روایت زندگی بازرگان در کاخ شاپور غلامرضا
***
علت انتخاب مهندس بازرگان از بین بقیه سیاسیون برای ریاست دولت چه بود؟
در رابطه با انتخاب مهندس بازرگان و دولت موقت، آن روز کسانی که برای نخستوزیری کاندیدا بودند آقای قطبزاده، بنیصدر، مرحوم دکتر بهشتی، مرحوم آقای سنجابی و همچنین مهندس بازرگان بودند که البته مرحوم بهشتی مسئولیتی را نپذیرفت و سایر کاندیداها هم رأی لازم را برای تصدی نخستوزیری به دست نیاوردند و بعدها مطلع شدیم روحانیون تصمیم گرفتهاند تا اطلاع ثانوی هیچ کار اجراییای را قبول نکنند. قصد من تعریف و تمجید از مهندس بازرگان نیست بلکه با استدلال میتوانم بگویم مناسبترین فرد برای دولت موقت در آن زمان مهندس بازرگان بود زیرا پشتوانه مبارزاتی، علمی و مذهبی داشت. مهندس بازرگان کسی بود که به تفسیر قرآن آشنایی داشت و تا حدودی نیز دارای پایگاه خانوادگی در روحانیت بود و اصلاً قابل مقایسه با دیگر کاندیداها نبود و این انتخاب خوبی بود و سربلند هستیم که در مدت ٩ ماهی که دولت موقت کار کرد، توانست هم انقلاب را تثبیت و هم اینکه تمام کارشکنیها را خنثی کند. رهبر فقید انقلاب از قبل شناختی از مرحوم بازرگان داشتند ولی نه آنقدر که دکتر بهشتی یا آقای هاشمی رفسنجانی و دیگران را میشناختند. وقتی رأیگیری شد بقیه افراد حاضر، رأی کافی نداشتند و اتفاق نظری وجود نداشت. وقتی مرحوم بازرگان را کاندیدا کردند و دکتر بهشتی و مرحوم مطهری نیز بر روی مهندس بازرگان بیشتر اصرار داشتند، نخستوزیری بازرگان تأیید شد که پس از آن به اطلاع رهبر انقلاب هم رسید. وقتی مهندس بازرگان انتخاب شدند خطاب به شورای انقلاب گفتند: آیا شما کسی را که انتخاب کردهاید میشناسید؟ من کسی هستم که در چارچوب قانون حرکت میکنم و هیچگاه نظر فردی را اجرا نمیکنم. اگر جمع، کاری را تصویب کرد در آن صورت انجام میدهم و همیشه اعتقادم بر این است که باید لایه به لایه کار کرد و لایه اول را تکمیل و سپس به لایه بعدی رفت اما اگر زود بخواهیم به پله پنجم نردبان برویم، بدون آنکه لایههای قبل را درست کرده باشیم، ممکن است موفق نشویم. به همین دلیل هم سیاست مهندس بازرگان به سیاست گام به گام معروف شد که البته در سالهای اخیر نیز دیگر مسئولان سیاست گام به گام را در پیش گرفتهاند. به این ترتیب مهندس بازرگان انتخاب شد و حکمی هم در روز ١۵ بهمن ١٣۵٧ تهیه و در حضور خبرنگاران سراسر دنیا توسط آقای هاشمی رفسنجانی قرائت شد.
دلیل انتخاب آقای هاشمی برای قرائت حکم چه بود؟
اینکه چه کسی حکم را بخواند توسط شورای انقلاب مشخص شده و جزئیات آن را نمیدانم.
علت حضور دکتر غلامعباس توسلی و دکتر ابراهیم یزدی در روز انتخاب مهندس بازرگان به عنوان نخستوزیر چه بود؟
این افراد به عنوان مترجم برای خبرنگاران خارجی حضور داشتند.
پوشش مهندس بازرگان در روز انتصاب به سمت نخستوزیری چگونه انتخاب شد؟
مهندس بازرگان به طور مرتب و منظم با کت و شلوار و کراوات حضور داشت زیرا به نظم و ترتیب اعتقاد داشت. آن روزها جو تندی غالب بود و لباس با کراوات، طاغوتی تلقی میشد اما مهندس بازرگان همچنان اعتقاد داشت باید مانند قبل مرتب و منظم باشد و جوزده نشده بود.
با توجه به جو آن روزها، به خاطر کراوات تذکری به ایشان داده نشد؟
خیر، بلافاصله بعد از این انتخاب، مسئله مراجعه خبرنگاران داخلی و خارجی مطرح شد، به مدرسه رفاه رفتیم و من میزی را تمیز کردم و تعدادی صندلی گذاشتم؛ همان اتاق نخستوزیر شد. کلاس دیگری را هم برای مراجعان آماده کردیم. اولین انتصاب مهندس بازرگان ریاست دفتر بود که برعهده من گذاشته شد. البته حکمی در کار نبود. پس از آن مهندس بازرگان سخنرانی و بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی نیز از مهندس بازرگان دفاع کردند. چندین تظاهرات خیابانی به راه افتاد که شعار معروف «بازرگان بازرگان نخستوزیر ایران» از آنجا سر داده شد و به این ترتیب کار اولین نخستوزیر جمهوری اسلامی در روز ١۵ بهمن آغاز شد.
نحوه انتخاب وزرای کابینه چگونه بود؟
شورای انقلاب که نقش قوه مقننه را برعهده داشت باید تمامی وزرا را تأیید و تصویب میکرد و سپس رهبر فقید انقلاب حکم آنها را صادر میکردند از این جهت ریاست دادگستری یا همان دیوانعالی کشور و قوه قضائیه فعلی باید کسی باشد که مجتهد و دارای رتبه اجتهاد باشد که بعدها دکتر بهشتی این مسئولیت را پذیرفت. در زمان دولت موقت، مرحوم آقای دکتر صدر حاج سیدجوادی که حقوقدانی مجرب و باسابقه بود به این سمت منصوب شد. البته هنوز قانون اساسی تصویب نشده بود و تفکیک قوا و مسئولیتها مشخص نبود.
چرا جنابعالی از ابتدا به عنوان وزیر کشور انتخاب نشدید و سمت معاون نخستوزیر در امور انتقال را به عهده گرفتید؟
کار اجرایی را کسی باید برای مهندس بازرگان انجام میداد. حجم معاونت امور انتقال بیش از یک وزارتخانه بود و مهم این بود که مشکلات انقلاب را چگونه رفع کنیم. با توجه به آشنایی و سابقه کار اداریای که پیش از پیروزی انقلاب داشتم، این سمت از سوی مهندس بازرگان به من محول شد. من در رژیم گذشته حدود ٢٠ سال سابقه کار اداری داشتم، ساواک گفته بود که کارهای حساس را به ما ندهند؛ اما کارهای اجرایی زیادی داشتیم. در سازمان مسکن که زیرمجموعه وزارت مسکن و شهرسازی است، رئیس اداره امانی بودم و اولین مجموعه انبوهسازی در ایران را راهاندازی کردم. آن زمان کوروش آموزگار وزیر مسکن بود که برای فارغالتحصیلان دانشکده فنی بسیار احترام قائل بود و با ما رفاقت میکرد. در واقع مهمترین کار معاونت، امور انتقال بود، حجم کار فوقالعاده بالا بود؛ بهطوریکه گاهی ما نمیتوانستیم به منزل برویم؛ البته علاوه بر من آقای دکتر ابراهیم یزدی و امیرانتظام هم نمیتوانستند بروند و به منزل سر بزنند.
با توجه به سابقه فعالیت سیاسی، ساواک مانع کارهای اداری و اجرایی شما نمیشد؟
خیر، در سال ١٣۴٨ روزی برای افتتاح مجموعه آپارتمانی بهجتآباد، شاه آمد. ساواک به سازمان مسکن گفته بود صباغیان نباید حضور داشته باشد و با مخالفت سازمان مسکن مواجه شده بود. من در حضور شاه درباره کار مجموعه توضیح میدادم. چند تن از مأموران ساواک دور مرا گرفته بودند که در آن میان کسی شانه مرا فشار محکمی داد، کار یکی از اطرافیان شاه بود و به من گفت مهندس چرا جلوتر از اعلیحضرت میروی؟ نباید جلوتر از اعلیحضرت حرکت کنید. به او گفتم من باید توضیح دهم. توضیح را که از پشت سر نمیتوان داد و باید جلو باشم، اگر میخواهید توضیح ندهم.
ساختمان نخستوزیری در زمان تحویل به دولت موقت در چه وضعیتی قرار داشت؟
در همان محلی که هویدا و پس از او هم بختیار مستقر بودند، ساختمان بزرگ گِردی به نام کاخ نخستوزیری بود. ساختمان اداری نخستوزیری هم در کنار آن بود، قرار شد که بههیچوجه وارد کاخ اصلی نخستوزیری نشویم و فقط در بخش اداری و در طبقه دوم آن یک اتاق برای مهندس بازرگان و رئیس دفترش و سه اتاق هم برای هریک از ما معاونین به همراه یک رئیس دفتر اختصاص داده شود. مجموعه دولت موقت در آنجا بودیم. جالب این است که وقتی به ساختمان کاخ که بختیار مستقر بوده، رفتیم دیدیم روی میز آقای بختیار ظرف غذا بود؛ یعنی تا خبر پیروزی انقلاب را شنیده بود غذای خود را نیمهکاره رها کرده و فرار کرده بود. بعد از تحویل نخستوزیری، مهندس بازرگان، من، دکتر یزدی و مهندس امیرانتظام را به عنوان معاونان نخستوزیر منصوب کرد. من به عنوان معاون نخستوزیر در امور انتقال، دکتر یزدی در امور انقلاب و امیرانتظام در امور اداری و روابط عمومی. هر روز صبح ساعت هشت من و آقایان یزدی و امیرانتظام در اتاق مهندس بازرگان جمع میشدیم و با هم کارها را بررسی میکردیم و با مشخص شدن و تقسیم کارها امور دولت را پیگیری میکردیم.
وظایف معاونت امور انتقال چه بود؟
معاونت انتقال میبایست تمام دستگاههای زائد نظام گذشته را سروسامان داده، منحل و جمع میکرد. دستگاههای مورد نظر نیز هر کدام بخش بزرگی بود. یکی از آنها وزارت دربار بود که باید وزارت دربار را که بیمارستان بزرگی هم داشت، سامان میدادیم؛ در واقع منحل کردن به معنی اینکه کادر آن را چه کنیم کادریهایی مانند ماشیننویس و یا منشی و... که میبایست به ادارات دیگر منتقل میشدند و اموال را جمع میکردیم تا از حیفومیل آن جلوگیری شود. از دیگر دستگاهها که باید به کار آن رسیدگی میشد سازمان بازرسی شاهنشاهی بود که در نهایت هم منحل شد؛ علاوه بر این، وزرای دیگر نیز که در وزارتخانه خود دچار مشکل میشدند به من مراجعه میکردند تا مشکلاتشان حل شود. به یاد دارم در یکی از جلسات هیأت دولت که شبها تشکیل میشد دکتر سامی به من تلفن زد که پرستارها به اتاق من آمدهاند و تحصن کرده و نمیگذارند من از اتاقم بیرون بیایم، دلیل تحصن پرستاران نیز این بود که میگفتند کار ما زیاد است، باید کم شود. من به آقای مهدویکنی که رئیس کمیتهها بود تلفن زده و از او خواستم کمک کنند دکتر سامی را بیرون بیاورند. حدود دو ساعتی گذشت؛ اما بازهم دکتر سامی نتوانست به جلسه بیاید. به آقای مهدویکنی زنگ زدم که بفهمم کار به کجا رسیده، آقای مهدویکنی گفت ما مأموران خود را فرستادیم اما اینها همه خانمهایی دارای آرایشهای آنچنانی هستند و نحوه لباس پوشیدنشان مناسب نیست، ما نمیتوانیم به آنها دست بزنیم تا راه را باز کنیم. دیدیم اگر نگذارند وزیری کار خود را انجام دهد ممکن است به جای دیگر نیز تسری یابد. از آقای مهدویکنی خواستیم تا به هر شکل این مشکل را حل کنند که احتمالاً با استفاده از گروه دیگری موفق شدند دکتر سامی را از آن معرکه نجات دهند و ایشان توانستند در جلسه هیأت دولت حاضر شوند. حجم کارها طوری بود که ما مدتها نمیتوانستیم به منزل برویم. پشت اتاق کارمان مکانی برای خواب تهیه دیده بودیم و شبها حدود سه تا چهار ساعت وقت استراحت داشتیم. در آنجا استراحت میکردیم؛ بهطوریکه دختر دومم، من را تا مدتها ندیده بود و وقتی در تلویزیون مصاحبه میکردم، تلویزیون را بوسیده و گفته بود بابا.
نحوه انتخاب وزرا برای هر وزارتخانه به چه شکل بود؟
انتخاب وزرا روش یکسانی نداشت. برای هر کدام روشی خاص اعمال شد؛ مثلاً آقای مهندس تاج که وزیر نیرو بود از بزرگان و صاحبمنصبان وزارت نیرو و از اعضای انجمن مهندسان بود و مدتها آنجا کار کرده بود؛ زیرا یک عده هم وجود داشتند که تلاش میکردند کار وزرا را با شکست مواجه کنند؛ ازاینرو سعی میشد وزرا طوری انتخاب شوند که وزیر نقطه ضعف قبلی نداشته باشد و قسمتهایی که نیاز به تخصص داشت، از تخصص افراد در آن زمینه استفاده شود. برخی وزارتخانهها مانند وزارت بهداری ضمن اینکه به مدیریت نیاز داشت، تخصصی نیز بود، به همین دلیل مرحوم دکتر سامی را در این سمت قرار دادند.
مثلاً چرا مرحوم داریوش فروهر یا دکتر رضا صدر برای وزارت کار و بازرگانی انتخاب شدند؟
انتخاب داریوش فروهر برای وزارت کار به این دلیل بود که او از نظر مدیریتی قوی بود. در وزارت کار انجمنهای کارگری از سابق وجود داشت که کارگران حزب توده و سایر احزاب در آنجا عضو بودند. فروهر تخصص کاری نداشت ولی چون در اداره و مدیریت قوی بود به آن سمت گمارده شد که موفق هم شد یا دکتر رضا صدر که وزیر بازرگانی بود مدتها مدیر بازرگانی شرکت تولید دارو که متعلق به آقای خسروشاهی و یک شرکت خصوصی بسیار بزرگ و باسابقه که کارهای تولید دارو را در خارج از کشور انجام میداد، بود و به همین علت برای وزارت بازرگانی انتخاب شد. یا مانند مهندس کتیرایی، وزیر مسکن و شهرسازی که از مهندسان خوشنام و باسابقه وزارت مسکن زمان شاه بود. هر کس را که به شورای انقلاب پیشنهاد میدادیم دلایلش را نیز میگفتیم و پس از تحقیق پذیرفته میشدند.
وزرا توسط دولت موقت انتخاب و توسط شورای انقلاب تأیید میشدند، آیا کسی بود که شورا آن شخص را به عنوان وزیر نپذیرد؟
به یاد ندارم که کسی را معرفی کرده باشیم و شورای انقلاب نپذیرفته باشد. تمام سعی بر این بود که افراد متخصص در کار خود انتخاب شوند؛ زیرا در آن بحبوحه انقلاب کار در یک دولت همچون کار در دولتی که در پنج سال بعد همهچیز نظم یافته، نبود.
امام خمینی (ره) نیز بهعنوان رهبر انقلاب درباره وزرا نظر میدادند؟
بله در واقع ایشان میپرسیدند و اطلاعات را در اختیار ایشان میگذاشتند. کسانی که اطلاعات را در اختیار امام خمینی میگذاشتند مورد وثوق ایشان بودند؛ بنابراین ایشان هم میپذیرفتند.
آیا اتفاق افتاد که امام خمینی(ره) به گزینهای برای وزارت در دولت نظر منفی داشته باشند و دولت از انتصاب آن گزینه صرفنظر کند؟
برای هیچ کاندیدایی رهبر فقید انقلاب اینطور نگفتند. به عنوان مثال برای وزارت خودم، بعد از اینکه توانستیم اوضاع را آرام کنیم و کارهای اولیه را انجام دهیم آقای صدر حاج سیدجوادی مقداری در وزارت کشور نتوانست در برخی استانها، استاندار مناسب انتخاب کنند. فارس از جمله استانهایی بود که آقای نصرتالله امینی که شهردار زمان دکتر مصدق بود در آنجا به استانداری فارس انتخاب شده بود که نتوانسته بود کاری از پیش ببرد که بعد از دو ماه استعفا داد. بنابراین مهندس بازرگان به من پیشنهاد دادند که وزارت کشور را من اداره کنم، این در واقع ترمیم اول کابینه بود. من به مهندس بازرگان گفتم آمادهام در هر سمتی به انقلاب خدمت کنم، به همین دلیل از همان ابتدا نیز بدون آنکه شما بگویید رفتم و میز را تمیز کرده و آنجا را برای حضور شما و مراجعهکنندگان آماده کردم. پس از آن نیز که شما معاونت امور انتقال را که جای حساسی بود به من سپردید و از شما متشکرم ولی شرایطی دارم که باید با رهبر فقید انقلاب در میان بگذارم و اگر ایشان پذیرفتند من پست وزارت کشور را برعهده میگیرم که مورد را از من پرسید و من در جواب گفتم عدهای در استانها میخواهند استاندار باشند و دخالت میکنند و دخالت آنها باعث میشود که وزیر نتواند کار خود را به درستی انجام دهد و یک فرد هر چقدر هم بزرگ باشد، نمیتواند در مسئولیت وزیر دخالت کند که مهندس بازرگان نیز تأیید کردند؛ بنابراین به قم رفتم و در جلسهای با رهبر فقید انقلاب که حاج احمدآقا نیز حضور داشت مطالب مورد نظر را به ایشان گفتم و اضافه کردم که آمدهام تا صحبتها را با شما داشته باشم؛ زیرا در حال حاضر کردستان در خطر است و عدهای از گروه کومله ادعای استقلالطلبی دارند. از طرف دیگر سیستان و بلوچستان به نوع دیگری خطرناک است. همچنین آذربایجان و خلق مسلمان خطر دیگری است و من با کمکی که خداوند به من میکند در خود این نیرو را میبینم که بروم و تا آنجا که میتوانم مسائل را سروسامان دهم اما یک شرط دارم و از تعبیر همیشگی خود ایشان استفاده کردم و گفتم علمای بلاد در هر بلاد یک نقشی دارند، اما شما باید دستور بدهید که دخالت نکنند؛ البته ما توصیه آنها را میپذیریم. علاوه بر اینکه با آنها مشورت هم میکنیم ولی آنگونه که تشخیص دادیم عمل میکنیم اگر بخواهند دخالت کنند اصراری به پذیرش پست وزارت کشور ندارم و در همان نخستوزیری به کار ادامه میدهم. حضرت امام پیش از پیروزی انقلاب از من شناختی داشتند، زیرا از طرف انجمن مهندسان به قم برای دیدار ایشان رفته بودیم و کارها و فعالیتهایی را که تا آن زمان انجام داده بودم به ایشان گزارش داده بودم؛ بنابراین حرف مرا تأیید کردند و به حاج احمدآقا گفتند که به آقایان خبر دهید که باید مورد مشورت وزیر قرار بگیرند و وزیر هم با آنها مشورت میکند اما شخصاً نباید اقدامی صورت دهند که من ضمن تشکر بازگشتم و نظر مثبت خود را برای قبول پست وزارت کشور به مهندس بازرگان اعلام کردم. پیشنهاد وزارت من به هیأت دولت و شورای انقلاب برده شد و شورای انقلاب نیز تصویب کرد و با امضای خود رهبر فقید انقلاب به من حکم دادند. چند ماه بعد آقای ربانی املشی که در شورای انقلاب بود و از پیش از انقلاب نیز در کارهای مخفی با هم همکاری داشتیم جایی مرا دید و به من گفت «حالا دیگر شکایت ما را پیش آقا میبری؟! هرچه بگویی که ما میپذیریم»، من هم ماجرا را کامل برایش تعریف کردم. وقتی وزارت کشور را تحویل گرفتیم با خیلی از مشکلات روبهرو بودیم؛ از جمله در استان فارس که سه گروه در آنجا ادعای سرپرستی استانداری این استان را داشتند؛ بنابراین میبایست کسی را به عنوان استاندار انتخاب میکردم که رضایت همه این گروهها را دربرداشته و جلب کند، من نیز بیشتر به دنبال این بودم شخصی را که سابقه کار اجرائی داشته باشد انتخاب کنم که آقای علی دانشمنفرد را مناسب این سمت دیدم که هم سابقه کار اداری قبلی داشت و هم بسیار با او رفاقت داشتم زیرا استانداری که آنجا میرفت میبایست هماهنگی کاملی با وزیر داشته باشد که ایشان در کار خود به عنوان استاندار در شیراز بسیار موفق عمل کرد بهطوریکه هم مهدی محلاتی و هم آیتالله دستغیب و هم برادران قشقایی با ایشان ارتباط خوبی برقرار کردند؛ بهطوریکه حتی برادران قشقایی اموالی داشتند که کسی از جای آن خبر نداشت و در انبار باغی که جلوی آن تیغه شده بود گذاشته بودند و تلفنی به من خبر دادند و ما هم به آن محل رفتیم و اموال را بیرون آوردیم که این اموال شامل عتیقهجات گرانبهایی میشد که با یک صورتجلسه همه آن اموال به خود آنها تحویل داده شد؛ این اموال را در زمان شاه که میخواستند از ایران بروند در آنجا پنهان کرده بودند که البته برخی از آن اموال را به موزه دادند.
به عنوان وزیر کشور دولت موقت و مسئول امنیت کشور و شخصی نزدیک به مهندس بازرگان خاطراتی از دوران نخستوزیری ایشان برای ما بگویید؟
مهندس بازرگان بسیار مرتب بود و در کار خود برنامهریزی دقیق داشت. بخشی از موفقیتهای او مربوط به همین برنامهریزی دقیق بود، یکی از برنامههایش ورزش صبحگاهی بود که میبایست حتماً ورزش صبحگاهیاش را انجام میداد. منزل ایشان آپارتمانی در خیابان غزالی بود نخستوزیری نیز که در خیابان پاستور بود؛ مهندس بازرگان خیلی با گروه محافظ موافق نبود اما من میگفتم باید از ایشان محافظت شود؛ زیرا گروه فرقان در آن زمان دست به ترور میزد. همیشه یک ماشین با چند محافظ، ایشان را به ساختمان نخستوزیری در پاستور اسکورت میکرد. یک بار سرهنگی که ریاست اسکورت نخستوزیری را برعهده داشت به من گفت من به این شکل نمیتوانم مسئولیتم را انجام دهم، خطرناک است. پرسیدم چرا؟ گفت هر روز صبح که میآییم مهندس بازرگان میگوید جلوی پارک دانشجو نگه دارید ما باید ٣٠ دقیقه آنجا بایستیم تا مهندس ورزش و دوندگی روزانه خود را انجام دهد و بعد به دفتر بیاییم و اگر دورتادور پارک را بخواهیم محاصره کنیم مهندس بازرگان نمیپذیرد؛ من گفتم چند روز به من فرصت بده، فکری برای این کار میکنم. در مشورتی که با دوستان کردیم روبهروی کاخ نخستوزیری در همان خیابان پاستور کاخ شاپور غلامرضا بود که جلوی آن، یکسری ساختمان سه طبقه ساخته بودند و مخصوص مأموران آن کاخ بود، آنجا را تخلیه کرده بودیم. گفتیم بهتر از همه این است که از آقای مهندس بخواهیم خانه را رها کند و به این مکان بیاید که اولاً مشکلات را حل میکند؛ زیرا حفاظتشده است. دوم اینکه هر روز صبح مهندس بازرگان میتواند ورزش خود را در همان کاخ نخستوزیری که جنب ساختمان اداری نخستوزیری بود، انجام دهد؛ زیرا فضای بزرگی داشت و مهندس میتوانست از آن فضا استفاده کند که به این شکل مسائل امنیتی حل میشد وقتی این فکر را با مهندس مطرح کردیم، فوقالعاده خوشحال شد چون در وقت صرفهجویی میشد؛ بنابراین به همراه همسرش به کاخ آمد. آن موقع تنها فرزند در خانه مهندس، دکتر نوید بود که گاهی آنجا میآمد و گاهی نیز به خانه خواهرانش میرفت و آنجا میماند. در آن زمان مرحوم افجهای را مسئول مالی نخستوزیری کرده بودیم که خیلی خوب دستگاه عریضوطویل دوره هویدا و بهخصوص آشپزخانه را مدیریت کرد و سروسامان داد. روزی مهندس بازرگان به من گفت بررسی کنید که هزینه یک پرس غذا چقدر میشود؟ من تعجب کردم که با مشکلات امنیتی زیادی که داشتیم و در نخستوزیری برای مسائل امنیتی جلسه میگذاشتیم چرا مهندس بازرگان این مسئله کوچک را میپرسد. کمی تند برخورد کردم که آقای مهندس این همه کار داریم، مطمئن باشید آقای افجهای شخص مرتبی است و غذای نخستوزیری کنترلشده است؛ اما یک هفته بعد از این ماجرا دوباره از من پرسید؛ بنابراین برای انجام دستور مهندس بازرگان به آقای افجهای گفتم سه یا چهار روز میزان غذا را حساب کن و متوسط هزینه یک غذا را دربیاور که چه مقدار است؟ این گزارش را به مهندس بازرگان دادم ایشان هم یادداشت کرد چند مدتی گذشت که مهندس یک چک شخصی خود را به من داد و گفت این را بدهید که به خزانه بگذارند. مهندس در تمام مدت از دولت حقوق نگرفت و میگفت فقط یک حقوق حق من است آن هم حقوق بازنشستگی دانشگاه است و در زمان تصدی دستگاههای دولتی هیچ حقوقی بابت کار دولتی خود قبول نکرد، من از مهندس پرسیدم چک پول شخصی شما را چرا باید به خزانه بدهم؟ اما ایشان از روزی که همسرشان را به کاخ آورده بود پول غذا را محاسبه کرده و میگفتند من چون در نخستوزیری کار میکنم حقم است که از این غذا بخورم اما همسرم که در اینجا کار نمیکند؛ این غذای بیتالمال است و در بیتالمال باید نهایت دقت شود، حتی دیناری از آن را باید در آن دنیا پس بدهیم. روزی یک وعده غذا میگرفتند و شب نیز حاضری میخوردند.
وزرا هنگام تحویل وزارتخانهها با چه مشاهداتی روبهرو میشدند؟
در آن زمان انجمنهای اسلامی در هر وزارتخانه ایجاد شده بود که البته در آنها چپیها هم نفوذ کرده بودند، حتی میگفتند ما باید وزیر را انتخاب کنیم. برخی که سابقه مدیریتی داشتند مانند آقای مهندس تاج یا مهندس کتیرایی از آنها استقبال میشد اما مثلاً آقای دکتر مبشری در وزارت دادگستری باوجود آنکه خود از قضات متبحر بود، اخلالهایی در کارشان صورت میگرفت. دو، سه ماه اول آقای مبشری دچار مشکل بود اما بعد از این مدت آنجا هم آرام شد. در وزارت دفاع ابتدا آقای احمد مدنی بود و پس از او نیز آقای ریاحی این پست را برعهده داشتند؛ مسئله ابتدایی که مهندس بازرگان به خوبی با آن برخورد کرد مسئله نقدینگی و پول بود؛ زیرا مردم از ترسشان پولها را از بانکها گرفته و به خانههای خود برده و نگهداری میکردند. کافی بود یک چک از بانک برگشت بخورد و بگویند موجودی ندارد، اگر تسری مییافت میتوانست لطمه بزرگی به انقلاب بزند؛ بنابراین نهایت سعی شد که این اتفاق نیفتد.
مهندس بازرگان در مصاحبهای به مردم اعلام کرد که دیگر مملکت متعلق به خود ماست بنابراین سعی کنید پولهایتان را به بانک بدهید و به بانکها اعتماد کنید تا پولها به گردش دربیایند و خطاب به کارمندها گفت همان حقوق را دارند و هر کسی چیزی اضافه دارد به صندوق نخستوزیری بریزد که عدهای از کارمندان این کار را کردند. اینها همه در تلویزیون به مردم گزارش میشد که مثلاً این تعداد کارمند این مقدار پول را به صندوق دولت تحویل داده است این باعث میشد مردمی که پولهای خود را از بانکها درآورده بودند اطمینان حاصل کنند و به این ترتیب مسئله نقدینگی حل میشد. حتی یک بار از آقای احمدزاده که استاندار خراسان بود خواستم که با آقای طبسی صحبت کنند تا مقداری پول را به دولت قرض دهند و تقاضای ١٠٠ میلیون تومان کردیم که البته تا رهبر فقید انقلاب به آقای آیتالله طبسی نگفت، آقای طبسی به درخواست دولت پاسخ نداد. این مقدار پول مشکلات زیادی را که در آن زمان وجود داشت حل کرد. وزارتخانهها کمابیش مشکلاتی داشتند که بهمرور حل شد و هیچ وزارتخانهای نبود که وزیر در مقابل آن نتواند کارش را انجام دهد.
منتقدان معتقدند مهندس بازرگان اکثر وزرا را از دوستان خود انتخاب کرد و از گروههای سیاسی دیگر برای حضور در کابینه دعوت نکرد. در این باره چه نظری دارید؟
اولاً برخی از آنها قصد قبول مسئولیت وزارت را نداشتند؛ ازجمله بنیصدر که پیشنهاد را قبول نکرد و حاضر نبود وزارت دادگستری را بپذیرد و نمیخواست که شغل اجرایی بگیرد. میدانستند که شغل اجرایی زحمت بسیار دارد؛ البته آقای بنیصدر بعد از دولت موقت مدتی وزیر خارجه شد. آقای احمد سلامتیان طراح برنامه بنیصدر بود. او چون خیلی باهوش و کارکشته بود میدانست اگر بنیصدر کار اجرایی بگیرد دیگر نمیرسد کارهای تبلیغاتی را انجام دهد. دیگری آقای قطبزاده بود که نپذیرفت و مسئولیت صداوسیما را به عهده گرفت. کسانی که مسئولیت وزارتخانهها را نمیپذیرفتند دورنمای ریاستجمهوری را داشتند و بعدها نیز کاندیدای ریاستجمهوری شدند. آقای قطبزاده در صداوسیما اخبار دولت موقت را خیلی کم پوشش میداد. یکی از خصلتهای مهندس بازرگان این بود که فوقالعاده اهل مدارا بود حتی با کسانی که به ایشان بد و ناسزا میگفتند با مدارا، صبوری و متانت برخورد میکرد.
اگر بخواهید کابینه مهندس بازرگان را در یک جمله تعریف کنید چه میگویید؟
کابینه مهندس بازرگان در کارهای اجرایی بدون عیب نبود اما از نظر معدل کلی دولت موقت در آن مقطع و با آن مشکلات از سرآمد بوده است.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :