدت منتقد غرب مدرن مانند ارنست کاسیرر، رودولف اتو، کارل گوستاو یونگ، لویی ماسینیون، هانری کربن و ژرژ گورویچ تشکیل میشد. پیداست ارانوس نه آکادمی است که استاد و دانشجو مشق علم کنند و نه «اتاق فکر» است مانند «بیلدربرگ» که هر سال برای این جهان بیمار مدرن نسخه بپیچد و نه خانگاه و زاویه است که مریدان و صوفیان تا سحر به رقص و سماع برخیزند بلکه ارانوس حلقه کوچکی از فرهیختگان مشهور سنتگرای دنیاست که همه نیز بیزار از «لائیسیته» و ارزشهای ناخوشایند برآمده از فرهنگ غرب هستند. این عارفان مدرن میکوشند بذر «دیالوگ» و تعامل و تساهل بین ادیان در ضمیر پیروان بپاشند؛ جهانی که به باور آنان دچار «مالیخولیا» شده و به ورطه سقوط اخلاقی افتاده و بیراهه میرود.
واژه یونانی ارانوس – به معنای ولیمه و همنشینی – در ایران همنام سیاره اورانوس در منظومه شمسی برداشت میشود که هیچ شباهتی با ارانوس محفل عارفان و عالمان سنتگرای سوئیس ندارد. در سال ۱۹۳۳ میلادی که آدولف هیتلر بنیانگذار امپراتوری هزار ساله اما «نافرجام» آریایی و مشهور به عالیجناب «گروفاس» به قدرت رسید، «رودولف اتو» صوفی آلمانی و شیخ یک جنبش سنتگرا به نام «عصر جدید »(۱) واژه یونانی ارانوس را برای این محفل کوچک انتخاب کرد. هر سال روشنگران و روشنفکران برجسته جهان سوغات سفر به ارانوس میآورند و بضاعت خویش در علم، دین، فلسفه و عرفان را آنجا محک میزنند.
هانری کربن، میرچا الیاده، لویی ماسینیون، توشیهیکو ایزوتسو، ژرژ گورویچ و از همه مهمتر کارل گوستاو یونگ روانکاو پرآوازه از سالکان این محفل بودند؛ رهروانی که آثارشان یا حضورشان در ایران دهه پنجاه خورشیدی بسیار خوش درخشیدند. گرچه کلیسای کاتولیک با ارانوس چندان میانه نداشت و پاپ اعظم حتی آنجا را لانه کافران و ملحدان (!) مینامید اما این حلقه همچنان بر مدار «انسان کامل» و آشتی شریعت و طریقت میچرخید تا شاید «حقیقت» هویدا شود.
با این حال شاید هم «تقریب» مذاهب نخستین تحفه انجمن صوفیان ارانوس به جهان باشد: نخست اینکه مکاتبات بین دو مرجع بزرگ شیعه و اهل سنت (آیتالله سید حسین بروجردی و شیخ محمود شلتوک رئیس الازهر مصر) سرانجام در پاییز سال ۱۳۳۷ نتیجه داد و مفتی اعظم مصر که ارادت عظیم به زعیم شیعه داشت، فرقه و فقه جعفری را در کنار چهار مذهب دیگر (شافعی، حنبلی، حنفی، مالکی) به رسمیت شناخت و فتوا داد که آزار و بیاحترامی به شیعیان حکم حرام دارد. در سال ۱۳۴۱ نیز به کوشش لویی ماسینیون و ژرژ گورویچ (روسی فرانسوی شده) سرانجام پاپ اعظم رهبر جهان کاتولیک به دیدار پاتریارک فرقه ارتدوکسی در اورشلیم میرود و لعن و تکفیر پانصد ساله پیروان مذهب ارتدوکسی را ملغی اعلام میکند و داد و ستد با آنان را مباح میداند.
از سوی دیگر واتیکان که از قرون وسطا تا سال ۱۳۴۱ خورشیدی اسلام را به رسمیت نمیشناخت و همه مذاهب شرقی و غربی را هم مصداق زندقه (Heresy) و کفر و الحاد میدانست (۲) به سبب کوششهای لویی ماسینیون و ژرژ گورویچ، پاپ اعظم سرانجام اقدامی سترگ انجام داد و هویت اسلام به مثابه دین را به رسمیت شناخته، سپس به فرمان او واتیکان با کشورهای اسلامی روابط دیپلماتیک برقرار کرد.
مفهوم پیچیده «سنتگرایی» بسیار باردار و احساسی است چرا که گرایش به سنت، پیوندی تنگاتنگ با دین و با ایدئولوژی دارد. سنتگرایان، شرق و غرب جغرافیایی را میدانند کجاست اما شرق و غرب مدرنیسم، تجدد و مدرنیته (۳) را نمیدانند کجاست و در کدام مرز از یکدیگر جدا میشوند. به این سیاق، حلقه ارانوس در سوئیس و «زیر مجموعه» یا شعبه بومی آن به نام «انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه ایران» هر دو محفل از هژمونی فرهنگ لائیک و عقلمحور غرب بیزارند و به سوی سنت میروند. این دو انجمن به یاری گورویچ، ماسینیون، کربن و ایزوتسو در چالش با مدرنیته و پدیدههای شوم (به زعم آنان) نهفته در الگوی مکانیکی غرب، میکوشند ذهن و ضمیر خویش را به نوعی «واکسینه» کنند.
در دو دهه چهل و پنجاه خورشیدی، سنتگرایان ایرانی از جمله سید جلالالدین آشتیانی، دکتر علی شریعتی، دکتر سید حسین نصر در «انجمن حکمت و فلسفه ایران» هیچ پیوندی با حلقه ارانوس در سوئیس نداشتند و به جلسات سالانه این انجمن دعوت نشدند حال آنکه به مدت پانزده سال مقالات سه کیمیاگر برجسته سنتگرا: هانری کربن (اشراق) و توشیهیکو ایزوتسو (ذن بودیسم) و لویی ماسینیون (عرفان) که از اعضای ثابت هر دو انجمن بودند در کنفرانس ارانوس خوانده میشدند. ایزوتسو در سالهای طولانی عضویت در ارانوس تمام جستارهایش درباره ذن بودیسم، تائوییسم و تاریخچه آن بود؛ او حتی یک مقاله تطبیقی درباره عرفان و اشراق ایرانی در این محفل نخواند! به باورم یکی از دلایل ایزوتسو در عدم پرداختن به جنبش عصر جدید یا همان شاخه سنتگرای ایرانی، حضور و جایگاه سنگین هانری کربن در ایران بود.
افزون بر این، عرفان شهودی (Panentheism)(۴) ابن عربی مشهور به شیخالاکبر و نیز حضور شاخص هانری کربن در جلسات ارانوس و اشراف این عارف و فیلسوف فرانسوی به اشراق «شیخ سرخ» یحیی سهروردی مانع از آن شد که این بودیست ژاپنی در برابر هانری کربن کاتولیک چندان سخنی از تصوف اسلامی به میان آورد. در این میان روشن است که اعضای معمم و مکلای انجمن سنتگرای ایرانی در زیر سایه سنگین ماسینیون، کربن و ایزوتسو توان حضور در حلقه ارانوس را ندارند.
البته اعضای شاخص انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه تمایل ندارند که «سنتگرا» خوانده شوند بلکه بر این باورند که اصولاً گوهر دین دارای حقیقت مطلق و جهانشمول است و در هر برهه از تاریخ توسط حجت حق و اولیای دین ابلاغ میشود. آنان این دکترین سنتی یا جهانبینی عارفانه را «خرد جاودان» یا حکمت خالده (Philosophia Perennis) مینامند. بیسبب نیست که در دهه ۱۳۵۰ نشریه رسمی انجمن شاهنشاهی ایران نیز به نام خرد جاویدان یا حکمت خالده نامیده میشد؛ نشریهای که با همکاری ایزوتسو منتشر میگشت.
بنا به نظر ایزوتسو اسلامشناس، در آغاز دهه ۱۳۵۰ دکتر سید حسین نصر یک دانشجوی جوان آمریکایی به نام «ویلیام چیتیک» را به ایران دعوت میکند تا ضمن آنکه این دانشجوی آمریکایی به عنوان شاگرد ایزوتسو در انجمن سلطنتی فلسفه پذیرفته میشود، همزمان بتواند متون تخصصی در حوزه عرفان و سنتگرایی که دکتر نصر به انگلیسی مینویسد را ویلیام چیتیک ویراستاری کند. باز بنا به نظر ایزوتسو (آنگونه که از میان نامههای او نیز آشکار است) دکتر نصر میداند هانری کربن به لحاظ مواضع افراطی که در دانشگاه پاریس داشته از کرسی استادی فلسفه معزول شده است، پس وی را به ایران دعوت میکند تا دوباره در کنار آیتالله سید محمد طباطبایی درباره اشراق ایرانی پژوهش کند.
امروز ویلیام چیتیک از مطرحترین سنتگرایان آمریکا و یکی از منتقدان اصلی گلوبالیسم در دنیاست؛ با گذشت پنجاه سال او امروز همچنان پیوند با سنتگرایان در داخل و خارج از ایران را حفظ کرده است .(۵) از مجموعه مقالات توشیهیکو ایزوتسو که اخیراً به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است این فیلولوگ ژاپنی تاکید دارد که عنایت و اشراف او به زبان عربی و نگارش دو اثر درباره «ملاصدرا» و شیخ شهودی «ابن عربی» نه از آن روی است که نگارنده بودیست هدایت و مسلمان شود بلکه صرفاً او خواسته رنگینکمانی از مکتب و حکمت شرق را به غربیها در محفل ارانوس عرضه کند.
ماسینیون و ایزوتسو در فراسوی زبان و زمان
اگر عارف ایرانی «حلاج» در مراکش بر لویی ماسینیون بانگ «انا الحق» میزند که حجاب از رخ منصور بردار، پس چرا بودا در ارانوس بر کیمیاگر «ذن» نهیب نزند که حجاب نیروانا از رخ بودا برکشد؟ بیگمان لویی ماسینیون بنیانگذار و شیخ فرقه «بدَلیه» صوفیان شمال آفریقا به درستی دریافت او نیست که حسین منصور حلاج را در برهوت تاریخ پیدا میکند بلکه این حلاج خونین است که او را در کویر مراکش مییابد. منصور عشق، شبی در رویای صادق بر این سالک جوان ظاهر میشود و از وی میطلبد پیکر «انا الحق» او را این بار در دروازه واتیکان بر دار کشد تا بیگانه نیز روایت تراژیک حسین عشق را از قلم وی بازبیند. پنداری آن شب ندای خروشان «انا الحق» حسین در میدان «سنپیترز» آنچنان خواب آرام پاپ را آشفته کرد که در سپیده رُم ناچار شد «اسلام» منصور را به رسمیت شناسد. بنابراین بیسبب نیست که حلاج را «حاصل عمر» لویی ماسینیون میدانند.
احتمالاً دکتر علی شریعتی نیز که تا واپسین روزهای حیات ماسینیون از محضر او فیض میگرفت چنان از سبک سترگ «حلاج» او الهام گرفت که رنجنامه عارفانه «کویر» را چنین زیبا نوشت. شریعتی شیدای شیعه سرخ و گورویچ و کربن و ماسینیون با قلم کویری مینوشت چنانچه عُمر بن خطاب خلیفه دوم به خطا رود «ابوذر» با استخوان پوسیده شتر بر سر او میکوبد تا خلیفه مسلمین به راست هدایت شود!
حال هرگاه به کویر و شتر میاندیشم به یاد این ایدئولوگ ایرانی میافتم که چرا در آثارش به تفاوت هولناک یک متن «رتوریک» با یک متن لیترال (literal) اشاره نکرد تا در روزگار نوجوانی، ما میلیونها ایرانی بدانیم نگارش «کویر» او صرفاً ارزش بلاغی داشته و در متراژ «منطق» هم پذیرفتنی نیست. بنابراین آیا برآمد ایدئولوژی همانا «اتوپیا» نیست؟ امروز در سراسر خاورمیانه علیه نظام یا دولت که هیچ، حتی علیه مدیر یک مدرسه هم با استخوان شتر نمیشود «بیبها» رجزخوانی کرد، چه رسد آنکه بخواهیم مانند شریعتی در فراق «ابوذر» قلم در قلیا زنیم و بیمهابا تیری از فلاخُن بلاغی در «کویر» اندازیم!
استکهلم؛ بهار ۲۰۲۰
منبع و پانویس:
۱- در اینجا تاکید دارم اصطلاح «عصر جدید» هیچ مصداق یا دلالتی با زمان تقویمی و تاریخی ندارد بلکه صرفاً یک جنبش معنوی باطنی غربی است که به زبان هگلی نوعی واکنش و آنتیتزی شده در برابر تز «عقلانیت» شدید دوره روشنگری دکارت، هابز، لاک، کانت، ولتر و روسو. سنتگرایان و عارفان با پناه آوردن به مکاتب شرقی بویژه هندوییسم و بودیسم میکوشند بدیلی برای زیست دینی و ارزشهای مسیحی پیدا کنند.
۲- برای آشنایی بیشتر با ستیز واتیکان با اسلام و یهودیت بویژه عرفانهای برآمده از آن دو دین به این کتاب مراجعه شود:
Dan Cohn-Shebok, Kabbalah and Jewish Mysticism, An Introductory Anthology, Oneworld Publication Limited, Oxford, England, ۲۰۰۶.
۳- Eranos: an Alternative Intellectual History of the twentieth century, Hans Thomas Hakl, translated by Christopher Mcintosh, P۱۸۰، Equinox Publishing Ltd, London, 2013.
۴- در اینجا باید توجه داشت که اصطلاح لاتینی برای «وحدت وجود» همان پانتهایسم است که بسیار در بین پژوهشگران و نویسندگان حوزه عرفان و اشراق هم معمول است و پدر معنوی این جهانبینی و حلقه «پانتهایستی» نیز باروخ اسپینوزا فیلسوف پرتقالی تبعیدی به هلند قرن هفدهم است، حال آنکه در اینجا من از اصطلاح وحدت شهود یا همان «پانن تهایسم» برای دکترین عرفانی ابن عربی استفاده کردم و ترجمه آن را نیز «وحدت شهودی» آوردم تا در تقارن با وحدت وجودی یا همان «پانتهایسم» باشد.
۵- در اینجا شایسته است اشاره کنم تا آنجا که امکان داشت از کاربرد اصطلاح «فیلسوف» برای برخی از سنتگرایان ایرانی و بیگانه ابا داشتم و تنها هانری کربن را که در غرب به فیلسوف شهرت داشت و در دانشگاه پاریس کرسی فلسفه داشت، من نیز از وی با این عنوان یاد کردم حال آنکه در ایران بویژه در میان محفل سنتگرایان درون مرزی اکثر اعضای پیشین و کنونی «انجمن حکمت و فلسفه» عموماً فیلسوف خطاب میشوند که به باورم بیشتر بار «استتیک» و اعتباری دارد تا «متراژ» سنجش فلسفی.
نظر شما :