خاطرات کتیرایی از سفر با هاشمی و بازرگان به اهواز و آبادان
او را در دفتر انجمن اسلامی مهندسین میبینیم، در میان انبوه کتابهای قرآنی و عکسهای مرحوم بازرگان. او از اعتصابهای سراسری زمستان ۵۷ میگوید و روزهایی را به یاد میآورد که کارمندان یا سر کار حاضر نمیشدند تا در خیابان «مرگ بر شاه بگویند»، یا اگر حاضر بودند کار عملا تعطیل بود: «این اعتصابها به مرور به شهرستانها هم رسید. مخصوصا در مناطق نفتخیز کارکنان صنعت نفت با شور و هیجان بیشتری به میدان آمده و حتی مدیرکل خارجی یکی از شرکتهای نفتی را اعدام کرده بودند. کارکنان شرکت نفت علاوه بر اینکه سر کار نمیرفتند شیر صدور نفت را هم بسته بودند. این اتفاق خطرناکی بود چون وقتی پالایشگاه کار نکند و تولید نداشته باشد سوخت مورد نیاز داخل نیز تامین نمیشود. این موضوع با توجه به شروع زمستان نگرانکنندهتر شده بود. آن زمان از مازوت برای نانواییها هم استفاده میشد که با تولید نشدن نفت تولید نان هم دچار مشکل میشد و همه اینها منجر به نارضایتی مردم میشد.»
نامهای که تاریخساز شد
این نگرانیها باعث شد تعدادی از انقلابیون خبر قطع تولید نفت را به نوفللوشاتو برسانند. امام در واکنش به این خبر نامهای نوشت و در آن علاوه بر تعیین هیات نظارت بر تولید نفت سه شرط ذکر کرد؛ عدم دخالت نظامیان در امور مربوط به نفت، تولید نفت به اندازه نیاز کشور و جلوگیری از صدور آن و جلوگیری از احتکار نفت توسط نظامیان. نامه که رسید، هیات به سرعت به راه افتاد: «این ابلاغ که رسید فورا پخش شد و ما هم تصمیم گرفتیم سریعتر حرکت کنیم. منتها همه جا اعتصاب بود، هواپیمایی پرواز نداشت و فقط قطار به اهواز حرکت میکرد. قبل از حرکت البته دو نفر دیگر را هم انتخاب کردیم که هیات پنج نفره تشکیل شود؛ مهندس صباغیان و مهندس حسیبی. آقای صباغیان شخصیت بسیار فعالی بود و زندان رفته هم بود. حسیبی عضو برجسته جبهه ملی بود و کارشناس نفت محسوب میشد. آن زمان گفته میشد هر مشکل نفتی که داشتید به او مراجعه کنید. خود مهندس بازرگان را آیتالله مطهری به امام پیشنهاد کرده بود. آن زمان آیتالله مطهری روابط گرمی با مهندس بازرگان داشت. حتی برای نخستوزیری هم مطهری بازرگان را به عنوان اصیلترین و قابلاعتمادترین فرد به امام معرفی کرده بود.»
با این وجود کارهای دیگری نیز بود که قبل از حرکت به سمت جنوب هیات باید به آن رسیدگی میکرد: «قبل از حرکت به سمت اهواز تصمیم گرفتیم با مدیرعامل شرکت نفت، آقای عبدالله انتظام هم صحبتی داشته باشیم که همکاری آنها را نیز بخواهیم. بنابراین ما سه نفر به دفتر شرکت نفت در محل وزارت نفت فعلی در خیابان طالقانی کنونی رفتیم. منشی دفتر آقای انتظام به ما گفت اگر کسی بخواهد با ایشان صحبت کند باید وقت ملاقات بگیرد. گفتیم ما وقت ملاقات نمیخواهیم به ایشان بگویید هیات اعزامی از سوی آیتالله خمینی میخواهند شما را ببینند. اگر قبول کردند همدیگر را میبینیم، اگر نه ما به سمت اهواز حرکت میکنیم. وقتی این موضوع را به آقای انتظام منتقل کردند ایشان گفتند هیات فورا تشریف بیاورند و از ما هم بسیار گرم پذیرایی کردند و گفتند ما خودمان هم نگران این موضوع بودیم و مردم نباید ناراضی شوند. من در خدمت شما هستم و هر دستوری که شما از سوی آیتالله خمینی بگیرید من به همه مدیران ابلاغ میکنم تا با شما همکاری کنند. این یک موفقیت بزرگ بود. حتی یادم هست انتظام از همان دفتر تلفن کرد به یکی از مقامات شرکت نفت خوزستان و با او هماهنگ کرد با ما همکاری کنند. اتفاق دیگری که قبل از حرکت افتاد این بود که آقای هاشمی گفتند چون کارکنان شرکت نفت اعتصاب کردهاند و چون علیه دولت وارد مبارزه شدهاند لابد دولت هم حقوق این افراد را نپرداخته و احتمالا کارکنان شرکت نفت از نظر مالی در مضیقه هستند و بنابراین بهتر است برای این افراد پول ببریم. البته بانکها اعتصاب کرده بودند و بسته بودند. بنابراین آقای هاشمی مقدار زیادی پول در کیسه با خودشان آوردند تا به کسانی بدهند که ممکن است اضطرار داشته باشند.»
بازرگان: در چارچوب قانون عمل میکنیم
ارادت کتیرایی به مهندس بازرگان همچنان پابرجاست. در جای جای سخنانش از شور و اشتیاق مردم نسبت به حضور بازرگان در خوزستان میگوید: «وقتی به اهواز رسیدیم در ایستگاه راهآهن اهواز جمعیت زیادی جمع شده بودند، چون مطلع شده بودند که ما به اهواز میرویم. مردم شروع کردند به شعار دادن، شعارها هم درود بر بازرگان بود. بازرگان اصرار داشت که اسم او را نبرند و بگویند «درود بر هیات» ولی مردم گوش نمیکردند. بعضی جاها آنقدر جمعیت زیاد بود که نمیتوانستیم اصلا حرکت کنیم. مخصوصا مردم نسبت به مهندس بازرگان خیلی ابراز احساسات میکردند و او را در آغوش میکشیدند و میبوسیدند.»
در اهواز کارهای زیادی برای انجام دادن وجود داشت. اول باید ماجرای حقوق کارمندان شرکت نفت حل میشد: «بعد از اینکه در اهواز ساکن شدیم اولین سوالمان این بود که کارکنان نفت که اعتصاب کردهاند و حقوق ندارند وضعیتشان چگونه است؟ جواب شنیدیم که این افراد حقوقشان را میگیرند و کسی جرات ندارد حقوق کارکنان را نپردازد، چون دستگاه ضعیف شده بود نمیتوانست حقوق را نپردازد.» اما مساله مهمتر تصمیمگیری برای تولید نفت به اندازه داخل و جلوگیری از صدور آن بود. کتیرایی میگوید: «روسای مالی شرکت نفت که منابع مالی حاصل از فروش نفت را در دست داشتند آمدند پیش مهندس بازرگان و به او گفتند که ما میتوانیم نفت را صادر کنیم و پولش را به جای دولت در اختیار شما قرار دهیم چون به هر حال شما هیاتی هستید از طرف کسی که دارد جنبش را هدایت میکند. مهندس بازرگان پاسخ داد که این کار خیلی تند است. ما باید از طریق قانونی عمل کنیم و سعی کنیم که سوخت و به ویژه بنزین را که مورد نیاز است به همه برسانیم. مشکل دیگر این بود که کارکنان شرکت نفت میگفتند اگر ما نفت را صادر نکنیم مازوت جمع میشود و غیر از اینکه هدر میرود، خطرناک هم هست. ما این مشکل را با صحبت کردن با کارشناسان فنی شرکت نفت حل کردیم. از طرف دیگر چپیها و کسانی که تندتر بودند برخی با حسننیت و برخی دیگر با سوءنیت و برای اینکه تشنج ایجاد کنند، میگفتند که ما نمیگذاریم به ارتش و نظامیان بنزین برسد که آنها بخواهند از این طریق به ما حمله کنند و ما را بزنند. باز هیات تصمیم گرفت که این اتفاق نیفتد. چون ما مرتبا با تهران و از تهران نیز با پاریس در تماس بودیم و امام دستور داده بودند که عین متنی که دادهام عمل کنید. مخصوصا امام گفته بودند که به خودروهای ارتش و نیروی انتظامی نیز به قدر ضرورت بنزین بدهید. بنابراین این افراد نیز عقب نشستند و فهمیدند که نیروی این طرف قویتر است.»
سفر نیمه تمام شورای انقلاب
بعدازظهر روز نهم دیماه مهندس بازرگان در اهواز سخنرانی میکند. پس از این سخنرانی اعلامیهای توسط هیات اعزامی امام به خوزستان منتشر و در آن اعلام میشود که صدور نفت به خارج ممنوع است و به اندازه مصرف داخلی نفت تولید میشود. این هیات پس از اهواز به آبادان میرود. در آبادان هاشمی رفسنجانی سخنرانی میکند. مقصد بعدی شیراز است. اما این مسافرت به جنوب زیاد طول نمیکشد. به زودی زمان بازگشت است: «۲۰-۱۵ روز بیشتر در خوزستان نبودیم چون از تهران با ما تماس گرفتند و گفتند برای تشکیل شورای انقلاب به تهران بیایید. وقتی میخواستیم به تهران برگردیم هیچ وسیلهای نبود. راهآهن هم به اعتصاب پیوسته بود. بنابراین ما با ماشین به طرف تهران حرکت کردیم. در راه به ما خبر دادند که سربازان گارد شاهنشاهی در راه خودروها را کنترل میکنند و عکس شاه را به شیشه خودروها میچسبانند و کسانی که مخالفت میکنند را کتک میزنند. همچنین تاکید کردند که مراقب باشید که سربازها با روحانیون هم خیلی بد هستند چون فکر میکنند همه این اتفاقات با تحریک روحانیت است و واقعیت هم همین بود که کارگردانی انقلاب با روحانیت بود. وسط راه سربازها را دیدیم. آقای هاشمی رفسنجانی عمامهاش را درآورد. سربازها از ما پرسیدند که آیا از طرف خمینی هستیم یا نه که ما پاسخ دادیم خیر. آنها هم یک عکس شاه به شیشه ماشین چسباندند و ما را راهی کردند. اگر آقای هاشمی رفسنجانی این کار را نمیکرد ممکن بود او را دستگیر کنند و کتک بزنند.»
پس از ورود هیات به تهران پالایشگاه تهران منتظر آنهاست: «در پالایشگاه تهران به قدری مردم جمع شده بودند که خودروی ما امکان حرکت کردن نداشت. این افراد به صورت منظم با یک آهنگ خاص شعار میدادند. یک گروه از مردم شعار میدادند: «نفت رو کی برد؟» گروه مقابل جواب میداد: «آمریکا». باز میپرسید: «پولش رو کی خورد؟» گروه مقابل جواب میدادند: «شوروی» و بعد همه با هم میگفتند: «مرگ بر این سلطنت پهلوی.» او سخنانش را با این جملات به پایان میرساند: «به تهران که رسیدیم فهمیدیم که دولت چند بار عوض شده، ازهاری رفته و بختیار از جبهه ملی آمده است. فهمیدیم دیگر نمیتوانیم در مناطق نفتخیز حاضر شویم و باید به آنها پیام دهیم و از آنها تشکر کنیم که دستور آیتالله خمینی را اجرا کردهاند. تلاش برای راهاندازی دوباره تولید نفت باعث شد مردم مستاصل نشوند. درست است که آن روزها صفهای طولانی برای تحویل نفت تشکیل میشد ولی مردم در مضیقه نماندند و اتفاقا آن سال زمستان زیاد سرد نشد.»
منبع: روزنامه مردم امروز
نظر شما :