محمد هاشمی: بازرگان و نهضت آزادی برای دوران گذار انتخاب بسیار مناسبی بودند/ جناح راست، هاشمی را رقیب بالقوه خاتمی کرد
آقای هاشمی در بخش دوم مصاحبه میخواهیم یک ارزیابی در خصوص دستاوردهای انقلاب اسلامی داشته باشیم. همان طور که مستحضر هستید امام در ابتدای پیروزی انقلاب –که صبغه مذهبی داشت- یک دولت لیبرال به رهبری مهندس بازرگان را تشکیل داد تا قانون اساسی را تصویب و رفراندوم را برگزار کند. چه میشود که امام کسانی را که به نوعی معتقد به کشورهای غربی مثل آمریکا بودند سر کار میآورد، آن هم در شرایطی که انقلاب هنوز داغ و نوپا است؟
این مسئله دلایل گوناگون دارد. من در اینجا تفسیر خودم را به شما میگویم. من در خصوص بسیاری از مسائل سیاسی، برای خودم تحلیل دارم. همان طور که گفتم قبل از پیروزی انقلاب، ژنرال هایزر آمده بود تا در ایران کودتا کند. قبل از آن در پاریس شبی به ما گفتند که نماینده کارتر میخواهد با امام دیدار کند؛ نماینده آقای کارتر و ژیسکاردستن بین ساعات ده و نیم تا دوازده با امام ملاقات کردند. نماینده آقای کارتر در این دیدار، مقداری تهدیدآمیز با امام صحبت کرد و لحن مؤدبانهای نداشت به گونهای که پس از وی، نماینده آقای ژیسکاردستن از در دیگری وارد گفتگو با امام شد و با لحن متواضعانه با ایشان صحبت کرد و گفت اگر محل شما بد است جای شما را عوض کنیم و امکانات بیشتری برایتان فراهم کنیم. میگفت که رفتن امام به ایران خطرناک است و بهتر است محافظ بیشتری برای ایشان بگذاریم. این گونه کمی صحبتهای نماینده آمریکا را تعدیل کرد. امام در جواب نماینده آمریکا گفتند من هنوز به ملت ایران نگفتهام که تکلیف آمریکاییهایی را که در ایران هستند روشن بکنند، اگر لازم باشد به آنها میگویم. این جمله حضرت امام یک دنیا معنا داشت. در پاسخ به نماینده آقای ژیسکاردستن هم از ایشان تشکر کردند و گفتند وضع من خوب است. همین که این دو نماینده پایشان را از در خانه امام بیرون گذاشتند ایشان گفتند که در اولین فرصت به تهران میروند. رادیو فرانسه این خبر را مخابره کرد. بختیار فرودگاه را بست و اعلام کرد که نمیگذارد. خلاصه یک هفته طول کشید تا امام به ایران بیایند. بعد وقتی که از امام پرسیدیم چرا به این سرعت تصمیم گرفتید گفتند که اینها آمده بودند تا برای من دلسوزی کنند، من (امام) فهمیدم که اینها توطئهای در سر دارند که در صورت ماندن من در اینجا، توطئهیشان در ایران محقق میشود و رفتن من به ضررشان است. با این ذهنیت وقتی که قرار است دولت بختیار ساقط بشود باید دولتی جایگزین آن بشود که خیلی تند نباشد و میبایست از افراد شناخته شدهای انتخاب میشدند که بینشان ارتباط وجود داشت.
این مسئله برای چه زمانی مطرح است؟
این برای دوران گذر است. بعد وقتی که لانه جاسوسی تسخیر شد و اسناد هم بر جا ماند متوجه شدیم که آمریکا چندین توطئه زیر سر داشت، از قبیل کودتا و بمباران محل زندگی امام. بنابراین به نظر من آقای مهندس بازرگان و نهضت آزادی برای دوران گذار انتخاب بسیار مناسبی بود. به نظر من دولتی که قرار بود قانون اساسی و آئین نامه بنویسد و ابزارهای انتقال قدرت را از دولت شاهنشاهی به دولت جمهوری اسلامی فراهم بیاورد باید واجد چنین ویژگیهایی میبود.
ولی امام گفتند که من با انتخاب بازرگان موافق نبودم...
خوب، بالاخره این توصیه دوستان امام بود. ولی من تحلیل خودم را میگویم. من میگویم این طور نیست که امام آن روز موافق بازرگان بوده باشد و بعداً مخالف بشود. امام وقتی که پاریس بودند آقای بازرگان و پسر آقای شریعتمداری را به حضور پذیرفتند و به طور مفصل با ایشان صحبت کردند. آنها پیشنهاد سازش با امام را داشتند تا امام شورای سلطنت را بپذیرد و دولت بختیار را قبول کند و در عوض، سه وزیر داشته باشد. امام برافروختند و خیلی تند با آنها صحبت کردند. بعد از نماز، امام در جمع صحبت کردند و برای اولین بار گریه کردند. میگفتند سیاسیون آمدهاند و به من پیشنهاد سازش میدهند، خمینی چگونه میتواند سازش کند وقتی که چهار جوانی را که تا دیروز با خانوادهیشان نهار میخوردند امروز شهید کردهاند؟ لذا بعداً که بازرگان از لندن برگشت خواست تا دوباره با امام ملاقات کند که ایشان قبول نکردند. بنابراین من اینها را میدانم ولی تحلیل خود من این است که دولت بازرگان برای دوران گذار انتخاب مناسبی بود.
اگر موافق باشید با توجه به کمبود وقت به دوران ریاست جمهوری بنیصدر بپردازیم و اینکه چطور شد با توجه به تعدد کاندیداها و گستره کاری حزب جمهوری اسلامی، بنیصدر رأی آورد؟
کاندیدای حزب جمهوری اسلامی که آقای جلالالدین فارسی بود و آقای حبیبی نیز بودند. ولی اینکه چگونه شد بنیصدر رأی آورد به خاطر تبلیغات فریبکارانهای بود که وی داشت. بنیصدر واقعاً ملت ایران را فریب داد. از یک طرف به روحانیت حمله میکرد و از طرف دیگر وعدههای دروغین میداد. یعنی اگر کسی وعدههای انتخاباتی بنیصدر را به یاد بیاورد، متوجه میشود که همه فریب بود. یعنی یک چهره مردمی کاپشن پوش که بیان خوشی داشت، به بین مردم میرفت و آنها را فریب میداد، مظلومنمایی میکرد و وقتی هم که رئیسجمهور شد امام هم ایشان را پذیرفتند چون انتخاب مردم بود. نتیجه مهمی که ما در اینجا میتوانیم بگیریم این است که امام به جمهوریت نظام اعتقاد عملی و صد در صد داشتند. لذا وقتی که مردم به بنیصدر رأی دادند امام رأی آنان را به بنیصدر تفویض کرد و زمانی هم که بنیصدر رئیسجمهور بود از وی حمایت کردند. این اعتقاد امام به جمهوریت هم یه شعار الکی نبود که بخواهد سر مردم را کلاه بگذارد.
بنیصدر چه اقدامات مثبتی در زمان ریاست جمهوریش انجام داد؟
ببینید، ما شرایط اول انقلاب را خیلی نمیتوانیم تحلیل کنیم چرا که درگیر جنگ شدیم و همه چیز تحتالشعاع آن قرار گرفت. به نظر من بنیصدر اقدام مثبتی انجام نداد و کارهایش به انقلاب ضربه زد. جزئیات رفتارش با نظامیان را میتوانید از رزمندگان سپاه و ارتش بپرسید. نکته دیگر اینکه زمان وی دوران سازندگی نبود، به خاطر اینکه شرایط ما جنگی بود. همین قدر که نظام حفظ میشد و میتوانست استمرار پیدا کند خود امر مهمی بود و دیگر مسائل زیرساختی و توسعه اصلاً مطرح نبود.
دولت شهید رجایی را چگونه ارزیابی میکنید؟
عمر دولت شهید رجایی خیلی کوتاه بود.
این سؤال را از آنجایی میپرسم که امروز خیلی از شهید رجایی نام میبرند. شما چه وجه ممیزهای برای دولت ایشان قائل هستید؟
من خودم معاون سیاسی شهید رجایی و سرپرست وزارت خارجه بودم. در زمان بنیصدر، شهید رجایی نخستوزیر بود و سر وزیر خارجه، رئیس بانک مرکزی و هشت وزارتخانه با هم اختلاف داشتند. بنیصدر کسانی را که شهید رجایی معرفی میکرد نمیپذیرفت. لذا شهید رجایی مرا به عنوان معاون سیاسی و سرپرست وزارت خارجه منصوب کرد. در آن زمان وظایف اجرایی عمدتاً به عهده نخستوزیر بود و رئیسجمهور بیشتر یک مهره تشریفاتی در قانون اساسی به شمار میآمد و چندان قدرت اجرایی نداشت. خوب، رجایی هم مبتلا به همین مشکلات بود و سعی میکرد خسارات و کاستیهای اوائل انقلاب را برطرف بکند. دولت شهید رجایی در جهت تثبیت انقلاب حرکت میکرد منتها حوزههای کاری در سالهای پس از جنگ چندان مشخص نبود که فرضاً بتوانیم بگوییم ۲۰۰ طرح عمرانی در فلان زمان ساخته شد.
مشی مدیریتی ایشان چگونه بود؟
آقای رجایی شخصیت مردمی داشت چون به قول خودش از دستفروشی شروع کرده بود و زندان هم رفته بود، زجر کشیده بود، فقر را با تمام وجودش لمس کرده بود، مقلد امام و ارادتمند به ایشان بود. ایشان یک سری ویژگیهای شخصیتی ممتاز داشت و از نظر زیّ زندگی نیز بسیار ساده زیست بود. ما معمولاً شبها در نخستوزیری میخوابیدیم چون شرایط بدی بود. ضمن اینکه کمترین امکانات را در محل کار داشتیم و روی همان فرشی که وسط اتاق پهن بود میخوابیدیم و پتویی روی خودمان میکشیدیم. از ویژگیهای شهید رجایی این بود که بسیار صریح اللهجه و در عین حال راستگو بودند. من در تمام دورانی که در دولت ایشان خدمت میکردم یک دروغ از ایشان نشنیدم. ایشان در مسائل سیاسی حیلهگر نبودند در حالی که میبینیم خیلیهای در مناصب رنگ عوض میکنند و حیلهگر میشوند، میخواهند سر مردم کلاه بگذارند. رجایی خودش بود، نه قصد کلاهگذاری سر مردم داشت و نه شعار الکی و دروغ میداد.
مشی شخصیتی ایشان در مشی مدیریتیشان نیز رسوخ کرده بود یا نه؟
بله، البته واقعیت این است که افق دید شهید رجایی هم در مقیاس کشورداری نبود چون بالاخره زمانی معلم بود و بعد نخستوزیر شد. اوائل انقلاب هیچ کس تجربه کشورداری نداشت ولی شخصیتهایی مانند شهید بهشتی نیز پیدا میشدند که نه تنها میتوانستند کشور را اداره بکنند بلکه جهان (با خنده) را هم میتوانستند اداره بکنند. شهید بهشتی مدیر و مدبر قدرتمندی بود. شهید رجایی نیز جزء بهترینها بود؛ اما اگر از من بپرسید آیا ایشان شرط لازم و کافی را برای مسئولیت داشت میگویم شرط کافی را نداشت؛ بالاخره اداره یک کشور نیاز به تجربه، مدیریت قوی و اطلاع از مسائل گوناگون دارد. اما شهید رجایی بسیار به کار جمعی اعتقاد داشت و بسیار اهل مشورت بود، به همین دلیل نیز در ذهنها باقی ماند. از ویژگیهای شهید رجایی این بود که تکرو و خود محور نبود، به شخصیت همکاران و وزرایش احترام بسیاری میگذاشت. به همین خاطر کابینهای را هم که تشکیل داد حاصل جمع بود و نه فرد. در دوره شهید رجایی حتی یک تغییر نیز در کابینه ایشان به وجود نیامد و به قول معروف یک معاون هم این طرف، آن طرف نشد.
برسیم به دولت آیتالله خامنهای و نخستوزیری میرحسین موسوی. چه میشود که به رغم میل باطنی حضرت آیتالله خامنهای، میرحسین بعنوان نخستوزیر معرفی میشود و دلایل مخالفت آیتالله خامنهای با وی چه بود و اینکه چه فعل و انفعالاتی در صحنه مدیریت کشور به وجود آورد؟
البته آقای خامنهای در دولت اول خود با ایشان مخالف نبودند. پیشنهاد حزب جمهوری اسلامی این بود که آقای میرحسین نخستوزیر بشود و اصولاً آقای میرحسین عضو حزب بودند. ایشان از دوستان صمیمی آقای خامنهای بودند. رابطه بین آقای خامنهای و آقای میرحسین موسوی در تشکیلات حزب، بسیار صمیمانه بود. این دو نفر از هر جهت با هم دوست و صمیمی بودند.
پس چرا در دولت دوم ایشان وضع به گونه دیگری رقم خورد؟
جریان دولت دوم را باید از خود آقای خامنهای بپرسید. آقای میرحسین به خاطر نظر امام ماندند. امام صلاح نمیدانست در شرایط جنگ، نخستوزیر عوض بشود. از ویژگیهای امام این بود که حرف دیگران را به خوبی میشنیدند ولی به آنچه که مصلحت نظام میدیدند عمل میکردند. من سیره عملی امام را منطبق با آیه شریفه «وبشر عبادی الذین یستمعون قول و یتبعون احسنه» میدانم. امام با دیگران مشورت میکردند و بهترین را انتخاب میکردند، این طور نبود که با یک گزارش ساده دست به تصمیمات عجولانه بزنند. لذا امام با توجه به ویژگیهایی که در آقای موسوی دیده بود مصلحت را بر ابقای وی دید.
دستاوردهای نخستوزیری موسوی برای نظام چه بود؟
آقای میرحسین عمده دوران مسئولیتش را در زمان جنگ سپری کرد و در حد امکانات دولتش به جنگ خدمت کرد. بنده در آن زمان مسئولیتهای زیادی داشتم؛ مدیرعامل صدا و سیما بودم، عضو دولت و گروههای کاری مربوط به جنگ نیز بودم؛ آقای میرحسین در حد تمام توان دولت، امکانات در اختیار جنگ گذاشت. مهمتر اینکه به معنای واقعی امامش را قبول داشت.
یعنی رهبری و ولایت امام را پذیرفته بود؟
بله، ولایت امام را به معنای اخص کلمه پذیرفته بود و واقعاً تابع امام بود و تظاهر نمیکرد!
خط مشی اقتصادی میرحسین موسوی در آن زمان بر چه اساسی بود؟
مشی اقتصادی ایشان عمدتاً مبتنی بر اقتصاد دولتی بود. قانون اساسی هم همین بود. برخی شرایط آزاد اقتصادی در زمان اواخر حکومت شاه و اوایل انقلاب، کارگزاران کشور را ترسانده بود. لذا با توجه به اینکه اقتصاد مدون اسلامی هم نداشتیم، اصل ۴۳ و ۴۴ قانون اساسی، حاکمیت اقتصادی را برعهده دولت گذاشت. آقای میرحسین نیز بر قانون اساسی الزام داشت و سعی میکرد مطابق آن عمل کند. حال اینکه آیا به اقتصاد دولتی اعتقاد نیز داشت را نمیدانم. من هیچ وقت با ایشان بحث اقتصادی نکردهام اما در زمانی که ایشان مسئولیت داشت قانون اساسی برایش سند و حجت بود.
بحث سر این است که آیا ایشان به اقتصاد دولتی اعتقاد داشت یا نه؟
این بحث دولت آقای میرحسین نبود، بحث قانون اساسی بود. وقتی ما میگوییم دولت و مجلس نباید خود مختار عمل بکنند دیگر نمیشود ادعا کرد چون جو حاکم بر مبنای اقتصاد دولتی بود، پس بد عمل کرده است. این سؤال شما یک پاسخ علمی میطلبد؛ اینکه اقتصاد دولتی چه منافع و چه مضراتی دارد.
بپردازیم به دولت آقای هاشمی رفسنجانی. بسیاری از اتهاماتی که این روزها به دولت آقای هاشمی وارد میشود از این منظر است که عدهای معتقدند در دولت ایشان جریان مافیای اقتصادی به وجود آمد و استدلال هم میآورند که ایشان به سیاست باز اقتصادی اعتقاد دارند. میگویند سازندگی ایشان همراه با فساد بود. ارزیابی شما از دولت ایشان چیست؟ و آیا این اتهامات را وارد میدانید؟
من سؤال شما را به این صورت پاسخ میدهم که اگر آقای هاشمی، ۱۰ بار دیگر هم بیاید و مسئول کشور بشود –با توجه به شرایط جنگ و خزانه خالی دولت در آن زمان- همان کار را انجام میدهد. ما در شرایط تنها به اندازه سه روز گندم در سیلوها داشتیم، تولید وجود نداشت، امکانات و واردات وجود نداشت، تخریبهای زمان جنگ و زمان شاه فشار زیادی بر کشور وارد آورده بود. ۱۶ استان، ۷۸ شهر و ۲۴۰۰ روستا بین ۱۰ تا ۱۰۰ درصد تخریب شده بود. دو میلیون آواره جنگی در ۴۰۰ اردوگاه سراسر کشور داشتیم و هیچ کشوری به ایران کمک مالی نمیداد. قیمت نفت هم در زمان ایشان به ۵-۶ دلار در هر بشکه رسیده بود ضمن اینکه داراییهای ایران بلوکه شده بود. در چنین شرایطی معلوم است دولتی که میخواهد کشور را بسازد کار سختی در پیش دارد. به نظر من آقای هاشمی بهترین شیوه را انتخاب کرد چون با سیستم پولی بازی میکرد و کشور را اداره میکرد. کارهایی را که آقای هاشمی در آن زمان انجام داد نه آقای خاتمی انجام داد و نه آقای احمدینژاد. دولت آقای احمدینژاد ۲۵۰ میلیارد دلار در سه سال و نیم گذشته درآمد داشته، یک دانه سد و اتوبان در این کشور ساخته؟ یک ریل راه آهن ساخته؟
اتفاقاً یکی از اتهاماتی که به آقای هاشمی رفسنجانی وارد میشود این است که ایشان یک سد را سه، چهار بار افتتاح میکرد…
ایشان هیچ سدی را سه، چهار بار افتتاح نکرد. برعکس، الآن آقای احمدینژاد سدهایی را که آقای هاشمی افتتاح کرد، افتتاح میکند. اتهام که همه جا میزنند. گزارشها نشان میدهند ضریب جینی در زمان آقای هاشمی تغییر کرد، قشر کم درآمد وضع بهتری پیدا کرد و درآمد قشر پولدار کمتر شد.
امّا ما تورم وحشتناکی در زمان آقای هاشمی داشتیم…
وحشتناک نبود. ببینید آقای هاشمی برای اینکه نقدینگی مورد نیاز دولت را تأمین بکند، دلار را آزاد کرد و این کار کمی قیمتها را بالا برد و یک خرده گرانی ایجاد کرد ولی آقای هاشمی بعداً آن را کنترل کرد. آقای هاشمی دلار را سیصد تومان تحویل آقای خاتمی داد. در طول هشت سال نرخ دلار ثابت شد و هیچ تغییری نکرد. به برخی طرحها دلار هفت تومان، به برخی دلار ۱۷۰ تومان و به مردم دلار ۳۰۰ تومان تحویل داده شد. بنابراین عموم اتهاماتی که به دولت آقای هاشمی وارد میشود نادرست است. ممکن است در یک وزارتخانه یا اداره، یک نفر سوء استفاده کرده باشد و نمیگویم تخطی وجود نداشت ولی به هیچ وجه فساد گسترده و همهگیر نبود. اینها همه نادرست است. گزارش عملکرد آقای هاشمی در هزار صفحه با عنوان «سیمای سازندگی» وجود دارد؛ شهر به شهر، استان به استان و مورد به مورد. اگر کسی میخواهد بداند آقای هاشمی چه کارهایی انجام داده باید برود و آن را بخواند.
اگر بخواهید به عنوان برادر آقای هاشمی یک نکته منفی برای دولت ایشان برشمرید چه میگویید؟
من اصلاً به این شکل به دولت آقای هاشمی نگاه نکردهام و نمیکنم. شما باید در بستر زمان تصمیم بگیرید نه اینکه خارج از شرایط زمانی، موضوعات را بررسی کنید.
انتقاد دیگر به آقای هاشمی این است که توسعه اقتصادی ایشان منجر به بسته شدن فضای اجتماعی ایران گردید و خفقان اجتماعی را به وجود آورد به گونهای که کمتر کسی جرأت انتقاد داشت و استدلال هم میآورند که این فضای انقباضی منجر به شکلگیری دوم خرداد شد و آقای خاتمی توانست با شعار آزادی رأی بیاورد. شما چطور فکر میکنید؟
در این گفته شما دو، سه تناقض وجود دارد. من خوشحال هستم که برای اولین بار از زبان شما و دوستان جناح راستتان میشنوم که آقای هاشمی سیاست بسته داشت چرا که راستها دولت آقای هاشمی را متهم به لیبرالیسم میکنند و میگویند ایشان دولت لیبرالی داشت. لذا این تناقض در گفتار شما و دوستانتان، نشان دهنده دروغ و اتهامی است که به آقای هاشمی میزنند. نخیر! آقای هاشمی سیاستهای خود را مبتنی بر آیات قرآن و استنباط از سنت، فقه و منابع اسلامی قرار میداد و همان را در خطبههای نماز جمعه بیان میکرد. بنابراین سیاست آقای هاشمی مبتنی بر قرائتی –به قول شما امروزیها- بود که از اسلام داشت. قبل از اینکه این مسائل را تبدیل به سیاستهای عملی بکند، آنها را در نماز جمعه مطرح میکرد. این هم که میگویند آزادی بیان محدود بود غلط است. در زمان آقای هاشمی، روزنامه سلام هر روز چندین تیتر علیه ایشان مینوشت،؛ ایشان هم هیچ شکایتی از این روزنامه نکردند. برخی روزنامهها مثل بیان نیز چنین مطالبی را مینوشتند. کسانی که در زمان آقای هاشمی انتقاد میکردند متعلق به جریان چپ و لیبرالیسم که شما نسبت به آن انتقاد دارید بودند. آقای هاشمی هیچ وقت از کسی شکایت نمیکرد.
یعنی شما معتقدید خفقانی وجود نداشت؟
الآنکه به مراتب در دولت فعلی خفقان بیشتر است، الآن مگر کسی جرأت میکند چیزی علیه دولت بنویسد. اگر کسی بخواهد پایش را یک قدم آن طرفتر بگذارد فردا معلوم نیست جایش در کجاست.
اگر آزادی بیان وجود داشت، پس چرا آقای خاتمی روی کار آمد؟
زمان آقای هاشمی آزادی بیان وجود داشت. سؤالات شما متناقض است. اگر آزادی بیان وجود نداشت آقای خاتمی نمیتوانست با آن شعارها روی کار بیاید. چون آزادی بیان وجود داشت خاتمی روی کار آمد.
آقای خاتمی با نفی فضای سیاسی گذشته روی کار آمد.
اصلاً این حرفتان را قبول میکنم، پس شما نیز بپذیرید این اتهام دوستان شما در جناح راست علیه آقای هاشمی، غلط است که میگویند آقای خاتمی را هاشمی سر کار آورد.
بحث سر این نیست که چه کسی آقای خاتمی را سر کار آورد بلکه عدهای معتقدند سیاستهای بسته دولت آقای هاشمی منجر به این شد که آقای خاتمی با شعار آزادی رئیسجمهور شود.
چنین نیست. جناح راست این را نمیگوید. تمام نشریات جناح راست اعم از پرتو سخن، کیهان، رسالت، سپاه، یالثارات و... حرفشان این است که خاتمی را هاشمی آورد. استنادشان نیز خطبه معروف آقای هاشمی در نماز جمعه آن زمان است که گفتند در انتخابات تقلب نکنید. ما قسم حضرت عباس را قبول کنیم یا دم خروس را. من دلم میخواهد شما عین این حرف را بنویسید که نوعی تناقض گویی در جناح راست نسبت به آقای هاشمی وجود دارد. یک عده ایشان را لیبرال میدانند و عده دیگر ایشان را متهم به ایجاد فضای بسته اجتماعی میکنند.
پس به نظر شما انتخاب آقای خاتمی در چه فضایی اتفاق افتاد؟ و چه دلایلی باعث شد ایشان رئیسجمهور شوند؟
جناح راست در آن زمان، مجلس پنجم را داشت. حاکمیت جناح راست در مجلس پنجم بود. مجلس پنجم با بسیاری از مسائل اصلاحی در کشور مخالفت میکرد، جلوی آقای هاشمی سنگ اندازی میکرد، نسبت به سازندگی موضع مخالف داشت. آقای ناطق میگفت اگر پل ساختن ارزش است پس مالزی از ما جلوتر است. آقای ناطق نماد جناح راست شده بود و میخواست رئیسجمهور بشود. از آن طرف سایر ابزارهای قدرت مثل سپاه، ائمه جمعه و دیگران، همه در انحصار جریان راست بودند. مجلس، همه نهادها، کمیته امداد و... در انحصار جناح راست بودند. تریبونها در اختیار آنها بود. همه این مسائل وجود داشت. رادیو تلویزیون در اختیار جناح راست بود. بنابراین مردم از اینکه دولت هم به دست جناح راست بیفتد وحشت داشت. یعنی همین اتفاقی که امروز در جهت عکس در کشور افتاده.
یعنی مردم ناراضی بودند؟
بله، مردم ناراضی بودند وگرنه آن جور به انتخابات نمیآمدند و ۲۰ میلیون رأی نمیدادند. دولت ترسیده بود چرا که مجلس یکپارچه شده بود و بقیه مسئولیتها در اختیار جناح راست بود. جناح راست خیز برداشته بود تا دولت را هم بگیرد. مردم از این انحصار مطلق میترسیدند. بنابراین وقتی که آقای خاتمی بعنوان یک چهره اصلاح طلب که سالیان طولانی با امام و رهبر همراه بود وارد انتخابات شد خریدار پیدا کرد. ایشان حتی در دولت آقای هاشمی نیز مظلوم واقع شد؛ ایشان وزیر ارشاد بودند و میدانید که به دستور چه کسی برداشته شدند. به نظر من آقای خاتمی بعنوان یک چهره مظلوم وارد انتخابات شدند. از طرف دیگر مردم هم مقایسه میکردند. آقای خاتمی در خصوص مسائل اقتصادی میگفت من هیچ برنامهای از خودم ندارم و راه سازندگی را ادامه میدهم. بنابراین آقای خاتمی از منظر اقتصادی نوید ادامه راه دولت آقای هاشمی را میداد و البته مردم نسبت به دولت آقای هاشمی خوشبین بودند...
اما در عمل اتفاق دیگری در حوزه اقتصاد مردم افتاد.
حالا من به بعد انتخابات کار ندارم. من در مقطع انتخابات بحث میکنم. من میگویم برنامههای اقتصادی ایشان در مقطع انتخابات، نوید برنامههای دولت سازندگی دولت آقای هاشمی را میداد. در حوزه سیاسی، نوید آزادیهای سیاسی و انحصارشکنی را داد و البته خود ایشان هم سابقه درخشانی داشت. آقای خاتمی از بیت محترم آیتالله روح الله خاتمی، امام جمعه یزد برخاسته بودند و جزء یاران امام به شمار میآمدند، جزء مدیران آقای هاشمی در وزارت ارشاد بودند. آقای خاتمی کارنامه درخشانی داشت و زمانی هم که به کتابخانه ملی رفت، یک شغل علمی انتخاب کرد و مشغول تدریس در دانشگاه شد. ایشان در ایام انتخابات خیلی نقش مخالفخوانی ایفا نکرد و با بیان و سیمای خوش وارد انتخابات شد.
پس معتقدید ایشان خیلی هم چهره ناشناختهای نبودند؟
بله، اینها عواملی بودند که در پیروزی ایشان نقش داشتند، منتها عامل اصلی پیروزی ایشان، بد عمل کردن و خیزش غلط جناح راست بود. بسیاری از افراد چه زمان آقای خاتمی و چه همین الآن میگویند رأی آوردن آقای خاتمی یک نه بزرگ به طرف مقابل بود. شرایطی که جناح راست از طریق مجلس بر مردم تحمیل کرده بود باعث شد تا مردم به آقای خاتمی رو بیاورند.
مدیریت آقای خاتمی چه تفاوتهایی با آقای هاشمی داشت؟
مدیریت جناب آقای خاتمی را باید در دو دوره ریاست جمهوری ایشان، به طور مجزا بررسی کرد. در دوره اول، آقای خاتمی همانند همان صحبتهایی که در خصوص شهید رجایی کردم مدیریت داشتند، یعنی در مقیاس اداره کشور نمیتوانست به صورت مرتب تصمیم بگیرد. مجبور بود کار تیمی انجام بدهد. از طرفی هم شرایط اقتصادی در سال ۷۶ و ۷۷ رو به بدی گذاشت. قیمت نفت پایین آمد و درآمدهای پیشبینی شده حاصل نشد. بنابراین ایشان در سه سال اول دوره اول خود نتوانست در حوزه اقتصادی مثل آقای هاشمی عمل بکند و نتوانست به وعدههایش عمل بکند.
حوزه سیاسی و فرهنگی دولت ایشان را چطور ارزیابی میکنید؟
در حوزه رسانه، فرهنگ و سیاست، بنده دو اشکال را نسبت به دولت آقای خاتمی وارد میدانم. اول اینکه در زمان ایشان، عدهای که در سالهای بعد از انقلاب به دلایل مختلف به حاشیه رفته بودند و در انزوای سیاسی قرار داشتند دوباره وارد صحنه سیاسی شدند. این عناصر نیز به دلیل اینکه برنامه مدونی برای اداره کشور نداشتند –انتظار پیروزی را هم نداشتند- سعی کردند به گونه دیگری خودشان را در قدرت ماندگار کنند. کار رسانهای و تبلیغاتی کردند. تبلیغاتشان را نیز با تخریب رقبای احتمالی آینده شروع کردند.
و این تخریب شامل حال آقای هاشمی نیز میشد.
خوب بالأخره خیلیها را شامل میشد. منظورم از رقبای احتمالی، اشخاص، احزاب و... بودند. دومین اشکالم به حوزه فرهنگی دولت ایشان است. فضایی ایجاد شده بود که بعضی حرمتها شکسته شد و مفهوم آزادیِ مورد نظر آقای خاتمی را بد جا انداختند. این اتفاقات، پیرامون آقای خاتمی میافتاد. بحثهایی نیز در دانشگاهها راه افتاد.
معتقدید نوعی ساختارشکنی اتفاق افتاد؟
من اسمش را ساختارشکنی نمیگذارم، اسمش را حرمت شکنی میگذارم. اینها عمدتاً اشخاصی بودند که مدتی را در انزوا سپری کرده بودن و میخواستند نوعی تسویه حساب شخصی بکنند.
خیلی از ناسزاها را به آقای هاشمی میگفتند...
به هر حال آقای هاشمی هم یکی از آنها بود. بنابراین فضای رسانهای- سیاسی آقای خاتمی این گونه شد که پیرامون او موج سواری کردند و از طرفی چون برنامهای نیز برای هدایت این امواج وجود نداشت، روش تخریب رقیب احتمالی را پیش گرفتند. وقتی رقیب را تخریب میکنند او را از چشم مردم میاندازند. این از شگردهایی بود که در این انتقادها انجام شد و رسمی هم انجام شد. بعد هم شعارهایی دادند که نسل جوان از آن خوشش بیاید اما دوره دوم آقای خاتمی خیلی تفاوت کرد، تقریباً یک روش منطقی و عاقلانهای به خودش گرفت...
شناخت نسبی به اطرافیانی که در چهار سال اول دورشان بودند پیدا کردند...
بله، حالا به چه دلیل؟ نمیدانم. ما میبینیم در دوره دوم دولت آقای خاتمی به مسائل اقتصادی توجه بیشتری شد و کارهای خوبی هم انجام شد. فرض کنید همین صندوق اضافه ارز، آقای خاتمی این اضافه ارز را هدر نداد، صندوق ذخیره ارزی را پیشبینی کرد، تصویب کرد و ارزهای اضافی کشور را روانه این صندوق کرد تا در نوسانات بتوانند از آن استفاده بکنند و کشور دچار نوسانات ناشی از تغییرات قیمت نفت نشود. بعد هم پنجاه درصد از این صندوق را به بخش خصوصی اختصاص دادند تا این بخش بتواند فعالیت تولیدی انجام بدهد. در حوزه نیرو نیز کارهای خوبی کردند. این طرحها، مربوط به زمان آقای هاشمی بود که در دولت دوم آقای خاتمی تداوم پیدا کرد، از افراط گراییهای دوره اول نیز کاسته شد و کمتر حرکتهای تخریبی انجام دادند. اوج حرکتهای تخریبیشان تا سال ۷۸ بود که مجلس ششم تشکیل شد و از آن به بعد یکسری کارها را این مجلس انجام داد.
چرا آقای هاشمی رفسنجانی در مجلس ششم رأی مناسبی نیاوردند و سیام شدند. اگر مردم از جریان راست ناراضی بودند چرا در این انتخابات به ایشان رأی ندادند؟
فعل و انفعالاتی اتفاق افتاد کما اینکه در سال ۸۴ اتفاق افتاد و انتخابات مدیریت شد.
یعنی شما معتقدید که در انتخابات مجلس ششم تقلب شد؟
من نمیدانم. فقط این را میدانم که انتخابات از زمانی به بعد شروع به مدیریت شدن کرد. البته آقای هاشمی خیلی تخریب شد. از طرف دیگر جناح راست هم حرکتی را شروع کرد تا آقای هاشمی را بیشتر در چنگال بیندازد. آقای هاشمی را دعوت کردند تا به مجلس بیاید و بعد گفتند راه ریاست جمهوری از مجلس میگذرد. جناح راست در جامعه شایعه کرد که اگر آقای هاشمی به مجلس برود بعداً دو مرتبه رئیسجمهور میشود. این شعاری بود که آقای باهنر و خیلی از دوستان جناح راست مرتباً سر میدادند و میگفتند راه انتخابات ریاست جمهوری از مجلس میگذرد. لذا جناح راست، آقای هاشمی را رقیب بالقوه آقای خاتمی کرد و اطرافیان آقای خاتمی هم بحث تخریب را پیگیری کردند و بعد هم بخصوص با آن شعار مذکور سعی کردند از ورود آقای هاشمی به مجلس جلوگیری کنند. بنابراین مجموعه تبلیغات و حرکتهایی که در جناح راست و چپ اتفاق افتاد، باعث شد ایشان در انتخابات تضعیف بشود.
منبع: سیاست نامه
نظر شما :