شلیکی به سقف بسته استبداد مطلقه- داریوش رحمانیان

استادیار تاریخ دانشگاه تهران
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۳:۰۹ کد : ۷۱۶۲ اولین شاه‌کشی
معروف است که به میرزا رضا کرمانی در زندان گفتند: به فرض که شاه ظالم بود و تو او را کشتی اما کدام بیسمارکی را جلوی دروازه تهران دیده بودی که جایگزین ناصرالدین شاه کنی؟... قتل شاه قاجار، خداحافظی با استبداد مطلقه بود و انقلاب مشروطه مقوم این دستاورد.
شلیکی به سقف بسته استبداد مطلقه- داریوش رحمانیان
تاریخ ایرانی- پاسخ به یک پرسش:

 

ترور ناصرالدین شاه مسبوق به سابقه بوده و سال‌ها پیش از میرزا رضای کرمانی، گروهی از بابیون نیز شاه را ترور نافرجام کردند. آیا این شاه‌کشی همچون بسیاری دیگر از مظاهر دنیای جدید که ناصرالدین شاه خود در ورود آن به ایران نقش داشت، از غرب به ایران وارد شده بود یا اینکه در تاریخ و فرهنگ سیاسی ایران ریشه داشت؟ و دیگر اینکه در تحلیل‌های تاریخی، ترور ناصرالدین شاه را به سیدجمال‌الدین اسدآبادی نسبت می‌دهند و او را تحریک کننده میرزا رضا برای این قتل سیاسی می‌دانند. با توجه به نگاه انتقادی سیدجمال به حکومت ناصرالدین شاه چقدر می‌توان او را محرک این ترور دانست؟

 

پیش از ورود به بحث لازم است نکته‌ای را متذکر شوم. در سئوال کلمه "وارداتی" به کار رفته و این گمانه طرح شده است که گویا ترور ناصرالدین شاه نیز همچون دیگر مظاهر مدرنیته و تجدد، عنصری وارداتی به ایران بوده است. اما کاربرد واژه "وارداتی" در تحلیل تاریخی می‌تواند محل مناقشه باشد. شکی در این نکته نیست که تجدد در عصر جدید غرب شکل گرفت و به دیگر سرزمین‌ها و تمدن‌ها نیز سرایت یافت و چهره جهان را متاثر از خود تغییر داد اما باید به این مسئله نیز توجه داشت که تجدد دستکم در همه جنبه‌ها پدیده‌ای ماهیتا غربی نیست و پدیده‌ای انسانی و جاری در جوامع انسانی است.

 

اما به پاسخ این پرسش برگردیم. شاه‌کشی در تاریخ جهان، از دنیای باستان تا به امروز سابقه‌ای دیرینه و کهن دارد. در داستان‌های روایت شده از اسکندر و پدرش فیلیپ آمده است که "پوزانیاس" قاتل پدر اسکندر، از فردی پرسش می‌کند که برای شهرت جاودانه یافتن و تا ابد مشهور ماندن چه می‌توان کرد؟ و پاسخ می‌شنود که فیلیپ را بکش. بدین ترتیب "پوزانیاس" با هدف جاودانه شدن خنجر بر فیلیپ می‌کشد و پدر اسکندر که پادشاه مقدونیه بود را به قتل می‌رساند.

 

شاه‌کشی‌ها را در طول تاریخ انگیزه‌های متفاوتی باعث شده است. شاه‌کشی‌ها گاهی به دلایل اعتقادی و مذهبی و گاهی نیز سیاسی صورت گرفته است. گاهی شکل پدرکشی داشته و گاهی نیز برادرکشی. نمونه برجسته ترور شاهان را می‌توان در مقطع صدر اسلام در ایران شاهد بود و در قرون بعدی نیز اسماعیلیه مصداق بارز ترور سیاسی را به تصویر کشیدند تا جایی که هدف فدائیان اسماعیلی کشتن شاه و وزیر و ماموران حکومتی تعریف شده بود. به رغم سابقه دیرینه شاه‌کشی در ایران، مرگ و قتل ناصرالدین شاه اما با دیگر گونه‌های شاه‌کشی در ایران متفاوت بوده است. قتل ناصرالدین شاه وقوع پدیده‌ای تازه در تاریخ ایران است و تا پیش از قتل ناصرالدین شاه، چنین قتلی در ایران نظیر نداشت. ترور ناصرالدین شاه نشان دهنده شرایطی است که جامعه ایران از دورانی که شاه "سایه خدا" و "مظهر قانون و وحدت ملی" تعبیر می‌شد و برای شاه "حق الهی سلطنت" تعریف شده بود، می‌گسلد. بنابراین حادثه قتل ناصرالدین شاه را می‌توان اولین تلاش‌ها برای گام برداشتن در راه مدرن و جدید شدن ایران تعبیر و تفسیر کرد.

 

قتل ناصرالدین شاه از دیگرسو نشان دهنده شکل‌گیری و بروز روندهای جدید اندیشه سیاسی در ایران است. اگرچه این روند از قبل شکل گرفته بود و چهره‌هایی همچون میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، مستشارالدوله و دیگران بسیار قلم زده و نظریه حق الهی سلطنت را زیر سئوال برده بودند اما بعد از قتل ناصرالدین شاه این مسئله شتاب گرفت و جدی‌تر به مسائلی همچون حکومت قانون و حق اعمال اراده مردم پرداخته شد. بدین ترتیب می‌توان مدعی شد که قتل ناصرالدین شاه به همراه پیروزی جنبش تنباکو، دیباچه مشروطیت می‌تواند باشد. انقلاب مشروطه ایران که بسیاری آن را همچنان دستکم می‌گیرند، یک انقراض و یک تاسیس همراه خود آورد. استبداد در ایران منقرض شد و حکومت قانون تاسیس. به شخصه با تحلیل‌هایی که بنابراین اعتقاد هستند که استبداد بار دیگر در دوران سلطنت رضا شاه به ایران بازگشت و بازتولید شد مخالفم و براین اعتقاد که استبداد به جز دوره کوتاه استبداد صغیر در دوران محمدعلی شاه دیگر هیچ وقت به ایران بازنگشت. برای این ادعا یک دلیل روشن می‌تواند کفایت کند؛ رضاشاه نیز تمامی اقداماتش را به نام مجلس و قانون انجام می‌داد و بعد او نیز چنین بود. پس قتل شاه قاجار، خداحافظی با استبداد مطلقه بود و انقلاب مشروطه مقوم این دستاورد. فرهنگ رجایی تعبیر زیبایی درباره قتل ناصرالدین شاه دارد و می‌نویسد: «تیری که از تپانچه میرزا رضا کرمانی شلیک شد، به سقف بسته اندیشه سیاسی سنتی ایران که مبتنی بر فره ایزدی بود برخورد کرد و آن سقف را سوراخ کرد.»

 

اما درباره نقش سید جمال‌الدین اسدآبادی در ماجرای ترور ناصرالدین شاه تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌های زیادی مطرح شده است. شاید به جا باشد تا این مسئله را از ورای بازخوانی روایت حضور سیدجمال در ایران و تبعید او به خارج از ایران تحلیل و ارزیابی کرد. سیدجمال‌الدین اسدآبادی در سال ۱۳۰۷ هجری قمری به دعوت دربار ناصری به تهران آمد. واقعیت این بود که در سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا از سیدجمال خواسته شد با روس‌ها درباره مناسبات ایران و روسیه صحبت و مذاکره کند و گزارش آن را در تهران به شاه ارائه کند. سیدجمال به روسیه رفت و بعد از مدتی برای ارائه گزارش به تهران آمد اما نه شاه و نه صدراعظم هیچکدام سید را تحویل نگرفته و درواقع او را طرد کردند. سیدجمال در خانه امین‌الضرب اقامت کرد. اقامتی که البته با مسئله اعتراض‌های مردم و جنبش تنباکو همراه شد. سیدجمال نیز در اعتراض به حکومت قاجار و اصلاح‌ناپذیری آن هشت ماه در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشست و علیه نظام ناصری که آن را فاسد می‌دانست تبلیغ کرد. نباید از یاد برد که سید جمال اصلاح‌طلبی واقعی بود و هدف نهایی و تز سیاسی او اصلاح در الگوی سیاست و فرهنگ و اجتماع جوامع مسلمان بود.

 

عباس میرزا ملک آرا برادر ناصرالدین شاه در خاطرات خود نوشته است که شاه به واسطه اعتمادالسلطنه، سیدجمال‌الدین اسدآبادی را به ایران دعوت کرده و وقتی سید با جرات و صلابت با ناصرالدین شاه صحبت کرد و گفت: «ای شاه من همچون شمشیر برنده می‌مانم و اگر من را به کار اندازی چنین و چنان خواهم کرد»، ناصرالدین شاه ترسیده و به امین الضرب توصیه کرده که این سید تا کشور را به آتش نکشیده به بهانه‌ای از کشور خارج کنید.

 

سیدجمال‌الدین اسدآبادی بسیار خوش بیان بود تا بدانجا که برخی از "سحر کلام" سید سخن گفته‌اند. بنابراین چه سید جمال را قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم اما نمی‌توان منکر شخصیت کاریزماتیک و جاذبه نیرومندی که در او وجود داشت شد، به خصوص وقتی که می‌دانیم درمیان مریدان سیدجمال چهره‌های مسیحی و یهودی هم وجود داشتند. پس سیدجمال شخصیت نیرومندی داشت و میرزا رضای کرمانی نیز از جمله افرادی بود که جذب سید شد و در هشت ماه بست‌نشینی سیدجمال در حضرت عبدالعظیم همواره به محضر سید می‌رفت و پای سخنرانی‌هایش می‌نشست. به دیگر سخن میرزا رضای " شاه شکار" شیفته سیدجمال شده بود.

 

برخی تاریخ‌نویسان البته نقشی برای سیدجمال در قضیه جنبش تنباکو قایل نیستند و از جمله آنها مرحوم آدمیت در کتاب "شورش بر امتیازنامه رژی" معتقد است آنهایی که می‌گویند سیدجمال‌الدین اسدآبادی به میرزای شیرازی نامه نوشته و اقدامات و سخنرانی‌هایش درجنبش تنباکو اثرگذار بوده، غلو می‌کنند. شخصا اما معتقدم که هشت ماه حضور سیدجمال در حضرت عبدالعظیم اثر فراوانی بر جنبش تنباکو گذاشت. درواقع به سختی می‌توان قبول کرد که سیدجمال در تحریک احساسات و افکار جامعه ایران با سخنرانی‌ها و اعلامیه‌ها و شب نامه‌هایش تاثیر نگذاشته باشد.

 

اما چرا درباره نقش سیدجمال در ماجرای ترور ناصرالدین شاه بسیار گفته و نوشته می‌شود؟ واقعیت این است که سیدجمال‌الدین اسد آبادی با خواری و خفت از ایران اخراج شد. او را زمستان و زیر برف از بست حضرت عبدالعظیم بیرون کشیدند و درحالیکه لباس کمی بر تن داشت در هوای سرد چوب زدند و سوار بر استر بدون زین کردند و با خفت روانه کرمانشاه و بعد بصره کردند. بعضی را این اعتقاد وجود دارد که سیدجمال بعد از این حادثه با خود عهد کرد که از ناصرالدین شاه انتقام بگیرد. عده‌ای نیز می‌گویند که سید بعد از ماجرای اخراج از ایران همیشه لب خود می‌گزید و درفکر انتقام از شاه بود. این گروه از مورخین به پاره‌ای از نامه‌هایی که سیدجمال بعد از اخراج از ایران به علما نوشت استناد می‌کنند از جمله نامه معروف سید به علما که در آن می‌نویسد شما قدرت دارید تا مجنونی که در ایران حکومت می‌کند را بردارید. سید در این نامه عزل ناصرالدین شاه را تنها راه اصلاح ایران می‌داند. اینچنین است که برخی معتقدند سیدجمال انتقام خود از ناصرالدین شاه را نهایتا گرفت. از فرصت استفاده کرد و میرزا رضا کرمانی را تحریک به قتل شاه قاجار کرد.

 

درباره سیدجمال گفته می‌شود که به نظام سیاسی خاصی اعتقاد نداشت بلکه تنها در پی پیشبرد اهداف و مقصود خود بود. برخی تاریخ‌نگاران همچون کسروی نیز نوشته‌اند که سیدجمال تنها در پی قدرت یافتن در دربار‌ها و نزد پادشاهان بود تا با استفاده از قدرتی که به دست می‌آورد اصلاحات مدنظر خود را انجام دهد و توجهی به مردم و توده اجتماع نداشت. شخصا اما این تحلیل‌ها را قابل مناقشه می‌دانم. نباید از یاد برد که سید جمال در انگلستان روزنامه منتشر کرد و با میرزا ملکم در انتشار روزنامه قانون همکاری کرد. در مقاله "سیدجمال و اندیشه حکومت اسلامی" که پیشتر در مجله حکمت و معرفت منتشر شده است نیز نوشته‌ام که تز سیدجمال شرعی شدن حکومت و رسوخ کردن روح اسلام در آن بود. بنابراین مسئله و معضله سیدجمال شخص ناصرالدین شاه و ستیز و انتقام‌کشی از او نبود، بلکه سید جمال با سیستم حکومتی که متکی بر یک شخص باشد و اثری از قانون و اعمال اراده مردم در آن نباشد مشکل داشت و از لزوم محو شدن چنین سیستمی سخن می‌گفت.

 

سیدجمال یک قانون‌گرای واقعی بود. ناظم‌الاسلام کرمانی در کتاب "تاریخ بیداری ایرانیان" می‌نویسد که سیدجمال آنقدر در مدت حضور خود در ایران بر قانون تاکید کرد که میان ایرانیان به "سید جمال‌الدین قانونی" معروف شده بود. بدین ترتیب سیدجمال‌الدین مشخصا فردی استبداد ستیز و معتقد به حاکمیت قانون در مقابل حاکمیت یک شخص بود و لذا مشکل شخصی با ناصرالدین شاه نداشت. از دیدگاه سیدجمال، ناصرالدین شاه و صدراعظم او امین‌السلطان مظهر بی‌قانونی و استبداد و فساد بودند.

 

اما میرزا رضا مگر از سیدجمال چه شنیده بود که دست به قتل شاه قاجار زد؟ وقتی سیدجمال از تهران اخراج شد، میرزا رضا کرمانی از جمله افرادی بود که بیش از هرکس غصه خورد و البته شخص او نیز آسیب زیادی از جانب حکومت دید و به زندان‌های مخوف افتاد. میرزا رضا سال ۱۳۱۰ هجری قمری شنید سید جمال به دعوت سلطان عبدالحمید ثانی پادشاه عثمانی به استامبول آمده و لذا در سال ۱۳۱۳ برای دیدار با سیدجمال به استامبول سفر کرد. روایت شده که وقتی میرزا رضا در استامبول به محضر سید جمال رسید، ژولیده بود و گرد سفر بر سر و صورت و لباس داشت. سید که آن زمان نزد سلطان عثمانی محترم بود، به ملتزمانش گفت که میرزا رضا را به حمام ببرند و لباس تمیز دهند. میرزا بعد از استراحت و تجدید نیرو نزد سید آمد و داستان سختی‌ها و زندان کشیدن‌های خود برای سید تعریف کرد و از شدت بغض به گریه افتاد. سید جمال‌الدین اسدآبادی در این حال سخنی را به میرزا گفت که منشور عمل سیاسی و تبلیغات فکری‌اش بود. سید به میرزا رضا گفت: «گیرم که به تو ظلم کردند، تو چرا ظلم را پذیرفتی؟ تا مظلوم نباشد ظالم پیدا نمی‌شود و تا توده‌ها ظلم را تحمل نکنند، ظلم ریشه نمی‌دواند.» و میرزا رضا وقتی از سیدجمال پرسید که چگونه می‌توان با ظلم مواجهه کرد، سید به او پاسخ داد: «ظلم را از ریشه بیانداز.» میرزا رضا گمان می‌کرد منظور سید این است که طپانچه‌ای بخرد و کمین بنشیند و ناصرالدین شاه را بکشد. بسیاری هم براین اعتقاد هستند که سید چنین توصیه‌ای به میرزا رضا کرد و محرک اصلی میرزا رضا برای بازگشت به تهران و ترور ناصرالدین شاه، شخص سیدجمال بوده است. ولی این تحلیل نمی‌تواند حقیقت داشته باشد چرا که سیدجمال تروریست نبود و دستکم درباره ناصرالدین شاه چنین ضرورتی را در آن مقطع احساس نمی‌کرد. سیدجمال را این اعتقاد وجود نداشت که اگر یک شخص برود و شخصی دیگر جایگزین او شود تمامی مشکلات برطرف خواهد شد. سید حتی از آن گروه هم نبود که بر این تصور بودند که با تغییر سیستم و مشروطه شدن ایران همه چیز درست خواهد شد. سیدجمال از آن گروه روشنفکران بود که خواستار تغییر روح و انفس جامعه بودند. منشور عمل سیاسی و تبلیغی سیدجمال آیه یازده سوره رعد بود که می‌فرماید: «انا الله یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.» (خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر زمانی که آنها بخواهند انفس خود را تغییر دهند.)

 

نکته نغزی نیز که سال‌ها بعد از قتل ناصرالدین شاه جامعه ایران با آن مواجه شد نامیدن ناصرالدین شاه با عبارت "شاه شهید" و اعتبار بخشیدن به او بود. ماجرا از این قرار بود که با اوج گرفتن بحران‌های بعد از پیروزی مشروطه مردمی که گمان می‌کردند با پیروزی مشروطه نان سنگگ دو متری خواهند خورد و کباب یک متری و به جای آن گرفتار بدبختی‌های پس از انقلاب شدند، ناصرالدین شاه را "شاه شهید" نامیدند و حسرت ثبات دوران حکومتش را خوردند! معروف است که به میرزا رضا کرمانی در زندان گفتند: به فرض که شاه ظالم بود و تو او را کشتی اما کدام بیسمارکی را جلوی دروازه تهران دیده بودی که جایگزین ناصرالدین شاه کنی؟ و همین مسئله نشانگر اعتقاد درست سیدجمال‌الدین بود که رفتن یک شخص، به معنای اصلاح یک سیستم نمی‌تواند باشد.

 

 باری در ماجرای قتل ناصرالدین شاه به اشتباه سیدجمال متهم به تحریک میرزا رضا شد و دولت ایران تلاش کرد تا از طریق سفارت خود در استامبول، سید و میرزا آقاخان کرمانی و سید احمد روحی را تحویل بگیرد و در ایران مجازات کند اما دولت عثمانی سید را به ایران تحویل نداد. سیدجمال‌الدین در عثمانی مشهور به سیدجمال‌الدین افغانی بود و همین شهرت کمک زیادی به او کرد تا دولت عثمانی او را به ایران تحویل ندهد مضاف براینکه سید جمال شهرت جهانی داشت و تنها متفکر جهانی جهان اسلان قرن نوزده سید جمال‌الدین اسدآبادی بود.

 

کلید واژه ها: ترور ناصرالدین شاه میرزا رضا کرمانی سید جمال الدین اسدآبادی


نظر شما :