درگذشت طیفور بطحایی؛ چریک تصادفی

۲۴ شهریور ۱۳۹۹ | ۱۸:۰۰ کد : ۸۵۳۳ دیگر رسانه‌ها
درگذشت طیفور بطحایی؛ چریک تصادفی

محمود فاضلی

در سحرگاه ۲۹ بهمن‌ماه ۱۳۵۳ خسرو گلسرخی و کرامت‌الله دانشیان دو شاعر مارکسیست به جوخه اعدام سپرده شدند. این دو که از ماه‌ها قبل به خاطر تشکیل یک گروه چپ‌گرا به همراه ۱۰ تن دیگر از همفکرانشان همچون «طیفور بطحایی، عباسعلی سماکار، رضا علامه‌زاده، رحمت‌الله جمشیدی، شکوه فرهنگ‌رازی، ابراهیم فرهنگ‌رازی، مریم اتحادیه، مرتضی سیاهپوش، منوچهر مقدم سلیمی و فرهاد قیصری» بازداشت شده بودند، متهم شدند برای ربودن و گروگانگیری ولیعهد برنامه‌ریزی کرده و قصد داشتند از این طریق رژیم پهلوی را برای آزادی زندانیان سیاسی چپ‌گرا تحت فشار قرار دهند.

تلاش برای گروگانگیری خانواده پهلوی

در این ماجرا سماکار و علامه‌زاده که از کارمندان تلویزیون بودند طرحی را میان خود مطرح می‌کنند که با مخفی کردن سلاح در دوربین فیلمبرداری تلویزیون و وارد کردن آن به مراسم جشن سینمای کودک و نوجوان، فرح یا ولیعهد را که در برنامه شرکت می‌کردند گروگان بگیرند و آزادی زندانیان سیاسی را طلب کنند. سماکار از دوستش بطحایی می‌خواهد که برایشان اسلحه تهیه کند و بطحایی که خود با دانشیان، شکوه و ابراهیم فرهنگ، اتحادیه، جمشیدی و سیاهپوش گروهی برای مطالعات مارکسیستی تشکیل داده بود، پیشنهاد سماکار را می‌پذیرد. مسئولیت تهیه اسلحه نیز به کرامت‌الله دانشیان سپرده می‌شود.

این اقدام به شکل مشکوکی لو می‌رود و تمامی اعضای گروه و برخی همفکرانشان که اساساً در جریان این عملیات نبوده‌اند، بازداشت می‌شوند. یکی از روایت‌های مطرح شده در این زمینه اینکه امیرحسین فطانت از هم‌بندیان کرامت‌الله دانشیان در دوره اول زندان، که به عنوان رابط چریک‌های فدایی خلق قرار بود اسلحه لازم برای انجام این عملیات را در اختیار دانشیان قرار دهد، ماجرا را به ساواک گزارش کرده و موجبات بازداشت اعضای گروه را فراهم آورده است.

گفته می‌شود فطانت بدون آنکه دانشیان از آن آگاهی داشته باشد، در هنگام گذراندن دوران زندان، با ساواک شروع به همکاری کرده و عملاً به یکی از مهره‌های آنان تبدیل شده بود. فطانت پس از آگاهی‌اش از قضیه گروگانگیری، اطلاعات لازم را در اختیار ساواک می‌گذارد. ساواک ترتیبی می‌دهد که اسلحه‌ای در اختیارشان گذاشته شود و سپس در حین اجرای برنامه دستگیر شوند، اما عضو گروه، برای تحویل گرفتن اسلحه سر قرار حاضر نمی‌شود.

فطانت ضمن تائید ملاقات با مقام ارشد ساواک در کافه قناری در ضلع غربی خیابان روزولت سابق، (کمی پایین‌تر از چهارراه تخت‌جمشید سابق) قرار داشت برای دریافت سویچ اتومبیلی حاوی اسلحه که قرار بود در اختیار گروه گلسرخی - دانشیان قرار دهد، درعین‌حال خود را قربانی پروژه‌ای می‌داند که از سوی پرویز ثابتی رئیس اداره امنیت داخلی ساواک طراحی شده بود.

یک فنجان چای بی‌موقع

فطانت در کتاب خود رد پای مقام امنیتی یا پرویز ثابتی در بزرگ جلوه دادن فعالیت‌های جوانان کمونیستی که هرگز نمی‌توانستند خطری برای سلطنت داشته باشند و اینکه ثابتی از کاه کوه ساخت تا جایگاه خود را در نگاه خاندان سلطنتی بالا ببرد، را توضیح داده است. ثابتی به عنوان رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور «ساواک» عملیات دستگیری این گروه را بخشی از افتخارات سازمان خود می‌داند. فطانت دیدار با ثابتی را در کافه قناری در کتابش مفصل شرح داده است.

نویسنده که در کتابش (تهران، انتشارات مهراندیش) تلاش کرده است به اتهامات موجود علیه خود پاسخ بگوید در بخشی از کتاب می‌نویسد: «هر روز هزاران فنجان چای در دنیا نوشیده می‌شود. هر کس در طول زندگی بارها چای نوشیده است. در گذشته‌ها نیز هزاران فنجان چای نوشیده شده است، اما در این میان یک فنجان و تنها یک فنجان چای بی‌موقع سرنوشت آدم‌های بسیاری را رقم زد. آدم‌هایی کشته شدند، آدم‌هایی سال‌ها را در زندان گذراندند، تراژدی‌های انسانی زیادی به وقوع پیوست، قهرمانانی زاده شدند و بر سرنوشت یک ملت و یک انقلاب اثر گذاشت. همه چیز انگار با همان یک فنجان چای شروع شد و یا تمام شد.» فطانت مدعی است: «در زندگی همیشه لحظاتی هست که نمی‌شود جلو آمدنشان و حضورشان را گرفت و هر حادثه‌ای علت یا علت‌هایی دارد که باید بررسی شوند.»

در این دادگاه طیفور بطحایی یکی از متهمان بود. طیفور در ۱۷ اسفند ۱۳۲۵ در سنندج به دنیا آمد. فرزند پنجم خانواده‌ای هشت فرزندی ساکن محلهٔ جورآباد سنندج بود. پدر او معلم دبستان‌های سنندج و مادرش خانه‌دار بود. وی تحصیلات خود را در رشتهٔ طبیعی به پایان برد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و اخذ دیپلم و گذراندن دورهٔ آموزشی سربازی، به عنوان معلم سپاه دانش به ترکمن صحرا فرستاده شد. پس از پایان سربازی به سنندج بازگشت و به تشویق برادرش در آزمون کنکور شرکت کرد و در رشتهٔ فیلم‌برداری در «مدرسه عالی سینما و تلویزیون تهران» پذیرفته شد. سپس در تلویزیون شهر شیراز مشغول به کار شد کە به آشنایی‌اش با حلقە کرامت دانشیان و بعدها خسرو گلسرخی ختم شد و در طرح نافرجام گروگانگیری فرح پهلوی شرکت کرد.

در جریان بازجویی‌ها دو نفر دیگر که عضو گروه طرح ترور شاه و متعلق به گروه دیگری بودند نیز از طریق یکی از بازداشت‌شدگان لو رفت و دو پرونده بدون آنکه ارتباط مستقیمی داشته باشند توسط ساواک با هم ادغام شده و در دادگاه واحدی اعضای هر دو گروه محاکمه شدند.

دادگاه متهمان

در اواخر سال ۱۳۵۲ در دادرسی ارتش دادگاهی متهمان برگزار می‌شود که در آن یک گروه دوازده نفره متشکل از روشنفکران مارکسیست به اتهام قصد گروگانگیری ولیعهد در مراسم اهدای جایزه به یکی از اعضای گروه در جشنواره فیلم‌های کودکان محاکمه شدند. به دلیل تعداد اعضای محاکمه شده به گروه دوازده نفره شناخته شد.

ولیعهد در آن زمان پسری یازده ساله بود. در تمام طول مدت حکومت رژیم پهلوی، هیچ دادگاهی چنین پرسروصدا برگزار نشده و این چنین تحت پوشش رسانه‌ها قرار نگرفته بود.

آتشین‌ترین بخش‌های دفاعیات دو نفر از اعضای گروه، کرامت‌الله دانشیان و خسرو گلسرخی که از اعتقادات خود بر مارکسیسم و مبارزه مسلحانه و سازمان چریک‌ها دفاع کردند از تلویزیون ملی و سراسری پخش شد. واقعه‌ای که تا آن زمان سابقه نداشت و همین دفاعیات منجر به اعدام هر دو نفر گردید. زمان زیادی نگذشت که نتایج آن دادگاه و اعدام آن دو نفر و نیز از نظر تاثیری که انتشار دفاعیات پرشور اعدام‌شدگان در میان مردم و به ویژه روشنفکران و دانشجویان داشت، تاثیرگذار بود.

این پرونده به عنوان نمونه‌ای از پرونده‌سازی و عملیات یکی از سفاک‌ترین سازمان‌های پلیس سیاسی دنیا علیه روشنفکران به یکی از بزرگترین نقاط ضعف رژیم سلطنتی تبدیل شد. شاه و ملکه و اهل دربار در همان زمان و بعدها مورخان تاریخ معاصر در مورد این پرونده و طرح گروگانگیری ولیعهد و اعضای خاندان سلطنتی اظهارنظرهای متفاوتی کردند.

در دادگاه اول، ۷ نفر از دستگیرشدگان یعنی گلسرخی، دانشیان، سلیمی، بطحایی، سماکار، علامه‌زاده، جمشیدی به اعدام محکوم شدند، اتحادیه و سیاهپوش به پنج سال حبس و سه نفر شامل شکوه فرهنگ، ابراهیم فرهنگ و قیصری هر یک به ۳ سال حبس محکوم شدند. در دادگاه تجدیدنظر که در سه‌شنبه دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان شامل بطحایی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه‌زاده همچنان به اعدام محکوم شدند. به فرمان شاه که در روزنامه‌های روز ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۲ انتشار یافت، سه نفر از محکومین یعنی بطحایی، سماکار و علامه‌زاده از مجازات اعدام عفو و به حبس ابد محکوم شدند. اما حکم اعدام دانشیان و گلسرخی تغییر نکرد و آنان را یک روز بعد از «عفو ملوکانه شاه»، در بامداد ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ در میدان چیتگر تهران تیرباران کردند.

بطحایی در جریان انقلاب ۱۳۵۷ و پس از گذراندن ۵ سال از محکومیت خود به همراه سایر زندانیان سیاسی آزاد شد و به کردستان بازگشت. وی در سال ۱۳۶۰ و در کنگرهٔ پنجم این حزب بە عنوان عضو کمیتە مرکزی حزب دموکرات کردستان ایران انتخاب شد. طیفور در سال ۱۳۶۴ از این حزب و مبارزه مسلحانه کناره‌گیری کرد و به سوئد مهاجرت کرد. او به فعالیت سیاسی خود پس از مهاجرت ادامه داد و در کنار تدریس در گوتنبرگ به نویسندگی و پیکرسازی پرداخت.

او در دوران پناهندگی بە نوشتن رمان و بیوگرافی ادامە داد و چند فیلم داستانی و مستند به نام‌های «نان و آزادی، هه‌وار (کوچ)، قله‌های سرفراز، روشنایی شمع‌ها، گله گرگ، دیبلیاچا، کولی‌ها، توطئه سیاه» ساخت. وی کتاب‌های «زندگی در باد (رمان)، چهار روایت (رمان)، دارا و ندارها در دنیا (ترجمه)، آقای چوخ بخت یوخ، سفر خیال، از کرسان تا کردستان (بیوگرافی) و زندگی همچون خودش (رمان)» به زبان فارسی و دو کتاب «گلاویژ (سناریو) و حقوق زن در جامعه کردی» (پژوهش، کار مشترک ژیلا فرجی و طیفور بطحایی) به زبان کردی منتشر کرد.

منبع: روزنامه سازندگی / ۲۳ شهریور ۹۹

کلید واژه ها: طیفور بطحایی گلسرخی امیرحسین فطانت


نظر شما :