هاشم صباغیان: آیتالله طالقانی با نخستوزیری بازرگان مخالف بود
اولین ارتباطهای مهندس بازرگان و امام خمینی (ره) کی و کجاست؟
قبل از پیروزی انقلاب آقای بازرگان به پاریس میروند که آقای خمینی را ببینند، البته بعد از جریان نفت. چون در جریان اعتصابات نفت، اولین حکمی که امام صادر کردند، در حالیکه هنوز در پاریس بودند، برای جلوگیری از اعتصابات نفت بود. هیات پنج نفرهای را تشکیل دادند و گفتند شما بروید به مقدار نیاز نفت داخلی، اعتصابات را بشکنید.
که یکی از آن پنج نفر آقای بازرگان بود؟
آقایان بازرگان، هاشمی رفسنجانی، مهندس کتیرایی، مهندس حسیبی و بنده اعضای این هیات پنج نفره بودیم. شورای انقلاب هنوز معرفی نشده بودند. البته ما میدانستیم، ولی به بیرون و مطبوعات درز نکرده بود. طرف مشورت آقا، شورای انقلاب بود. شورای انقلاب هم مهندس بازرگان را کاندیدا کردند؛ برای نخستوزیری. مساله را با خود مهندس بازرگان مطرح میکنند و آقای بازرگان میگوید: برای اینکه برای پیروزی انقلاب کاری انجام دهم، حرفی ندارم ولی شرایطی دارم. چند جلسه با حضور رهبر انقلاب و شورای انقلاب تشکیل میشود و مهندس بازرگان در این جلسهها شرایط خود را مطرح میکند و میگوید: در چارچوب نظم قانونی حرکت میکنم و باید جوانب مختلف کار مورد بررسی قرار گیرد. علاقهای ندارم این مسوولیت را قبول کنم، اما اگر بدانم میتوانم در پیروزی انقلاب نقش داشته باشم، میپذیرم. البته با شرایطی که دارم.
چه شرطی گذاشت؛ بهخاطر دارید؟
بله. اینکه در کار من نباید دخالتی صورت گیرد، اهل مشورت هستم، اما دخالت در کار را نمیپذیرم. تحمیل هیچکس را بهعنوان وزیر نمیپذیرم. مشورت میکنم، نظرم را مطرح میکنم، پذیرش با شماست.
چرا امام شرایط مهندس بازرگان را پذیرفتند؟
امام با توجه به اعتمادی که به مهندس بازرگان داشتند، شرایط او را پذیرفتند. مهندس مثالی را در سخنرانی دانشگاه گفته بود که، امام مثل یک بولدوزر است که همه چیز را میکوبد و جلو میرود و من مثل یک ماشین سواری هستم که به جلو میروم. مطمئن باشید کسانی را معرفی میکنم که به آنها اعتماد و آشنایی کامل داشته باشم. با آیتالله طالقانی قبل از انقلاب، رابطه نزدیکی داشتم. یکی دو روز بعد از این حکم، آقای طالقانی مرا خواستند و گفتند: «چرا آقای مهندس این مسوولیت را پذیرفت؟» اولین جلسه در منزل احمد صدر حاجسیدجوادی برگزار شد. همه وحشتزده شده بودیم که این مسوولیت پذیرفته شده و همه بار مسوولیت سنگین آن بر دوش ما خواهد بود.
چرا اینقدر میترسیدید؟
طبق نظریهای انقلاب، نسل اول خود را میخورد. همین وضعیت هم پیش آمد. من که قبلا کارمند وزارت مسکن و شهرسازی سازمان مسکن بودم و به دلیل فعالیتهای سیاسی آن موقع، اطلاعات گفته بود که شغل دولتی به من ندهند. اصلا خوشحال نبودم که بهعنوان وزیر انتخاب میشوم. دلهره زیادی در پذیرش این سمت وجود داشت. به این نتیجه رسیدیم که مساله، پیروزی انقلاب است و برای پیروزی انقلاب، باید کسانی که میتوانند نقش داشته باشند، مسوولیت قبول کنند. در پاسخ آیتالله طالقانی گفتم دفتر سیاسی تشکیل شد و به اجبار گفتیم این مساله را میپذیریم.
در دفتر حزب نهضت آزادی جلسه تشکیل شد؟
بله در دفتر جلسه تشکیل شد. این را به آقای طالقانی گفتم. او هم گفت: «خیلی به مهندس بازرگان علاقه دارم. ایشان سرمایهای است. این سرمایه باید برای آینده بماند. میترسم اینقدر زیر فشار قرار بگیرد که حالت سرمایهای خود را از دست بدهد. به همین دلیل با این انتخاب مخالفم.»
یکی از اتاقهای مدرسه رفاه را تمیز کردیم. میزها را بیرون گذاشتیم. چون جای خبرنگارها بود، برای مصاحبه و... با کمک مرحوم رجایی آنجا را تمیز کردیم. میز و چند صندلی گذاشتیم و دفتر شروع به کار کرد. حدود شش هفت روز آنجا بودیم تا در ۲۲ بهمن، انقلاب پیروز شد. بلافاصله مردم تایید کردند. در تظاهرات، با شعار «بازرگان، بازرگان، نخستوزیر ایران» بازرگان را تایید میکردند.
در مدرسه رفاه جلسههای مختلفی برگزار میشد و ما سرگرم بودیم، تا این خبر آمد که حکومت نظامی اعلام شده. فکر میکنم ۲۰ بهمن بود امام هم اطلاعیه دادند که «ما حکومت نظامی را قبول نداریم» مردم از منزلها بیرون آمدند و شروع کردند به گرفتن کلانتریها، نیروی هوایی، پادگانها و اسلحهها. یک شب خبر دادند که میخواهند تهران را بمباران کنند و در بمباران هدف اصلی منطقه منیریه و اطراف آن بود. این موضوع را بعدا کسانیکه قصد انجام بمباران را داشتند، در بازجوییها اعتراف کردند.
چرا این منطقه؟
چون امام، نخستوزیر و همه تشکیلات جدید در آن منطقه بودند. امام اصرار کردند که در همان مدرسه علوی بمانند، اما ایشان را شبانه به منزلی در خیابان ایران بردند. مهندس بازرگان همانجا ماند و گفت با توکل بر خدا اتفاقی نمیافتد و اصلا بهنظرم بمبارانی در کار نخواهد بود.
صبح روز ۲۲ بهمن دستهجمعی با عدهای به دفتر نخستوزیر رفتیم. مقر نخستوزیر هویدا بود که بعدا شاپور بختیار جای او آمد. ساختمانی را که یکی از کاخهای برادرهای شاه بود، گرفته بودند و بهعنوان دفتر نخستوزیری از آن استفاده میکردند. هویدا در آنجا بود. کنار این ساختمان، ساختمانی چهار طبقه بود که قسمت اداری نخستوزیری بود. مهندس بازرگان در این ساختمان اداری مستقر شد. وزیران هم برای تشکیل جلسه به این ساختمان میآمدند ما رفتیم به کاخ نخستوزیری. مهندس بازرگان گفت من به کاخ نخستوزیری نمیآیم. در همان ساختمان اداری، در طبقه دوم، اتاقی را آماده کردیم و اتاق جلوتر آن بهعنوان اتاق رییس دفتر بود.
اولین کاری که مهندس باید انجام میداد، تعیین اعضای کابینه بود. افرادی را کاندیدا میکردند و به شورای انقلاب که نقش مجلس را داشت معرفی میشدند؛ وقتی شورا میپذیرفت؛ امام حکم میدادند. حکم وزرا را خود امام شخصا میدادند. هیچیک از روحانیان این شغلها را نپذیرفتند. تصمیم به نپذیرفتن داشتند که البته تصمیم عاقلانهای هم بود. چون آن دوره، رفع مشکل و برآورده کردن خواستههای مردم، کار سادهای نبود.
اما امام بر این عقیده بودند که روحانی پست اجرایی نداشته باشد؟
امام را هم قانع کرده بودند.
این ایده امام بود.
نه. آنها ایشان را متقاعد کرده بودند. چند کار را به روحانیان پیشنهاد کردیم؛ مثلا رییس قوه قضاییه و آموزش و پرورش بنابراین کابینه دولت بازرگان، ترکیبی از همه گروههای جامعه بود. همه احزابی که در پیروزی انقلاب نقش داشتند و مؤثر بودند. بالاخره هیات دولت تشکیل شد و کارها را شروع کردند.
چه زمانی و چرا در کابینه تغییر صورت گرفت؟
مملکت و رفت و آمدها آرام شد، روابط سیاست خارجی هم تا حدودی تبیین شده بود. در این شرایط مهندس دو مورد ترمیم کابینه انجام داد. آقای سنجابی از وزارت امور خارجه استعفا داد. دکتر چمران هم از خارج آمده بود و در وزارتخانه بهعنوان یکی از معاونها مشغول کار بود و تیمسار مدنی هم وزیر دفاع بود و هم فرمانده نیروی دریایی.
نظر مهندس بازرگان این بود که بهدلیل اهمیت این دو مسوولیت، مسوولیت وزارت دفاع و فرمانده نیروی دریایی باید به دو شخص جداگانه سپرده شود. بنابراین دکتر چمران را بهعنوان وزیر دفاع و دکتر یزدی را هم بهعنوان وزیر امور خارجه معرفی کرد. شورای انقلاب و امام هم این دو شخص را تایید کردند و حکم آنها داده شد. کمی که پیش رفتیم، دادگستری مشکل داشت. دکتر مبشری، وزیر دادگستری بود که کمی مسن بود.
در تنظیم استاندارها، اغتشاشهای کمی در شهرستانها بهوجود آمده بود. در شیراز، کردستان، آذربایجان و سیستان و بلوچستان مشکل داشتیم. روزی آقای بازرگان به من گفت میخواهیم شما مسوولیت وزارت کشور را داشته باشید. چون در آن موقع کارهای مسوولیت انتقال هم کم شده بود.
به مهندس بازرگان گفتم اگر شما تشخیص بدهید، این مسوولیت را میپذیرم، ولی یک شرط دارم. باید شرطم را با رهبر انقلاب مطرح کنم. اگر ایشان شرط مرا پذیرفتند، من هم مسوولیت را قبول میکنم؛ در غیر اینصورت مسوولیت وزارت کشور را نخواهم پذیرفت. شرطم این بود که علما در مراکز استانها در کار دولت دخالت نکنند. چون آنها خودشان را استاندار میدانستند، بهویژه در جاهایی مثل استان خراسان، که مسوول آستان قدس رضوی مقام خود را بالاتر از استانداری میدانست. یک جلسه با مهندس به قم رفتیم و در تمام این جلسهها، حاج احمد آقا حضور داشتند. در سال ۱۳۴۲ از طرف انجمن اسلامی مهندسین ارتباط داشتیم، مسوول کمیته استقبال از امام بودم. در آن جلسه به امام گفتم میتوانم وزارت کشور را اداره کنم. میدانم وزارت کشور مسوول تأمین امنیت داخلی کشور است و الان هر گوشه مملکت اغتشاش است.
باید کسی این وحدت را ایجاد میکرد، چون کشور ما آن زمان مستعد تفکیک بود.
بله، بالاخره کسی باید تفرقه را از بین میبرد. شرایط راحتی نبود. به امام گفتم آقایان را مورد مشورت قرار میدهیم، از نظر آنها استفاده میکنیم. حتی از استانداری، برای ارتباط با این مراجع نماینده مشخص میکنیم، اما در کار اجرایی نباید دخالت کنند. اگر در کار اجرایی مشکلی پیش آمد. به من بگویند که حل کنم. امام خمینی به احمد آقا گفتند: به همه آقایان این شرایط را ابلاغ کنید.
در شروع انتخاب مهندس بازرگان به نخستوزیری تعامل نزدیکی با امام دیده میشود و در ادامه هم در هر مقطعی نمایندهای از امام حضور دارد. این تعامل ادامه پیدا میکند. چرا به آبان ۱۳۵۸ که میرسیم با استعفای دولت موقت روبهرو میشویم؟ خیلیها معتقدند در ادامه مسیر، اختلاف مبنایی بین دولت موقت و امام بهوجود آمد. آیا این اختلاف مبنایی حقیقت داشت؟
نه. ما تا روز آخر مثل همان روز اول امام را قبول داشتیم. البته ایرادهایی داشتیم، اما اختلاف مبنایی مطرح نبود. مهندس بازرگان هم تا روز آخر امام را قبول داشت. نهایت احترام را برای او قائل بود. اما دولت موقت سه بار استعفا داد؛ استعفای جدی. برای این استعفاها، هر بار که پیش امام میرفت و میگفت: نمیتوانیم ادامه بدهیم، اما امام میگفت: اگر قرار است برویم همه با هم میرویم. مشکلات ما اول با شورای انقلاب بود. اکثریت شورای انقلاب را حزب جمهوری اسلامی تشکیل میداد.
این اختلاف به تعارض حزب جمهوری و نهضت آزادی برمیگردد؟
نه. حزب جمهوری اسلامی با کادر اجرایی این اختلافات را داشت. مثلا هر چیزی که دولت میخواست اجرا کند؛ شورای انقلاب تصویب میکرد. تا قانون میشد و به اجرا میرسید، فردایش علیه این اقدام در روزنامه جمهوری اسلامی مطلب مینوشتند. مهندس بازرگان میگفت: خود شما تصویب کردید، همه تلاش ما این است که انقلاب را با شکست مواجه نکنیم، چرا لطمه میزنید؟ میگفتند: «روزنامه مستقل است.» مهندس میگفت: روزنامه به غلط مستقل است که هم میتواند تهمت بزند و هم تابع جو روز است.
در آن زمان جو تندی حاکم بود و خیلی از افراد به این جو دامن میزدند. بعد معلوم شد حزب توده کارشکنیهای عجیبی انجام داده. سازمان مجاهدین خلق به نوعی، چپیها به نوعی و حتی گروههای روشنفکر مثل بنیصدر و اینها چون همه اینها فکر میکردند مهندس بازرگان، کاندیدای اولین ریاستجمهوری است. بنابراین سعی میکردند نقاط ضعف را بزرگ کنند. روزنامه «انقلاب اسلامی» دائم فعالیتهای دولت را به نقد میکشید.
شورای انقلاب و دولت موقت جلسههای مشترکی داشتند که در آن جلسهها مشکلات را مطرح میکردیم، وقتی مشکلات را مطرح میکردیم، امام به عدهای دستور میدادند که این مشکل را حل کنند بعد ما میرفتیم میدیدیم کار انجام نشده و دوباره یکسری مشکلات وجود دارد.
اگر اولین دولت بعد از سه چهار ماه، کار را زمین بگذارد، از نظر جهانی اثر بسیار بدی دارد. فکری کردیم. گفتیم سرکردههای اعضای شورای انقلاب که همگی جزو حزب جمهوری اسلامی هم بودند، بهعنوان معاون وزارتخانه انتخاب شوند و در هیات دولت هم با حقرأی شرکت کنند. همانطور که میدانید معاون، حق رأی ندارد. مگر زمانیکه وزیر نباشد. اما میخواستیم مشکلات حل شود بعد هم امام این طرح را تصویب کرد و اجرا شد.
آقای مهدوی کنی، آقای هاشمی رفسنجانی بهعنوان دو معاون وزارت کشور، آقای باهنر بهعنوان معاون وزارت آموزش و پرورش و آقای خامنهای بهعنوان معاون وزارت دفاع انتخاب شدند که با حق رأی کار کنند. با این طرح، مقداری از کارشکنیها کاسته شد، اما باز هم مشکل وجود داشت. یکی از دلایل اختلاف با شورای انقلاب و حزب جمهوری و تعدد مراکز تصمیمگیری بود.
آخرین تصمیمی که گرفته شد و امام هم آن را نپذیرفتند این بود که دولت مشترکی از شورای انقلاب و دولت موقت تشکیل شود، یعنی عدهای مستقیما وزیر شوند. مهندس بازرگان هم گفت: «من نمیخواهم نخستوزیر باشم. من هم یکی از وزیران دولت شورای انقلاب باشم و زیر نظر شورای انقلاب فعالیت کنیم، تا مشکلات قدری حل شود.» این طرح هم پذیرفته نشد. هر دفعه که برای استعفا با امام ملاقات میکردیم، امام قبول نمیکردند.
برای شرکت در کنفرانس، هیاتی به الجزایر رفتند که منجر به تسخیر لانه جاسوسی شد و برگشتیم. قرار بود آن طرح پیاده شود، اما دیدیم شرایط اصلا مناسب نیست. بنابراین مهندس بازرگان استعفای خود را نوشت. عدهای از آقایان استعفا را به قم بردند و به امام دادند. امام باز هم نپذیرفتند و گفتند: «بروید آقای بازرگان را قانع کنید که استعفا ندهند.» وقتی بهسمت تهران برگشتند، در راه، رادیو استعفای بازرگان را اعلام کرد. چون مهندس بازرگان یک نسخه از استعفانامه را به رادیو داده بود.
دوباره به قم بازگشتند و گفتند رادیو اعلام کرده و دیگر کاری نمیشود کرد. امام هم نامهای تشکرآمیز نوشتند و از مهندس بازرگان قدردانی کردند. آقای بازرگان فرد مخلصی بود، محال بود خلاف حرفی که میزد عمل کند، برخورد او با افراد صادقانه بود و به همه همکاران و نظر وزیران احترام میگذاشت، مهربان بود.
منبع: هفتهنامه پنجره
نظر شما :