پیامدهای انقلابی یک کودتا/ سرنگونی مصدق چگونه بر سقوط شاه تاثیر گذاشت؟
احسان مالکیپور
تاریخ ایرانی: کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بیشک از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران هستند. به مناسبت سالگرد کودتای آمریکایی - انگلیسی علیه دولت قانونی دکتر محمد مصدق، پاسخ به این پرسش که آیا کودتا بر وقوع انقلاب تاثیرگذار بود و تحلیل چگونگی این تاثیر، موضوع یک مطالعه تحلیلی تاریخی شد که از طریق مصاحبه با صاحبنظران و همچنین فعالان سیاسی که دوران پهلوی را درک کرده بودند و تحلیل مضامین برگرفته از صحبتهای آنان به سرانجام رسید.
آنچه در ادامه میآید، خلاصه تحلیلهای صورتگرفته و دربردارنده عوامل موثر بر سقوط محمدرضا پهلوی است که مستقیم یا غیرمستقیم در سرنگونی دولت محمد مصدق ریشه دارند. مرتبط با هر دلیل، برخی از نظرات مصاحبهشوندگان در خلال متن گنجانده شده است. گزارش کامل این تحقیق و گفتوگوهای انجام شده در «تاریخ ایرانی» در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.
•• مشروعیتزدایی از مبانی و ارکان حاکمیت
یکی از دلایل کلیدی سرنگونی شاه و پایان سلطنت در ایران، مشروعیتزدایی کودتا از مبانی و ارکان حاکمیت حکومت پهلوی بود. عدم مشروعیت ایجادشده به قدری عمیق بود که حتی سالها بعد، نوجوانان زمان کودتا همچنان فعالانه در پی انتقام از حکومت نامشروع برآمده از آن بودند. موضوع عدم مشروعیت در ادامه از چند منظر مورد بررسی قرار گرفته است:
لطفالله میثمی: «شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۳ طرحی داشتیم که وقتی ارتش در میدان مخبرالدوله رژه میرود، به یاد مصدق، این رژه را به هم بزنیم. بمبهای صوتیای تعبیه کرده بودیم که زیر پل بگذاریم و سروصدایی راه بیندازیم که رژه بهم بخورد. یکی از اینها در دست من ترکید و وقتی به هوش آمدم رفتم به حیاط. ماموران آتشنشانی که آمده بودند من را بردند به بیمارستان سینا. سیانور هم خورده بودم و دیگر فکر میکردم چیزی به عمرم نمانده و گفتم خدایا اگر هیچ کاری نکردیم، حداقل شهید راه مصدق محسوب شویم.»
• شاه
شخص محمدرضا پهلوی، مخالف سرسخت مصدق که حتی توطئه قتل او را طراحی کرده بود، به دلیل مشارکتش در کودتا مشروعیت خود را در بخش قابل توجهی از افکار عمومی از دست داد و ادامه سلطنت او از منظر مردم، نامشروع جلوه مینمود.
مهدی نوربخش: «شاه یک نظام غیرمشروع بود! و اتفاقاً این بحث حتی در بین اصلاحطلبان مطرح است که میشد انقلاب نکرد! اما شاه با کمک دو دولت خارجی به عمر یک دموکراسی نوپا درون کشور ما پایان داد و با یک کودتا به قدرت بازگشت، کودتایی که مردم و اکثر روشنفکران ما نمیپذیرفتند. این دولت و این شاه هرگز مشروعیت نداشتند!»
• ارتش
بواسطه دلایلی همچون فرمانپذیری از آمریکا به عنوان کشور بیگانه، حضور میدانی در دو نوبت کودتا (۲۵ و ۲۸ مرداد)، جانشینی فضلالله زاهدی به عنوان اصلیترین مهره نظامی کودتا به جای مصدق و برگزاری دادگاه نظامی برای نخستوزیر سابق، مشروعیت ارتش در میان مردم به شدت کاهش پیدا کرد.
یرواند آبراهامیان: «شاه از حمایت افسران جوان برخوردار بود؛ بخصوص افسران زرهی که به نحو خاصی دستچین میشدند. پس از شهریور ۱۳۲۰، وقتی بریتانیاییها به ایران آمدند، نیروهای مسلح ایران را کاملاً زیر نظر داشتند. افسران شاخصی که ممکن بود دست به کودتا بزنند، افسران زرهی بودند که در کودتای ۲۸ مرداد نیز از آنها استفاده شد.»
محمد توسلی: «در کودتای ۲۸ مرداد بخشی از ارتش که به کودتا پیوسته بود و اوباش به خیابانها آمدند و به تدریج رادیو و نهایتاً منزل دکتر مصدق را اشغال و تخریب کردند. در آن روز در خیابان مولوی که منزلمان بود، کاملاً شاهد بودم که همین اوباش همراه با بعضی از این نظامیانِ مسلح شعارهایی را تکرار میکردند و زمینههای کودتا را با یک چنین هرجومرجی فراهم کردند. بلافاصله پس از کودتا هم آیتالله کاشانی و نواب صفوی تبریک گفتند.»
• انتخابات
درحالیکه اصلاح قانون انتخابات در کنار ملی شدن صنعت نفت دو رکن اصلی برنامههای دولت مصدق بود، سرنگونی دولت او، پایانی بود بر انتخابات آزاد و آغازی بود بر انتخابات فرمایشی و بدینسان صندوق رای و تغییرات تدریجی اعتبار خود را نزد مردم از دست داد. از دست رفتن مشروعیت انتخابات در سالهای بعد تا آنجا پیش رفت که کار به تحریم انتخابات کشید.
لطفالله میثمی: «من سال ۱۳۴۲ با ربابه حقشناس تحت رهبری آقای صدر حاج سیدجوادی کارهای نهضت آزادی را اداره میکردیم. رفتیم پیش آیتالله میلانی و آیتالله شریعتمداری و گفتیم با توجه با این حذفهایی که میشود دلیل ندارد که انتخابات تحریم نشود و برای اولین بار بعد از مشروطیت بود که مراجع ایرانی انتخابات را تحریم کردند.»
• قانون اساسی مشروطه
کودتا فیالنفسه مقابله با قانون اساسی و علیه دولت برآمده از این قانون بود. افزون بر این، شاه پس از کودتا بر خلاف توصیه مصدق که از او میخواست در چارچوب قانون اساسی مشروطه، سلطنت کند نه حکومت، اختیارات فراقانونی خود را گسترش داد و به قانون اساسی پشت پا زد. از همین رو به مرور ارزش و اعتبار این قانون در نزد مردم کاهش پیدا کرد.
مازیار بهروز: «کودتای ۲۸ مرداد مشروطیت سلطنت را در ایران خدشهدار کرد، بدین معنی که وقتی شاه موافقت کرد با کودتاچیها همکاری کند تا دولت ملی را ساقط کنند، وقتی به ایران بازگشت، به اصول مشروطیت و قانون اساسی بازنگشت و از آن زمان به بعد در واقع قانون اساسی مثل زمان رضاشاه، به سندی که بههیچعنوان شکل اجرایی نداشت، تبدیل شد. محمدرضاشاه مثل پدرش قانون اساسی را قبول نداشت، اگرچه قسم خورده بود که از آن حمایت و آن را اجرا کند. ولی اعتقاد نداشت و نتیجتاً به نظر من سلطنت خودش زیر سؤال رفت. بعد از این حداقل در ذهن قشری از ایرانیان و میان فعالین سیاسی و قشر روشنفکر، مشروعیت او زیر سؤال رفت. او مشروطیت و قانون اساسی که آن همه برایش هزینه شده بود را زیر سؤال برد. وقوع جنگ داخلی بعد از انقلاب مشروطیت، فرار محمدعلیشاه و سایر هزینههای سنگینی که این کشور و پدران ما برای مشروطیت پرداخت کرده بودند، هدر رفت و شاه مشروعیت مشروطیت و در واقع مشروعیت خود را زیر سؤال برد. به نظر من اینها تأثیر مهمی بر جریان انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ داشت.»
•• وابستگی به غرب و از دست رفتن استقلال کشور
برای ایرانیانی که با دولت مصدق و ملی شدن صنعت نفت، پس از سالها تحمل دخالتهای بریتانیا و روسیه/ شوروی طعم خوش استقلال را چشیده بودند، نقش موثر بریتانیا و آمریکا در سرنگونی دولت ملی و دخالتهای آمریکا در امور آتی مملکت به شدت گران تمام شد. این دخالتها شاه را به عنوان بازیچه دست آمریکا در اذهان مردم معرفی کرد و هم بر مشروعیتزدایی از او موثر بود و هم بر غربستیزی مردم عادی و مبارزان سیاسی. کینه از آمریکا به حدی بود که به باور برخی، حمله به سفارت این کشور پس از انقلاب، ریشه در همین خاطره تلخ ناشی از کودتا داشت. اما آنچه در اینجا مورد نظر است، تاثیر مستقیم وابستگی به آمریکا بر تصمیمات حکومت بود.
حسین موسویان: «سیاست مستقل ایرانی زیر پا گذاشته شد به طوری که دو، سه ماه از کودتا نگذشته بود که کنسرسیومی مرکب از شرکتهای نفتی انگلیسی و آمریکایی و بعضی کشورهای اروپایی با هم آمدند و سهم انگلیس در بین آنها تقسیم شد. چهل درصد از منابع نفتی ایران به آمریکا، چهل درصد به انگلیس و بیست درصد بقیه به فرانسه، آلمان، ایتالیا، هلند و بقیه کشورهای کوچک اروپایی رسید.»
•• بسته شدن فضای سیاسی
شاه و نخستوزیری که با کودتا و سرنگونی دولت مردمی سرکار آمده بودند، چارهای جز بستن فضای سیاسی نداشتند. از طرفی محمدرضاشاه با اینکه در ادامه سلطنتش میتوانست این فضای بسته را باز کند به همین رویه ادامه داد. بستهشدن فضای سیاسی را میتوان در ابعاد زیر به تصویر کشید:
• محدودیت احزاب، نهادهای مدنی و رسانهها
حذف و محدود کردن جبهه ملی و حزب توده و نهادهای مدنی، جامعه را از مشارکت سیاسی موثر و نظاممند در سرنوشت خود محروم و حس سلب آزادی را در مردم تقویت کرد. طبعا رسانههای طرفدار جبهه ملی و همچنین حزب توده پس از کودتا اجازه فعالیت نداشتند و هیچ رسانهای هم جرات درج مطلبی در مخالفت با شاه نداشت. برای مردم و فعالان سیاسی چنین فضای بستهای در قیاس با فضای آزاد دوره دکتر مصدق، همچون افتادن از بهشت در جهنم بود.
محمد توسلی: «آزادی مطبوعات یکی از نقاط برجسته و تاریخی دوره دکتر مصدق است. در آن دوره نه تنها مطبوعات بلکه گروههای سیاسی هم آزاد بودند و دکتر مصدق تأکید کرده بود حتی اگر علیه من هم مطلبی نوشتند، بههیچوجه برخورد حقوقی نداشته باشید.»
حسین موسویان: «دولت مصدق با کودتا ساقط شد و دولتی سر کار آمد که اولاً آن جو دموکراسی و آزادی را به کل مسدود کرد. با بگیروببند و اعدامهای هرروزه در زندان قصر و زندان قزلقلعه و تعطیلی مطبوعات آزاد و بستن مراکز احزاب، یک جو بسته و سنگینی پس از کودتا در کشور حاکم شد.»
همایون کاتوزیان: «شعار جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا با توجه به شوروی، چین و کشورهای اروپای شرقی «حقوق بشر» بود. شاه فکر کرد باید کاری در این زمینه کند. با اینکه هیچ سند و مدرک و دلیلی وجود ندارد که به شاه گفته باشند حقوق بشر را رعایت کنید! ولی او ناخودآگاه به خود گرفت و فکر کرد که راجع به اوست. پس با کنترل زیاد، یک مقدار محیط را باز کرد. تعدادی زندانی سیاسی را آزاد کرد. بعد هم که دیگر داستان را میدانید. تظاهرات و نماز خواندن در خیابان تا برسیم به انتشار آن اعلامیۀ بسیار احمقانه علیه آیتالله خمینی در روزنامه اطلاعات که شاه به هویدا دستور داده بود و هویدا به یکی از میرزابنویسهایشان گفته بود این مقاله را بنویسد و اجبار کرده بود از طریق داریوش همایون وزیر اطلاعات در روزنامه اطلاعات منتشر شود. این اولین تیری بود که بر اثر آن انقلاب شد.»
• حذف شخصیتهای مورد اعتماد جامعه
زندانی و محدود کردن اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی و سایر فعالان سیاسی که به اصلاح به جای انقلاب معتقد بودند، ارتباط جامعه را با سیاستمداران موثر بر مردم از بین برد و زمینه را برای انقلاب فراهم کرد.
محمد ترکمان: «کودتا علیه رویهای بود که مصدق میخواست در کشور ایجاد کند. اما میخواستند کشور به سمتوسویی برود که اختناق حاکم شود، بخشی از جوانهای کشور آزرده شوند، برافروخته شوند، گام در راههای دیگری بگذارند که منتهی به تأمین استقلال و آزادی ملت ایران نمیشد. یعنی یک انقطاع فرهنگی و انقطاع بین نسلی رخ دهد. رجالی که دارای سوابقی هستند و تحلیل دارند، از قبیل دکتر صدیقی، مهندس بازرگان، اللهیار صالح و... از صحنه عمومی جامعه حذف و جامعه قطبی شود.»
• از بین رفتن فضای گفتوگو بین نیروهای سیاسی
کودتا، فرصت گفتوگو، تعامل و رقابت سالم را بین نیروهای سیاسی مختلف جامعه از بین برد. نهادینه نشدن گفتوگو و مدارا در جامعه نه تنها مردم را به سمت انقلاب سوق داد بلکه در فردای انقلاب نیز این آشنا نبودن با آداب گفتوگو، نیروهای سیاسی را به جان هم انداخت و فضا را رادیکال کرد.
فرخ نگهدار: «مردم در طول حکومت ۲۵ سالۀ پس از کودتا، از حضور و فعالیت سیاسی محروم شدند. به دلیل انباشت نارضایتی و انفجاری که صورت گرفت، پس از انقلاب با نیروهایی در صحنه سیاسی ایران مواجه شدیم که هیچ کدام تجربۀ حزبی و همکاری، گفتوگو، همنشینی و همراهی با یکدیگر و رقابت مسالمتآمیز و قانونی با یکدیگر را در نهادهای قانونگذاری و اجرایی از دست داده بودند. نیروهایی که با انقلاب ایران به پیروزی رسیدند بیتجربه بودند. این بیتجربگی و نابسامانی سامانههای سیاسی در ایران مهمترین نقطه ضعف جامعۀ ایرانی شد و حاصل آن رشد رادیکالیسم لجامگسیخته در دستگاههای حاکم و در جامعه و میان مخالفین بود. اگر همان روندهایی که از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ در ایران گسترش پیدا کرده و تجربه غنی سیاسی ایجاد کرده بود ادامه پیدا میکرد، ملت ایران و جامعۀ ایرانی قطعاً با احزاب، نیروهای سیاسی، جامعه مدنی و سامانههای مدنی بسیار قدرتمندتری زیست میکرد و ادامه حیات میداد.»
• دیکتاتوری و استبداد شاه
پس از کودتا، شاه که گویی از قفس محدودیتهای مصدق رها شده بود، کشور را به شکل دیکتاتوری و بر اساس خواست هیات حاکمه که افراد محدودی بودند اداره میکرد. اما به مرور در نبود احزاب قدرتمند و رسانههای آزاد و با بهرهمندی از زور، شیوه حکمرانی او به استبداد که همان حکومت فردی است سوق پیدا کرد. بر خلاف مصدق که معتقد به عقل جمعی بود، نتیجه طبیعی چنین شیوهای از حکمرانی، تصمیمات غلط فردی در نبود خرد جمعی است. آنچه در اثر کودتا، دیکتاتوری و استبداد محمدرضا پهلوی رخ داد، تصمیمات غلط فردی و از دست دادن پایگاههای اجتماعی مختلف به مرور زمان بود.
نیکلا گرجستانی: «مصدق میگفت اگر میخواهید کشور را اصلاح کنید باید جامعه، وارد جریان اصلاحات شود - همان توانمندسازی شهروندان - اما شاه به حرف مردم اهمیت نمیداد و هر کاری را که به صلاح میدانست انجام میداد. شاه چنان به رویکرد خود اطمینان داشت که حتی تصورات توهمآمیزی از یک به اصطلاح تمدن بزرگ برای ایران و تبدیل شدن به پنجمین کشور صنعتی جهان را تداعی کرد ولی درآمدهای کلان از صادرات نفت به اجرای سیاستهای توسعهٔ اقتصادی ناپایدار انجامید.»
همایون کاتوزیان: «به دنبال کودتای ۲۸ مرداد دو واقعۀ سیاسی اتفاق افتاد. یکی رهبران نهضت ملی یعنی مصدق و وزیران او محاکمه و مجازات شدند، به زندان رفتند و دکتر فاطمی هم اعدام شد. واقعۀ دیگر که به نسبت مورد قبل کمتر اهمیت دارد، این است که حزب توده هم به کلی حذف شد، ولی همۀ پایگاههای اجتماعی با کودتا از بین نرفت. بهخصوص روحانیون که از صحنۀ سیاسی و اجتماعی حذف نشدند. همچنین هیات حاکمۀ سیاسی یعنی امثال حسین علاء به عنوان پایگاههای محکم سر جایشان باقی ماندند. زمینداران، تجار مدرن و افرادی که صاحب صنایع جدید و مدرن بودند و با فرنگ معامله میکردند هم به نوعی پایگاه اجتماعی داشتند. شاه [در ابتدای دهه ۴۰] به فکر انقلاب سفید افتاد. این انقلاب سفید آغاز دوران استبداد شاه بود و دوران دیکتاتوری تمام شد. دیکتاتوری یعنی حکومت اقلیت، دیکتاتور هر کاری دلش بخواهد نمیتواند بکند. او متعهد به نیروهایی است که روی پای آنها و پشت آنها ایستاده و بهشان تکیه داده است. [اما] استبداد به این معنی است که یک نفر حکومت فردی دارد و آن فرد هر کاری که دلش میخواهد و از دستش برمیآید، میکند. حکومت استبدادی، خودسرانه و خودکامه است. در نتیجۀ انقلاب سفید شاه پایگاههای اجتماعی خودش را حذف کرد.»
•• غربستیزی و گرایش به چپ
رهبری کودتای ۱۳۳۲ توسط آمریکا و بریتانیا مردم ایران را به شدت از این دو کشور منزجر کرد. شاه که تاج و تختش را مدیون آمریکا بود، در سالهای پس از کودتا چارهای جز باج دادن به این کشور نداشت و همین مساله دخالتهای آمریکا در امور ایران را بیشتر کرد. نتیجه محتوم چنین وضعیتی، انزجار بیشتر مردم ایران از امپریالیسم، بدبینی به مدرنیته و غرب بود که برآیند آن را میتوان در غربستیزی مردم و گرایش به چپ انقلابی در میان فعالان سیاسی مشاهده کرد.
یرواند آبراهامیان: «کودتای ۲۸ مرداد، نه تنها نظام سلطنتی، که مسقیما مشروطیت را نیز نامشروع کرد. زیرا تا آن موقع، ایدۀ انقلاب مشروطه، مشروطیت و حاکمیت قانون، گفتمان اصلی در عرصۀ سیاسی ایران بود و در واقع، کودتا ضعف و شکست قانون اساسی را آشکار کرد. در دهههای ۴۰ و ۵۰ به خصوص با ورود گفتمان شریعتی، جامعه از قانون اساسی، به عنوان یک سوغات به عاریت گرفتهشده از غرب یا غربزدگی، فاصله گرفت و این موضو ع مطرح شد که به هرچه از غرب آمده باید به دیدۀ شک و تردید نگریست و از آن دوری جست، از جمله حاکمیت قانون اساسی مُلهم از لیبرالیسم.»
در پایان باید گفت کودتایی که در سال ۱۳۳۲ در پی همکاری آمریکا، بریتانیا، دربار پهلوی، بخشی از ارتش، مذهبیون و انفعال حزب توده و قیام مشتی اراذل و اوباش و زنان بدکاره رخ داد، بهترین دولتی که ایران به خود دیده است را سرنگون کرد و مستقیم و غیرمستقیم زمینهساز انقلاب ۱۳۵۷ شد. در آن روز سیاه، بزرگمردی با زور از عرصه قدرت کنار زده شد که آرمان استقلال و آزادی را در نبرد با به قول مهندس بازرگان استیلای خارجی و استبداد داخلی دنبال میکرد و هنوز که نزدیک به ۷۰ سال از آن زمان میگذرد، این آرمانها به طور کامل محقق نشدهاند.
داستان تراژیک کودتا گرچه با کارگردانی عوامل خارجی به روی صحنه رفت اما بدون نقشآفرینی بازیگران داخلی به سرانجام نمیرسید. از میان این بازیگران، سرنوشت محمدرضا پهلوی به دلیل جایگاهاش در کشور از همه مهمتر بود. تنها ۲۵ سال زمان نیاز بود تا محمدرضاشاه تاوان شراکت در کودتا را با سقوط خود بپردازد و کشوری را تا ابد تحت تاثیر دشمنیاش با مصدق قرار دهد. به هر حال، آثار منفی کودتای مرداد ۳۲ تا به امروز همراه ماست؛ کودتایی که به قول نویسندهای شهیر «تنها یک دولت را سرنگون نکرد، بلکه دستاورد ملتی را بر باد داد.»
مصاحبهشوندگان به ترتیب حروف الفبای نامخانوادگی:
۱. یرواند آبراهامیان، مورخ و استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه باروک نیویورک
۲. مازیار بهروز، استاد تاریخ دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو
۳. محمد ترکمان، مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر
۴. محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی ایران
۵. همایون کاتوزیان، استاد دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد
۶. نیکلا گرجستانی، مقام ارشد سابق بانک جهانی
۷. حسین موسویان، رئیس هیات رهبری - اجرایی جبهه ملی ایران
۸. لطفالله میثمی، عضو شورای فعالان ملی - مذهبی
۹. فرخ نگهدار، رهبر اسبق سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
۱۰. مهدی نوربخش، استاد امور بینالملل و تجارت در دانشگاه هریسبورگ
نظر شما :