خبرنگار کیهان چگونه وصیتنامه تختی را ربود؟
«از گذشتهای نه چندان دور» خاطرات سید حسین عدل، سردبیر سابق روزنامهٔ کیهان، به کوشش فرشید ابراهیمی و با مقدمه منصوره اتحادیه توسط نشر تاریخ ایران منتشر شد. کتاب دارای سه فصل است که عناوین آن عبارتاند از: «دردسرهای روزنامهنگاری»، «ناگفتههای تاریخ» و «چهرهها و ناگفتهها».
عدل حرفهٔ روزنامهنگاری را در اواخر دههٔ ۳۰ یعنی از حدود سال چهارم دبیرستان با همکاری با مجلات خواندنیها، سپید و سیاه، امید ایران و هفتهنامهٔ دیپلمات آغاز میکند و همزمان در آرشیو روزنامهٔ کیهان مشغول به کار میشود. در تابستان ۱۳۳۳ به پیشنهاد دکتر مصباحزاده مدیر کیهان برای ادامهٔ تحصیل به انگلستان میرود و در اقامتی شش ساله تحصیل در رشتهٔ روزنامهنگاری را در آن کشور به اتمام میرساند. در مدت اقامتش در انگستان مدتی هم در چاپخانه و سپس تحریریهٔ روزنامهٔ پرفروش دیلیاکسپرس لندن کسب تجربه میکند. در سال ۱۳۳۹ به ایران بازمیگردد و خبرنگار حوادث کیهان میشود. دو سال بعد به سمت دبیری صفحهٔ حوادث کیهان ارتقا مییابد و بالاخره در اواخر سال ۴۳ پس از مدتی معاونت، سردبیر روزنامهٔ کیهان میشود.
او در این سمت ابداعات فراوانی را آغاز میکند؛ از جمله برقراری کلاسهای روزنامهنگاری، چاپ تیترها و عکسها به صورت بزرگ و نیز انتشار مطالب آموزنده و سرگرمکننده برای شبهای جمعه. اما در سال ۱۳۴۷ تحت فشار دولت هویدا به ناچار از سردبیری به عنوان تشریفاتی قائممقام سردبیر تنزل و در سال ۴۸ به طور کامل شغلش را در کیهان از دست میدهد، و چندی بعد در تاسیس فروشگاههای زنجیرهای کوروش همراه احمد خیامی میشود. اما آنچه موجب میشود عدل برای همیشه کیهان و از آن مهمتر روزنامهنگاری را کنار بگذارد به نظر جالب توجه میآید و ظاهراً بیربط با پروندهٔ خودکشی تختی نیست؛ وقتی کیهان به سردبیری عدل در روز دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۴۶ خبر خودکشی تختی را همراه با آخرین یادداشتها و وصیتنامهٔ او که توسط دستیار عدل یعنی مرحوم فیروز گوران از هتل آتلانتیک برداشته شده، منتشر میکند و رکورد چاپ را در تاریخ مطبوعات ایران میشکند؛ بیش از یکصد هزار نسخه در یک روز.
ناگفته نماند که این در حالی است که او از مدتی پیش از آن هم چندباری به خاطر انتقاداتش از اعمال سانسور دولت بر مطبوعات حسابی زیر ذرهبین هویدا قرار گرفته و ظاهراً آن دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۴۶ دیگر میخ آخر بر تابوت پروندهٔ مطبوعاتی عدل است، همان درخشانترین روز کیهان. کیهان آن روز با تاخیر چاپ میشود، اما با متن وصیتنامه و آخرین یادداشتهای تختی، آن هم بدون اجازهٔ رسمی از مقامات مسئول. دادسرای تهران تازه فردای آن روز یعنی سهشنبه ۱۹ دی ۴۶ متن وصیتنامه و آخرین یادداشتهای تختی را به صورت یکسان در اختیار مطبوعات میگذارد.
عدل بدون اجازهٔ رسمی از مقامات مسئول در روزنامهاش خبر خودکشی تختی را به آخرین یادداشتها و وصیتنامهٔ او مستند میکند، آنجا که جهانپهلوان خطاب به دادستان نوشته: «سبب مرگ من هیچکس نیست، من به میل خود دست به خودکشی زدهام. خواهش میکنم مزاحم کسی نشوید و به وصیتنامهام توجه کنید. امروز شنبه یازدهم دیماه است. ساعت ۲۴ را نشان میدهد. از خانه قهر کردهام و آمدهام هتل. از ساعت اول شب، همواره درصدد بودم که خودم را از بین ببرم. اکنون ساعت ۱۲ شب است. هنوز دربارهٔ به آخر رساندن عمر خویش تصمیم قطعی نگرفتهام. با خود هزاران فکر کردهام. به بابک میاندیشم، به زندگیام میاندیشم که پس از مرگم تباه میشود. بابک بیپدر میشود. نمیدانم چه کنم، آیا خود را از بین ببرم یا صبر کنم، اما نه، تا فردا هم صبر میکنم. فردا تصمیم میگیرم. آب خوردم و خوابیدم.»
یا آخرین نامه که دیگر تصمیمش را برای خودکشی گرفته است: «بالاخره تصمیم نهایی خود را گرفتهام. ساعت ۲ بعدازظهر است احساس میکنم چند ساعتی بیشتر به آخر عمرم نمانده است. مقامات انتظامی کشور چند ساعت دیگر از ماجرا باخبر میشوند. مرگ به طرفم میآید، او را در فاصلهٔ چند متری خود میبینم، و از او استقبال میکنم. ساعت سه و نیم است، بدنم میلرزد، پشتم تیر میکشد. مرگ چه سخت و وحشتانگیز است. چشمانم سیاهی میرود. دیگر نمیتوانم بنویسم. دستهایم خشکیده و میلرزد.»
عدل جریان را اینطور روایت کرده است: […] از طریق پزشکی قانونی اطلاع یافتیم که جهانپهلوان تختی صبح دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۴۶ در هتل آتلانتیک واقع در خیابان طالقانی (تختجمشید) نرسیده به خیابان ولیعصر خودکشی کرده است. تختی با سم به حیات خود خاتمه داده بود. خبرنگاران ما در آن وقت روز به دنبال خبر رفته بودند، ناچار از فیروز گوران که دستیار من در تحریریه بود درخواست کردم فوراً خود را به هتل برساند. فیروز جوانی چالاک و زیرک بود. اطمینان داشتم که ایرادی در کار او نخواهد بود.
فیروز چگونگی رفتن تختی به هتل، اشیایی را که با خود داشت و نوع سم را به طور مشروح گزارش داد، ولی از دلایل خودکشی حرفی نزد. تلفنی پرسیدم دلیل خودکشی چیست؟ جواب داد: «تختی در نامههایی که از خود به جای گذاشته به طور مشروح مطالبی را بیان داشته است که تمام نزد بازپرس است و بازپرس اظهار میدارد در زمان مقتضی همه چیز را اعلام خواهد داشت.» علت اینکه بازپرس مایل نبود چیزی بر زبان بیاورد این بود که میخواست تحقیقات را ادامه دهند و این برای ما دیر بود، باید هرچه زودتر به مدارک دست مییافتم. خوشبختانه فیروز گوران پس از چند دقیقه تلفنی اظهار داشت میتواند نامهها را بردارد و از من کسب تکلیف کرد. با تاکید فراوان به او گفتم تردید نکنید، نامهها را بردارید و فوراً به دفتر بیایید. خبرنگار زیرک ما توانست با دست پر به موسسه مراجعت کند.
کیهان آن روز با تاخیر منتشر شد. با دو بار تجدید چاپ، فروش یکصد هزار نسخهای را پشت سر گذاشت. این رکورد در تاریخ مطبوعات ما تا آن روز بیسابقه بود. به طوری که از تعاونی توزیع جراید خبر آوردند که نسخ کیهان تا چند برابر قیمت خرید و فروش میشود. در شمارهٔ روز بعد هم اکثر اخبار اختصاصی بود و شامل عکس و مصاحبه از نزدیکان تختی تیراژ در حد روز گذشته بود.
انتشار نامهها و عکس اختصاصی فرزند شیرخوار تختی که سر به شانهٔ مادر مغموم خود گذاشته بود و درج اظهارات مادر و سایر بستگان و مطلعین موفقیت بزرگی بود. (صص ۷۹ و ۸۰)
همزمان با این موفقیت، اقدام بازپرسی مبنی بر تعقیب قضایی ما و اتهام سرقت مشکلساز شد. من حقایق را به بازپرس اظهار داشتم و تمام عواقب کار را به عهده گرفتم و در مراجعات مکرر به وزارت اطلاعات، سازمان امنیت و نهایتاً وزارت دادگستری حساب خبرنگاران را در کل ماجرا از خود جدا کردم و مسئولیت را قبول کردم و نهایتاً تحت تعقیب قرار گرفتم. در اختلافی که با هویدا داشتم دولت برای برکناری من بهانهٔ تازهای پیدا کرد و به دستور نخستوزیر پروندهای که مدتی راکد گذشته شده بود پس از سالها دوباره به جریان افتاد. رئیس دولت اصرار داشت که مرا به اتهام سرقت تحت پیگرد قرار دهد. دادگستری دستبردار نبود، مدعی بود نشر اکاذیب و سرقت انجام شده است. من مستندات زیادی داشتم و به علاوه تحقیقات قضایی بازپرس که بر مبنای وصیتنامه بود اتهام نشر اکاذیب را رد میکرد، ولی تهمت سرقت به جای خود باقی بود. نظر کارشناسی هم تایید میکرد که نوشتهها به خط خود آن فقید بوده است. قسمتهایی از یادداشتهای شخصی را که در واپسین ساعات زندگانی در هتل محل اقامت نوشته شده، همان زمان به طور اختصاصی در روزنامهٔ کیهان چاپ شد. (ص ۸۰)
مروری بر یادداشتها نشان میدهد تختی به علت اختلافات خانوادگی دست به خودکشی زد و بر خلاف شایعات، این کار او سیاسی یا جنایی نبوده است. هدی، بازپرس پرونده، همچنین در تایید خودکشی میگوید: «به هیچ عنوان علت دیگری جز اختلافات خانوادگی سبب این کار تختی نیست.» خودکشی غلامرضا تختی با تمام مدارک و شواهد در سایهای از ابهام فرو رفت و حقیقت واقعه در میان شایعات فراوان گم شد. (ص ۸۱)
حسین عدل باز در جای دیگری از خاطراتش درباره اینکه چگونه ماجرای چاپ وصیتنامهٔ تختی برایش پرونده شد مینویسد: «در جریان خودکشی تختی در سال ۱۳۴۶ که به دستور من خبرنگار ما گوران وصیتنامه را از محل حادثه برداشته بود، رنگ اتهام دزدی و سرقت به خود گرفت و به دستور شخص نخستوزیر پروندهای به اتهام سرقت در دادگستری علیه من مفتوح شد. هویدا تصمیم خود را گرفته و حتی جانشینی هم پیشبینی کرده بود! … بالاخره هویدا تصمیمی را که از قبل گرفته بود عملی ساخت… در اواسط سال ۱۳۴۷ این اتفاق افتاد و دکتر [مصباحزاده مدیر کیهان] چارهٔ دیگری نداشت و میبایستی خواستهٔ هویدا را عملی میکرد. در نتیجه مرا از سردبیری برکنار کرد و قائممقام خود در امور مالی نمود که در واقع هیچ نوع ارتباطی با روزنامه و سیاست نداشت. یک ماهی مقام بیمسمای قائممقامی را بدون داشتن هیچ نوع شرح وظایفی یدک میکشیدم تا مطلع شدم قائممقام هم نیستم و مدیر آگهی روزنامه شدهام. نخستوزیر به آن هم رضایت نداد و دکتر ناچار پست کماهمیت سردبیری کیهان هوایی را به من سپرد، ولی اصولاً هویدا وجود مرا در کیهان تحمل نمیکرد و اصرار داشت از کیهان کنار بروم و فعالیت مطبوعاتی در سایر جراید هم نداشته باشم. قبل از آنکه حوادث ناگوار دیگری اتفاق بیفتد روزنامهای را که سالهای سال در آن با عشق فراوان عمر گذرانده بودم بدون داشتن هیچ جرمی در سال ۱۳۴۸ ترک گفتم.» (صص ۵۳ و ۵۴)
شناسنامهٔ کتاب: سید حسین عدل، «از گذشتهای نه چندان دور؛ خاطرات سردبیر سابق روزنامهٔ کیهان سید حسین عدل»، به کوشش فرشید ابراهیمی، با مقدمهٔ منصوره اتحادیه (نظاممافی) تهران: تاریخ ایران، چاپ نخست، ۱۴۰۰، بها: ۱۴۰ هزار تومان.
منبع: کتابان
نظر شما :