مک‌فارلین؛ قهرمانی که رسوا شد

۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ | ۲۲:۲۹ کد : ۸۷۸۱ وقایع اتفاقیه برگزیده‌ها
مک‌فارلین چرا به تهران سفر کرد؟/ روحانی در مذاکرات مک‌فارلین بود؟/ سفر مک‌فارلین چطور لو رفت؟
مک‌فارلین؛ قهرمانی که رسوا شد

تاریخ ایرانی: از طرفداران سرسخت ترمیم روابط آمریکا با ایران بود، به طوری که پس از ترک کاخ سفید، در چهارم خرداد ۱۳۶۵ به درخواست رونالد ریگان، رئیس‌جمهور ایالات متحده به طور مخفیانه و ناشناس به ایران سفر کرد. او پس از این سفر گفت که در آنجا با مقامات مختلفی ملاقات کرده، اما متوجه شده که این جلسات اتلاف وقت بوده است.

چنانکه نیویورک‌تایمز در گزارشی پس از درگذشت رابرت مرگ مک‌فارلین نوشت او تنها یکی از عاملان عملیاتی بود که عده زیادی در آن مشارکت داشتند، اما در مصاحبه‌هایش تائید کرد که مقصر بوده و گناهش را پذیرفت؛ ولی سایر عوامل این رسوایی یا از این عملیات دفاع کردند و یا مسئولیتشان در آن را انکار کردند.

پیامدهای این رویداد برای مک‌فارلین، مشاور سابق امنیت ملی آن‌قدر زیاد بود که در فوریه ۱۹۸۷ در خانه‌اش با خوردن قرص والیوم اقدام به خودکشی کرد. اما همسرش او را به بیمارستان رساند و مک‌فارلین از مرگ نجات پیدا کرد. او هفته‌ها در بیمارستان تحت درمان روانی قرار داشت.

مک‌فارلین پیش از آن با اشاره به سنت ژاپنی «هاراگیری» از «خودکشی شرافتمندانه» صحبت کرده بود با این حال پس از خودکشی‌اش در یک مصاحبه گفت که این راه با فرهنگ مدرن آمریکایی همخوانی ندارد و برای بیشتر مردم رفتار قابل قبولی نیست.

اما سفر مک‌فارلین به ایران چندان هم بدون دستاورد نبود؛ پس از آن چند گروگان آمریکایی در لبنان آزاد شدند، البته نه همه آن‌ها و نه آن تعدادی که وعده داده شده بود.

این سفر برای مک‌فارلین و دولت ریگان تبدیل به یک رسوایی شد و پس از ماجرای «ایران - کنترا» برای همیشه از صحنه سیاست آمریکا کنار رفت و سرانجام در ۱۲ مه ۲۰۲۲ (۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱) در جریان سفر به ایالت میشیگان آمریکا به علت بیماری ریوی در سن ۸۴ سالگی درگذشت.

در ماجرای «ایران - کنترا» یا «ایران‌گیت» فاش شد که دولت ریگان از سال ۱۹۸۵ (۱۳۶۴) به طور پنهانی به ایران که در حال جنگ با عراق بود، سلاح فروخته تا ایران برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان تلاش کند. پول حاصل از فروش این سلاح‌ها به مخالفان دولت وقت چپ‌گرای نیکاراگوئه موسوم به «ساندینیست‌ها» داده شد که با دولت در حال جنگ بودند و قصد سرنگونی دولت را داشتند. هر دوی این اقدامات غیرقانونی بود؛ هم فروش اسلحه به ایران که تحت تحریم‌های شدید آمریکا قرار داشت و هم رساندن پول به مخالفان دولت رسمی نیکاراگوئه. مک‌فارلین دادگاهی شد و اعتراف کرد که به کنگره دروغ گفته است.

گرچه این رسوایی پایان حیات سیاسی مک‌فارلین را رقم زد، اما برای دیگران این‌گونه نبود. سال ۲۰۱۸، اولیور نورث یکی از چهره‌های سرشناس ماجرای «ایران گیت» رئیس لابی اسلحه آمریکا شد. نورث در پی اعتراف به نقش داشتن در این ماجرا، از کار برکنار و به حبس تعلیقی و پرداخت جریمه نقدی محکوم شد اما همین مجازات‌ها هم لغو شد. ژنرال «ریچارد سکرد» و دریادار «جان پویندکستر» نیز که هر دو در غائله «ایران - کنترا» دخیل بودند، در سال ۱۳۹۴ جز امضاکنندگان نامه مخالفت با برجام بودند که اسم ۲۰۰ ژنرال و دریادار بازنشسته ارتش آمریکا را در پای خود داشت.

مک‌فارلین چرا به تهران سفر کرد؟

اسناد دولت آمریکا که از طبقه‌بندی خارج شده‌اند، در کنار کتاب خاطرات دست‌اندرکاران دولت ایالات متحده که در آن روزها مسئولیت داشتند (مانند کاسپار واینبرگر، وزیر دفاع و اولیور نورث از کارکنان شورای امنیت ملی)، نشان می‌دهد که مقام‌های دولت ریگان در ارتباط با ایران، اختلاف‌نظرهایی جدی داشته‌اند.

هنوز از انقلاب اسلامی دوران زیادی نگذشته بود و سطح آشنایی سیاستگذاران آمریکا با روحانیون ایران و اسلام‌گرایی شیعه بسیار محدود بود. به همین دلیل از منابع مختلف سیاستگذاری، توصیه‌های متفاوتی به ریگان می‌رسید. بعضی مثل ویلیام کیسی، رئیس سازمان سیا، معتقد بودند که واشنگتن باید فعالانه از مخالفان سلطنت‌طلب برای تغییر رژیم حمایت کند.

اما گروهی دیگر معتقد بودند که ایران - چه با جمهوری اسلامی و چه حکومت پهلوی - دیر یا زود بار دیگر به آمریکا نزدیک خواهد شد و دشمنی فعلی همیشگی نیست. این ایده در آن زمان در میان سران اسرائیل هم طرفدارانی داشت و لابی اسرائیل در آمریکا هم آن را دنبال می‌کرد.

در واقع پیشنهاد ارسال تجهیزات نظامی آمریکایی به ایران، در اولین جلسه‌ای مطرح شد که سازمان ایپک (لابی اسرائیل) بین سفیر اسرائیل و تیم انتقالی ریگان برگزار کرد. اسرائیلی‌ها اعتقاد داشتند که روابط ویژه آن‌ها با ایران، دیر یا زود، از سر گرفته می‌شود و در جنگ ایران و عراق، نباید بگذارند که صدام حسین پیروز شود.

آنچه رابرت مک‌فارلین را در نگاه رقبای سیاسی‌اش متمایز می‌کرد این بود که او از نخستین سال‌های به قدرت رسیدن رونالد ریگان، مساله برقراری ارتباط با ایران را به شکلی جدی مطرح کرده بود. مک‌فارلین بعدها متهم شد که حتی در جریان آزادی گروگان‌های سفارت آمریکا در تهران هم به نمایندگی از سوی جمهوریخواهان با ایرانی‌ها تماس گرفته است.

او پذیرفت که در جریان کمپین انتخاباتی با کسی که خود را فرستاده حکومت ایران می‌خواند ملاقات کرده و در این ملاقات از طرف ایران این پیشنهاد مطرح شده که برای شکست جیمی کارتر در انتخابات، گروگان‌ها تا زمان انتخابات ریاست‌جمهوری آزاد نشوند. مک‌فارلین مدعی بود که کمپین ریگان این پیشنهاد را رد کرده است.

در دوره ریاست‌جمهوری رونالد ریگان آنچه او را به شکل قابل ملاحظه‌ای آزار می‌داد، مساله گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود. او می‌گفت با «تروریست‌ها» مذاکره نمی‌کند، اما کاملاً مشخص بود که علاقه‌مند است که این گروگان‌ها سالم آزاد شوند. رابرت مک‌فارلین در مقام مشاور امنیت ملی ریگان معتقد بود که حکومت ایران در موارد دیگر نشان داده که حاضر است در ازای گرفتن امتیازاتی، به آزادی گروگان‌ها کمک کند.

همزمان دو نفر به نام‌های منوچهر قربانی‌فر و عدنان خاشقجی، یکی ایرانی و دیگری عربستانی و هر دو دلال اسلحه، اصرار داشتند که فروش سلاح به ایران، راهی برای حمایت از «جناح میانه‌رو» جمهوری اسلامی است که با «جناح تندرو» در رقابت است.

در نهایت، رابرت مک‌فارلین موفق شد که به‌رغم همه مخالفت‌ها در کابینه ریگان، معامله با ایران را با واسطه‌گری منوچهر قربانی‌فر و کمک اسرائیل پیش ببرد. اگرچه بعدها ریگان ادعا کرد که از جزئیات این اقدامات خبر نداشته، اما این موضوع در سال‌های اخیر از سوی پژوهشگران زیر سؤال رفته است.

در این معامله، فهرستی از اقلام نظامی مورد نیاز ایران به دست آمریکا رسید و قرار شد که در ازای ارسال آن‌ها، گروگان‌های آمریکایی آزاد شوند. اگرچه در جریان ارسال محموله اول، گروگانی آزاد نشد و بعد از محموله دوم هم تنها یک گروگان آزاد شد، اما دولت آمریکا همچنان به این تاکتیک، پایبند باقی ماند.

مدتی طولانی، مهم‌ترین راه ارتباطی دولت آمریکا با طرف ایرانی، منوچهر قربانی‌فر بود؛ کسی که به مرور اعتبارش را نزد مقام‌های آمریکا از دست داد و افراد دیگری که از وابستگان حکومت ایران محسوب می‌شدند، در دادوستدهای ایران و آمریکا نقش بازی کردند. در نهایت کار به جایی رسید که در چارچوب ایده‌ای ماجراجویانه، مک‌فارلین و اطرافیانش تصمیم گرفتند که مستقیماً با سران جمهوری اسلامی مذاکره کنند.

ابتدا جزیره کیش و سپس تهران به عنوان محل این مذاکرات انتخاب شد. حدود چند ماه بعد از اینکه مک‌فارلین از مقام مشاور امنیت ملی آمریکا استعفا کرد، همراه با عده‌ای از دیپلمات‌های کشورش، از یک پایگاه نظامی در تگزاس ابتدا به اسرائیل و از آنجا با یک هواپیمای بوئینگ، که در آن یک چهارم آخرین درخواست‌های تسلیحاتی ایران قرار داشت، به تهران سفر کرد.

مک‌فارلین بر اساس اطلاعاتی که از افرادی مثل منوچهر قربانی‌فر دریافت می‌کرد، انتظار داشت که در فرودگاه یکی از عالی‌مقام‌ترین شخصیت‌های جمهوری اسلامی - مثلاً رفسنجانی - را ملاقات کند. اما در تهران هیچکس به استقبال هیات آمریکایی نیامد.

بعدها محسن کنگرلو در مصاحبه‌ای گفت، او قرار بود که در فرودگاه به استقبال هیات آمریکایی برود، اما چون ماه رمضان بود بعد از خوردن سحری دوباره خوابیده و خواب مانده بود و با دو ساعت و نیم تاخیر به فرودگاه رسید. در این مدت، نیروهای سپاه پاسداران در فرودگاه اعضای هیات آمریکایی را بازرسی کردند و کیکی را که آن‌ها با خود آورده بودند، خوردند.

بعدها اولیور نورث در خاطراتش نوشت که او کیک را در اسرائیل و برای مادر پیر منوچهر قربانی‌فر خریده بود. علاوه بر این کیک معروف، یک کلت نیز هدیه‌ای بود که هیات آمریکایی برای سران جمهوری اسلامی آورده بودند.

مک‌فارلین و همراهانش را ز فرودگاه به هتل استقلال (هیلتون سابق) بردند و به آن‌ها گفته شد چون ماه رمضان است، تا غروب با کسی ملاقات نخواهند کرد. بر اساس روایتی که محسن کنگرلو از این ساعات ارائه کرده، از اینجا بین او که از طرف دفتر نخست‌وزیری طرف مذاکره با آمریکایی‌ها بود و با منوچهر قربانی‌فر ارتباطاتی داشت، با اعضای سپاه پاسداران، بر سر چگونگی برخورد با مساله اختلاف پیش آمد. سپاه اصرار داشت که باید کنترل این مذاکرات را به دست بگیرد، اما کنگرلو می‌خواست که موضوع از راه وزارت خارجه پیگیری شود.

رفتار دور از انتظار طرف ایرانی موجب شد تا مک‌فارلین و همراهانش به گفته‌های واسطه‌هایی مانند قربانی‌فر شک کنند و به این نتیجه برسند که سران جمهوری اسلامی اساساً متوجه اهمیت سفر آن‌ها نشده‌اند. کنگرلو هم این موضوع را بعدها تا حدودی تائید کرد، چرا که به گفته او طرف ایرانی خبر نداشت که کسی در سطح مک‌فارلین در هیات آمریکایی خواهد بود.

اما چنانکه از خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی بر می‌آید، سران جمهوری اسلامی - از جمله امام خمینی - از نخستین ساعات این سفر از جزئیاتش خبر داشتند و آگاهانه تصمیم گرفتند که با مک‌فارلین و همراهانش دیدار نکنند. آن‌ها در عوض سعی کردند از طریق فرستادگانشان، با آمریکایی‌ها برای گرفتن تسلیحات بیشتر چانه بزنند.

سفر مک‌فارلین برای آشتی‌کنان بود یا معامله؟

برخلاف انتظار مک‌فارلین، مذاکراتی که در هتل استقلال انجام می‌شد، به جزئیات میزان محموله لوازم یدکی موشک‌ها و قیمت تسلیحات آمریکایی اختصاص داشت. نه تنها از مساله تجدید روابط ایران و آمریکا خبری نبود بلکه حتی وعده‌های طرف ایرانی مانند آزادی گروگان‌ها در لبنان یا حتی میزان پرداخت پول تسلیحات هم با چالش‌هایی روبه‌رو شد.

به بیان ساده، مک‌فارلین، که به گفته کنگرلو «با پیامی ویژه از طرف شخص رونالد ریگان» و برای آشتی‌کنانی تاریخی پایش را به تهران گذاشته بود، ناگهان خود را در میانه چانه‌زنی بر سر قیمت موشک‌های ضدتانک تاو و قطعات سامانه دفاع موشکی هاوک دید. کار به جایی رسید که وسط یکی از همین مذاکرات با عصبانیت از اتاق مذاکرات خارج شد و به طرف ایرانی گفت تا یک مقام هم‌سطح او به هتل نیاید، با شخص دیگری ملاقات نمی‌کند.

چنانکه مالکوم برن، از مورخان آمریکایی نوشته است، هیات آمریکایی با این باور که اتاق‌هایشان میکروفون دارد و مکالماتشان شنود می‌شود، در جلسات خود که ایرانی‌ها حضور نداشتند، به دروغ درباره اطلاعات امنیتی و محرمانه بسیار مهمی صحبت می‌کردند که با خود آورده‌اند و باید آن‌ها را تنها به سران عالی‌رتبه ایران بدهند. آن‌ها در این مکالمات از نقشه شوروی برای حمله به ایران صحبت می‌کردند و اینکه باید فرصتی پیدا کنند تا به رهبران جمهوری اسلامی هشدار بدهند.

امید مک‌فارلین و همراهانش این بود که ایرانی‌ها این حرف‌ها را شنود کنند و به دست سران کشور مانند اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور یا میرحسین موسوی، نخست‌وزیر برسانند و آن‌ها مجاب شوند که باید با مک‌فارلین دیدار کنند، اما حتی این کلک هم بی‌نتیجه ماند. در واقع روشن نیست که آیا اتاق‌های آمریکایی‌ها در هتل استقلال شنود می‌شد یا حتی اگر ایرانی‌ها این مکالمات را شنیده‌اند، این حرف‌ها را باور کرده‌اند یا نه؟

سرانجام مک‌فارلین به این نتیجه رسید که اساساً نظام حاکم بر ایران برای پیگیری دیپلماسی و مذاکرات محرمانه در چنین سطحی، کارآیی لازم را ندارد و بعد از پنج روز، بی‌نتیجه، ایران را ترک کرد.

مک‌فارلین معتقد بود که اگر بتواند در تهران، روابط ایران و آمریکا را بهبود ببخشد و به دشمنی چند ساله دو کشور پایان دهد، به پیروزی استراتژیک مهمی دست پیدا می‌کند. در «دکترین ریگان» آنچه بیش از هر چیز اهمیت داشت، مقابله با کمونیسم بود و انقلابیون ایران در چند سال نخست حکومتشان نشان داده بودند که با کمونیست‌ها، ضدیت دارند.

دولت آمریکا در آن زمان حتی از اسلام‌گرایان در برابر کمونیست‌ها در افغانستان حمایت می‌کرد. آنچه در نیمه نخست دهه ۱۹۸۰ رخ داد نشان می‌دهد که واشنگتن آماده بود با ایران هم روابط مشابهی برقرار کند؛ روابطی که بر پایه آن، جمهوری اسلامی در ایران، شبیه به باقی حکومت‌های غیرلیبرال خاورمیانه، در چارچوب اولویت‌های سیاست خارجی وقت، شریک آمریکا می‌شد.

حتی شکست مک‌فارلین در تهران هم موجب نشد تا ریگان از این ابتکار عمل دست بکشد. آنچه که باعث شد تا کل ایده آشتی با ایران به «رسوایی» تبدیل شود و به کلی کنار گذاشته شود، نه لو رفتن کمک دولت ریگان به شورشیان نیکارآگوئه، بلکه انتشار خبر سفر رابرت مک‌فارلین در نشریه لبنانی الشراع بود.

بر اساس خاطرات آیت‌الله منتظری (قائم‌مقام رهبری در آن زمان)، این خبر را سید مهدی هاشمی، برادر داماد او در اختیار مجله الشراع، نشریه گمنام لبنانی، قرار داد. مهدی هاشمی به شدت مخالف چنین مذاکراتی بود.

از اینجا بود که آرام‌آرام، آنچه بعدها رسوایی «ایران - کنترا» نام گرفت، در زمینه اختلاف‌نظرهای سیاسی در واشنگتن، همچون بهمنی بر سر دولت ریگان آوار شد و موجب شد تا عده‌ای از اعضای دولتش، از جمله جورج بوش پدر (که در آن زمان معاون رئیس‌جمهور بود) و رابرت مک‌فارلین محاکمه شوند.

مک‌فارلین در دادگاه اتهاماتش را پذیرفت. قاضی او را به دو سال «تعلیق تحت نظر» محکوم کرد. وقتی جورج بوش بعد از ریگان موفق شد در انتخابات پیروز شود، محکومان پرونده ایران - کنترا، از جمله مک‌فارلین، را عفو کرد.

مک‌فارلین زمانی فکر می‌کرد که در حال شکل دادن رویدادی تاریخی است که برای کشورش امتیاز بسیار مهمی در رقابت سرنوشت‌ساز شرق و غرب در جنگ سرد به ارمغان خواهد آورد؛ رویدادی که از نظر او و اطرافیانش با سفر تاریخی ریچارد نیکسون به چین یا توافق راه‌اندازی خط تلفن ویژه واشنگتن - مسکو قابل مقایسه بود. اما مجموعه‌ای از عوامل گوناگون، که در محاسبات او نادیده گرفته شد، موجب شد تا نام او نه به عنوان قهرمان یک ابتکار عمل تاریخی، بلکه به خاطر بلبشوی بی‌نتیجه دیپلماتیک، در تاریخ سیاست خارجی کشورش با رسوایی ثبت شود.

چرا در ایران به مک‌فارلین اعتماد نکردند؟

در ایران این اطمینان به دست نیامد که قصد واقعی آمریکا چیست؟ محسن هاشمی رفسنجانی، نویسنده کتاب «ماجرای مک‌فارلین؛ فروش سلاح، آزادی گروگان‌ها» به مدارکی اشاره کرده که نشان می‌دهد آمریکا به خاطر بی‌آینده بودن دولت صدام و نیز وابسته بودن رژیم بعث عراق به شوروی و همچنین به خاطر نیاز تسلیحاتی و جلوگیری از قطع وابستگی ایران به سلاح‌های غربی، درصدد تغییر اساسی در تامین نیازهای جنگی ایران بود، اما «در عمل با رفتار قطره‌چکانی تحویل سلاح و آلوده کردن جریان با دخیل کردن اسرائیل و نیز سوءاستفاده از گرانفروشی برای تامین طرفدارانش در نیکاراگوئه، تردیدها را بیشتر می‌کرد؛ به خصوص که احتمال انتخاباتی بودن اصل حرکت هم وجود داشت.»

او تحلیل‌های سه گروه در ایران درباره سفر مک‌فارلین را این‌طور تقسیم‌بندی کرده است: «برخی تحلیلگران هدف نهایی دولت آمریکا را از فروش سلاح و سفر مک‌‌فارلین به ایران، تضعیف وجهه ضدآمریکایی یا ضدامپریالیستی انقلاب اسلامی در جهان می‌دانند و استدلال می‌کنند که آمریکا همواره کوشیده است با جاذبه ضدامپریالیستی جنبش‌ها و کشورهای مخالف ایالات متحده مبارزه کند و ضمن محدود کردن اولیه، آن‌ها را از اهداف انقلابی‌شان به تدریج منحرف کند. گروه دوم، آزادی گروگان‌‌های آمریکایی در لبنان را هدف اصلی عملیات کاخ سفید دانسته و عنوان می‌‌دارند که آمریکایی‌ها از گروگان گرفته شدن دیپلمات‌ها و نیروهای برجسته اطلاعاتی خود در خاورمیانه به ویژه در بیروت، صدمه روحی و روانی سختی خورده بودند. همچنین آزادی گروگان‌ها برای تبلیغات انتخاباتی و حیثیت دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا اهمیت ویژه داشت. گروه سوم، این موضوع را چنین تحلیل می‌کنند که دلالان اسلحه و آمریکایی‌ها در آغاز با شیوه‌ای فریبکارانه کوشیدند آزادی گروگان‌ها را در برابر سلاح انباری کم‌ارزش محقق سازند؛ آمریکا اگرچه سرانجام توانست با تحویل موشک‌های مورد نیاز به ایران - که واسطه‌های ایرانی نمی‌توانستند در هیچ جا و حتی در بازار قاچاق آن‌ها را تهیه کنند - تعدادی از گروگان‌ها را آزاد کند، در نهایت این ایران بود که توانست در رسوایی کاخ سفید، آمریکا را در بعد سیاسی شکست بدهد.»

به نوشته فرزند آیت‌الله هاشمی رفسنجانی «مدیریت خوب ایران بر مساله، نتیجه کار را تا حدودی به نفع ایران و ضرر آمریکا تمام کرد.» هاشمی رفسنجانی در خاطره‌ای از سال ۱۳۶۵ به ماجرای سفر مک‌فارلین به ایران و پاسخ قاطع امام به جریانی که در داخل قصد سوءاستفاده سیاسی از آن را داشت، اشاره کرده است: «قبل از جلسه گزارش‌ها را خواندم و به اظهارات رادیوهای آمریکا (VOA) و انگلیس (BBC) گوش دادم‌. هنوز هم مهم‌ترین مساله‌، رسوایی آمریکاست (اشاره به موضوع مک‌فارلین) و به نظر می‌رسد به طرف بحران سیاسی می‌روند. خبر حمله موشکی ما به بغداد هم توجه را جلب کرده است. در جلسه علنی‌، نمایندگان با اهرم سخنان امام‌، تهاجم شدیدی به ۸ نفر سؤال‌کننده و خط آن‌ها داشتند. من پیش از دستور‌، صحبت ملایمی در این باره نمودم.» هاشمی رفسنجانی در آن نطق گفته بود: «حضرت امام همان‌طور که معمولشان است‌، به صورت یک طبیب حاذق و استاد و معلم وارد‌، هر لحظه‌ای که تشخیص می‌دهند ممکن است فتنه‌ای بروز کند خودشان دخالت می‌فرمایند… ما متاسفیم از اینکه در شرایطی که شیرینی این پیروزی می‌توانست همه ملت ما را شاداب بکند‌، به گونه‌ای مسائل مطرح شود که شیرینی این پیروزی را که امام فرمودند‌: «بزرگترین پیروزی سیاسی تاریخ اخیر ماست»، در این شرایط که می‌بینیم دشمنان ما مثل اسپند روی آتش‌، در مقابل یک حادثه مضطرب هستند‌، خواستند این شیرینی را برای ملت ما تلخ کنند که الحمدالله‌، امام با تذکراتشان جلوی این مساله را گرفتند‌.»

مک‌فارلین البته در کتاب خاطراتش که با نام «اعتماد ویژه» در سال ۱۹۹۴ منتشر شد، هدف مهم خود برای سفر به ایران را فاش کرده است: «فکر کردم وقت آن رسیده است که این پروژه را لغو کنم. این امر خیلی سریع به تجارت اسلحه اسرائیل برای گروگان‌ها تبدیل شده بود، نه تلاشی جدی برای شناسایی جانشین احتمالی [امام] خمینی. بااین حال من احساس کردم این سیاستی است که رئیس‌جمهوری به آن پایبند خواهد بود.»

مک‌فارلین با اشاره به فرصت برقراری ارتباط محرمانه با مقامات ایران که به بهانه تسریع روند آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان دنبال می‌شد، بار دیگر از ظرفیت «مقامات میانه‌روی ایران» در پیشبرد مسائل مربوط به این پرونده برای آمریکا یاد می‌کند.

امام در جریان سفر مک‌فارلین نبود؟

آذرماه ۱۳۹۳، آیت‌الله محمد خامنه‌ای، نماینده دوره‌های اول و دوم مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با نشریه «رمز عبور» آن ماجرا را یک توطئه آمریکایی خواند که «اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست‌جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن!! نزدیک شود» و لو رفتن این سفر را به رقابت هاشمی و منتظری نسبت داد: «یکی از دلایل وقوع سفر مک‌فارلین به ایران و میهمان هاشمی شدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود. یعنی سفر مک‌فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می‌دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آن‌ها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند. بخت با هاشمی یار بود که چند نفر نماینده وطن‌دوست احساس مسئولیت کردند و تن به قضا دادند و سؤال خود را مطرح کردند و با یک توطئه همه‌جانبه بلایی که رسیده بود از سر هاشمی گذشت و به آن چند نماینده مظلوم خورد و سید مهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد… در واقع ملاقات مهم و محرمانه مک‌فارلین، برای محکم‌کاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود و شاید به نظر آن‌ها بیت منتظری مهره سوخته‌ای بود و گزینه هاشمی قطعی و تمام شده به نظرشان می‌رسید.»

محمد خامنه‌ای صراحتاً هدف از سفر مک‌فارلین را «تثبیت نفوذ در ایران» و اطلاع از شرایط ایران پس از امام دانسته است: «موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه می‌ماند و جز اصحاب سرّ، باید حتی کنگره آمریکا و همه مقامات ایرانی چه رسد به مجلس و امام هم بویی نمی‌بردند. در صورت قطعی شدن پیمان فیمابین، جان امام هم بیشتر به خطر می‌افتاد چون ممکن بود آمریکا عجولانه دست به جنایت دیگری بزند.»

او جزو ۸ نماینده‌ای بود که درباره این سفر از علی‌اکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت در مجلس سؤال کردند: «من در آن ایام به حوزه انتخابیه خودم رفته بودم. وقتی برگشتم این موضوع را شنیدم. ابتدا باور نمی‌کردم که چنین کار مهم خودسرانه‌ای بدون اذن امام و اطلاع افراد مسئول انجام شده باشد گرچه از مهمل‌کاری و بی‌منطقی طرف ایرانی عامل آن خبر داشتم. بلافاصله به تحقیق پرداختم و موضوع مسلم شد بیشتر نمایندگان دلسوز هم ناراحت بودند ولی اقدامی نکرده بودند. من شخصاً طبق وظیفه خودم نامه‌ای با طرح یک سؤال کلی به وزیر خارجه نوشتم، دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شده بودند و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئه‌ای کردند و سؤالاتی که امام را عصبانی و ناراحت می‌کردند تهیه و به زور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند، من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا ۷ امضا هست، همه را یک کاسه بکنید بهتر است. از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آن‌ها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیش‌فرض‌های دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش، عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضاکننده‌ها حمله شدید کردند و کار آن‌ها را بد‌تر از کار اسرائیل دانستند. وقتی من سخنرانی امام را شنیدم در منزل بودم، به جای آنکه ناراحت شوم، سجده شکر بجا آوردم و گفتم خدا را شکر که امام بار مسئولیت را بعد از این از دوش ما برداشت. ابتدا تصمیم گرفتم که از مجلس استعفا دهم ولی دیدم توهین به امام است و دلم راضی نشد. یکی از دوستان امضاکننده خیلی نگران به منزل ما آمد و پرسید که من چه خواهم کرد، آیا صلاح هست به مجلس برویم یا نه؟ من به او آرامش دادم و گفتم ما کار درستی کرده‌ایم و نگرانی ندارد. من روز مقرر به مجلس خواهم رفت، ولی با وجود شهامتی که این کار در آن جو شدید می‌خواست من راحت بودم گرچه حتی احتمال می‌دادم که در مجلس اولین فرد پاسدار به محض ورود، اسلحه به روی من خواهد کشید. عجیب این بود که همه پاسداران و حتی مستخدمان مجلس آن روز به طور بی‌سابقه‌ای با لبخند و شوخی و احوالپرسی با من روبرو شدند و حتی یکی از افراد هیچ وقت جواب سلام مرا نمی‌داد، آن روز با روی خوش خودش به سلام مبادرت کرد و این وضع عجیب خیلی معنی داشت و بعد‌ها هم برخی از خواص و عوام به امام نکاتی را گفته و حرف‌هایی زده بودند.»

اشاره محمد خامنه‌ای به سخنرانی معروف امام خمینی است که در جریان آن فرمودند: «یک مقام عالی‌رتبه - به قول خودشان - از امریکا به طور قاچاق و با تذکره جعلی وارد ایران می‌شود، در صورتی که ایران نمی‌داند چی است. به مجردی که وارد می‌شود و معلوم می‌شود که این از مقامات امریکاست، ایران او را در یک جایی تحت نظر قرار می‌دهد و محبوس می‌کند و تمام حرکات او را تحت نظر قرار می‌دهد و او با هر کس خواسته است ملاقات کند، ملاقات نمی‌کند. آنی که ادعا می‌کند که اگر من به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی سه مرتبه دیدن من می‌آمد، گمان می‌کند اینجا هم شوروی است! اینجا کشور اسلام است. اینجا نه کرملین قابل این است که ذکری ازش بشود و نه کاخ سیاه؛ اینجا کشور رسول خداست، اینجا کشور حضرت صادق است…» (سخنرانی به مناسبت میلاد پیامبر اکرم (ص) و ولادت امام جعفر صادق (ع)، ۲۹ آبان ۱۳۶۵)

امام در آن سخنرانی به شدت از برخی جریان‌های داخلی انتقاد می‌کنند: «من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضی‌شان در نظر من پوچ‌اند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر امریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما! چه شده است؟ شماها چه‌تان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این‌طور شده است و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها می‌خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ این تذهبون؟ … لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخ‌نشینان آنجا تندتر است. شما چه شده است این‌طور شدید؟ شما که این نبودید بعضی‌تان. من بعضی‌تان را می‌شناسم، شما این‌طور نبودید.»

محسن کنگرلو، مشاور امنیتی میرحسین موسوی، نخست‌وزیر در پاسخ به محمد خامنه‌ای که مدعی خودسرانه بودن این سفر و «بدون اذن امام و اطلاع افراد مسئول» شد، تصریح کرد که در سطح سران قوا مساله سفر مک‌فارلین مطرح شده بود: «من در آن زمان در جلسه نبودم. امام احتمالاً ماجرا را به سران سه قوه سپرده بودند و آن‌ها به این نتیجه رسیدند که با مک‌فارلین و گروهش ملاقات نکنند و نکردند.»

مک‌فارلین و دیگر اعضای هیات آمریکایی با پاسپورت ایرلندی وارد تهران شدند.کنگرلو می‌گوید با توجه به فضای ضدآمریکایی در ایران و اینکه اگر با پاسپورت آمریکایی می‌آمدند لو می‌رفتند ما به آن‌ها گفتیم که با پاسپورت ایرلندی بیایند. ایران هم تا لحظات آخر باورش نمی‌شد که آمریکایی‌ها حاضر شوند برای گفت‌و‌گو به ایران بیایند. خود من هم باورم نمی‌شد که چنین ریسکی بکنند. آن‌ها گفته بودند که برای اثبات اینکه ما پای حرفمان هستیم حتی حاضریم در ایران گروگان شما باشیم. شما از روابطتان استفاده کنید که ۹ گروگان ما در لبنان با هم و همزمان آزاد شوند ما هم نیازهای نظامی شما را تامین می‌کنیم بعد باز می‌گردیم.»

اکبر هاشمی رفسنجانی نیز چند ماه پیش از مصاحبه آیت‌الله محمد خامنه‌ای گفته بود «امام از اول تا آخر در جریان مساله مک‌فارلین بودند و بار‌ها در مسیر راهنمایی‌‌های مؤثری داشتند، مطمئن بودند که افرادی درصدد شبهه‌افکنی‌اند و با آن بیانیه آن‌ها را به خوبی از میدان بدر کرد.»

روحانی در مذاکرات مک‌فارلین بود؟

سال ۱۳۹۳ فیلمی مستند دربارۀ زندگی سیاسی حسن روحانی با عنوان «من روحانی هستم» پخش شد که مدعی نقش رئیس‌جمهوری سابق در مذاکره با مک‌فارلین بود؛ فیلمی که علی لاریجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی از آن انتقاد کرده و گفته بود سازندگانش «به تاریخ دروغ می‌گویند».

چند ماه پیش از آن نشریۀ «فارین پالیسی» مدعی شده بود حسن روحانی در یکی از جلسات مذاکرات هیات آمریکایی که البته بدون حضور مک‌فارلین و به ریاست اولیور نورث برگزار شد، حضور داشته است.

اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۶۵ خود نوشته که وقتی محسن کنگرلو اطلاع داد هواپیمای حامل قطعات گران‌قیمت آمریکایی – که با پاسپورت ایرلندی آمده‌اند و به نام ایرلندی هستند – در فضای تهران است، «به آقای دکتر روحانی گفتم که برای کنترل قطعات و اداره مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند.»

او می‌افزاید: «قرار شد هدیه (کلت و شیرینی) را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدی‌نژاد مخفی نگه داریم و [مذاکرات] محدود به مساله گروگان‌های آمریکایی در لبنان و دادن قطعات هاوک و چند قلم دیگر اسلحه [باشد]. آن‌ها بیشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسی‌اند. می‌خواهند یک نفر دائماً در هواپیمای خودشان برای تماس با خارج از طریق ماهواره بماند. این را هم قبول نکردیم.»

هاشمی علاوه بر تائید روایت مک‌فارلین که برای مساله‌ای «سیاسی» راهی تهران شده بودند و نه صرفاً فروش سلاح، به نقش روحانی صرفاً به عنوان یکی از افرادی که از مذاکره «اطلاع» داشت اشاره کرده است؛ نه «حضور» او اشاره کرده است. دلیل عدم مذاکرۀ روحانی هم روشن است؛ مخالفت امام با مذاکرۀ سران کشور با هیات آمریکایی.

در کتاب «ایران - کنترا: رسوایی ریگان و سوءاستفاده از مقام ریاست‌جمهوری» نوشته مالکوم برن، معاون آرشیو امینت ملی ایالات متحده که «تاریخ ایرانی» ترجمه چند فصل آن را منتشر کرده بود، آمده که وقایع‌نگاری تاریخی اسرائیل، یادداشت‌های نورث و واینبرگر و مصاحبه‌های کیو و مقامات اسبق ایرانی (همگی پیش از انتخاب روحانی به ریاست‌جمهوری) تاکید کرده‌اند که آن روحانی مذاکره‌کننده با هیات آمریکایی، حسن روحانی نبود بلکه هادی نجف‌آبادی بوده است. هوارد تایچر که از او نقل قولی (فارن پالیسی، ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۳) ذکر شده که حضور روحانی را تائید می‌کند، بعدها اعلام کرد که هیچگونه شواهد محکمی در دست نیست که حاکی از حضور او در جلسات باشد. پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۱۳۹۲، برخی از رسانه‌های آمریکایی به اشتباه گزارش کردند که او با هیات مک‌فارلین دیدار کرده است (نیویورک‌تایمز، ۲۷ جولای ۲۰۱۳) اما بعد از آنکه مالکوم برن این ادعا را زیر سؤال برد، نیویورک‌تایمز منابعش را بازبینی کرد و این گفته را به مقامات ایرانی بدون ذکر نام نسبت داد و اضافه کرد که حضور روحانی «قابل تائید نیست». (اسرار ماجرای مک‌‌فارلین، تاریخ ایرانی، ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ترجمه: شیدا قماشچی)

سفر مک‌فارلین چطور لو رفت؟

دلیل لو رفتن معامله محرمانه ایران و آمریکا، پرداخت نشدن پول یک محموله از تسلیحات آمریکایی به منوچهر قربانی‌فر بود که منجر به شکایت او به آیت‌الله منتظری، درز کردن ماجرا از دفتر منتظری و انتشار خبر در نشریه لبنانی الشراع در آبان ۱۳۶۵ شد. در نتیجه با نظر امام، اکبر هاشمی رفسنجانی در مراسم سالگرد اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۶۵ ماجرا را به طور رسمی اعلام کرد.

حسن صبرا، سردبیر هفته‌نامه الشراع عربی سال ۱۳۹۶ در گفت‌وگو با خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی، برای اولین بار فاش کرد که اطلاعات مربوط به سفر مک‌فارلین را از جوانانی ایرانی و عرب که به دفتر نشریه آمده بودند، دریافت کرد. به گفته صبرا «این جوانان از طرف دفتر سید مهدی هاشمی، برادر داماد آیت‌الله منتظری آمده بودند. بعضی از آن‌ها از همفکران محمد منتظری در ایران (که صبرا با او دوستی داشت) و برخی ساکن سوریه بودند. این اطلاعات را سرتیپ ایاد محمود، کاردار سفارت سوریه در تهران در اختیار آن‌ها گذاشته بود که در جریان آزادی رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت که گروگان گرفته شده بود، نقش ایفا کرد.» ایاد محمود این جوانان را فرستاده بود تا خبر سفر مک‌فارلین را به حسن صبرا برساند: «سوری‌ها پی بردند که ایرانی‌ها آن‌ها را در لبنان (برای آزادی گروگان‌های آمریکایی) دور زده و در لبنان که قلمرو تحت سیطره آن‌ها بود معامله کردند. حافظ اسد هم تصمیم گرفت که پیام کوبنده‌ای به ایرانی‌ها بدهد.»

صبرا دو روز بعد از دیدار با آن جوانان ایرانی، خبر را ذیل یک سرمقاله در هفته‌نامه‌اش منتشر کرد. او در آن سرمقاله سید مهدی هاشمی را نماد منطق «انقلابی» در ایران معرفی و هاشمی رفسنجانی را نماد منطق «کشورداری» خواند و نوشت: «نزاع بین منطق انقلابی و کشورداری تا آن حد شدت گرفته که یک طرف می‌گوید یک هیات پنهان آمریکایی به سرپرستی مک‌فارلین به ایران آمده است.»

او در مصاحبه‌اش گفته: «فاش شدن این معامله مانع از این شد که آمریکا، سوریه را بزند. از سوی دیگر آمریکا ارسال سلاح به ایران را متوقف کرد؛ سلاح‌هایی که موازنه جنگ را به نفع ایران تغییر داده بود. پس از آن برتری هوایی به عراق برگشت و نتیجه اینکه ایران در نهایت قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت.»

منابع: تاریخ ایرانی / دویچه‌وله / بی‌بی‌سی / روزنامه اعتماد / روزنامه فرهیختگان / روزنامه شرق / سایت فراز

‌‌‌‌‌‌

دو پرونده «تاریخ ایرانی» درباره مک‌فارلین را بخوانید:

تاریخ سرّی مناقشه ۳۰ ساله آمریکا با ایران

اسرار ماجرای مک‌فارلین
 

کلید واژه ها: مک فارلین ایران کنترا ریگان هاشمی رفسنجانی کنگرلو حسن روحانی


نظر شما :