شتر‌ها باید بروند/ نگاهی به یادداشت‌های سر ریدر بولارد، وزیر مختار انگلیس در ایران

مجید یوسفی
۱۳ شهریور ۱۳۹۰ | ۱۷:۱۳ کد : ۷۳۱۲ رجال
ورود قوای متفقین به خاک ایران تنها با چند مورد مقاومت ناچیز برخورد کرد و رضا شاه نیز در روز سوم به ارتش ایران دستور آتش‌بس و عدم مقاومت داد... اهمال دولت ایران در تسلیم اتباع آلمانی به آنجا کشید که دو دولت متفق (شوروی و انگلیس) متذکر شدند که برای تحقق هرچه سریع‌تر خواسته‌هایشان عن‌قریب قوای خود را در حوالی تهران مستقر خواهند نمود...لازم به تذکر نیست که انگلیسی‌ها اصولا هیچ مداخله‌ای در امر کودتای ۱۹۲۱ (سوم اسفند ۱۲۹۹) نداشتند!
شتر‌ها باید بروند/ نگاهی به یادداشت‌های سر ریدر بولارد، وزیر مختار انگلیس در ایران
برآمدن رضا شاه و حکومت مطلقه‌اش

 

در سال ۱۹۳۹ که من به سمت وزیر مختار انگلیس در ایران منصوب شدم، این کشور تحت حکومت رضا شاه سر سلسله پهلوی قرار داشت که در سال ۱۹۲۵ (۱۳۰۴) به جای قاجاریه (سلسله‌ای که اواخر قرن هجدهم بر ایران حکومت می‌کردند) بر تخت نشسته بود. رضا شاه یکی از افراد شاخصی به شمار می‌آمد که کشور ایران در طول سالیان دراز به خود دیده بود. او که مانند بسیاری از شخصیت‌های مشهور تاریخ مشرق زمین مردی خود ساخته محسوب می‌شد، خدمات خود را از بریگاد قزاق ایران ـ که تحت فرماندهی افسران روسی قرار داشت ـ آغاز کرده و تا درجه سرهنگی ارتقاء یافته بود. رضاخان در سال ۱۹۲۱ (۱۲۹۹) با همکاری یک روزنامه‌نویس جوان به نام سیدضیاءالدین طباطبایی کودتایی به راه انداخت که در پی آن ابتدا به سمت وزیر جنگ، سپس به مقام رئیس‌الوزرایی، و آن گاه در سال ۱۹۲۵ به شاهی رسید.

 

رضاخان مردی قد بلند و خوش سیما، با چشمانی نافذ و ظاهری آرام بود که تسلط او بر زیر دستانش جای چون و چرا نداشت. با اینکه حکومت خود را بر مبنای قانون اساسی مشروطه تشکیل داده بود، در عمل اختیار همه چیز را به دست گرفته و به هیچ کس اجازه نمی‌داد برخلاف میلش دست به کاری بزند. آنطور که می‌گویند رضا شاه از عمده‌ترین ستایشگران «آتاتورک» محسوب می‌شد و به تقلید از او کوشش فراوانی مبذول می‌داشت تا کشورش را در‌‌ همان راه ترکیه هدایت کند. قوانین و رسوم اروپایی را در ایران به اجرا گذارد و حتی ایرانیان را به استفاده از لباس‌های غربی وادار سازد. البته اقدام او برای تغییر لباس با اینکه احتمالا می‌توانست در بین جماعت شهرنشین باعث نوعی همگونی ظاهری آن‌ها با ملل مغرب زمین شود، ولی مطمئنا هیچ یک از مردم روستانشین احساس نمی‌کردند که اگر لباس‌های محلی و سنتی خود را مثلا با یک دست کت و شلوار دست دوم بی‌قواره تعویض کنند، مقامشان بالا‌تر رفته است و بر شخصیتشان افزوده می‌شود. جماعت زنان ایرانی نیز در مقابل دستور تغییر لباس به انحاء مختلف مقاومت می‌کردند و از اینکه چادر‌هایشان توسط افراد پلیس پاره می‌شد تنفر خود را ابراز می‌داشتند و یا تعریف می‌کنند: در یک شهر کوچک، موقعی که دستور داده شد هیچکس حق ندارد بدون کلاه شاپو از منزل خارج شود، چون در آن ناحیه یکی دو کلاه شاپو وجود نداشت، اهالی شهر یک به یک و به نوبت کلاه بر سر می‌گذاشتند و برای انجام کار‌هایشان از منزل خارج می‌شدند.

 

رضا شاه برای اولین بار ایرانیان را ـ که عادت داشتند از هیچ‌گونه نظم و قانونی تبعیت نکنند ـ مجبور کرد تا پیرو نظم و قانون باشند. او عشایر سرکش را مهار کرد و با این کار، که البته گاهی با خشونت‌های فراوان نیز همراه بود، توانست قدرت حکومت مرکزی را بر سراسر ایران گسترش دهد. رضا شاه در سال ۱۹۲۸ (۱۳۰۷) قانون کاپیتولاسیون را لغو کرد و به این ترتیب توانست موقعیت ایران در بین ملل دنیا را بهبود بخشد. او همچنین در سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۲) امتیازهای جدیدی از شرکت نفت انگلیس و ایران گرفت که برای ایران بسیار جالب توجه بود.

 

 

اقتصاد و حکمروایی رضا شاه

 

در زمان رضا شاه درآمد حاصل از نفت در بودجه کل کشور وارد نمی‌شد و چگونگی استفاده از آن فقط توسط شخص شاه معین می‌گردید که البته بیشترین قسمتش نیز به خرید اسلحه اختصاص می‌یافت. بی‌کفایتی رضا شاه در استفاده از درآمد نفت به حدی بود که پایتخت کشور هنوز یک شبکه آبرسانی قابل استفاده نداشت و تنها منابع آب آن را‌‌ همان سیستم کهنه قرون گذشته، به صورت آبراه‌های زیرزمینی (قنات) تشکیل می‌داد که مردم فقیر تهران مجبور بودند از آب اینگونه قنوات پس از آنکه در جوی کنار خیابان‌ها جاری می‌شد استفاده کنند و رضا شاه نیز با اینکه در چند نقطه از ایران قصرهای مجلل و گران‌قیمتی برای خود ساخت، هرگز به فکر نیفتاد که حتی برای این قصر‌ها هم یک سیستم آبرسانی قابل قبول ایجاد کند.

 

انتقاد دیگری هم که به رضا شاه وارد شده است که او با وجود علاقه به توسعه صنایع، از مهم‌ترین و ارزنده‌ترین صنعت کشور، یعنی صنعت کشاورزی غافل ماند. در‌‌ همان حال که روش او در خودداری از اخذ هر گونه وام خارجی برای عمران کشور از هر جهت شایان تحسین است، ولی ضمنا هم باید توجه داشت که رضا شاه برای احداث راه آهن سراسری شمال و جنوب حتی از توسل به وام داخلی نیز اجتناب ورزید و در عوض مبلغ ۳۰ میلیون لیره در عرض ۹ سال از بابت افزایش مالیات غیرمستقیم بر قند و چای برای احداث راه آهن بدست آورد، که این اقدام او جز وارد آوردن فشار بر دوش طبقات مستمند نتیجه دیگری نداشت.

 

 

رضا شاه و رعایای او

 

در زمان رضا شاه هیچگونه محل و مرجعی که از طریق آن بتوان به انتقاد از او پرداخت و یا تظلم خواست وجود نداشت. نمایندگان مجلس کلا از جانب شاه انتخاب می‌شدند و تمام مطبوعات نیز تحت کنترل دولت بودند. نمونه زیر که از مقاله یکی از روزنامه‌های تهران در ماه مارس ۱۹۴۱ (۲۴ اسفند ۱۳۱۹) درباره سالروز تولد رضا شاه نقل می‌شود، قابل ملاحظه است: «... روستاییان ایران، گرچه مثل گذشته مالیات می‌پردازند، ولی امروز بهیچوجه از نظر پرداخت فشاری احساس نمی‌کنند. چون دولت بقدری با آن‌ها به مهربانی رفتار کرده و در رفع مشکلاتشان می‌کوشد، که روستایی با کمال میل از پرداخت مالیات و کمک به دولت استقبال می‌کند و اغلب این عمل را با وجود وسع کم و محدودیت مالی، با رغبت انجام می‌دهد. چون می‌داند نتیجه‌اش رفاه بیش از پیش برای خود اوست...»

 

از ایرانیان فقط تعداد انگشت‌شماری رودرروی رضا شاه با او به صحبت پرداخته‌اند و این‌ها مسلما آدم‌های بسیار جسور و پردل و جراتی به شمار می‌آیند که توانایی چنین عملی را در خود سراغ داشته‌اند. جالب است بدانیم که از میان خارجی‌ها فقط یک نفر بنام سر آرنولد ویلسون بود که رضا شاه از او حساب می‌برد.

 

 

رضا شاه و آلمانی‌ها

 

تبلیغات آلمان نازی در ایران پس از کودتای «رشید عالی» در عراق و سرنگونی حکومت وابسته به دولت «ویشی» در سوریه، وضع متزلزلی پیدا کرد. زیرا اصولا عکس‌العمل‌های مردم ایران در مورد جنگ- مثل همه ملل بی‌طرف- طبعا تحت تاثیر روند جنگ قرار داشت و تغییر شرایط طرفین مخاصمه باعث می‌شد که در موضع‌گیری‌های مردم ایران نیز دگرگونی‌هایی به وجود آید. در مورد شوروی‌ها نیز چنین حالتی صدق می‌کرد و آن‌ها به مرور به ذوب کردن یخ‌های موجود در روابط خود با ما پرداختند و در آغاز کار اجازه دادند دو گروه از نروژی‌هایی که پس از اشغال کشورشان توسط آلمان نازی، به سوئد پناهنده شده بودند- و تصمیم داشتند در کانادا برای مبارزه با آلمان آموزش ببینند ـ از طریق شوروی وارد ایران شوند.

 

نشانه دیگری که دلالت بر تغییر سیاست شوروی داشت، تعویض مهندس راه آهنی بود که او را به عنان سفیر خود به ایران فرستاده بودند و به جایش یک دیپلمات کهنه‌کار بنام اسمیرنوف را معین کردند که از هر نظر با آن یکی تفاوت داشت. ما از سال ۱۹۴۰ به دولت ایران و رضا شاه هشدار داده بودیم که آلمان احتمالا یک ستون پنجم قوی در داخل ایران بوجود آورده است و رضا شاه نیز به نوبه خود خوب می‌دانست که در اروپا چه اتفاقی افتاده، و ضمنا هم توجه داشت که گروه کثیری از کار‌شناسان آلمانی در مشاغل کلیدی مملکت، از جمله در اداره رادیو، راه آهن و صنایع نظامی مشغول کارند. بخصوص که راه آهن ایران اهمیت سوق سوق‌الجیشی فراوانی داشت و تونل‌های متعدد آن، مساله را حساس‌تر جلوه می‌داد و ضمنا پالایشگاه آبادان نیز از نقاطی محسوب می‌شد که دارای اهمیت فراوانی بود. رضا شاه در مقابل هشدار ما مساله را ساده می‌گرفت و پیوسته اطمینان می‌داد که تمام خارجی‌های مقیم ایران شناخته شده و تحت کنترل هستند و چند آلمانی هم که وضع مشکوکی داشتند از کشور خارج شده‌اند.

 

یکی از مسائلی که ناراحتی فراوانی برای ما بوجود آورده بود، حضور هشت کشتی متعلق به دول محور در بندر شاهپور بود که ما حدس می‌زدیم حداقل یکی از آن‌ها حامل مواد منفجره باشد. ترس ما بیشتر از این بود که مبادا این کشتی شبانه حرکت کند و درست در مدخل شط العرب منفجر شود و با این اقدام، تنها راه آبی ما به بصره و آبادان را مسدود کند و فراموش نمی‌کنم که در جریان جنگ جهانی اول نیز عثمانی‌ها یکبار کوشیده بودند با غرق یک کشتی آلمانی در شط العرب، این راه آبی را بکلی مسدود سازند. البته لازم به گفتن نیست که در آن زمان بهیچوجه نمی‌شد رضا شاه را وادار کرد که احتمال بروز خطر از سوی این کشتی را بپذیرد و به همین جهت بود که علی‌رغم هشدارهای ما به دولت ایران، آن‌ها نیز نه زیر بار بازرسی این کشتی‌ها رفتند و نه به تعویض ملوانان آن‌ها با خدمه ایرانی رضایت دادند، ولی دائم به ما اطمینان می‌دادند که این کشتی‌ها تحت نظارت دقیق هستند و هیچ ماده منفجره‌ای هم در آن‌ها وجود ندارد.

 

بنابراین ایران در آن موقع بین دو آتش واقع شده بود: از یک طرف آلمان به سرعت پیشروی می‌کرد و پیروزی‌های چشمگیری در حمله به خاک شوروی بدست آورده بود، و از طرف دیگر رضا شاه واهمه داشت که اگر به خواسته‌های ما تن در دهد و آلمانی‌های مقیم ایران را اخراج کند، این عمل از سوی آلمان اقدامی غیردوستانه تلقی شود. در حالی که بعدا معلوم شد رفتار رضا شاه در این ماجرا اصولا غیرعاقلانه بوده است. بطور مثال، درست در شبی که نیروهای انگلیسی در جنوب ایران پیاده شدند، دو کشتی از‌‌ همان هشت کشتی دول محور- مستقر در بندر شاهپور- به وسیله خدمه‌اش منفجر شد و شدت انفجار یکی از آن‌ها بقدری بود که جز تخته پاره‌ای از آن چیزی باقی نماند. وقوع این حادثه بخوبی نشان داد که سوء ظن ما نسبت به این کشتی‌ها کاملا صحت داشته باشد.

 

 

زوال آرام حکومت رضا شاه

 

در ماه اوت ۱۹۴۱ (مرداد ۱۳۲۰) دو دولت انگلیس و شوروی تصمیم گرفتند نیروهای خود را وارد ایران کنند (ایران را به اشغال خود در آوردند) و در اواخر شب بیست و چهارم اوت (سوم شهریور ۱۳۲۰) بود که من و سفیر شوروی به صحبت نشستیم تا ضمن اتخاذ یک روش مطلوب و هماهنگ، در مورد پیامدهای ماجرا نیز بررسی‌های لازم را بعمل آوریم. راس ساعت چهار و ربع بامداد ما هر دو به ملاقات نخست‌وزیر ایران (منصورالملک) رفتیم و یادداشت‌های دولتین متبوع خود را به او تسلیم کردیم. نخست وزیر که از ماجرای عبور قوای دو کشور از مرزهای ایران اطلاع داشت، معتقد بود که اگر قوای ما خاک ایران را ترک کنند، هر مساله‌ای که منجر به چنین اقدامی شود به آسانی قابل رفع و رجوع خواهد بود و رضا شاه که در‌‌ همان روز بعدا به دیدارش رفتیم با وجودی که تقریبا چنین عقیده‌ای داشت، ولی ظاهرا مشخص بود که در این زمینه تصمیم جدی ندارد. رضا شاه بلافاصله پس از این واقعه نخست‌وزیر را عزل کرد و به جای او «محمدعلی فروغی» را که شخص درستکار و قابل اطمینانی بود به نخست‌وزیری گماشت. محمدعلی فروغی به دلیل داشتن عقاید لیبرال و محافظه‌کارانه شهرت داشت و به همین جهت هم انتصاب او مورد موافقت متفقین قرار گرفت. البته باید اذعان داشت ورود قوای متفقین به خاک ایران تنها با چند مورد مقاومت ناچیز برخورد کرد و رضا شاه نیز در روز سوم به ارتش ایران دستور آتش‌بس و عدم مقاومت داد. نیروهای متفقین پس از ورود به ایران، در قزوین به هم رسیدند و لشگریان انگلیسی و هندی از اینکه با متحدین روسی خود ملاقات می‌کردند خیلی خوشحال شدند. ولی هنوز چندی نگذشته بود که فرماندهان روسی از برقراری مودت بین افراد روسی و انگلیسی بشدت جلوگیری کردند، و ما این مساله را پیش خود چنین توجیه کردیم که ممانعت آن‌ها از تماس پرسنل دو نیرو بیشتر به این جهت است که تصور می‌کنند تبلیغات مربوط به وحشیگری انگلیسی‌های بورژوا نسبت به توده‌ای زحمتکش مورد قبول سربازان روس قرار گرفته است. و اینک اگر این سربازان رفتار ملاطفت‌آمیز و روابط حسنه افسران انگلیسی با سربازان هندی را مشاهده کنند، آثار ناخوشایندی در روحیه آن‌ها از خود به جای خواهد گذاشت.

 

 

سوم شهریور، سقوط رضا شاه

 

طرح این سوال که اصول حمله متفقین به ایران را چگونه می‌توان توجیه کرد، شاید هرگز جواب مناسبی نداشته باشد. ولی اگر کسی بخواهد در این زمینه از نظریات متفقین آگاه شود می‌تواند به یورش بی‌دلیل هیتلر به چهار کشور کوچک و بی‌طرف اروپای غربی (هلند، بلژیک، دانمارک، نروژ) بیندیشید، و آنگاه خطر بزرگی را که حضور بی‌دلیل تعدد کثیر اتباع آلمانی در ایران می‌توانست برای منافع متفقین داشته باشد، و یا آثار وخیم افزایش احساسات و علاقه مردم ـ و بخصوص ارتش و پلیس ایران ـ نسبت به آلمان را در نظر بگیرید. ضمنا برای اینکه اهمیت قضیه بیشتر روشن شود، باید توجه داشت که اگر حمله متفقین و تصرف ایران به تعویق می‌افتاد، هرگز نمی‌شد از نمونه حوادثی که بعدا در سال‌های ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳ در ایران اتفاق افتاد جلوگیری کرد. به عنوان مثال می‌توان به تدارک محرمانه گروهی از افسران ارشد ایران اشاره کرد که با همکاری عوامل آلمانی قصد داشتند چند فرودگاه ایران را برای پیاده شدن افسران و سربازان آلمانی آماده کنند تا با استفاده از موقعیت بدست آمده، ایران را به جرگه کشورهای «محور» وارد کنند. البته ایران همیشه سعی داشت از مسائل جنگ برکنار بماند و با اینکه هیچ‌گاه به عنوان دولت متخاصم تلقی نمی‌شد، مع‌هذا فقط بخاطر اینکه در بدو امر از ورود به جرگه متفقین خودداری می‌کرد ناچار از تحمل خسارات فراوانی گردید. با این حال باید اعتراف کرد که ایران با وجود اعلام بی‌طرفی (و آن هم نه به یک بی‌طرف نیک‌اندیش) توفیق یافت از نعمت دریافت ملزومات و تجهیزات فراوانی- بهره‌مند شود و سرانجام نیز ایران موفق شد در پایان جنگ عاقبت مطلوبی داشته باشد. پس از حمله به ایران متفقین بلافاصله مذاکراتی را با دولت شروع کردند تا سریعا بعضی اقدامات لازم را به اجرا بگذارد. به طور مثال، با توافق دولت ایران قرار شد سفارتخانه‌های آلمان، ایتالیا، رومانی، مجارستان و بلغارستان در تهران تعطیل شود و هیات‌های سیاسی این کشور‌ها ایران را ترک کنند. ضمنا طبق توافقی که بعمل آمد، تصمیم گرفته شد تمام اتباع آلمانی مقیم ایران ـ که عضو هیات سیاسی آن کشور نبودند ـ توسط ایران به نیروهای انگلیسی و شوروی تسلیم شوند و در این میان تنها چند کار‌شناس متخصص آلمانی ـ و آن هم بنا به تشخیص ما ـ اجازه داشته باشند در ایران باقی بمانند. ولی دولت ایران دائم اجرای موارد توافق شده با متفقین را به عقب می‌انداخت و در انجام آن تعلل روا می‌داشت. در این مورد، ما احتمال می‌دادیم از سوی نیروی پلیس ایران تمایل چندانی به اجرای خواسته‌های متفقین وجود نداشته باشد، و یا اینکه اصولا علی‌رغم آنچه همیشه ادعا می‌شد، اتباع آلمانی مقیم ایران هرگز تحت نظارت دولت قرار نگرفته باشند. ولی واقعیت امر این بود که تعلل در تسلیم اتباع آلمانی به متفقین، بیشتر به شخص رضا شاه ارتباط پیدا می‌کرد. زیرا اگر رضا شاه مایل نبود، هرگز آن مقاله هم در یک روزنامه معروف تهران چاپ نمی‌شد که در آن از بابت تعطیل سفارتخانه‌های دول محور ابراز تاسف شده و علاقه ایران به ادامه روابط سیاسی با این کشور‌ها ابراز گردیده بود...

 

سرانجام اهمال دولت ایران در تسلیم اتباع آلمانی به آنجا کشید که دو دولت متفق (شوروی و انگلیس) متذکر شدند که برای تحقق هرچه سریع‌تر خواسته‌هایشان عن‌قریب قوای خود را در حوالی تهران مستقر خواهند نمود، تا به این ترتیب دولت ایران ناچار شود در مورد اجرای موارد توافق شده هر چه زود‌تر تصمیم بگیرد. اعلام چنین برنامه‌ای، نتیجه سریع در پی داشت و باعث تامین خواسته متفقین گردید. ورود قوای خارجی به خاک ایران با آنکه برای ایرانیان بسیار دردناک و ناراحت‌کننده بود، ولی اکثر آن‌ها امید داشتند که این جریان، حداقل باعث رهایی ملت از دست رضا شاه بشود. آن‌ها استدلال می‌کردند که دلیل عمده حمله قوای خارجی به ایران مربوط به سیاست‌های غلط رضا شاه در مورد متفقین است و چون اعمال او باعث تحریک متفقین برای حمله به ایران شده، لذا شک نیست که سرانجام متفقین رضا شاه را از کار برکنار خواهند کرد. ولی ما حساب می‌کردیم که اگر نیازهای جنگی متفقین به نحو احسن تامین شود و در اجرای مهم‌ترین خواسته ما ـ که چیزی جز حمل سریع محمولات و کمک‌های نظامی از طریق ایران به خاک شوروی نبود ـ خللی وارد نیاید، مسئله مربوط به حکومت ایران را باید به خود ایرانیان واگذار کنیم. حال آنکه ملت ایران به این امر رضایت نمی‌دادند و خود را رودرروی شاهی می‌دیدند که نه قادر بودند او را از کار برکنار کنند و نه می‌توانستند اعمال و رفتارش را تحت کنترل درآورند. ما واقعا در موقعیت سختی گرفتار شده بودیم. بخصوص از این نظر که خشم و نفرت مردم از متفقین، بیشتر از روس‌ها رو بسوی انگلیسی‌ها داشت و این امر البته به دو دلیل بود: یکی اینکه روس‌ها رفتار و کردار پسندیده‌ای با ایرانیان نداشتند و انگلیسی‌ها مجبور می‌شدند به آن‌ها نظم و انضباط بیاموزند و دیگر اینکه مردم ایران روس‌ها را برخلاف انگلیسی‌ها عناصر خطرناکی می‌شناختند. و به همین جهت بود که ما انگلیسی‌‌ها را عامل اصلی گرفتاری‌های خود می‌پنداشتند.

 

در این مورد نقل یک قضیه می‌تواند دلیل بر اثبات چنین مدعایی باشد. قضیه از این قرار بود که یکی از وزرای دولت ایران به مدیر روزنامه‌ای که با چاپ مقالات بسیار تند ـ و اغلب بی‌اساس ـ به انگلیسی‌ها حمله می‌کرد، گفته بود: «البته صحیح است که باید به انگلیسی‌ها حمله شود، چون آن‌ها مستحق چنین کاری هستند. ولی چرا در مقالات خود به روس‌ها که رفتار و کردار آن‌ها صد برابر بد‌تر از انگلیسی‌هاست حمله نمی‌کنید؟» و مدیر روزنامه در پاسخ او گفته بود: «چی؟ به روس‌ها حمله کنیم؟ مگر نمی‌دانید، روس‌ها وقتی از دست کسی عصبانی شوند، او را می‌دزدند و سر به نیست می‌کنند؟»

 

در نظر ایرانیان ادامه سلطنت رضا شاه بعد از حمله متفقین به ایران، نوعی اثبات کننده اعتقاد عمومی راجع به حمایت انگلیسی‌‌ها از او بود. زیرا همه جا اینطور تبلیغ شده بود که انگلیسی‌‌ها رضا شاه را به تخت نشاندند و او را حفظ کردند تا منافعشان را محفوظ نگه دارد. البته لازم به تذکر نیست که انگلیسی‌ها اصولا هیچ مداخله‌ای در امر کودتای ۱۹۲۱ (سوم اسفند ۱۲۹۹) نداشتند! و بطور کلی باید گفت وقوع این کودتا حتی برای دولت انگلیس و سفارت انگلیس در تهران نیز سبب حیرت شده بود. ولی همین اعتقاد عمومی به نقش انگلیسی‌ها در به تخت نشاندن رضا شاه بود که باعث شد ایرانیان به یک نتیجه‌گیری مضحک از ماجرای عقد قرارداد نفتی سال ۱۹۳۳ برسند و چنین استدلال کنند که جریان لغو امتیاز دارسی و بررسی آن در شورای ملل متفق نوعی جنگ زرگری بین رضا شاه و انگلیسی‌ها بوده تا انگلیسی‌ها بتوانند تحت پوشش «بالا بردن حق امتیاز نفت» به رضا شاه کمک مالی بپردازند. در حالی که واضح است توسل به چنین دستاویزهایی بهترین بهانه جهت دور ماندن مردم ایران از این واقعیت انکارناپذیر را به وجود می‌آورد که آن‌ها خود مسئول دولت حاکم بر کشور خویش هستند. و این واقعا تاسف‌آور بود که درست در زمانی که ما احتیاج به همراهی و مساعدت مردم ایران را داشتیم آن‌ها به سرزنش ما بپردازند و از اینکه حامی شاه مورد تنفرشان بودیم اظهار گله‌مندی بنمایند.

 

کلید واژه ها: ریدر بولارد شهریور 1320 رضاشاه


نظر شما :