خاطرات مصدق از کودتای سوم اسفند/ سید ضیاء: فرد اول کودتا من بودم
سؤال دیگر اینکه راست است که کودتاگران با سفارت انگلستان در تهران ارتباط داشتند یا با وزارت خارجه بریتانیا مرتبط بودهاند چون این روایت هم وجود دارد که ابتدا وزارت خارجه بریتانیا در جریان نبوده و بعدتر کار را در دست میگیرند.
سید ضیاء تنها صد روز صدارت کرد و رفت و ۲۳ سال باید میگذشت تا اسرار کودتا را بیان کند. در سال ۱۳۲۲ و در آغاز سلطنت محمدرضا شاه جوان و در حالی که کشور در ضعف کامل پس از اشغال و تحقیر توسط قدرتهای خارجی به سر میبرد مجلس ۱۴ تشکیل شد. دکتر محمد مصدق نماینده اول تهران شد و سید ضیاءالدین طباطبایی نماینده یزد. مصدق به اعتبارنامه او اعتراض کرد و تلویحاً هشدار داد که درصدد کودتایی دیگر است.
مصدق بار دیگر در مقام وکیل ملت خوش درخشید و یکی از مشهورترین موضعگیریهای او همین مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاء در آغاز مجلس چهاردهم و در دو نطق ۱۶ و ۱۷ اسفند ۱۳۲۲ خورشیدی است.
سید ضیاء در پاسخ به مصدق به صراحت اذعان میکند عامل اصلی کودتای سوم حوت (اسفند) ۱۲۹۹ بوده است. قزاقها با فرماندهی رضاخان میرپنج از قزوین به تهران آمدند و پادشاه دموکرات قاجار تحت فشار آنان، سید ضیاء ـ مدیر روزنامه رعد امروز ـ را به عنوان رئیسالوزرا – منصوب کرد. [همین که مصدق، سید ضیاء را واداشت به عنوان دفاع از اعتبارنامه خود در مقام نماینده یزد بخشی از اسرار کودتا در ۲۳ سال قبل از آن را فاش و تصریح کند نقش اول بر عهده او بوده و نه رضاخان نیز از هنرهای مصدق بود.]
سید ضیاء سه ماه بعد از کودتا از کشور میرود و راه را برای نخستوزیری و سپس پادشاهی رضاشاه هموار میکند و خود طی ۲۰ سال بعد ثروت کلانی به هم میزند. نقش او در فلسطین و تجارتی که در آن سامان انجام میداد نیز بحثانگیز است.
با سقوط رضاشاه در پی اشغال ایران، فضای سیاسی ایران باز شد و دکتر مصدق که مدتی در حبس بود آزاد میشود و در مجلس چهاردهم از سوی مردم تهران به عنوان وکیل اول به مجلس راه مییابد. در این میان سر و کله سید ضیاءالدین طباطبایی نیز دوباره پیدا میشود با عنوان وکیل یزد در مجلس چهاردهم.
مصدق نگران بود پس از ۲۳ سال نقشه تازهای در کار باشد و چون شاه جوان و بیتجربه و خام را نه در داخل و نه در خارج به بازی نمیگرفتند، سید ضیاء امور را در دست بگیرد و بهار آزادی به خزان بدل شود. مصدق با این بیم و با تیزهوشی با اعتبارنامه او مخالفت میکند و در دو نطق تاریخی ۱۶ و ۱۷ اسفند ۱۳۲۲ بر پنج موضوع انگشت میگذارد:
اول اینکه «سید ضیاء عامل کودتا نمیتواند جایی در مجلس ملی داشته باشد.» دوم اینکه «او آزادیخواهان را به حبس انداخته و نمیتواند مدافع آزادی و حقوق ملت باشد.» سوم اینکه «اقدام او به دیکتاتوری انجامیده» و چهارم «در این ۲۳ سال ثروت هنگفتی به هم زده است» و پنجم هم «در این مدت کجا بوده که دوباره سر و کله او پیدا شده است؟!»
سید ضیاء در پاسخ موارد اول و سوم گفت: کودتا را به قصد نجات مملکت انجام داد و اتفاقات بعدی به او مربوط نیست و دیکتاتوری سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۲۰ را نباید ناشی از اقدام او بدانند... ادعایی که با اعتراض دکتر مصدق روبهرو شد و از اساس این قیاس را مردود دانست. درباره حبس رجال نیز ادعا کرد حبس نکرده بود بلکه تنها تحت نظر نگاه داشته بود تا اوضاع آرام شود!
درباره اتهام چهارم هم مدعی تجارت شد و ارقامی ارائه داد و در نهایت گفت: من بیرون بودم ولی آنها که در داخل و در مجلس بودند نیز نتوانستند کاری انجام دهند. با این همه سید ضیاء با دو ترفند رأی اعتماد گرفت: اول اینکه مخالفت دکتر رادمنش و فداکار از فراکسیون حزب توده را به منزله مخالفت تودهایها با خودش دانست. هر چند که مصدق از آن دو خواست مخالفت خود را پس بگیرند و تهدید کرد وگرنه یک کلمه صحبت نخواهد کرد و کوشید این ترفند را خنثی کند. ترفند دوم این بود که اگر به خاطر نقش اول در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ زیر سؤال برود محمدرضا شاه پهلوی نیز مورد سؤال باید باشد و چون شاه وقت (محمدرضا) به اعتبار سلطنت پدرش به این مقام رسیده اساس سلطنت سست میشود و در این شرایط کشور به سوی هرج و مرج میرود.
این نکته دومی کارگر افتاد و با حیله توانست با ۵۷ رأی در مقابل ۲۸ رأی از سد اعتبارنامه بگذرد. هر چند مصدق، حسب ظاهر در این مرحله موفق نشد اما اولا سید ضیاء را واداشت زبان به انتقاد از دیکتاتوری رضاشاه باز کند و در واقع محمدرضای جوان را نیز در موضع ضعف قرار داد و از این ضعف در مقابلههای بعدی با او استفاده کرد.
ثانیاً ثابت کرد که سید ضیاء هم چنان حیله میچیند و قابل اعتماد نیست و حساسیت محافل سیاسی و مطبوعات نسبت به او را تحریک کرد تا وی را زیر نظر داشته باشند.
ثالثاً از یکی از رازآلودترین مقاطع تاریخ معاصر در نطقهای خود و سید ضیاء که در برخی مواقع شکل مناظره به خود گرفته ابهامزدایی کرد. برخی از تاریخپژوهان با استناد به نطقهای سید ضیاء و مصدق در این دو روز به این نتیجه میرسند که کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ابتدا با مدیریت سفارت بریتانیا در تهران و با اجرای سید ضیاء بوده ولی بعدتر وزارت خارجه انگلستان در جریان قرار میگیرد و پول هنگفتی به سید ضیاء میدهند و او هم از ایران میرود. با این توضیح گزاره کودتا توسط رضاخان و با هماهنگی وزارت خارجه بریتانیا رنگ میبازد.
دکتر مصدق، در نطق خود ابتدا از شماری از ماموران انگلیسی در دوران والیگری فارس به نیکی یاد میکند تا متهم به ضدیت بیمنطق با آنان نشود و خدمات آنها و تعامل خود را نیز توضیح میدهد. اهمیت نطق او پس از ۷۰ سال به این است که از اصل مردمسالاری و حقوق ملت دفاع میکند.
او در بخشی از نطق خود خاطرات خود از شب کودتا را چنین نقل میکند: شب سیم حوت ۱۲۹۹ سیم تلگراف شیراز و تهران قطع شد و قریب ۳ روز کرسی یکی از ایالات مهم از مرکز بیخبر بود و هر کسی این پیشآمد را به نوعی تعبیر میکرد تا اینکه پرده از روی کار برداشته شد. تلگراف سلطان احمدشاه به این شرح رسید: «از تهران به شیراز - شب ششم حوت - حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلتکاری و لاقیدی زمامداران دورههای گذشته که بیتکلیفی عمومی و تزلزل و آسایش را در مملکت فراهم نموده ما و تمام اهالی را از فقدان یک دولت متاثر ساخته بود مصمم شدیم که با تعیین شخص لایق خدمتگزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم نماید به بحرانهای متوالیه خاتمه دهیم بنابراین به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب آقای سید ضیاءالدین سراغ داشتیم اعتماد خاطر خود را متوجه به معزیالیه دیده ایشان را به مقام ریاست وزرا انتخاب و اختیار تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرا به معزیالیه مرحمت فرمودیم. شهر جمادیالآخر ۱۳۳۹»
چون روز گذشته روزنامه رعد امروز در شماره ۱۰۶ دستخط شاه را منتشر نمود و آن را دلیل برائت مرتکب کودتا دانسته است تذکر میدهم که کودتا شب سوم حوت واقع و دستخط شاه شب ۶ حوت به ولایت مخابره شده است و این دستخط در اثر کودتاست والا سابقه نداشت که یک مدیر روزنامه که نه طی مراحل اداری نموده و نه مقبولیت عامه داشته است یک مرتبه رئیسالوزرا بشود. دیگر اینکه در این دستخط اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرا داده و به آقا ماموریت نداده بود که مردم را حبس کند و نیک و بد را با هم بسوزاند چون من مردد بودم که شخص طرف اعتماد مدیر روزنامه رعد است با دیگران تصمیم گرفتم که در صورت اول تسلیم نشوم و خود را برای هرگونه پیشآمدی حاضر نمایم و پس از اینکه به وسیله رئیس تلگراف خانه تحقیق و معلوم شد که مدیر روزنامه رعد است تصمیم غیرقابل تردید خود را اجرا نموده و تلگراف زیر را به شاه مخابره نمودم: «۶ حوت ۱۲۹۹ از شیراز- بعد از عنوان - دستخط جهان مطاع تلگراف به واسطه تلگرافخانه مرکزی زیارت شد و در مقام دولتخواهی آنچه میداند به عرض خاک پای مبارک میرساند که این تلگراف اگر در فارس انتشار یابد اسباب انقلاب و اغتشاش خواهد شد و اصلاح آن خیلی مشکل خواهد بود. چاکر نخواست در دولتخواهی موجب این انقلاب شود و تاکنون آن را مکتوم داشته. هر گاه تلگراف مزبور بر حسب امر ملوکانه انتشارش لازم است امر جهان مطاع مبارک صادر شود که تلگرافخانه انتشار دهد.»
بلافاصله پس از مخابره این تلگراف بیانیه رئیس دولت و رئیس کل قوا رسید و مردم بیشتر به عدم صداقت گفتههای آنها پی برده و عموم اهل شهر بر علیه حکومت جدید قیام نمودند به طوری که فتحالدوله اهل طهران که در شیراز بود و تلگراف تبریکی به رئیس دولت مخابره نموده بود در خطر جانی واقع شده و قونسول انگلیس او را با خود نزد اینجانب آورد و تقاضای تامین نمود و آقای سید ضیاءالدین هم چون از اوضاع شیراز مستحضر شد شب ده حوت این تلگراف را به من مخابره نمود: «بعد از عنوان، آگاهی یافتهام که تلگراف تصدی مرا به شغل ریاست وزرا انتشار نداده گفتهاید که حدوث اشکالات احتراز نمودهاید. رسیدن این خبر به اینجانب معلوم داشت که حضرتعالی از وضعیات تهران بیاطلاع و افق تهران را همانطور تصور کردهاید که قبلا دیده و عینا مشاهده کردهاید، نه چنین نیست.
دوری مسافت و بیاطلاعی از جریان حضرتعالی را از اطلاعات مفیده محروم داشته است. این حکومت جدیدالتشکیل که با اسلحه و آتش یک سرکرده و نماینده اقتدار قشونی است به کسانی که در معبر او ایجاد اشکالات نمایند جز مشت چیزی نشان نمیدهد و در لحظه واحد جان و مال و عائله انکارکنندگان به عنوان رهینه صداقت آنها در معرض تهدید گذارده و این زبری و خشونت نه برای مصالح شخصی است بلکه برای مصالح وطن است که هر اقدامی را مجوز و مشروع میسازد. بنابراین تصور اینکه قرائت دستخط اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه محتمل است حدوث اشکالی را تولید کند بالمره فکری نارسا بوده است. با کمال اقتدار و با نهایت نیرومندی لازم است وظیفه خود را ایفا نمایید. تشکیل این دولت وطنی و اصلاح کننده را هیچ کس جز خیانتکار نمیتواند تردید کند آن هم فورا تنبیه میشود.
من در اینجا تمام رجال پوسیده و دروغین را توقیف کردم. ندای اصلاحات داده و با تهور و جسارت قشونی که در تحت امر دارم هر مانع و مشکلی را به هیچ میشمارم. حضرتعالی نیز اگر میخواهید نماینده چنین دولتی باشید با جسارت قدم برداشته اصلاحات را در خطه ماموریت خودتان شروع کنید و از تقویت بینهایت اینجانب استفاده نمایید و باور کنید که اشخاص دانشمند و بیغرض را مجالی شایسته به دست آمده است و بیپرده همان طور که عادت من است به حضرتعالی سابقه میدهم که نسبت به شخص شما خوشبین و خیلی مایلم که چون حضرتعالی شخص شایسته در اصلاحات فارس استفاده کنم.
به طور متقابل لازم است از صداقت و صمیمیت حضرتعالی آگاه گردم بنابراین منتظرم که خودتان برای خودتان تعیین تکلیف نمایید ولی در عین حال هم خود را از ذکر این نکته که باز یک شمه از صمیمیت و صداقت من است ناچار میبینم و آن این است که انتخاب طریقی جز صداقت و راست گفتاری برای اشخاصی که مرجع این سؤالات من میشوند مصلحت نیست و موجب زیان خود میشود. امیدوارم به نام وطن و به نام اصلاحات حضرتعالی از آن فاصله بعید آغوش گشوده مرا برادروار در بغل گرفته کمک و مظاهرت خودتان با احترام منافع ملی به من اهدا نمایید.»
البته همانگونه که گفته شد سید ضیاء با تاکید بر اینکه کودتا کار او بوده و تنها مسئول اعمال ۱۰۰ روز دولت خود است و اتفاقات بعد را نباید به حساب او بگذارند و اگر مشروعیت کودتا زیر سؤال برود مشروعیت شاه جوان و جدید هم محل مناقشه خواهد بود توانست موافقت نمایندگان با اعتبارنامهاش را دریافت کند.
منبع: عصر ایران
نظر شما :