حاتمیکیا: چمران مصادره شده بود
«تاریخ ایرانی» بخشهایی از گفتوگوی این کارگردان برجسته سینمای ایران را انتخاب کرده که در ادامه میخوانید:
* بعد از جنگ دغدغهای سالها با من بود که باید درباره شخصیتهایی که در جنگ شکوفا شدند فیلم بسازم. فکر میکردم که باید الگویی از آنچه مطلوب است و تصویر بچههای جنگ را نشان میدهد، ارائه دهم. همیشه هم به خودم میگفتم کدامیک از این شخصیتها رفتاری داشتهاند که حرف زمان حاضر ما را هم در خودش دارد. بین تمام رزمندگان و سلحشوران جنگ ما، سردار سرداران چمران حساب میشد چرا که در حوزه علم و عمل صاحب نظر و رفتار بود. در واقع چمران از همه متفاوتتر بود. البته وقتی باب جهاد باز میشود نامهای بسیاری پیش میآید. احمد متوسلیان، ابراهیم همت و خیلیهای دیگر حضوری موثر و قابل ستایش در جنگ داشتهاند ولی در حوزههای غیر از جنگ تنها چمران، حضورش با عنوانهای قابل توجهی همراه بود. مثلا در حوزههای عرفانی، علمی و عملیاتی چمران از همه جلوتر بود. این یک ویژگی خاص در دیگر سرداران جنگی چندان قابل فهم و دریافت نبود یا حداقل کمتر وجود داشت. اما چمران جمعی از تمام ویژگیهای اینگونه را در خود جای داده بود. بنابراین این شخصیت کشش و گیرایی داشت که من را به سوی خودش کشاند.
* این چمرانی که تصویر کردهایم برآمده از دل تحقیقات و جستوجوهای ما در دل زندگی اوست. یازده سال قبل به صدا و سیما گفتم که میخواهم درباره چمران کاری انجام بدهم. در همان مذاکرات اولیه گفتم تنها میخواهم تحقیقات انجام دهم و الان نمیخواهم فیلمی بسازم. یکی از مشکلات همیشه این بوده که تا موضوعی را مطرح میکنید، میگویند بروید و فیلمش را بسازید بنابراین هیچ قراردادی بابت فیلمسازی با آنها نبستم. صدا و سیما گفت یک فیلمنامهای از طرف آقای سید مهدی شجاعی نوشته شده و بد نیست شما آن را مطالعه کنید. گفتم سلیقه من و آقای سید مهدی شجاعی متفاوت است و ترجیح میدهم که اصلا این طرح و فیلمنامه را نخوانم چرا که دوست ندارم بعدها شائبه ایجاد شود کاری که انجام میدهم از آن فیلمنامه آمده است. اصرار زیادی کردند، ولی من قبول نکردم. گفتم اگر کسی میخواهد این کار را انجام دهد، قدم جلو بگذارد و من تاکیدی ندارم که خودم این پروژه را انجام دهم.
حتی فیلمنامه را به واسطه آقای منوچهر محمدی به خانهام فرستادند ولی باز هم گفتم که من این متن را نمیخوانم و پاکت را دربسته برای آنها پس فرستادم و گفتم تصور میکردم این بار روی زمین است من قصد داشتم آن را بلند کنم ولی حالا اگر دیگران میخواهند انجام دهند، کنار میکشم. مدتی بعد گفتند شما تحقیقات خودتان را شروع کنید. باز هم تاکید کردم که این کار فقط تحقیق است و من قول ساخت هیچ فیلمی را به شما نمیدهم. در نهایت قبول کردند. تیم تحقیقی را به سرپرستی خانم اینانلو و با حضور عدهای از بچههای جوان و باانگیزه تشکیل دادیم. از این مرحله به بررسی زندگی آقای چمران پرداختم. هر اندازه در زندگی آقای چمران بیشتر ورود میکردیم، موضوعات مهمی در ذهن من ایجاد میشد. کجای زندگی دکتر چمران را بگویم که شخصیت او را نشان دهد و به ممیزیهای مرسوم برخورد نکند. در حال بررسی بودیم که با ماجرای پاوه مواجه شدم. پاوه برای من جذابیتهای زیادی داشت که درباره آنها توضیح میدهم. بر این اساس طرح اولیه را نوشتم. تلویزیون مایل بود سریالی بر همین اساس ساخته شود، ولی من طرحم سینمایی بود و در نتیجه جدایی شکل گرفت و ما به تلویزیون تحقیقات تصویریمان را دادیم که بعضا پخش شد و دیگر تعهدی نداشتیم. اما من یک فیلمنامه اولیه بر اساس آن تحقیقات نوشتم، ولی فیلمنامه چیزی کم داشت. چیزی که با اکسیژن زمان حالمان باید آمیخته میشد تا انفجار رخ دهد. سؤال ذهنی من این بود که در ماجرای پاوه و کنشهای چمران چه حادثهای رخ داده که برای امروز ما هم مساله باشد؟ این را هم بگویم که صرفا علاقهای به روایتگری تاریخ ندارم. نه بلد هستم و نه اعتقاد دارم این کار اثرگذار است. این را هم میدانستم که هر محققی وقتی روی موضوعی کار میکند، بر اساس علاقهمندیهای خودش یکسری مؤلفهها را پررنگ میکند. باور ندارم که تاریخ میتواند نگارش و قرائتی باشد که همه روی آن توافق کنند و بگویند صرفا غیر از این روایت، دیگر واقعیتی وجود ندارد. وقتی قصد قضاوت درباره اثر تاریخی را داریم، از صفت منصفانه استفاده میکنیم ولی باز هم نگاه نویسنده روی روایت تاریخی که ارائه میدهد، اثرگذار است. برای من هم مهم بود که برای چه باید از این دو روز مهم حرف بزنم؟ مدام با این پرسش در ذهنم کلنجار میرفتم تا اینکه رسیدم به رفتار آقای چمران که دوست داشت هر طور شده در پاوه صلح ایجاد شود. اساسا چمران به پاوه رفته بود تا صلح ایجاد کند.
* پاوه بهترین جایی بود که میشد اضداد را به نمایش گذاشت، نژاد سلحشوریست و با توجه به نوع اقلیم این منطقه شور و شعور با احوال این قوم در هم آمیخته است. این قوم به دلیل رفتار سلحشوریشان همیشه در تاریخ در مظان اتهام دولت مرکزی بودند. طبیعی است که انقلابی رخ میدهد و ناگهان این فشار برداشته میشود و خواستههای سرکوب شده و تاریخی این قوم سر باز میکند. حال شما اضافه کنید وضعیت بحرانی اوایل انقلاب و شیطنت همسایهای به نام عراق بعثی و اجتماع سران ارتشی و ساواکیهای فراری از انقلاب که محل تجمعشان در این خطه میشود. پیچیدگی این وضعیت و عجله برای مطالبات تاریخی باعث میشود که بعد از ۹ روز از پیروزی انقلاب، به پادگان مهاباد یورش ببرند و بحران آغاز شود. تسخیر یک به یک شهرهای کردستان، نیاز به پایانی داشت که پاوه بهترین پایان برای جدایی کردستان از نقشه ایران بود و از این منظر کلیدیترین موقعیت برای مدافعان و معارضان انقلاب محسوب میشود. وقتی شهر پاوه محاصره شد و ارزاق عمومی به شهر نرسید، در شهر شایعه شد که مهاجمان قصد انتقام از پاوه را دارند. اهالی پاوه مقابل فرمانداری تجمع کردند و گفتند چرا ارتش به کمک پاوه نمیآید. اینها همه موضوعاتی است که همان روزها در روزنامههای سراسری نوشته شد. چند روز قبل از محاصره کامل پاوه، خبرهای بسیاری منتشر شده که به نقل از مردم پاوه نشان میدهد آنها از حکومت و ارتش کمک خواستهاند. حتی بچههای مکتب قرآن که یک طیف مذهبی به شمار میرفت از دولت کمک خواسته بودند.
* پیشفرض من متفاوت از تصویر رسمی بود که سالها از چمران پخش شده بود. آقای چمران را از رفتارش در آمریکا و لبنان باید شناخت. حتی در روزهای ابتدای انقلاب که چمران به ایران آمد، جمهوری اسلامی او را به عنوان ژنرال جنگی نمیشناخت. او قرار نبود به نقطهای برود و غائلهای را با تاکتیکها و رفتارهای نظامی حل کند.
* چمران به نوعی مصادره شده و من باید از دل این مصادرهها برای شما حرف بزنم. باید طوری صحبت کنم که باج دادن به کسانی نباشد که او را مصادره کردهاند و از طرف دیگر دشمنتراشی هم نباشد. شاید روح این عزیز توانست به من کمک کند تا از این شرایط دشوار عبور کنیم. بارها از افراد مختلف شنیدهام که تهمتهای بسیاری پشت چمران وجود دارد. حتی میگفتند ایشان جبهه اسلام را در جنگ با اسرائیل دو پاره کرده است. میگفتند چرا ایشان جنبش اَمل را راه انداخته است؟ حالا همین آدم به ایران انقلابی آمده است. او باید نسبت و ارادت خودش را به انقلاب و نسبتش را با نظام و تعلقات خودش به اسلام را نشان دهد. بروز اینها موقعیت چمران را خیلی پیچیده میکند، فهم این موقعیت خیلی از من وقت برد. این را هم بگویم که هیچ وقت چمران را از نزدیک ندیدهام. یک نکتهای که متوجه شدم هم این بود که چمران در مقابل دوربین به سرعت رفتارش را تغییر میداد. یعنی قدری در مقابل دوربین رسمی میشد. بنابراین به فیلمهایی که از ایشان وجود دارد هم نمیتوان تکیه کرد.
* برادر ایشان از ابتدای فیلمنامه با من همراه بودند و تنها موردی که علاقه داشتند تغییر پیدا کند، تصاویر همسر آمریکایی چمران بود که میترسیدند برای متدینین اذیتکننده باشد و برای همین از من خواستند به نحوی آن را ناواضح کنم. من از ایشان خواستم که به من اعتماد کنند.
* اگر از من سؤال کنید، چمران چه زمانی چمران شد؟ پاسخ بسیار شفافی میدهم. ممکن است شما بگویید که چمران کسی است که از آمریکا به لبنان رفته و مثلا در مصر یا جاهایی دیگر بوده است. اما من به شما میگویم نقطه عطف زندگی چمران زمانی رخ داد که او تمامی تعلقات خودش را قطع کرد. چمران روزی متوجه شد که باید بایستد و خودش را وقف جریان اُمل و محرومان لبنان کند. در این همراهی همسرش که او را بسیار دوست داشت و چهار فرزندش آسیب میدیدند و حتما رنجهای زیادی میکشیدند. حتی ممکن بود برای این همراهی کتک بخورند. چمران تصمیم گرفت این خانواده را آزاد کند. چمران احساس میکرد خانوادهاش در لبنان برده او میشوند و بردگی زیبنده آنها نیست. بنابراین تصمیم چمران این بود آنها را رها کند. به نظرم در این روز چمران مقام عزت را گرفت. از نظر من مرتبه چمران از این انتخاب آغاز شد. حتی ظاهر این رفتار چمران هم بسیار خشن است.
تحقیقات ما نشان میداد که چمران به شدت مرد خانواده بود. او به شدت خانوادهاش را دوست داشت. اما احساس کرد که دیگر راهی ندارد. مردان آرمانی این درگیری درونی را با خود دارند. درگیری که ظاهر بیرونیش بسیار هم خشن به نظر میرسد. واقعا اگر این رفتار در چمران صورت نمیگرفت شاید من با او این ارتباط را برقرار نمیکردم و شخصیت چمران برای من برجسته نمیشد. تفاوت چمران با همین زن و بچهاش تعریف میشود. این همان نکتهای است که در ایران هیچ اشارهای به آن نشده است. نمیدانم چه کسی باعث این اتفاق شد؟
* شنیدهام همسر آمریکایی آقای چمران دو سال قبل فوت کردند. سه فرزند ایشان باقی ماندهاند. امیدواریم روزی بتوانیم این فیلم را به آنها هم نشان دهیم. متاسفانه آنها هیچ وقت علاقهای به برقراری ارتباط با کسانی که درباره پدرشان تحقیق میکردند، نداشتند. خیلی تلاش کردیم با آنها صحبت مستقیم بکنیم ولی به شدت در این مورد اکراه داشتند. حتی برای اینکه به آنها نزدیک شویم از کمکهای همسر آقای دکتر ابراهیم یزدی و شخص آقای ابراهیم یزدی استفاده کردیم ولی باز موفق نشدیم. البته خاطرات آقای ابراهیم یزدی و همسرشان به شدت به من کمک کرد.
نظر شما :