حسین شریعتمداری چگونه به کیهان آمد؟/ شوخی شمسالواعظین با مرد در سایه
یکی دو ساعت بیشتر نگذشت که رادیو خبر انفجار و سقوط هواپیمای ایشان را داد که به همراه شهید محلاتی، بخشی از نمایندگان مجلس مانند آقای موسوی دامغانی و جمعی از مسئولان لشکری و کشوری مورد هجوم هواپیماهای رژیم بعثی عراق قرار گرفته و همه این جمع به شهادت رسیدند.
به هر حال دغدغهٔ ایشان عملی نشد. بعد از این قضایا آقای خاتمی (سید محمد خاتمی) هم از من خواست و حتی در مراسم ترحیم آقای شاهچراغی این درخواست را تکرار کرد و گفت که آقای شاهچراغی از شما گلهمند بود و دوست داشت شما به تهران بیایید و کمک کنید و اکنون که آقای حسن منتظرقائم و آقای شاهچراغی هر دو رفتهاند این ضرورت بیشتر احساس میشود. من از وضعیت فعلی آنجا راضی نیستم و اشارهای هم به بعضی از مسائل کرد و گفت من راضی نیستم که این روزنامه بلندگوی گروههایی بشود که بعضا به امام و انقلاب اعتقادی ندارد. من این سعهصدر را دارم که اینها بروند مجوز بگیرند و از خودشان روزنامه داشته باشند. اشکالی ندارد که نهضت آزادی مجوز بگیرد و حرفهای خودش را بزند، اما نبایستی روزنامهٔ کیهان عرصه تاخت و تاز و بلندگوی این گروهها بشود.
آقای خاتمی حساس بود که مبادا افرادی مثل مهدی هاشمی یا عناصر وابسته به او در کیهان راه پیدا کنند و آن را عرصه پیشبرد اهداف خودشان قرار دهند. او در عین حال میگفت من راضی نیستم از قول من چیزی گفته شود که کسی از این ناحیه آسیب ببیند. ما به جای اینکه حرفی به کسی بزنیم بهتر است افراد مطمئنی را در هیات تحریریه و شورای سردبیری بیاوریم تا بتوانیم بدون اینکه معترض کسی بشویم آرمانهایمان را عملی کنیم. به هر حال اینهایی که اینجا آمدهاند کسانی هستند که فیالجمله به امام و انقلاب معتقدند و نمیخواهم از اینجا بیرون بروند. فقط وضعیت طوری باشد که نتوانند افکار و اندیشههای خودشان را تحمیل کنند.
حضور در تهران و فعالیت در کیهان
به دنبال خواست آقای خاتمی مبنی بر حضور من در موسسه، مدتی در تهران رفتوآمد داشتم و همراه با دوستان در سردبیری حضور پیدا کردم و حتی در تعیین تیترهای روزنامه همفکری مینمودم، تا اینکه آقای خاتمی، آقای سید محمد اصغری را به عنوان سرپرست کیهان معرفی کرد و از جانب امام مورد قبول واقع شد.
بعد از آقای اصغری من هم حضورم را در موسسه کیهان بیشتر کردم و حتی شبها میرفتم و در آنجا میخوابیدم. بعضی روزها در تحریریه، سردبیری و شورای تیتر حضور پیدا میکردم و اینگونه حضور من برای بعضی از دوستان سردبیری محل سؤال بود و با کنایه مطرح میکردند که چرا و به چه منظوری او باید از قم به اینجا بیاید، لذا گاهی که مسائلی پیش میآمد فکر میکردند که بنده در آن دخیل هستم. آقای شمسالواعظین گاهی به شوخی میگفت در شوروی سابق یکی از مقامات بود که هیچ وقت در متن قضایا وارد نمیشد و همیشه در سایه بود اما تا اندازهای تاثیرگذار بود که مردم هر زمان چهرهاش را میدیدند یقین میکردند که فردا اتفاقی خواهد افتاد. او به من میگفت که هر وقت شما به اینجا میآیید تصور میکنم که فردا یک حادثهای رخ خواهد داد. این یک توهم بیشتر نبود و من آنقدر در تصمیمات آنجا تاثیرگذار نبودم. آقای اصغری مدتی با این نیروها مدارا کرد ولی به تدریج درصدد برآمد تا اصلاحاتی انجام دهد. بعضی از اعضای کادر فنی آنجا کسانی بودند که از رژیم گذشته مانده بودند و اصلا کاری با خط و ربط سیاسی نداشتند و انصافا هم خوب کارشان را انجام میدادند اما شورای سردبیری که از نیروهای انقلاب بودند (مانند آقای شمسالواعظین، آقای تهرانی و بعضی دیگر) با فکر و اندیشه کار میکردند و طبیعی بود که چالشهای فکری ایجاد شود و اختلافاتی بروز کند، لذا بعد از مدتی آقای اصغری با این بخش اصطکاک پیدا کرد.
آقای خاتمی، آقای اصغرزاده را که از دانشجویان خط امام بود، به عنوان قائم مقام آقای اصغری به کمک وی فرستاد. آقای اصغرزاده روحیه خاصی داشت و به نظر میرسید که در کار مدیریت فرهنگی نمیتواند موفق باشد. چون اولا به مسائل سیاسی خیلی بها میداد و ثانیا روحیه ماجراجویی در او دیده میشد. او بعدا هم این روحیهاش را در جاهای دیگر از جمله مجلس شورای اسلامی و شورای شهر تهران بروز داد.
بعد از حضور آقای اصغرزاده احساس کردم که باید در مواردی نظراتم را به صراحت اعلام کنم؛ مثلا آن زمان خانم شرکت مدیر مجله زن روز، از زنان روشنفکری بود که البته در مسائل سیاسی فرد تندرویی به حساب میآمد و سعی میکرد نظراتش را در آن نشریه زنانه اعمال کند، اما من این رویه را نمیپسندیدم و میگفتم نشریه زن روز باید یک نشریه صنفی برای طبقه زنها باشد و باید همان نیازهای فکری و فرهنگی خانمها را تامین کند و نباید وارد عرصههای دیگر شود. اما آنها نوع دیدگاهشان ایجاد رقابت بین خانمها و آقایان بود. تذکرات گاه و بیگاه من باعث رنجش خاطر آقای اصغرزاده میشد و گاهی اینها را بهانهای برای تحریم افراد قرار میداد. بعد از مدتی اصغرزاده از کیهان رفت. بعد از آن یک روز آقای خاتمی از بنده درخواست کرد که به آقای اصغری بیشتر کمک کنم و نیروهایی در اختیارش قرار دهم تا بتواند مشکلات را حل کند. وی گفت: «این روزنامه متعلق به نظام و تحت اشراف امام است و من هم نماینده امام هستم و موظفم که از خط امام و نظام و انقلاب پاسداری کنم و نگذارم از آن انحرافی صورت گیرد.»
پس از درخواست آقای خاتمی، من آقای نصیری را به وی معرفی کردم و گفتم او نیروی با استعداد و با انگیزهای است ولی تجربیاتش زیاد نیست. آقای نصیری به تهران رفت و در هیات تحریریه در سرویس مقالات مشغول به کار شد و بعدا هم آقای اصغری وی را به جای آقای بهروز گرانپایه مسئول سرویس مقالات گذاشت و کم کم فعالیتش را در آنجا توسعه داد.
کم کم از سوی دفتر رهبری پیشنهاد شد که او را به عنوان سردبیری منصوب کنند و آقای اصغری هم در آن شرایط چون ضرورت میدید، پذیرفت و آقای نصیری به عنوان سردبیر معرفی شد. البته تا آن موقع سردبیری به صورت شورایی اداره میشد اما بیشتر امور را آقایان تهرانی، خانیکی و شمسالواعظین انجام میدادند.
آقای اصغری هم استعفا داد و آقای شریعتمداری به عنوان سردبیر به جای او منصوب شد. آقای شریعتمداری به اتفاق آقایان سلیمینمین، شیخ الاسلام، صفارهرندی و بعضی دیگر با آقای حاج محمدزاده مسئول دفتر سیاسی سپاه همکاری داشتند.
آقای شریعتمداری جز افراد مؤثر دفتر سیاسی بود و در نشریه رویدادها و تحلیل که نشریه درونی و محرمانه سپاه بود، مطالب ویژهای درج میکرد و از همان جا هم برای کیهان مقاله میفرستاد.
منبع: فردا
نظر شما :