شخصیتشناسی هویدا؛ یاغی محافظهکار
معمای هویدا به روایت هوشنگ شهابی، استاد تاریخ دانشگاه بوستون
تاریخ ایرانی: تا سالها به امیرعباس هویدا اعتنایی نمیکردند و او را در اوج دوران صدارتش، خدمتگزاری نوعی و نمونهای برای حکومت استبدادی شاه میخواندند، مردی که نقش قانوننوشتهٔ نخستوزیر را بازی میکرد اما خودش هم قبول داشت که دستوراتش را از حاکم مملکت میگیرد؛ چهرهای که بیشتر به خاطر پیپ مارکدار، ارکیده و عصایش به یاد میآید تا سیاست و دستاوردهایش. پس چقدر شگفت که زندگینامهاش چنین شوق و علاقهای میان جمعیت عام کتابخوان برانگیخته ــ گواهیاش هم اینکه دستکم سه ترجمه از کتاب میلانی به فارسی منتشر شده است.
کتاب میلانی زندگینامهای معمولی نیست. میلانی به سان کتاب کلاسیک ای. جی. ای. سایمن، «در جستوجوی کورو»، نه فقط قصهٔ زندگیای پرآب و رنگ را تعریف میکند بلکه جستوجوی خودش را هم پی جزئیات این زندگی شرح میدهد. امیرعباس هویدا هم مثل فردریک رولف (بارون کورو) مرد معمایی بود، مردی که آرمانهای رفیعش همزیست رفتارهایی بود در تناقض با آن آرمانها. درآوردن سویههای متناقض و مختلف زندگی هویدا، نویسنده را رهسپار سفری اکتشافی کرده که در نهایت به سفری خوداکتشافی انجامیده. برای علاقمندان سیاست، «معمای هویدا» اطلاعاتی جذاب به دست میدهد از رقابتهایی حقیر در اندرونی شاه، رقابتهایی که امیر اسدالله علم هم در خاطراتش گزارشی از آنها داده است.(۱)
اما این نوشته پرهیز خواهد داشت از پرداختن مستقیم و بررسی تاریخ سیاسی عادی و معمولی که در «معمای هویدا» روایت شده.(۲) به عوض، به سان اسکار وایلد که نوشت هدف منتقد «ترجمهٔ فهم و برداشتش از چیزهای زیبا به قسمی دیگر یا چیزی تازه» است(۳)، این نوشته تفسیری پیشنهاد میدهد از معمایی که در عنوان انگلیسی کتاب، «ابوالهول ایرانی» جلوه یافته، چه ابوالهول میبردمان به سمت راز، رمز، به آنچه نمیشود به درونش راهی یافت. تفسیر بر این فرض بنا شده که هویدا خودآگاه یا ناخودآگاه، شخصیتش را متناسب با پدیدهٔ اروپایی کلاسیک دندی ساخت و نمود داد.(۴) اینجا «دندی»(۵) اشاره به مردی ندارد که زیاد لباسهای به چشم بیا میپوشد و رفتاری کمی زنسان دارد بلکه مشخص کنندهٔ تیپی اجتماعی است که خصوصیاتش را نخستین بار ژول امده باربی دورویلی (۱۸۸۹-۱۸۰۸) و شارل بودلر (۱۸۶۷-۱۸۲۱) در نیمهٔ سدهٔ نوزدهم میلادی به صراحت تعریف کردند.(۶) بارزترین مشخصهٔ بنیادی دندی این است که او یاغیای است محافظهکار، به این معنا که دندیایسم، در عین احترام گذاشتن به آداب و رسوم و عرفها، «با آنها بازی میکند. با اینکه قدرتشان را میپذیرد، ازشان در رنج است و دقدلیشان را سرشان خالی میکند، بهانه و مستمسکشان میکند علیه خودشان.»(۷) پس دندی انسانی است مرزی، به معنایی که ویکتور ترنر به کار برده: کلیتی که «نه اینجا است و نه آنجا»، آدمی «مابین و میان مواضع مقرر و مشخص شدهٔ قانون، عرف، سنت و آداب و رسوم.»(۸)
میلانی هنگامی که از هویدای جوان در بیروت و اروپا مینویسد، اشارهٔ مختصری به این خصیصه میکند: «در عکسهایی که از آن دوران به دست ما رسیده، میبینیم که همواره لباسی برازنده به تن دارد. گاه شاپویی به سر داشت و زمانی پاپیون میزد.» اما دندیایسم فراتر از با دقت لباس پوشیدن است: نگرشی به زندگی است، نگرشی که بارون کلاپیک رمان «سرنوشت بشر» آندره مالرو تجسمش است، شخصیتی که هویدا هم بهش دلبستگی داشته(۹) و مشهورترین نظریهپردازی در موردش هم متعلق است به بودلر که ــ به نقل از کتاب میلانی ــ هویدا میتوانسته ازش «به راحتی عباراتی از حفظ نقل کند.»(۱۰) در نتیجه حدس بعیدی نیست که هویدا در دندیایسم سنتی فرانسوی الگوهایی رفتاری یافته باشد که در نظر بسیاری از هموطنانش قدری غریب میآمده. در ادامهٔ این نوشته، ابعاد مختلفی از سویهٔ دندی شخصیت هویدا را خواهیم کاوید که «معمای هویدا» آشکار کرده. این تحقیق، متعاقبش ما را به بررسی مرزگونگی شخصیت او در بستر جامعهٔ ایران، سویهٔ دندی شخصیتش و زمانهٔ نخستوزیریاش رهنمون خواهد کرد.
مرزگونگی شخصیت هویدا
از منظر تاریخی، بسیاری از دندیها ریشهٔ خانوادگی نه در عامهٔ جامعه بلکه در قشرهای اجتماعی حاشیهای داشتند؛ نمونهٔ کلاسیکش هم بنجامین دیزرائیلی که بر ریشههای یهودی جنواییاش (که مانعی اجتماعی برایش بودند) غلبه کرد و به صدارت بزرگترین امپراتوری زمانهاش، امپراتوری بریتانیا رسید.(۱۱) انگارهٔ مرسوم در ایران این بود که هویدا بهایی است اما میلانی نشان میدهد که او هیچگاه به زمرهٔ مؤمنان این آیین نپیوست. انگارهٔ غلط بخشهایی عظیم از جمعیت ایران در مورد نخستوزیر مرحومشان از این حقیقت میآید که در یک جامعهٔ سنتی پدرسالار، هویت مذهبی نسبی است نه موضوع انتخابی شخصی و از پدر انتقال مییابد: واقعیت است که پدربزرگ هویدا و احتمالاً پدرش بهایی بودند. دیزرائیلی نوجوان که بود، به مسیحیت گروید و امیرعباس هویدا رسماً مسلمان شیعهای بود که حتی برای زیارت به مکه میرفت، اما در هر دو مورد تلقیای مرزی و بینابینی باقی ماند، همان وضعیت «مابین و میان»ی که ترنر نظریهپردازیاش کرده است.
تبار بهایی هویدا احتمالاً بیارتباط به منش جهانوطنیاش نبود، چون آیین بهایی از دولت جهانی میگوید، زبانی عالمگیر و اتحاد همهٔ ادیان و مذاهب؛ ایدههایی که دور از ذهن نیست فرض اینکه در دوران رشد ازشان باخبر شده باشد ــ دستکم غیرمستقیم. این درست است که هویدا سالهای ابتدایی و تکوینی عمر را در بیروت سر کرد، جایی که شرق و غرب، اسلام و مسیحیت، فرهنگهای عرب و لاتین به همدیگر میرسند، اما بسیاری ایرانیان دیگر هم، چنین کودکی و نوجوانیای داشتند ولی جهانوطن نشدند. ارتباط نزدیک با دیگر فرهنگها میتواند نه به پذیرش دیگری و دلبستگی به او بلکه به تشدید حس تفاوت خود فرد بینجامد، اما هویدا، به بیان میلانی، «نخستین شخصیت به راستی جهانوطنی بود که در ایران به قدرت رسید.» در دههٔ ۴۰ شمسی، منش جهانوطنانگاری داشت در خاورمیانه افول میکرد،(۱۲) دلیلی دیگر برای اینکه چرا هویدا خصلتی حاشیهای در نسبت با جامعهٔ ایرانی داشت، جامعهای که هر روز بیش از پیش دلمشغول و ذهنمشغول «اصالت» میشد.(۱۳)
به چارچوب ذهنی جهاننگر هویدا میخورد که فراماسون بشود. میلانی از پیوستن او به لژ فروغی ابراز حیرت میکند و صرفاً نسبتش میدهد به میل او به پیشرفت در عرصهٔ سیاست یا پا گذاشتن جای پای مرشدش، عبدالله انتظام. در پرتو رغبت مکرر میلانی به مبرا و بیگناه جلوه دادن هویدا، شگفتآور است که چرا او حتی در نظر، امکان این را که هویدا از سر اعتقاد به این انجمن اخوت فراملی پیوسته باشد، در نظر نمیگیرد. لژهای ماسونی یکی از عرصههای بسیار معدودی در ایران بودند که در آنها ایرانی و خارجی، مسلمان و غیرمسلمان (طعنۀ روزگار است، جز بهاییها که عضویتشان ممنوع شده بود، هم از طرف چهرههای مذهبی خودشان و هم از طرف مقامهای بلندپایهٔ فراماسونری ایران) مرتباً و از موضعی برابر و برادرانه با همدیگر بده بستان داشتند، پدیدهای که احتمالاً جذاب بود برای مردی آنقدر بیاعتنا به پیروی از اعتقادات کهن قومی یا نژادی. بعلاوه، لژ فروغی که هویدا سال ۱۳۳۹ به آن پیوست، به کمک و زیر نظر فراماسونری فرانسه تأسیس شد که در مقایسه با فراماسونری انگلوساکسون، کمتر نشان و رد مذهبی دارد ــ همه چیز به کنار، ولتر هم فراماسون مرد. به نظر میآمد دوستی هویدا با سیاستمدار برجستهٔ فرانسوی، ادگار فو، مشهورترین فراماسون در میان گلیستها، اشاره دارد به اینکه عضویت او در انجمن خیلی ارتباطی ندارد با بریتانیا، همان قدرتی جهانی که عامهٔ ایرانیان متعصبانه ماسونها را مرتبطش میدانند.
دندیایسم هویدا
عنوان کتابی فرانسوی دربارهٔ دندیایسم، «مرد تنها»، اشاره به یکی از خصایص کلیدی دندیایسم دارد: گرایش جنسیاش هرچه باشد، دندی آدم خانواده نیست.(۱۴) میلانی به این جنبهٔ سرشار از شایعه از زندگی هویدا به ظرافت و با حجب و حیا میپردازد، که یعنی طبع فضول خواننده را ارضا نمیکند. بنا به کتاب میلانی، هویدا در جوانی به خودش میبالید که هیچ وقت عاشق نشده، مدعایی که با تحلیل بودلر از دندی میخواند، وقتی میگوید دندی عشق را هدفی خاص و ویژه برای نشانهگیری نمیانگارد.(۱۵) اما همچنان که دیگر دندی معظم تاریخ، مرحوم شرلوک هلمز، در قصهٔ «رسوایی در بوهم»اش فهمید، حتی مردهای عزب قدیمی و راسخ هم ممکن است یک بار در زندگیشان عاشق زنی شوند؛ در مورد هویدا و دلبندش لیلا هم همین بود، زنی که به اشاراتی ضمنی میفهمیم انگار فقط بعد مرگ هویدا بوده که عشق او را تمام و کمال پذیرفته و قدر گذارده.
خصیصهٔ دوم دندی، توجه وسواسانه و پر دقت به سر و ظاهرش است. هویدا را تا ابد با ارکیدهٔ روی برگردان یقهٔ کتش به یاد میآورند که همیشه هم با کراواتش جور بود و به هم میآمدند.(۱۶) اما احتیاطاً اشاره به نکتهای لازم است: «دندیایسم برخلاف آنچه برخی آدمهای بیفکر میاندیشند، گرایش نامتعادل به خودآرایی و ظرافت مادی نیست. برای دندی تمام و کمال، همهٔ این چیزها هیچ نیستند مگر نشانههای برتری اشرافمآبانهٔ ذهنیاش. علاوه بر این، به چشم او که بیش از هر چیز عاشق تشخص است، کمال آرایش در سادگی مطلق است.»(۱۷)
در هویدا، این گرایش ظاهراً متناقض به تشخص و در عین حال سادگی، شکل پیراهنهای سفید ساده گرفت ــ اما نه از آن پیراهنهای سفید معمول قدیمی. در کتاب میلانی میخوانیم نخستوزیر هر بار به اروپا سفر میکرد، با خودش دوجین پیراهن سفید مارک لنوین میآورد. بعلاوه، دقت وسواسانهاش در بهداشت شخصی ــ بهش گفته بودند باید صبحها دو ساعت از وقتش را به این امر اختصاص بدهد ــ از بارزترین خصایص سنت دندیایسم است، چون از یاد نبریم که جورج برومل، دندی نخستین، بود که عادت حمام گرفتن هر روزه را ابداع کرد.
سومین جنبهٔ کلیدی دندیایسم، لذت به حیرت انداختن دیگران و خشنودی متکبرانه از این است که خودشان هیچ گاه به حیرت نمیافتند.(۱۸) رفتارهای عجیب و غریب اما کنترل شدهای که میلانی در کتابش از هویدا نقل میکند، او را یاغی محافظهکاری نشان میدهند که از شگفت زده کردن دیگران بابت کارهای غیرمنتظرهاش لذت میبرد، کارهایی مثل اینکه خودش پشت فرمان پیکانی بشود و سر کار برود و تازه هر از گاه سر راهش مسافرانی هم سوار کند، یا اینکه شوخیهایی به زبان رکیک خیابان بکند(۱۹) یا در مهمانیها رقصهای پر عشوهٔ اغواگرانه کند.
زمانه
بودلر در مقالهاش دربارهٔ دندیایسم، نکتهای قابل توجه میگوید، اینکه «دندیایسم بیش از همه در دورههای گذار پیدا میشود، زمانی که دموکراسی هنوز قدرت چندانی ندارد و آریستوکراسی در آغاز راه زوال و فروپاشی است. در بیسامانی این دورهها است که آدمهای به خصوصی که از نظر اجتماعی، سیاسی و مالی اوضاع مساعدی ندارند اما انرژی درونی زیادی دارند، ممکن است به این فکر بیفتند که نوعی اشرافسالاری جدید تأسیس کنند که نابود کردنش دشوار خواهد بود چون بر ارزشمندترین و پایدارترین استعدادها استوار خواهد بود و بر قابلیتهای الهیای که کار و پول از تأمین آنها ناتوانند. دندیایسم واپسین جرقهٔ قهرمانی در عصر سیطرهٔ انحطاط است.»(۲۰)
به بیان دیگر، بعدی گذرا و موقتی هم در مرزیت دندیایسم هست. ۱۲ سال نخستوزیری امیرعباس هویدا دقیقاً چنین دورهٔ گذاری بود، چون دورهای بود مابین انقلابهای سفید و اسلامی که پسزمینهٔ اجتماعی نخبگان سیاسی ایران تغییر کرد.(۲۱) انقلاب سفید قدرت طبقهٔ زمیندار قدیمیای را در هم شکست که هویدا به رغم ارتباطش با آن از طرف مادر، واقعاً به آن تعلق نداشت، اما این انقلاب عرصه را برای مشارکت گستردهٔ مردم در سیاست نگشود، اتفاقی که ثمرهٔ انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بود. از این نظر هم، آخرین نخستوزیر مهم نهاد سلطنت در ایران با الگوی دندیایسم میخواند.
نتیجه
دندی گستاخ اما مطیع است، اما هویدا نهایتاً فقط مطیع بود. هیچ جور تندی و گستاخیای نمیشود در این آدم یافت، هیچ خصلت طنازانهای که از صاحبان قدرت آن زمان متفاوتش کند، گستاخیای که مشخصهٔ یک دندی واقعی است.(۲۲) به عوض این، میشود در این آدم نوعی تملقگویی فرومایه در برابر شاه دید که هیچ ربطی به سرشت و خصلتهای دندی ندارد؛ ویژگی دندی بیش از هر چیز استقلال و بیخیالیاش است.(۲۳) نهایتاً هویدا، اگر بخواهیم سرخوشانه کلمهای انگلیسی ـ عربی بسازیم، شبهدندی بود تا دندی. اگر ایدهٔ این نوشته درست باشد، دندی بودلر الگویی بود که هویدا ــ به بیان فخرالدین شادمان که در کتاب میلانی آمده ــ ناشیانه و ناقص ادایش را درمیآورد.(۲۴)
پینوشتها:
۱ـ برای تحلیلی محققانه در مورد این تنشها، نگاه کنید به:
Vali Nasr, "Politics Within the Late-Pahlavi State: The Ministry of Economy and Industrial Policy, 1963-69," International Journal of Middle East Studies 32:1 (February 2000): 97-122.
۲ـ به این تاریخنگاری، به گونهای جامع پرداختهاند؛ نگاه کنید به:
Kamran Dadkhah's review in Journal of Iranian Research and Analysis 16:2 (November 2000): 101-103; and Afshin Matin-asgari, "The Transparent Sphinx: Political Biography and the Question of Intellectual Responsibility," Critique, No. 19 (Fall 2001): 87-108.
۳ـ در «پیشگفتار»ش بر «تصویر دوریان گری».
۴ـ با توجه به طیف گستردهٔ مطالعات هویدا، مطلقاً نمیتوان با اطمینان گفت زندگیاش تا حد تقلید هنر بوده. مثلاً چطور ممکن است صحنهای حین سفرش به اروپا با قایق (که میلانی در کتاب شرحش داده)، وقتی بوی استیک و سیبزمینی باعث میشود حس کند در فرانسه است، خواننده را یاد تکهای مشهور از رمان «علیه طبیعت» ژوریس کارل هویسمان نیندازد، آنجا که قهرمان داستان، دوک اسنته، پیش از گذرش از تونل فرانسه به انگلستان، در رستورانی نزدیک ایستگاه راهآهن سنلازار غذا میخورد و در مییابد رستبیفش چنان او را به یاد انگلستان میاندازد که دیگر لازم نیست رنج سفر را به جان بخرد، چون همان جا حس بودن در آن سوی کانال مانش را تجربه کرده؟
۵ـ دندی را در فارسی ــ به قول عباس میلانی ــ «بر سبیل تنقید» به قرتی و سوسول و فکلی ترجمه کردهاند که شاید برای متبادر کردن نمونههایی واقعی در ذهن به کار بیایند اما هیچ کدام معادل درست و رسایی برای این پدیدهٔ قرن نوزدهمی نیستند که تا به امروز دوام آورده. روبرت صافاریان در ترجمهاش از نوشتهٔ شارل بودلر در مورد این پدیده، از خود کلمهٔ «دندی» استفاده کرده و اینجا نیز، به پیروی او همین شده است [مترجم].
۶ـ نخستین مطالعهٔ نظر دربارهٔ دندیایسم، مقالهٔ سال ۱۸۴۴ ژول امده باربی دورویلی بود با عنوان «دندیایسم ژرژ بومل»، منبع الهامش هم مشهورترین دندی آن زمان، ژرژ بومل. برای ترجمهٔ انگلیسی این اثر دورانساز، نگاه کنید به:
Dandyism, translated by Douglas Ainslie, (New York, 1988).
متعاقب این اثر، نوشتهٔ سال ۱۸۶۳ شارل بودلر به نام «دندی» منتشر شد، پارهٔ نهم از مقالهٔ «نقاش زندگی مدرن»اش. نقلقولهای این مقاله از ترجمهٔ انگلیسی همین مقاله است:
Charles Baudelaire, 'The Painter of Modem Life," in The Painter of Modern Life and Other Essays, translated and edited by Jonathan Mayne, (New York, 1986).
آثار نظری متأخرتر در مورد دندیایسم اینهایند:
Otto Mann, Der Dandy: Ein Kulturproblemd er Moderne (Heidelberg, 1962); Franqoise Coblence, Le dandysme, obligation d'incertitude (Paris, 1988); Marie-Christine Natta, La grandeur sans convictions: essai sur le dandysme (Paris, 1991).
بهترین مطالعهٔ تاریخی این است:
Ellen Moers, The Dandy: Brummell to Beerbohm (Lincoln, Neb., 1978).
برای آگاهی از جنبهها و جلوههای ادبی دندیایسم، نگاه کنید به:
Michel Lemaire, Le dandysme de Baudelaire a Mallarme (Montreal, 1978); Hiltrud Gnug, Kult der Kalte: Der klassische Dandy im Spiegel der Weltliteratur (Stuttgart, 1988); Jessica R. Feldman, Gender on the Divide: the Dandy in Modernist Literature (Ithaca, 1993).
برای تلاشی در جهت تحلیل فرویدی پدیدهٔ دندی، نگاه کنید به:
Bernard Chervet, "Dandysme et confection de fetiche ou comment habiller un vide," Revue Franvaise de Psychanalyse 58 (April-June 1994).
7- Barbey d'Aurevilly, Dandyism, 23.
8- Victor Turner, The Ritual Process: Structure and Anti-Structure (Ithaca, 1977), 95.
۹- شگفت اینکه نوشتهها در مورد دندیایسم تا الان به شخصیت کلاپیک نپرداختهاند. در این کتاب، اشارهای به این ارتباط شده:
Marylene Delbourg-Delphis, Masculin Singulier (Paris, 1985), 95.
۱۰ـ نگاه کنید به پانویس شمارهٔ ۵.
۱۱ـ برای تحلیلهایی از دندیایسم دیزرائیلی، نگاه کنید به:
Moers, The Dandy: Brummell to Beerbohm, pp. 84-104; Frangoise Coblence, "Disraeli: du style dandy en politique," Critique 405-406 (FebruaryMarch1 981): 276-99.
۱۲- نگاه کنید به:
Roel Meijer, ed., Cosmopolitanism, Identity and Authenticity in the Middle East (London, 1999).
۱۳- نگاه کنید به:
Jean-Frangois Bayart ,L 'illusion identitaire (Paris, 1996), 85-92.
14- Marylne Delbourg-Delphis, Masculin singulier
15- Baudelaire, "The Painter of Modem Life," 27.
۱۶ـ با الهام از نظریهٔ اصلی برنار شروه، شاید بتوان این ارکیده را وسواسی خواند که خلأیی را پنهان میکرد.
17- Baudelaire, "The Painter of Modern Life," 27
[به نقل از این ترجمهٔ فارسی: شارل بودلر، مقالات، ترجمهٔ روبرت صافاریان (تهران، ۱۳۸۶)، با اندکی تغییر. مترجم.]
برای بحثی مفصل و پر جزئیات دربارهٔ موضوع سادگی، نگاه کنید به:
Coblence, Le dandysme, 115-20.
18- Baudelaire, "The Painter of Modern Life," 28.
۱۹ـ موردی که البته یادآور مشهورترین دندی ادبیات اسپانیایی است، مارکوس دوبرادمین که به روایت رامون ماریا دل واله اینکلان در رمان «سونات زمستانی»اش، در حضور مدعیان کارلیست تاج و تخت، شوخیهای معذبکننده میکرد.
20- Baudelaire, "The Painter of Modern Life," 28.
البته بودلر «دموکراسی» را در معنای توکویلی، وضعیتی که در آن برابری برقرار است، استفاده میکند. [به نقل از ترجمهٔ روبرت صافاریان، با اندکی تغییر. مترجم.]
۲۱- برای اطلاع از واکنشهای نمایندههای مجلس (اگر بشود نمایندههای از بالا منصوب شدهٔ مجلس آن زمان را نخبگان سیاسی خواند!)، نگاه کنید به:
EIr, s.v. "Class System VI: Classes in the Pahlavi Period," 678-79.
۲۲ـ برای بحثی دربارهٔ گستاخی دندی، نگاه کنید به:
Coblence, Le dandysme, 82-89.
۲۳ـ مگر اینکه چاپلوسی فرمانبردارانهٔ او را در برابر شاه فقط در امور کماهمیت بدانیم که اما برایش هیچ سندی نداریم.
۲۴ـ در مورد فراماسونری هم قضیه همین است، چون در اروپا، فراماسونری در طول تاریخ علیه استبداد بود نه خدمتگزارش.
منبع:
The Persian Sphinx: Amir Abbas Hoveyda and the Riddle of the Iranian Revolution by Abbas Milani
Review by: H. E. Chehabi
Iranian Studies, Vol. 36, No. 2 (Jun., 2003), pp. 302-307
نظر شما :