صدام بعد از دیدار با ابراهیم یزدی چه گفت؟
کتاب «عراق از جنگ تا جنگ/ صدام از اینجا عبور کرد» از جمله کتابهایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخشهایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را برملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامهنگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالیرتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداختهاند. «دیپلماسی ایرانی» در چارچوب سلسله مصاحبهها و مطالبی که هر هفته منتشر میکند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در اینجا سومین بخش آن را میخوانید:
(۳) مقدمه به قلم غسان الشربل؛
نیمههای شب زنگ تلفن سپهبد نزار الخزرجی، رئیس ستاد ارتش عراق در حالی که در منزلش بود به صدا در آمد. دوم آگوست ۱۹۹۰ بود. به سرعت به دفتر کل فرماندهی رفت و دبیرکل ارتش، ژنرال علاء الجنابی به استقبالش آمد و با عبارت کوتاهی گفت که «اشغال کویت را تمام کردیم.» الخزرجی رایحه فاجعه را استشمام کرد و احساس اهانت کرد. مدت کوتاهی بعد وزیر دفاع، عبدالجبار شنشل از راه رسید و الجنابی به سرعت به استقبال او رفت و همان جمله را تکرار کرد. این اتفاقی است که تنها در عراق میافتد. ارتش کشور همسایهای را مورد تاخت و تاز قرار میدهد بدون اینکه رئیس ستاد ارتش و وزیر دفاع از آن خبر داشته باشند. اعتراض وارد نیست، در جمهوری صدام حسین هیچ کس جرات بالا بردن انگشت سبابه خود را ندارد.
چند روز بعد این دو مرد تقاضای دیدار با «جناب رئیسجمهور» میکنند. مثل همیشه مکان دیدار سری است. هر دو وارد یک کاروان (متصل به خودرویی دیگر) میشوند و به منطقه رضوانیه میرسند، سپس صدام میآید. توجیه میکند که میخواسته است از حفظ عامل شوکآور استفاده کند و تردید هم نمیکند که بگوید «کویت را آزاد کرد»، توسط واحدهایی که مستقیما وابسته به او هستند.
هیچ عمارتی شادی و ابتهاجی از خود نشان نمیدهد. واکنش جامعه جهانی بسیار شدید بود. مثل مرد تحت پیگردی شد که گویی دستور بازداشت یا ترور او صادر شده است. به استثنای همراهان بسیار نزدیکش، هیچ کس از ماجرا خبر نداشت، از جمله رئیس ستاد ارتش که شب برای خواب به اتاقش رفته بود. به این ترتیب وابستگی به تفنگ و زندگی سریای که ترتیب آن را داده بود، افزایش یافت.
این قصهای است که الخزرجی برای من در روستای سوگوی دانمارک در یک شب یخبندان تعریف کرد. گفت که صدام شخصا جنگ کویت را در حضور دامادش حسین کامل و فرد بسیار نزدیکش علی حسن المجید، ملقب به «شیمیایی» طرحریزی کرد. گزارشی درباره علی حسن المجید که پشت آن تصمیم صدام وجود داشته است، وجود دارد که «حمله ویژهای» به حلبچه صورت بگیرد و این شهر را آن چنان غرق در بمبهای شیمیایی کنند که همه اجساد در آن سرد شوند. وی تاکید میکند که صدام حسین به تجربه رهبر اتحاد جماهیر شوروی ژوزف استالین اعتقاد داشت و شاید حتی معتقد بود که خود بعد از صلاحالدین بارزترین رهبر است.
دو ماه بعد از تصدی پست ریاست جمهوری، صدام حسین در سپتامبر ۱۹۷۹ در نشست جنبش عدم تعهد که در هاوانا برگزار شد، شرکت کرد. در مقر محل اقامتش از وزیر امور خارجه ایران، دکتر ابراهیم یزدی که بعد از پیروزی «انقلاب اسلامی» به این سمت منصوب شده بود، استقبال کرد. صلاح عمر العلی، نماینده عراق در سازمان ملل نیز در آن جلسه حاضر بود. صلاح دوست قدیمی صدام بود. او در ۱۷ جولای ۱۹۶۸ زمانی که صدام بر کاخ [ریاست جمهوری] مسلط شد در کنار او بود، بعد از آن روز او عضو شورای رهبری انقلاب و کادر رهبری قُطری حزب بعث شد.
در ظاهر دیدار «سازنده و ایجابی» بود. بعد از آن صدام به باغ رفت و به دنبالش صلاحالدین که تلاش میکرد رئیسجمهور را بر بهبود روابط با ایران امام خمینی به رغم وجود حساسیتها و نگرانیها ترغیب کند، رفت. اما با این حرف صدام شوکه شد: «صلاح مراقب باش. این فرصت شاید هر صد سال یک بار به وجود آید. این فرصت امروز به دست آمده است. سرهای ایرانیها را خواهیم شکست و هر وجب به وجبی که اشغال کردهاند را باز خواهیم گرداند. و شط العرب [اروند رود] را هم باز خواهیم گرداند.»
صلاح متحیر خیره نگاه میکرد و صدام افزود: «این حرف راهحل مسالمتآمیز و انسانی برای حل مشکلات با ایران را ابدا نمیخواهم بار دیگر از زبانت بشنوم. خودت را برای سازمان ملل آماده کن. بشنو چه به تو میگویم. سرهای ایرانیها را خواهم شکست و وجب به وجب محمره [خرمشهر] تا شط العرب [اروند رود] را باز خواهم گرداند.»
یک سال بعد از حرفهایی که در هاوانا زده شد جنگ عراق – ایران آغاز میشود، جنگی که صدها هزار نفر را به کشتن داد و فجایع انسانی و مالی به دنبال آورد و زمانی که بعد از ۸ سال این جنگ متوقف شد، رهبر عراقی شادی خود را مخفی نکرد وقتی که گفت: «زنده ماندم و شنیدم که [امام] خمینی میگوید جام زهر را مینوشم و آتشبس را میپذیرم.» اما کسی که «پیروز» از «قادسیه صدام» خارج شده بود و از اینکه لقب «نگهبان دروازههای شرقی» را گرفته بود شاد بود بدون تاخیر با جنگ کویت عملیات انتحاری انجام میدهد.
این چیزی بود که از صلاح عمر العلی کسی که میگوید چگونه با مسلسل به همراه صدام حسین وارد دفتر احمد حسن البکر شد تا از شر نخستوزیرش العابر عبدالرزاق النایف در ۳۰ جولای ۱۹۶۸ خلاص شود، شنیدم. صدام، نایف را از کاخ تا فرودگاه کشاند و او را به تبعید فرستاد. ۱۰ سال بعد گلوله صدام موفق شد تا نایف را در لندن از پای درآورد و او را به گور بفرستد.
در ابتدای دهه هفتاد بغداد اعلام کرد توطئهای را کشف کرده که مورد حمایت ایران بوده و میخواسته است که حکومت بعث را سرنگون کند، در پی آن دهها افسر اعدام شدند. دو نفری که متهم به انجام این توطئه بودند یکی سرهنگ عبدالغنی الراوی و دیگری عبدالرزاق النایف بودند. برای دههها این اعتقاد وجود داشت که این توطئه ساخت و پرداخته خود بعثیها بود. خانواده النایف را در امان دیدم و کیفها و اوراقی که از خود به جا گذاشته بود را بررسی کردم، روشن شد که نایف خیلی زود در مییابد که صدام توطئه مجموعه را شکست داده و قبل از رسیدن موعد اجرای آن به تهران رفته است. در ریاض راوی آن را پیدا کردم و درباره این توطئه پرسیدم، جوابم را با این پیش فرض قدیمی داد که او دیداری با محمدرضا شاه پهلوی در چارچوب تلاش برای سرنگونی حزب بعث انجام داد و اینکه این کشور ۱۰ میلیون دلار هزینه انجام این توطئه را متقبل شده است.
صدام این تلاش ایرانیها را برای سرنگونی حکومت بعث فراموش نکرد. وی جنگ با کردها در سال ۱۹۷۵ را نیز فراموش نکرد که با میانجیگری هواری بومدین، رئیسجمهوری الجزایر به امضای توافق الجزایر با محمدرضا شاه پهلوی انجامید. صدام قبول نمیکرد که تاریخ بنویسد او برای نجات حکومتش از یک وجب از خاک عراق کوتاه آمد و برای همین بعدا آنچه در این باره در هاوانا گفت را اجرا کرد.
نظر شما :