امیرکبیر به روایت سردار سازندگی؛ قهرمان مبارزه با فقر و استعمار
فهیمه نظری
این جملات را اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» مینویسد، زمانی که هنوز طلبهای ۳۳ ساله بود و سالهای آغازین مبارزات انقلابیاش را تجربه میکرد. مردی که خود بعدها به یکی از پرنفوذترین چهرههای سیاسی ایران تبدیل شد و سردار سازندگی لقب گرفت، سالها پیش از در دست گرفتن سکان اداره کشور، قلم به دست گرفت و شخصیت دولتمردی را به نگارش درآورد که از نظر او تاریخ ایران بدیلش را در اصلاحات و مبارزه با استعمار به خود ندیده و گویی از همان زمان به یکی از الگوهای زندگی سیاسی وی بدل شده بود. یکی از نکات درخور توجه این کتاب نظرات و دیدگاههای نویسنده در رابطه با شیوه درست اداره کشور و یا مبارزه با فقر مالی و فرهنگی با الگوبرداری از اقدامات امیرکبیر است؛ نظراتی که برخلاف نگاههای سنتی، پیشرفت در امور و ترقی مملکت را بزرگترین راه مبارزه با استعمار میداند و تا حد زیادی مخاطب را با سرمنشأ اندیشهای آشنا میکند که بعدها با نام سازندگی در کشور به مرحله اجرا درآمد و هنوز نیز یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین اندیشههای سیاسی در کشور است.
امیر وارث خزانهای خالی
هاشمی یکی از راههای مبارزه با استعمار را سر و سامان دادن به وضعیت اسفبار بودجه و وضع مالی کشور دانسته و تلاشهای امیرکبیر را در این زمینه مورد ستایش قرار میدهد. گویا چنین طرز تفکری از همان زمان آنچنان در شخصیت وی نضج یافته بود که بعدها خود نیز هنگام به دست گرفتن زمام اجرایی کشور بر همان مسیر گام نهاد و اصلاحات امیر را سرلوحه کار خویش قرار داد.
او امیرکبیر را به هنگام روی کار آمدن، وارث کشوری فقیر و خزانهای خالی از پول و مبتلا به کسری بودجه معرفی میکند و در خلال برشماری گامهای مثبت میرزاتقیخان فراهانی در این مسیر، کمکم نوع نگاه خود به مسائل مملکتی را نیز مطرح میکند. چنانکه در تشریح مشکلات و مسائل مالی پیش از امیرکبیر، یکی از ویژگیهای بارز حکومتهای فاسد و در راه سقوط و ورشکستگی را اینچنین بیان میکند: «... وصول مالیاتها و سایر حقوق دولت که تشکیلدهنده قسمت اعظم بودجه کشور است، به صورت یک حقیقت ظالمانه و مایه ناراحتی و نارضایتی و احیاناً نزاع و دعوی و اغلب مجرای درآمد و ناندانی برای مأموران دولتی درمیآید. در این نوع حکومتها گردنکلفتها و مشمولین واقعی مالیات، با بند و بست و رشوه و اعمال نفوذ و قدرت به وسیله ارتباط با قدرت مرکزی و یا ساختن با مأموران وصول که فساد آنها از لوازم اجتنابناپذیر چنین حکومتی است، از زیر بار پرداخت حقوق دولت، شانه خالی میکنند و فقط این طبقه ضعیف کشور است که از نان «بخور و نمیر» خود مقداری قناعت و صرفهجویی کرده و دو دستی تسلیم دولت میکنند.»
او همچنین از فساد مأموران دولتی میگوید که مالیاتهای وصول شده را از تیررس اختلاس و دزدیهای خود مصون نمیگذارند و پس از آن نیز این اندک مالیات به دست آمده را در طریق درست و در جهت خیر و صلاح ملت صرف نمیکنند: «... عدهای با اختلاس و دزدی، جمعی به عنوان داشتن ارتباط خانوادگی و به اصطلاح نور چشمی بودن، بعضی به اسم خدمت و داشتن چند پست و مسئولیت و بسیاری هم به اسم عمران و آبادی و دهها عنوان دیگر از این خوان یغما استفاده میکنند و میلیونها شکم گرسنه و بدن نیمه لخت و مریض بیدوا که این پول از دهان آنها گرفته شده و به زمامداران ملت رسیده، به دنبال این پولها مانده و بر آن دسته عیاش و خوشگذران که چنین پولهایی را خرج عیاشیها و خوشگذرانیها و شبنشینیها مینمایند لعنت و نفرین میفرستند.»
هاشمی با توصیف چنین بستر فاسدی در کشور، امیرکبیر را فردی میداند که با دیده تیزبین و هوش سرشار خود عمق خطر را دریافته و فهمیده بود که ظلم، بیعدالتی و تبعیضهای نابجا کشور را تا پرتگاه سقوط پیش برده است: «... لذا با جدیت و سرعت به فکر چاره افتاد، هم تحصیل و جمعآوری مالیات را تنظیم کرد و هم مصارف و مخارج غلط را حذف نمود.» او بیپروایی امیرکبیر را در راه انجام وظیفه مقدس پاسداری از منافع ملت و حفظ دارایی کشور، در خور ستایش و تقدیر و در نهایت همین امر را عاملی در جهت کارشکنیهای مختلف علیه او میداند و مینویسد این اصلاحات «... چنان مفتخورها و کلاشها را به هیجان آورد و ناراحت کرد که با کمال گستاخی و بیشرمی برای برگرداندن وضع سابق به هر دری میزدند و به هر وسیلهای متوسل میشدند.»
در ستایش صنعت و تکثیر ثروت
تلاش در جهت گسترش صنعت و رونق اقتصادی کشور یکی دیگر از اقدامات امیرکبیر بود که در این کتاب مورد ستایش هاشمی قرار گرفته است؛ اقداماتی که هاشمی لزوم و وجوب آن را برای یک اقتصاد سالم و مستقل، کاملاً بدیهی میداند. او حاصل تلاشهای پیگیر امیر را که دوشادوش مبارزه با مشکلات کمرشکن و کارشکنیهای اجانب صورت میگرفت، راهاندازی چندین کارخانه بزرگ در ایران برمیشمرد و مینویسد: «امیر معتقد بود این خیانت به ملت و کشور است که چیزهایی که ممکن است در داخل کشور ساخته شود از خارج وارد گردد و روی همین عقیده، اجازه نمیداد برای صنعتی شدن کشور، حتی یک روز سهلانگاری شود.»
او همچنین در بخش کشاورزی اقدامات امیر را مورد ستایش قرار داده و مینویسد: «از مدارکی که در دست است برمیآید که توجه زیادی به کشاورزی از طرف امیرکبیر میشده و مخصوصاً به منطقه خوزستان و دشت گرگان اهمیت فراوان میداده است، برنامههای متعدد و متنوع برای سدسازی و اصلاح بذر و عمران سراسر کشور و مخصوصاً دو منطقه فوقالذکر تنظیم کرده که بعضی را اجرا کرده و بعضی دیگر در مرحله فکر و آرزو باقی مانده است.»
هاشمی تلاشهای امیرکبیر را در بخش کشاورزی از این جهت قابل تقدیر میداند که اقدامات وی موجب تنوع کشت محصولات کشاورزی میشد و از این طریق یکی از برندهترین حربههای استعمار را بیاثر میکرد. این حربه برنده از نظر او پایبند کردن کشورهای ضعیف به یک محصول و ماده است که کشورهای استعماری بازار و وسیله نقل آن را به دست میگیرند و از این طریق هر وقت بخواهند به کشور مورد نظر فشار میآورند و او را در مضیقه قرار میدهند و «در راه صدور و مصرف این محصول مشکلاتی ایجاد میکنند. با تورم این محصول و کمبود ارز و پول او را به زانو درمیآورند و خلاصه همین یک محصول که تنها مایه حیات و وسیله امرار معاش و ادامه وضع موجود کشور است، یک سر آن به دست استعمارگران است و هر وقت بخواهند همین تنها سرمایه زندگی را که مثل زنجیری به دست و پای ملت و اقتصاد کشور بسته است وسیله اسارت و حتی خفه کردن کشور یکمحصولی قرار میدهند. نفت یا شکر را نمیخرند و نمیگذارند دیگران بخرند و یا قیمت آنها را تا سرحد سقوط تنزل میدهند.» اما امیرکبیر از نگاه وی شخصی بود که نمیخواست کشور ایران دچار چنین وضعی شده و اسیر چند محصول مشخص باشد؛ لذا سعی داشت که همه چیز را در همین کشور تهیه کند و اقتصاد ایران را وابسته به محصول خاص ننماید.
گسترش علم راهی برای مبارزه با استعمار
هاشمی ضمن تقدیر از تلاشهای بیوقفه میرزاتقیخان در راه ساخت مدرسه دارالفنون و پیگیریهای او برای مهیا کردن استادان ماهر از اتریش و پروس و نه از انگلستان، از گسترش علم به عنوان یکی از مهمترین ویژگیهای پیشرفت کشورها یاد میکند و معتقد است اگر زمامداران پیش و پس از امیر در کشورهای اسلامی، این حقیقت را درک کرده و یک صدم از تلاشهای او را در این راه از خود بروز داده بودند، «امروز وضع جهان اسلام غیر از این بود که ما میبینیم و شاید اگر امیرکبیر این مقدار مهلت مییافت که یک کادر علمی و فنی آنطور که شروع کرده بود تربیت نماید ایران ما با این همه امکانات و مقدورات امروز در صف پیشرفتهترین ممالک دنیا قرار داشت.»
او ضمن حیله خواندن درخواست انگلیسیها مبنی بر اینکه استادان دارالفنون از دانشمندان انگلیسی استخدام شوند، عدم پذیرش این درخواست را از سوی امیر حرکتی ضداستعماری میداند که از آن طریق جلوی نفوذ «جاسوسان درسخوانده و کارآزموده در شریفترین و حیاتیترین سمتهای کشور» گرفته میشد؛ اما در نهایت افسوس میخورد از اینکه پیش از به بار نشستن این تلاش بیوقفه و حتی رسیدن پای استادان اتریشی به خاک ایران، توطئه دشمنان امیر کار خود را کرد و او از سمت خود برکنار شد و «جانشینان امیر، با الهام از سفارت انگلیس، دارالفنون را به صورت آنچنان شیر بیدم و سر و اشکمی درآوردند که در عالم خلقت با عظمت و حیرتانگیز الهی هم چنین مخلوق بهتانگیزی وجود ندارد.»
مبارزه با بدعت و خرافه
هاشمی معتقد است برخلاف اینکه بعضی از نویسندگان «بیدین و مغرض» کوشیدهاند که در نوشتههای خود امیرکبیر را مخالف روحانیت و شعائر اسلام معرفی کنند، اما او مردی معتقد و پایبند به اصول اسلامی بوده است. هاشمی حتی سعی میکند از خلال برخی نامهنگاریهای امیر با شاه و دیگران که در آن به نماز خواندن یا انجام فرایض دیگر دینی اشاره داشته بر این گفته خود مهر تأیید بزند.
او اصلاحات امیر را بخشی از رسالت دینیاش میداند و مینویسد: «من خودم فردی روحانی و تا حدی آشنا به اصول و فروع و مبانی و مادر دستورات شرع مقدس هستم، جداً اعتقاد دارم که در آن تاریخ، اگر یک نفر مجتهد عادل روشنفکر و آشنا به وضع روز به جای میرزا تقیخان امیرکبیر زمامدار کشور ایران میشد از نظر رسالت دینی و وظیفه مقدس رهبری کشور اسلامی، خود را مجبور میدید که همان اصلاحات و رفرمها را اجرا کند.» ضمن اینکه وی را یکی از مخالفان سرسخت بدعتها و پدیدههایی معرفی میکند که به اسم دین به خورد مردم داده میشد. خاموش شدن فتنه بابیت از نظر نویسنده یکی از نکات درخشان پرونده امیرکبیر در جهت برخورد با بدعتهای دینی است؛ اقدامی که او برای به انجام رساندنش تمامقد در مقابل میانجیگریهای سفارت انگلستان ایستاد و تا اعدام سه نفر از سردمداران آنان پیش رفت.
او امیر را فردی میداند که با شهامت در مقابل شخصیتهای به ظاهر مذهبی که از شخصیت و نفوذ خود سوءاستفاده کردند میایستاد و مثل یک مسلمان روشن و معتقد با خرافات و اباطیلی که توسط مغرضان به نام دین در میان مسلمانان رواج یافته بود مخالفت میکرد. برای نمونه امیر با نقارهخانهای که ابداً ریشه دینی و مذهبی ندارد و به نام یکی از مظاهر مذهب هنوز هم در شهرستانهای مذهبی رواج دارد مخالف بود و گاه و بیگاه به مقامات درباری و شخص شاه سفارش میکرد که از نواختن «نقاره» در مراسم عید و جشن و غیره خودداری کنند و نیز درصدد بود که وضع روضهخوانی و تعزیهداری را به صورت آبرومندی درآورد و برخلاف آنچه گاهی بعضی از «غرقشدهها در تجدد» مینویسند با اصل عزاداری و روضهحوانی ابداً مخالفتی نداشت. تا جایی که حتی به یکی از شعرا به نام شهاب دستور داد که اشعار شیوا با مضامین عالی و آموزندهای برای دستهجات سینهزنی بسراید و در اختیار آنها بگذارد، تا اشعار نارسا و سبک را از مراثی سیدالشهدا حذف کنند. هاشمی همین اقدام به ظاهر ساده و کوچک امیر را حرکتی میداند که هنوز هم میتواند منشأ آثار خوب و عالی باشد و معتقد است بعد از گذشتن ۱۲۰ سال هنوز ما نتوانستهایم آن برنامه ساده امیر را عملی سازیم «... زیرا اینگونه اشعار معمولاً در میان انبوه جمعیت تحریکشده و به هیجانآمده خوانده میشود و مضامین اشعار اگر رسا و قابل توجه و منطقی باشد، تأثیر عمیقی در افکار و نفوس تهییجشده و آماده پذیرش میگذارد.»
هاشمی در نهایت با پیشبینی اینکه خیلیها به خاطر روحانی بودنش ممکن است نگارش چنین کتابی را خارج از وظیفه او بدانند، چنین انتقاداتی را ناشی از تفکر استعماری میداند و مینویسد: «... ولی من برعکس این فکر و سلیقه، معتقد و مطمئنم که اگر همین طرز تفکر از آثار استعمارزدگی نباشد، لااقل از خواستهها و آرزوهای استعمارگران است و اگر ریشه آن از آنها نباشد بیشک استعمار در ترویج و اشاعه این طرز تفکر سهم بسزایی دارد.»
***
امیرکبیر (یا میرزاتقیخان فراهانی) قهرمان مبارزه با استعمار
اکبر هاشمی رفسنجانی
موسسه انتشارات فراهانی
چاپ اول، ۱۳۴۶
۵۸۰ صفحه
نظر شما :