عصبانیت شهید بهشتی از خلخالی به روایت سرحدیزاده
وی در اینزمینه خاطرهای را بدینشرح نقل کرد: کمتر کسی است که عصبانیت شهید بهشتی را به یاد داشته باشد و یا اینکه دیده باشد که ایشان از اعتدال خودشان خارج شوند. من واقعهای را نقل میکنم که بدانید چنین شخصیتی را چه حوادث تلخ و ناگواری برافروخته میکرد.
وی افزود: ایشان رئیس دیوان عالی کشور بودند و طبیعی بود که حوادثی که در دستگاه قضائی و جامعه رخ میداد به ایشان منتقل میشد. روزی بنده را به دفتر خودشان احضار کردند و من دیدم که این شهید بزرگوار که هیچگاه دیده نمیشد از متانت خودشان خارج شوند. با همه محبتی که به من داشتند با عصبانیت و صدای لرزان نامهای را که در دست داشتند به طرف من پرتاب کردند و گفتند این نامه را بخوان من واقعاً تعجب کردم که چه اتفاقی میتواند ایشان را آنقدر عصبانی کند.
وی افزود: ماجرای نامه به این ترتیب بود که یکی از نگهبانهای پزشکی قانونی برای شهید بهشتی نامه نوشته بود که در یک شب که من در اینجا نگهبان بودم از دادگاهی که مسئولیت آن با مرحوم آقای خلخالی بود چهار نفر اعدامی را برای ما فرستادند که آنجا بماند تا صبح ببرند و دفن کنند. این چهار جنازه را در سردخانه گذاشتیم نیمههای شب از محل نگهداری جنازهها سر و صدایی آمد دیدم یکی از این اعدامیها هنوز نیمهجان است و من به سرعت با آقای خلخالی تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم و آنها هم شبانه دو سه نفر را فرستادند، فرد نیمهجان را با تیر زدند و رفتند ما هم که در ترس و واهمه از آن مأمورین بودیم هیچ عکسالعملی نشان ندادیم. من بهت زده به آن نامه نگاه کردم و فهمیدم که حتی یک اعدام غیراسلامی چگونه ایشان را خشمگین ساخته است.
سرحدیزاده در ادامه گفت: بعد از مدتی که از عصبانیت ایشان کاسته شد و من دیدم که میتوانند آرامتر صحبت کنند به من گفتند فلانی من باید به این اوضاع خاتمه دهم من بساط اینگونه دادگاهها را جمع خواهم کرد و تو هم به سهم خود مسئولی و هرگز نباید اجازه رخداد چنین اتفاقاتی را بدهی. البته اختیارات من در آن زمان طوری نبود که بتوانم نفوذی در دستگاه آقای خلخالی داشته باشم نکته بسیار جالبی که باید در تاریخ کشورمان بماند این است که حکمی هم که به ایشان داده شده بود از ناحیه بنیصدر داده شده بود و به هر حال شهید بهشتی به کرات نسبت به وضع این دادگاه و نحوه عملکرد آن اظهار ناراحتی میکردند و این بار که چنین اتفاقی افتاده بود با ناراحتی و عصبانیت گفتند من بساط این دادگاه را برخواهم چید. کافی است که خداوند شاهد اصل نیت و دلیل حساسیت من باشد و دیگران هر فکری میخواهند بکنند.
این فعال باسابقه سیاسی پس از ذکر این خاطره گفت: غرض از بیان این ماجرا این بود که بدانید این شهید عزیز ما چقدر از این مسئله که حتی چنین برخوردی با آدمی که مجرم بوده انجام شود حساسیت نشان میدادند و ببینید در آن دوران چنین موجود لطیفی با چه مسائلی مواجه بوده و چه اتفاقاتی که در دستگاههای موجود میافتاد و غالباً طوری بود که من بسیار تحت تأثیر قرار میگرفتم. ایشان یک لحظاتی را برای فکر کردن جستجو میکردند و در جمیع این مسئولیتها لحظاتی را که فکر میکردند به این مسئله توجه معطوف میداشتند که اگر هر اشتباهی توسط ایشان صورت گیرد. چون از شخصیتهای حساس انقلاب بودند و ملت روی همه برخوردها و رفتارهای ایشان حساسیت نشان میدهند و تمام تلاششان متوجه این مسئله بود که کوچکترین بیتقوایی حتی در برخورد با مخالفانشان نداشته باشند و اتفاقاً انصاف و اخلاق را در این میدانستند که نسبت به حقوق مخالفان بیشتر توجه کنند.
وی ادامه داد: حتی وقتی بنیصدر با ایشان برخورد میکردند، ایشان بنیصدر را دعوت به آرامش میکردند و فضایی ایجاد کرده بودند که حتی طرفداران و علاقمندان ایشان اجازه بیاحترامی به بنیصدر نداشتند هرچند بنیصدر درست برعکس عمل میکرد.
وزیر کار دولت مهندس موسوی در بخش دیگری از سخنانش گفت: این قهرمان [شهید بهشتی] همیشه یک عده مخالف هم داشتند و همانطور که این دشمنان مقابل انقلاب بودند طبیعی است که بهشتی را هم مقابل خودشان ببینند و بخواهند ایشان را از میان بردارند و تمام تلاش خودشان را برای زایل کردن نقش این شهید بزرگوار انجام دادند اما از آنجا که مردم علیرغم همه تبلیغات منفی که علیه شخصیتهای انقلاب بود، با فهم و شعور برخورد میکردند نسبت به آنان وفادار بودند و وقتی آن شهادت رخ داد خروش خلق به خاطر برخورد ظالمانه با چنین شخصیتی به صدا درآمد.
وی افزود: کسانی که نمیتوانستند این عنصر باعظمت را تحمل کنند به انحاء مختلف سعی کردند ایشان را از پا درآورند اما تقدیر الهی کار خودش را انجام داد و به همه فهماند که بهشتی کیست و مخالفینش چه کسانی هستند شاید به تاسی از یک دریغ بزرگ تاریخی یعنی مقایسه مولای بهشتی با معاویه بتوان گفت مقایسه بنیصدر و بهشتی خودش نوعی ظلم برای ایشان بود چرا که ایشان کجا و بنیصدر کجا!
عضو حزب جمهوری اسلامی ادامه داد: در هر صورت رفتار این شخصیت بزرگوار به گونهای بود که دائماً نوعی نگرانی داشتند که این نگرانی در بدو امر مشخص نبود و کسی نمیدانست دلیل آن چیست اما برای دوستانشان کاملاً مشخص بود و این نگرانی به خاطر پاسبانی از دینشان و به خاطر پاسبانی از تقوایشان بود به خاطر اینکه مبادا در کشاکش مسایل و جریانات پیشآمده از حد تقوا و طهارتشان اندکی عدول کنند و در این زمینه وسواس فوقالعادهای داشتند به گونهای که حتی در برخورد با مخالفین خودشان هم این تقوا و طهارت را کاملاً رعایت میکردند آن هم به خاطر اینکه دیگران چه قضاوتی میکنند بلکه به این دلیل که در برابر آن خدایی که به او تکیه دارد بتواند پاسخگو باشد و قطعاً این را باید دانست که مرگ خوب به واسطه زندگی خوب است و مرگ خلاصه زندگی است ایشان خودشان را برای آنگونه مرگی که نصیب هر کسی نمیشود، آماده کرده بود. مرگ سرخ، مرگ خونین، مرگ با شهادت و مرگی که موجبات حیات یک ملت را فراهم آورد.
سرحدیزاده در نهایت این نکته را گفت: بسیاری از قهرمانان و پهلوانان بودند که با مرگ خودشان ماندگاری یک ملت را تضمین کردند اینکه امام بزرگوار ما فرمود بهشتی خودش یک «ملت» بود واقعاً چنین بود چرا که بسیاری از دستاوردهای این انقلاب به خاطر این شهادت تضمین شد.
منبع: عدالتخواهی
نظر شما :