نگاه فرانسوی به کودتای سوم اسفند؛ فقط کار انگلیسیها نبود
تاریخ ایرانی: در صدمین سالروز کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، انجمن ایرانشناسی با دعوت از «یان ریشار»، ایرانشناس و اسلامشناس فرانسوی و استاد دانشگاه سوربن نوین به یک لایو اینستاگرامی، از کتاب جدید او رونمایی کرد. کتاب «نگاه فرانسوی به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹» مجموعه یادداشتهای ژرژ دوکرو، وابسته نظامی سفارت فرانسه در تهران از ۱۳ آوریل ۱۹۱۹ تا ۲۸ اکتبر ۱۹۲۱، فاصله زمانی از قبل قرارداد ۱۹۱۹ تا پس از سقوط کابینه سید ضیاءالدین طباطبایی است؛ روایت شاهد عینی کودتای سوم اسفند و شرح گزارشهای او از ایران آن دوره.
این گفتار برگرفته از گفتوگوی محمدعلی عزتزاده با یان ریشار در این لایو اینستاگرامی است که «تاریخ ایرانی» آن را منتشر میکند:
شاهد عینی کودتا
تاریخ ایران مراحل نسبتاً آرامی دارد اما در مقاطعی به خاطر شورش مردم یا دخالت خارجی یا ظهور شخصیتهای جدید دگرگون میشود. در جنگ اول جهانی، ایران به خاطر حضور نیروهای روس، عثمانی، آلمان، فرانسه و انگلیس که در خاک ایران علیه همدیگر میجنگیدند آسیب زیادی دید. آلمانیها میخواستند منابع نفت را از بین ببرند و انگلیسیها میخواستند برای منافع خود آنها را حفظ کنند. عثمانیها قسمتی از شمال غربی ایران را اشغال کردند و درصدد پیوستن آن به خاک خود بودند. انگلیسیها سعی کردند بدون مراجعه به جامعه ملل، ایران را زیر سلطه خود درآورند. اعتراض شدیدی از طرف فرانسه و آمریکا شد و در ایران مسئولان سیاسی علیه دولت وثوقالدوله و قرارداد ۱۹۱۹ اعتراض کردند و قرارداد لغو شد. برای من این دوره پرابهامی بود. میخواستم با کتاب همایون کاتوزیان پی ببرم که ایران بعد از جنگ اول جهانی چطور به سلطنت جدید و اصلاحات پایهای رسید.
در بایگانی وزارت امور خارجه فرانسه دستخطی مربوط به کودتای اسفند ۱۲۹۹ پیدا کردم که من را از مراجعه به بایگانی انگلیس بینیاز کرد. این منبعی مستقل از نیروهای ایرانی و انگلیسی درباره اوضاع عمومی ایران در زمان کودتا به روایت ژرژ دوکرو، وابسته نظامی سفارت فرانسه در تهران است که وضعیت قبل و روز کودتا و بعد از آن را شرح میدهد. دوکرو شاهد عینی کودتا بود و با عناصر کودتا تماس داشت. او مقالاتی منتشر و گزارشهای زیادی از ایران برای وزارت امور خارجه و وزارت جنگ فرانسه میفرستاد. این منبع برای من قلمرو نوینی باز کرد و فهمیدم میتوانیم برخی اخبار یا اطلاعات منابع انگلیسی و ایرانی را تکمیل کنیم.
مشکل تقویمی تاریخنگاری کودتا
یک مشکل تاریخنگاری کودتا، ایراد تقویمی آنست. در هیچ منبع فارسی اشاره نشده که کودتا در تاریخ سوم اسفند یا سوم حوت (پس از کودتا تقویم شمسی اصلاح شد و اسامی ایرانی به کار بردند) رخ داده باشد. میدانیم کودتا در شب یکشنبه به دوشنبه اتفاق افتاد و دوشنبه ۲۱ فوریه بود ولی به روز کودتا در تقویم شمسی اشاره نشده که در سوم حوت بوده است. اگر از یک مورخ ایرانی بپرسید آیا منبعی ثابت میکند کودتا دوم یا سوم اسفند بود کسی نمیتواند جواب دهد. فقط با مراجعه به منابع غربی میتواند بگوید ۲۱ فوریه بوده است. فقط این اتفاق نیست بلکه پیش از آن نیز تاریخ واقعی در ذهن هیچ مورخ و در هیچ منبعی نیست. کسروی در تاریخ مشروطه تقویم شمسی را به کار میبرد، در حالی که حتی روزنامههای آن زمان تاریخ شمسی استفاده نمیکردند. ولی مورخ ایرانی معاصر مجبور است تقویم ثابتی به کار ببرد که خواننده پشت سر هم بودن اتفاقات را بهتر درک کند. متاسفانه با تقویمها بازی کردهاند و این موضوع منجر به اشتباه میشود حتی من هم مرتکب اشتباه شدم. از شهریور ۲۰ به بعد تقریباً اتفاقات تاریخ ایران را میشود به خوبی تشخیص داد. تا زمان انتشار مقاله معروف روزنامه اطلاعات به امضای مستعار رشیدی مطلق علیه امام خمینی که با تقویم شاهنشاهی به بعضی اتفاقات تاریخ ایران اشاره میکند که برای خواننده آن زمان قابل فهم نبود. باید به جدولهای تطبیق تقویمها نگاه کنیم که ببینیم در چه روزی اتفاق افتاده است. در تاریخ فرانسه تقویم واحدی وجود دارد که ارجاع را آسانتر میکند غیر از ۱۰ یا ۱۵ سال دوره انقلاب فرانسه که میخواستند به زور تقویمی را به مردم تحمیل کنند و فقط در ادارات به کار برده شد. یکی از تغییرات این بود که هفته وجود نداشت، فقط دهه (ده روز) بود. این تقویم دیگر کاربرد پیدا نکرد. در ایران هم مردم قبل از انقلاب تقویم شاهنشاهی را به هیچ وجه نمیتوانستند قبول کنند. قرن بیستم با مشروطه شروع شد که تقویم به قمری بود، بعد تقویم شمسی شد که باعث اشتباهات زیادی شد.
مبتکر کودتا؛ سید ضیاء یا آیرونساید؟
منابع ایرانی درباره کودتا و شخصیتهای آن بسیار کم هستند. یک منبع ارزشمند مقالاتی است که محمدعلی جمالزاده نوشت و گزارشی بود از «کتاب سیاه» که سید ضیاءالدین طباطبایی در ۱۹۳۰ نوشت. سید ضیاء در سوئیس بود و پیش جمالزاده میرفت و کتابش را میخواند و جمالزاده یادداشت میکرد. بعد از انقلاب، ایرج افشار مقالات جمالزاده را در نشریه «آینده» منتشر کرد. این مقالات نشان داد واقعیت پیچیدهتر از تصور اغلب ایرانیان است که کودتا برنامه ژنرال آیرونساید انگلیسی بود. اینطور نبود که هیچ ایرانی در فکر کودتا نبوده باشد. سید ضیاء سعی کرده بگوید خودش ابتکار عمل داشته و نه انگلیسیها، از آیرونساید حرفی نمیزند. اطلاعات جدید از کودتا توضیح میدهند که مسعود کیهان از افسران ژاندارمی در آماده کردن کودتا شرکت داشت. اگر آنچه که خاطرات آیرونساید معرفی و از طرف پسرش منتشر شده را مبنا بگیریم، او گفته من ابتکار کودتا را داشتم و پیش بردم نه هیچکس دیگر. از سید ضیاء اسم نمیبرد اما از رضاخان اسم میبرد و میگوید او را انتخاب کردم و به او گفتم اگر شما قدرت بگیرید و پایتخت را تحت سلطه درآورید، من نیروهای انگلیسی را از خاک ایران بیرون میآورم. آنها نیروها را برای کنترل شورش شیعیان در عراق نیاز داشتند. آیرونساید چنین منطقی داشت. آیرونساید میگوید روشن است انگلیسیها کودتا کردند. سید ضیاء هم اگر ابتکاری داشت در جهت انگلیسیها بود. تا حالا کسی نتوانسته جواب دهد که چگونه رضاخان با سید ضیاء تماس گرفت و از چه طریقی آشنا شدند و به اتفاق پایتخت را گرفتند. آنچه آقای عبدالله شهبازی در جلد دوم خاطرات فردوست منتشر کرده اینست که اردشیر جی ریپورتر میگوید من رضاخان را به آیرونساید معرفی کردم و من بودم که ترتیب عملی شدن کودتا را دادم. من هرگز اصل این نوشته ریپورتر را به انگلیسی ندیدم. آنچه شهبازی نقل میکند را نمیدانم از کجا آورده است. البته اغلب ترجمههای فارسی از منابع خارجی ناقص و با اشتباهات فاحش است و باعث تصورات غلط در ذهن ایرانیان میشود. دو ترجمه فارسی از خاطرات آیرونساید با اشتباهات فاحش منتشر شده؛ یکی با مقدمه ترکمان که ترجمه بسیار ضعیفی است.
رضاخان قطعاً عواطف وطنپرستانه داشت و میخواست داستان قدرت سیاسی قبیله قاجار را تمام کند. سید ضیاء فهمیده بود باید کاری برای مملکت بکند ولی فکر سیاسی روشنی نداشت گرچه سواد داشت و فرانسه درس خوانده بود. رضاخان سواد نداشت. وقتی شاه شد فقط عناوین روزنامهها را میتوانست بخواند، بیش از آن نمیتوانست. ترکی بلد بود و با آتاتورک توانست وارد صحبت شود. چند کلمه روسی هم بلد بود اما زبان دیگری نمیدانست. برای بریگاد قزاق شدن سواد مهم نبود. آیرونساید میگفت باید ایران حکومت قوی و دائمی داشته باشد تا ما مجبور نباشیم در امور داخلیاش دخالت کنیم. نمیگویم راست میگفتند و مدافع ارزشهای ملی بودند اما کاری که انجام دادند سرانجام به روی کار آمدن حکومت رضاخان و تغییر سلطنت قاجار به پهلوی انجامید.
اخراج فرمانده قزاق
استاروسلسکی که از سال ۱۹۱۷ به بعد به فرماندهی بریگاد قزاق رسید، شخصیت مبهمی بود که حاضر به همکاری با انگلیسیها نشد. استاروسلسکی این پیشنهاد انگلیسیها که بریگارد قزاق را با ژاندارمری ادغام کند، رد کرد و خواست ثابت کند بدون کمک انگلیسیها به موفقیت میرسد اما این کار بعد از فروپاشی نظام تزاری روسیه امکانپذیر نبود، چون این انگلیسیها بودند که هزینه لازم برای ادامه کار قزاقها را از پول نفت میدادند. در درگیری با جنگلیها و بلشویکها در شمال ایران بعضی از موفقیتهای بریگاد قزاق در مطبوعات ایران سروصدا کرد اما آنها در اردوکشی آخر به جنگل شکست بدی خوردند و با چهره افسرده و با هزار زحمت و لباس مندرس و بدون کفش به قزوین برگشتند. به سربازان قزاق هیچ وجهی نمیرسید و همه آنها در یاس خیلی بدی به سر میبردند. در بریگاد قزاق روسها فرمانده بودند و ایرانی رتبههای پایینتر داشتند. استاروسلسکی از طرف انگلیسیها به طور بدی از ایران رانده شد. دوکرو نشان داد که اغلب تبلیغات انگلیسیها علیه استاروسلسکی که پول خورده و دروغ گفته اعتبار ندارد. شاید شخصیت عالی تاریخ نبوده ولی شایسته تعابیر منفی که انگلیسیها برایش به کار میبردند نبوده است.
مدافع قرارداد ۱۹۱۹، مخالف آن شد
سید ضیاء کسی بود که ایدههای زیادی داشت و از نادر کسانی بود که در مطبوعات ایران از قرارداد ۱۹۱۹ طرفداری میکرد. آنگلوفیل بود و طرفدار انگلیسیها. ممکن است عجیب به نظر برسد چنین شخصی بخواهد کودتای مستقلی علیه ایران برپا و استقلال ایران را علیه سلطه و نفوذ و قدرت انگلیسیها احیا کند. آنچه در منابع خواندم و در نوشتههای دوکرو دیدم اینست که سید ضیاء درصدد بود در آن مقطع اقدامی انجام دهد و حتی بعد از کودتا دو کار متضاد انجام داد یکی لغو قرارداد ۱۹۱۹ و دیگری تشکیل ارتش متحدالشکل با کمک مشاوران انگلیسی. رضاخان با او مخالفت کرد و احمدشاه هم موافقت کرد که سید ضیاء را از قدرت خلع کنند. سید ضیاء قرارداد دوستی با دولت جدید شوروی امضا کرد. مشاورالممالک مذاکرات را در مسکو انجام داده بود. ظاهراً رضاخان و سید ضیاء با بلشویکها کنار آمده بودند. این قرارداد برای آرام کردن اوضاع گیلان اثر مثبتی داشت که رضاخان توانست به طور آسانتر اردوکشی کند و گیلان را تحت سلطه پایتخت درآورد.
بلشویکها در نظر ایرانیان مانند جهنمیها جلوه شده بودند که دشمن دین و مالکیت هستند و میخواهند کارگران و روستاییان را به جای اربابها و اشرافزادهها به حکومت برسانند. همه از آنها وحشت داشتند. گزارشهایی که از حضور بلشویکها در گیلان میآمد و انگلیسیها این وحشت را تشدید میکردند و در هفتههای قبل از کودتا جوی ایجاد کردند که مردم از آمدن نیروهای بلشویک به تهران بترسند. اعلام کردند تمام افراد انگلیسی که در خاک ایران بسر میبرند به عراق بروند تا وقتی بلشویکها وارد شدند کشته نشوند. فرانسویها زیر بار جو انگلیسیها نرفتند و مقیمان خود را خارج نکردند.
جو ترس و وحشت در برابر یک خطر خارجی نزدیک ایجاد شده بود. کودتای ۲۸ مرداد هم با ترس کمونیستها موفق شد. وقتی شعار زندهباد جمهوری خلق در خیابانهای تهران سر داده شد، ظاهراً آیتالله بروجردی که در سیاست دخالت نمیکرد گفته بود مملکت شاه میخواهد. مردم و روحانیون در برابر خطر کمونیستها که ظاهراً با مصدق همدست شده بودند گفتند ما نظام شاهی میخواهیم که خیال ما را راحت کند. در کودتای ۱۲۹۹ هم همین ترس از بلشویکها موثر بود.
سید ضیاء وقتی به قدرت رسید، قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرد. اولین باری که من نظر جدیدی درباره قرارداد ۱۹۱۹ دیدم در کتاب همایون کاتوزیان بود. به عقیده او این قرارداد برای ایران مثبت و مبتنی بر اصلاحات پیشنهادی انگلیسیها در جهت ساختن یک دولت قوی در تهران بود و اگر این قرارداد قبول میشد و مجلس تائید میکرد شاید ایران مجبور نبود زیر بار رضاخان برود. من برخلاف اغلب مورخین ایران که وثوقالدوله را فاسد و کثیف و خائن معرفی میکنند، معتقدم او چهرهای ملی بود. در منابع انگلیسی از وثوقالدوله چهره منفی ساختند چون دیدند او نمیتواند این قرارداد را به عمل رساند. من دانشجوی بسیار باهوشی داشتم به نام اولیور باست که آلمانیالاصل بود و جانشین من در سوربن نوین است. او سعی کرد چهره نوینی از وثوقالدوله بدون مراجعه به اسناد بریتانیایی معرفی کند. تز اولیور باست نشان میدهد وثوقالدوله میخواست برنامهای قوی برای ایران پیاده کند. فرستادن هیات به کنفرانس ورسای برای اثبات منافع ایران در کنار ملتهایی که همدوش فرانسویها و انگلیسیها جنگیدند، کار وثوقالدوله بود درحالی که ایران از آلمان طرفداری میکرد. هیات مورد قبول فرانسویها و انگلیسیها نبود ولی نظر ایرانیان را به گوش شرکتکنندگان رساند. بعد از آن وثوق هیاتی به ریاست سید ضیاء به قفقاز فرستاد و قبل از ورود بلشویکها به منطقه خواست قراردادهای سیاسی و اقتصادی با ارمنستان و آذربایجان و گرجستان ببندد. بعد از ترکمانچای در ۱۸۲۸ تمام منافع ایران در قفقاز تقریباً از دست رفته و نصیب روسیه شده بود. ترکمانچای دو نتیجه داشت: از دست رفتن قفقاز و اجرای کاپیتولاسیون. وثوق اما در بازپسگیری منافع ایران در منطقه بعد از فروپاشی روسیه تزاری ناکام ماند. چند هفته بعد از پایان ماموریت سید ضیا، بلشویکها آمدند و تمام منافع ایران از بین رفت.
پاسخ عبدالله شهبازی به یان ریشار
آقای یان ریشار، محقق فرانسوی، گفتهاند: «آنچه آقای عبدالله شهبازی در جلد دوم خاطرات فردوست منتشر کرده اینست که اردشیر جی ریپورتر میگوید من رضاخان را به آیرونساید معرفی کردم و من بودم که ترتیب عملی شدن کودتا را دادم. من هرگز اصل این نوشته ریپورتر را به انگلیسی ندیدم. آنچه شهبازی نقل میکند را نمیدانم از کجا آورده است. البته اغلب ترجمههای فارسی از منابع خارجی ناقص و با اشتباهات فاحش است و باعث تصورات غلط در ذهن ایرانیان میشود. دو ترجمه فارسی از خاطرات آیرونساید با اشتباهات فاحش منتشر شده؛ یکی با مقدمه ترکمان که ترجمه بسیار ضعیفی است.»
در مورد وصیتنامه اردشیر ریپورتر: کسی ادعا نکرده که این سند در منابع انگلیسی موجود است. اصل این سند در مرکز اسناد بنیاد مستضعفان و جانبازان (مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران) در مجموعه سِر شاپور ریپورتر نگهداری میشود. آقای یان ریشار اگر بخواهند درباره اصالت این سند تحقیق کنند باید به مرکز فوق مراجعه یا با آن مکاتبه کنند. حتماً در اختیارشان میگذارند. آنگاه میتوانند درباره اصالت یا عدم اصالت آن داوری کنند.
در مورد یادداشتهای روزانه ژنرال آیرونساید: درباره متن انگلیسی این کتاب شبهات جدی مطرح است. پیشتر مقاله مفصلی نوشتم درباره دستکاری در متن یادداشتهای روزانه آیرونساید بر اساس نمونههایی که پسر آیرونساید برای دربار ایران ارسال کرد و مواردی به آن افزوده شد. این مقاله در روزنامه ایران (۵ اسفند ۱۳۹۲، ص ۱۰) با عنوان «چه کسانی قزاق گمنام را بر ایران مسلط کردند» منتشر شده است.
عبدالله شهبازی
سهشنبه، ۵ اسفند ۱۳۹۹/ ۲۳ فوریه ۲۰۲۱
نظر شما :