صباغیان: امام به بازرگان گفتند کاندیدای ریاستجمهوری نشوید
«تاریخ ایرانی» گزیدههایی از این گفتوگو را انتخاب کرده که در پی میآید:
* آن موقع به هیچ وجه امکان ادامه فعالیت دولت موقت وجود نداشت. مشکلات بسیار زیادی بود و روند به گونهای بود که امکان ادامه فعالیت دولت ایشان در آن زمان نبود. دولت سه بار استعفا داد و هر دفعه که ما برای استعفا میرفتیم آقا این موضوع را قبول نمیکردند و میگفتند اگر قرار است برویم با هم باید برویم.
* آقای بازرگان بعد از استعفای دولت موقت با توجه به عضویت در شورای انقلاب، مدتی رئیس این شورا بودند و این شورا را به خوبی مدیریت کردند. در آن زمان با توجه به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری، آقای بازرگان هدفشان این بود که از طرف نهضت آزادی کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شوند، البته کاندیداهای دیگری نیز مطرح بودند ولی هیچ کدام قدرت رقابت با ایشان را نداشتند و اگر ایشان در این صحنه حضور پیدا میکردند حتما پیروز میشدند.
* رهبر کبیر انقلاب (امام خمینی) در آن موقع به آقای بازرگان گفتند که شما کاندیدای ریاستجمهوری نشوید و به مجلس بروید، این موضوع در جلسه شورای نهضت آزادی مطرح شد و آقای بازرگان موافقت کرد که برای انتخابات ریاستجمهوری کاندیدا نشوند و در انتخابات مجلس حضور پیدا کنند. ایشان این موضوع را در نهضت به این شرط پذیرفت که آقای سحابی و تعدادی دیگر از دوستان که در آن زمان میخواستند از نهضت جدا شوند این کار را انجام ندهند. به نظر من یکی از بزرگترین اشتباهات نهضت این بود که این موضوع را پذیرفت که آقای بازرگان کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری نشود چرا که اگر آقای بازرگان کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شده بود سرنوشت جمهوری اسلامی ایران به نحو دیگری رقم میخورد و اگر در این رقابت حضور پیدا میکردند حتما در رقابت با دیگر کاندیداها برنده میشدند.
* در آن زمان که احتمال کاندیداتوری آقای بازرگان در انتخابات ریاستجمهوری مطرح بود، آقای بنیصدر و دوستانش در روزنامه «انقلاب اسلامی» مطالب زیادی علیه آقای بازرگان و تضعیف ایشان مینوشتند ولی موقعی که آقای بازرگان اعلام کردند که کاندیدا نیستند آقای بنیصدر به دستاندرکاران روزنامه گفته بودند آتشبس بدهید و دیگر مطلب علیه آقای بازرگان ننویسید و در واقع آتشبس اعلام کرد. از طرف دیگر قطبزاده نیز با دولت موقت همکاری کاملی نداشت، چرا که خود را کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری میدانست و از طرف دیگر فکر میکرد که آقای بازرگان نیز قرار است کاندیدای انتخابات شود و به همین بابت همکاریهای لازم را نمیکردند.
* معتقدم اگر ایشان در انتخابات ریاستجمهوری شرکت میکردند با اقبالی که نسبت به ایشان بود در این عرصه پیروز میشدند و دیگر مسائلی که برای جمهوری اسلامی ایران پیش آمد، از جمله جنگ پیش نمیآمد و آقای بازرگان نمیگذاشتند جنگ به وجود آید.
* آقای بازرگان ]در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی[ در حوزه انتخابیه تهران از نظر میزان کسب آراء رتبه دوم را آوردند. در آن زمان جمعیت کشور اگر حدود ۴۰ میلیون بود تهران حدود ۴ میلیون جمعیت داشت و آقای بازرگان توانست بیش از ۲ میلیون رای کسب کند و خود من که در آن زمان نفر ۲۹ بودم حدود یک میلیون رای آوردم ولی اکنون میبینیم یک نمایندهای با ۲۰۰ هزار رای نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی میشود.
* آقای بازرگان در هنگامی که به مجلس راه پیدا کردند به عنوان کاندیدای ریاست مجلس نیز مطرح بودند البته چند نفر دیگر نیز کاندیدا بودند، از جمله آقای هاشمی از حزب جمهوری اسلامی ایران. در آن زمان عدهای از روحانیون در حزب جمهوری اسلامی ایران بودند و گروه دیگر در جامعه روحانیت و شهید محلاتی بعدا اعلام کرد که جامعه روحانیت و حزب جمهوری اسلامی ایران توافق کردند که برای انتخابات ریاست مجلس به آقای هاشمی رای بدهند و با توجه به وحدت این دو گروه، آقای بازرگان نتوانستند به عنوان رئیس مجلس انتخاب شوند و آقای هاشمی انتخاب شدند.
* مرحوم بازرگان اعتقاد داشتند که باید در داخل خاک ایران و برای ایران تلاش کرد و اعتقادی نداشت که اپوزیسیونی در خارج از کشور ایجاد شود و تاکید میکردند که مبارزه باید در همین داخل کشور صورت بگیرد.
* یادم هست که در یک مراسم شب احیا که در خیابان مطهری از سوی حزب در ساختمان حزب برگزار شده بود فکر میکنم در سال ۶۲ یا ۶۳ بود که عدهای به این جلسه حمله کردند و یک جوان که چندان نیز مرتب نبود یک کلت پشت سر آقای بازرگان گذاشتند و آقای بازرگان را تهدید کردند و گفتند که زندگی تو در دست من است و میتوانم به زندگیات پایان دهم که آقای بازرگان خطاب به این جوان گفت: «من همیشه راضی به رضای خدا بودهام و اکنون نیز راضی به رضای خدا هستم.» بعد از این صحبت بود که آن جوان دستش را پایین انداخت. در آن موقع همه ما ترسیده بودیم، دل توی دلمان نبود چرا که این جوان اگر دستش را روی ماشه فشار میداد تیر شلیک میشد و سکوت همه جا را گرفته بود، صحنه عجیبی بود.
* در زمانی که آقای بازرگان در بیمارستان بستری بودند خیلیها میآمدند. از جمله سید احمد آقای خمینی به بیمارستان برای عیادت آمدند.
* یادم هست که آقای خلخالی در مراسم ایشان دو سال در قم شرکت کردند و گفتند که ما واقعا اشتباه کردیم و بزرگی را از دست دادیم و طلب حلالیت میکنیم و امیدوارم خدا قبول کند، البته افراد دیگری نیز بودند از جمله آقای هادی غفاری.
نظر شما :