محمد هاشمی: رفسنجانی با استعفای روحانی مخالفت کرد

۱۱ مرداد ۱۳۹۷ | ۱۵:۴۰ کد : ۶۳۹۹ دیگر رسانه‌ها

مریم سادات گوشه: گفت‌و‌گو با محمد هاشمی آدم را به اعماق تاریخ انقلاب می‌برد. تمام وقایع را با ذکر تاریخ و روز به دقت و موشکافانه می‌گوید. محمد هاشمی که در کسوت سیاستمدار تحصیلکرده از دانشگاه برکلی کالیفرنیا در سمت معاون رئیس‌جمهوری و معاون نخست‌وزیر وقت یعنی شهید رجایی و سرپرست وزارت امور خارجه ایفای نقش می‌کرد، به خاطر اوضاع آشفته و نابسامان صداوسیما برای به عهده گرفتن ریاست سازمان فراخوانده می‌شود و ۱۳ سال این سازمان را با فرازونشیب‌های بسیارش پشت سر می‌گذارد. با او در خصوص استراتژی‌ها و دستاوردهایش در دوران مدیریتی‌اش به گفت‌و‌گو نشستیم.  

 

***

 

شما از سال ۶۰ تا انتهای سال ۷۲ بر صندلی مدیریت سازمان صداوسیما نشسته بودید؛ دوره‌ای نسبتا طولانی، آن هم در سال‌هایی بسیار متشنّج. از آن دوره و تدابیر و استراتژی‌هایی که داشتید، بگویید.

 

من بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هشتمین مدیرعامل بودم. یعنی سال ۶۰ که به آنجا رفتم ۳۰ ماه از انقلاب می‌گذشت و در این مدت هفت مدیرعامل عوض شد. آقای قطب‌زاده اولین مدیر بود که ۹ ماه آنجا بود و بقیه هر کدام سه تا چهار ماه. علتش این بود که بعد ازانقلاب خواسته‌های متفاوتی وجود داشت و سازمان صداوسیما هم مورد توجه مسئولان و هم مردم بود. چون در آن زمان امکانات اطلاع‌رسانی در فضای مجازی یا حتی رسانه‌های مختلف وجود نداشت و رسانه دیگری نداشتیم که مردم به طرف آن بروند. بنابراین شرایط زمانی هم تأثیرگذاربود و چون در مدیریت صداوسیما قبل از من ثباتی وجود نداشت درون سازمان بسیار هرج و مرج بود. دو سه تا شورا تشکیل شده بود. شورای امور اداری، انجمن اسلامی و یک شورای مهندسان و متخصصان و این شوراها برای خودشان بخشی از سازمان را به عهده داشتند و در همین شوراها هم اختلاف بسیار بود و همدیگر را تضعیف می‌کردند بنابراین وضع سازمان بسیار نابسامان بود. من بنا نداشتم به صداوسیما بروم. معاون رئیس‌جمهوری ومعاون نخست‌وزیر وقت یعنی شهید رجایی بودم و سرپرست وزارت امور خارجه. در سال ۶۰ عصر یک پنجشنبه اعضای شش نفره شورای سرپرستی به دفترم آمدند و از من دعوت کردند که مدیرعاملی سازمان را بپذیرم. من هم در پاسخ گفتم باید از امام کسب اجازه کنم. حدود ساعت شش غروب از دفترم رفتند و هشت‌ونیم شب از تلویزیون حکم من را اعلام کردند.

 

 

با امام خمینی در این خصوص صحبت کرده بودید که حکمتان را اعلام کردند؟

 

نه من تازه زنگ زده بودم دفتر ایشان. آن‌ها حکم مرا زودتراعلام کردند. صبح شنبه به دفتر امام رفتم و موضوع را با ایشان مطرح و کسب اجازه کردم. امام فرمودند: حکم داده‌اند و بسیار خوب و مبارک است. ایشان چند توصیه فرمودند. گفتند صداوسیما دانشگاه عمومی سراسری است. چون دانشگاه است پس باید برنامه‌هایش آموزنده باشد و چون عمومی است باید برای همه مخاطبان خودش برنامه مناسب داشته باشد و سراسری است باید در همه کشور پوشش داشته باشد و همه مردم امکان استفاده داشته باشند و چون اکنون این رسانه متعلق به جمهوری اسلامی است و در هر جا که صدای آن شنیده می‌شود باید ارزش‌های اسلامی را تبیین کند و هدایتگر باشد. توصیه‌های امام به این معنا بود که صداوسیما بدآموزی نداشته باشد و جناحی و گروهی نباشد و متعلق به عموم مردم باشد. ایشان تعبیرشان از تلویزیون جعبه بود. به من گفتند شما آنطرف جعبه هستید. کاری کنید که آن سوی جعبه هم مردم بنشینند. یعنی برنامه‌تان برای مردم جذابیت داشته باشد.

 

بعد از دیدارم مستقیماً به سازمان رفتم. وقتی وارد راهروی ورودی ساختمان مدیریت شدم دیدم روی یک دیوار بزرگ اطلاعیه‌های مختلف چسبانده‌اند که همه مربوط به افراد و احزاب سیاسی بیرون از سازمان بود. هیچ گروهی نبود که اطلاعیه‌اش آنجا نباشد و این نشان می‌داد که مردم آن زمان چه اهمیتی به صداوسیما می‌دادند. بنابراین با این وضعیت اداره آنجا خیلی مشکل بود. مطالعات سیاسی و مدیریتی و اقتصادی و حتی حوزوی داشتم اما تجربه و تحصیلات مرتبط با رسانه نداشتم. باید اول رسانه را می‌شناختم و بعد تصمیم می‌گرفتم. یک ماه کارم این بود که هر روز با دو الی سه مدیر در بخش‌های مختلف صحبت می‌کردم و نقاط ضعف و قوت عملکرد مدیران سازمان را ارزیابی می‌کردم و در این یک ماه تنها حکمی که دادم مربوط به یک حادثه بود. همان شب اولی که حکمم از تلویزیون خوانده شد یکدفعه کل برنامه‌های تلویزیون قطع شد. سید احمدآقای خمینی با من تماس گرفتند که چه اتفاقی افتاده و من همان شب آن را بررسی کردم. کسی مرا نمی‌شناخت، داخل ساختمان پخش رفتم. همه گیج بودند. از تکنیسین پخش پرسیدم چه شده؟ و چون مرا نمی‌شناخت برخورد نامناسبی کرد. از مستخدمی پرسیدم مدیر فنی پخش که بوده؟ گفت مهندس امجدی که پاکسازی شده است. با هم رفتیم منزل ایشان و او را به سازمان بردم تا مشکل را حل کند. او هم برنامه را به روی آنتن برد.

 

 

یعنی تا آن لحظه آنتن قطع بوده؟

 

بله تا نزدیک یک ساعت قطع بود.

 

 

چرا؟

 

خرابکاری بود.عده‌ای با ما مخالف بودند. مثلاً خیر مقدم به من گفتند تا حواسم جمع باشد. به مهندس امجدی گفتم صبح فردا به دفترم بیاید. علت پاکسازی‌اش را جویا شدم. دیدم ایشان جزو معدود مهندسین متدین، کاردان و متخصص در زمان شاه بوده است. همان جا نامه نوشتم و ایشان را در آن شرایط اول انقلاب و دوره جنگ که هر کسی که منصوب زمان شاه بود بیرون می‌کردند، به سمت مدیر پخش منصوب کردم. همین باعث شد مثل بمبی صدا کند.

 

انجمن اسلامی و شورای مدیران بعد از این ماجرا به دنبال مراسمی برای معارفه من بودند اما گفتم نمی‌خواهم هیچ کس متصدی من باشد. از طریق دفترم به همه اطلاع دادم تا روی زمین چمن مقابل دفترم جمع شوند. چند نکته گفتم که مدیریت در این سازمان مثل آب رونده است و ما رفتنی هستیم و شما ماندنی، خودتان را به خاطر ما خراب نکنید و اختلاف‌ها را برطرف کنید. دوم اینکه من معاون سیاسی نخست‌وزیر بودم و سرپرست وزارت خارجه. پس برای اینکه صداوسیما را نردبان پیشرفت خود کنم اینجا نیامده‌ام. نکته سوم اینکه من به مدیرم اختیار می‌دهم اما این به این معنا نیست که از خودم سلب مسئولیت کنم. تئوری مدیریت من به همراه دیگران بود نه بر مبنای مدیریت فردی. بر اساس توصیه‌های امام ویژگی‌های برنامه را طوری تبیین کردم تا برای مخاطب هم جذاب و هم آموزنده باشد. در تولید ۱۵ یا ۱۴ تا چه تعریف کردیم. مثلاً چه چیز برای چه مخاطبی چه مقدار چه زمان و... آن زمان ۱۵ تا ۱۶ گروه برنامه‌ساز داشتیم. گروه اقتصاد، سیاسی، فرهنگی و... آمدیم. آنتن شبکه یک و دو را بین این گروه‌ها تقسیم کردیم. گفتیم مثلاً سهم گروه اقتصاد یک ساعت در هفته است و بقیه همین‌طور.

 

 

از همان مدیران و ظرفیت‌هایی که در سازمان بود استفاده کردید یا مثل مدیران کنونی مدیرانتان را از بیرون وارد سازمان کردید؟

 

من بجز راننده و منشی دفترم در نخست‌وزیری هیچ کسی را با خودم وارد سازمان نکردم. این دو نفر هم خودشان خواستند که با من بیایند. راننده‌ام مرحوم دلجو بود و منشی هم آقای مسجدی.

 

 

گفتید در بدو ورودتان اوضاع سازمان خیلی به هم ریخته بود. با چه چالش‌هایی در این دوره روبه‌رو بودید؟

 

مشکلات داخلی و بیرونی خیلی زیاد بود. از طرف هر قوه مجریه، مقننه و قضائیه دو نماینده به سازمان فرستاده بودند و یک شورای سرپرستی شش نفره تشکیل داده بودند. آن‌ها یک نفر را به عنوان مدیرعامل انتخاب می‌کردند و سیاستگذاری و نظارت به عهده شورا و اجرا به عهده مدیرعامل بود. در این زمینه اختلاف نظر بسیار بود. شورا می‌خواست در امور اجرایی دخالت کند و من هم مدیری نبودم که بپذیرم آن‌ها در امور داخلی دخالت کنند. بعد از شش ماه با من بد شدند. به سریال‌هایی که می‌ساختیم ایراد می‌گرفتند. مثلاً سریال «اشک تمساح» که پخش می‌شد. داستانش این بود که یک خانواده طاغوتی که از ایران نرفته بود و زندگی مخفیانه این‌ها را نشان می‌داد. خب فضا مثل حالا نبود خاص و متشنج بود. این سریال ۱۵ قسمت داشت. مردم هم نسبت به آن معترض بودند. حتی در نماز جمعه طوماری دادند که ۱۵ هزار امضا داشت. عنوان بالای طومار این بود که اشک تمساح اشک مؤمنین را درآورد و خواهان جلوگیری از پخش سریال بودند.

 

 

چرا؟ مگر سریال چه مشکلی داشت؟

 

مثلاً بازیگر زن سریال سرش در خانه برهنه بود و در محیط بیرون حجاب داشت. به قسمت نهم که رسیدیم شورای سرپرستی ۴ قسمت را یک قسمت کردند و اعلام کردند که ما به خواست مؤمنین و مردم این سریال را قطع می‌کنیم. عصر دوشنبه که قرار بود سریال پخش شود از دفتر امام با من تماس گرفتند و گفتند امشب شب آخر سریال است و من گفتم نه چهار قسمت دیگر مانده است. گفتند اما شنیدیم قسمت آخر است. وقتی از مدیر پخش جویا شدم گفتند قسمت آخر است.

 

 

بدون اینکه شما را در جریان قرار دهند؟

 

بله. خدمت امام رفتم و ایشان گفتند: نه، این سریال ادامه دارد. در خصوص مسائل هنری و سیاسی خودتان می‌دانید اما در خصوص مسائل شرعی این جمله را بنویسید که از خبرگانی سؤال شد و گفتند در پخش سریال اشکال شرعی وجود ندارد اما ممکن است در تولید سریال خلاف شرع واقع شده باشد. من اطلاعیه‌ای را به عنوان مدیرعامل سازمان نوشتم و به مدیر پخش دادم و این جمله را بدون اینکه بگویم از امام است نوشتم از خبرگان و آن را پخش کردیم. فردای آن روز شورای سرپرستی مرا محاکمه کرد که این اطلاعیه چه بود؟ خبره شما چه کسی است؟ نکند از امریکا خبره با خودت آورده‌ای؟ خیلی برخورد تندی با من کردند و من هم سکوت کردم. گفتند یا خبره‌ات را معرفی کن یا عزلت می‌کنیم. گفتم خبره من امام است. این‌ها گفتند غیرممکن است و چون به خبره من توهین کردند خیلی ناراحت شدم و در فکر عزل من افتادند. یک روز پنجشنبه که سازمان تعطیل بود به آنجا رفتم تا کارهای عقب‌‌افتاده‌ام را انجام دهم. آن‌ها هم آنجا آمده بودند و جلسه داشتند. ساعت شش عصر اطلاعیه‌ای به در اتاق من زده بودند مبنی برعزل من.

 

 

این اتفاق در چه سالی بود؟

 

من تیرماه سال ۶۰ به سازمان رفتم، این اتفاق مرداد سال ۶۲ افتاد. اول دکتر حسن روحانی را تعیین کردند که ایشان قبول نکرده بودند و بعد جواد لاریجانی را جای من گذاشتند. من هم که فقط یک جانماز در کشوی میزم داشتم ساعت هشت و ۹ شب خانه رفتم. احمدآقا شب به من زنگ زد و خبر عزل مرا جویا شد و من صحت آن را اعلام کردم. گفتند حکم دادند؟ گفتم بله. خواستند که حکم را برایشان بفرستم و فرستادم. همان شب هم خبرش را از طریق تلویزیون پخش کردند؛ که به دنبال استعفای آقای محمد هاشمی، جواد لاریجانی به عنوان سرپرست به سازمان می‌آید. امام هم به سران قوا زنگ زدند که یا اعضای شورا باید استعفا دهند یا من آن‌ها را عزل می‌کنم. تا ساعت ۱۰ شب چهار نفرشان استعفا دادند اما آن دو نفری که نماینده مجلس بودند، این کار را نکردند. چون برادرم که آن دوره رئیس مجلس بودند زیر بار نرفته بودند که به این دو نفر بگویند استعفا دهند.

 

 

این دو نفر چه کسانی بودند؟

یکی آقای حسن روحانی بودند و دیگری آقای زواره‌ای.

 

 

چرا مرحوم برادرتان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی زیر بار نرفتند؟

 

اتفاقاً امام صبح زود احمدآقا را فرستادند و از برادرم پرسیدند چرا این دو نفر استعفا ندادند و ایشان گفته بودند چون من نمی‌توانم به خاطر برادرم این کار را بکنم. امام هم در جواب فرموده بودند که برادر شما الآن مظلوم واقع شده است. بعد از آن احمدآقا گفتند که دوباره به کارم بازگردم و من نیز گفتم باید شخص امام به من دستور دهند. صبح شنبه به دیدار امام رفتم و اخوی بنده هم آمد. امام خیلی ناراحت بودند. فرمودند این مقدمه یک کودتا در کشور است. اختلافات بین شورای سرپرستی و مدیرعامل به وجود آمده و من آقای محمد هاشمی را به عنوان نماینده خودم تعیین می‌کنم تا وقتی که سران سه قوه و نخست‌وزیر حرف‌های طرفین را گوش کنند و تصمیم بگیرند. ایشان این حکم را به مرحوم توسلی دادند و در مجلس هم خوانده شد و به تمام قوا دادند.

 

 

پس از عزل شورا باز هم شورا تشکیل شد؟

 

بله اما با حضور اعضای جدید؛ مثلاً آقای هاشمی از مجلس آمد و در حقیقت سطح شورا را بالاتر بردند.

 

 

با برادر مرحوم‌تان هم مشورت می‌کردید؟

 

نه.

 

 

اتاق فکرتان چه کسانی بودند؟

 

شوراهای مختلف در همان سازمان؛ مثل شورای فنی که اتاق فکر من بودند، ولی اینکه برادرم یا از بزرگان نظام نه؛ از هیچ کس مشورت نمی‌گرفتم. امام به من رهنمودهای بسیاری می‌دادند. امام هر مسأله‌ای که می‌دیدند فوراً تذکر می‌دادند. البته مسئولان هم اگر گلایه یا تأییدی داشتند می‌گفتند اما اتاق فکر من درون سازمان بود.

 

 

پس انتصاب مدیران سازمان در هر دوره از سوی رهبری، جریانش از حکم امام خمینی(ره) به شما آغاز شد؟

 

بله. بعد از آن هم هر کس شورای سرپرستی شد من را انتخاب کردند. بعد که متمم قانون اساسی تصویب شد، عزل و نصب مدیر سازمان به عهده رهبر شد. ۵ سال هم من در زمان رهبری مدیر سازمان بودم. مجموعاً ۱۳ سال با همین رویکردی که امام فرمودند صداوسیما دانشگاه عمومی سراسری است، آنجا بودم.

 

 

الان فکر می‌کنید صداوسیما با همین رویکرد مدیریت می‌شود؟

 

نه. اکنون خیلی فاصله دارد. هر چیزی زبان خودش را دارد. رادیو، موسیقی، شعر و سینما. تلویزیون زمانی می‌تواند موفق و مورد توجه مردم باشد که برنامه نمایشی داشته باشد. الآن تلویزیون ما شبکه بسیار دارد اما با رادیو فرقی ندارد؛ یعنی از زبان تلویزیون استفاده نمی‌شود.

 

 

استراتژی های صداوسیما بعد از مدیریت شما تغییرات بسیاری کرد. نظرتان را در این خصوص بفرمایید؟

 

ما آن زمان براساس فرمایش امام از سه قوای نظام حمایت می‌کردیم اگر هم ایرادی بود به نحوی می‌گفتیم. ما در رادیو و تلویزیون برنامه‌های زیادی با مسئولان نظام داشتیم. مسئولان سؤالات مردم را جواب می‌دادند. این‌گونه نبود که جناحی و باندی عمل کنیم. سیاه‌نمایی و بزرگ‌نمایی هم نمی‌کردیم، واقع‌بینانه کار می‌کردیم. اگر هم می‌خواستیم این‌گونه کار کنیم امام نمی‌گذاشتند. ولی الآن صداوسیما که تفاوت اساسی نسبت به گذشته دارد؛ تبدیل به یک رسانه جناحی شده و دیگر رسانه ملی نیست.

 

 

منبع: روزنامه ایران (با تلخیص) - ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ 

کلید واژه ها: محمد هاشمی هاشمی رفسنجانی صداوسیما حسن روحانی


نظر شما :