شمخانی: عراق قبل از اشغال لانه جاسوسی تصمیم گرفته بود به ایران حمله کند
***
برای شروع بحث از اوضاع این روزهای خودتان بگویید. احوال و شرایط امروزتان، با دوران مبارزات پیش از انقلاب، دفاع مقدس و وزارت دفاع چه تفاوتی دارد؟
شرایط طبیعتا فرق کرده است. کهولت سن شکنندگی را زیادتر میکند. ولی فضا و محیط در اینکه انسان چه حال و روزی داشته باشد بسیار مهم است. فضای امروز کشور ما در ابعاد مختلف دور و نزدیک که در مورد آن توضیح خواهیم داد، تاثیرگذاری بسیاری دارد.
امروز در هیچ کدام از روزنامهها نمیبینید که از اسطوره حرف نزده باشند. آیا اسطوره ما فلان ورزشکار است؟ یا دانشجوی سال سوم مکانیک دانشگاه صنعتی شریف که در سال ۶۱ به خرمشهر آمد و جانباز قطع نخاعی شد؟ امروز او کجاست؟ قصد ندارم علائق مردم را نقد کنم. درست است مردم علاقه دارند. متاسفانه ما این موضوع را مطرح نمیکنیم. حال امروز من از این نظر خوب نیست. کسی نمیآید بگوید که دانشگاهی که من رفتم صحبت کردم به مناسبت سوم خرداد همه امکانات خود را بسیج کرده و این مراسم را برگزار کرده است. همزمان در دانشگاه تهران هم یکسری از دوستان در دانشکده مدیریت در یک مراسم دیگر به همین مناسبت شرکت کردند. از آنها سوال کردم چند نفر در مراسم شرکت کرده بودند؟ گفتند ۴۰-۳۰ نفر و در مراسم خودمان در دانشگاه دیگر حدود ۷۰ نفر شرکت کرده بودند. کسی سوال نمیکند چرا در میان این همه دانشجو تنها ۷۰ نفر شرکت کردند. نشستند تا بشنوند ما چه میگوییم. اما هیچ کدام به صندلیهای خالی پشت سرشان نگاه نکردند و به این فکر نمیکنند چرا صندلیها خالی است. اصولا عملیات بیتالمقدس، یک حماسه ملی است. چرا امروز بعد از حدود سه دهه از آن صندلیهای سالن اجتماع یک دانشگاه به مناسبت سوم خرداد خالی است؟
امروز روز سوم خرداد بود. به تیتر روزنامهها و عکسهایی که چاپ کردند نگاه کردید؟ من امروز رفتم و خودم همه روزنامهها را دیدم، شاید در چند روزنامه تیتر و نوشتهای از سوم خرداد بود اما عکس بزرگ سوم خرداد نیست.
در خبرها دیدیم که مقام معظم رهبری تشریف بردند منزل برادران جنیدی. خانوادهای که چهار شهید تقدیم انقلاب کرد. اما این هشداری است برای همه که نباید این خانوادهها را فراموش کنید. این فضای موجود است. چند وقت پیش به مکه مشرف شدم. منا و عرفات و مخصوصا روز عید قربان؛ همه مشغول حمام کردن و اصلاح موی سر بودند. یک نفر زیر دوش بود و یکی دیگر از افراد صف که جلوی ما ایستاده بود مرتب در میزد. یکی از حاجیها گفت: چرا اینقدر در میزنی؟ نزن. مگر او از آنجا خوشش میآید. این بنده خدا گرفتار است. من همان موقع جرقهای به ذهنم خطور کرد. گفتم اینجا همان قدرت است؛ در نزن برای قدرت. آن کسی که آنجاست گرفتار است. نسبتم را با قدرت از آن روز با این مثال میسنجم و بنابراین نسبت به آن هیچگونه گلهگزاری ندارم. ولی نسبت به آن دو مورد دیگر، بله. فضای کشور بیش از آنکه نیاز به مچگیری از یکدیگر داشته باشد، نیازمند این است که فکر کنیم چرا سال ۹۰ سال سرماخوردنمان است؟! اما متاسفانه به جای پرداختن به این سوال به سوالات حاشیهای دیگر میپردازیم. سوالاتی که بیش از آنکه تقویتمان کند، موجب تضعیفمان میشود. در مجموع با توجه به وضع موجود در حوزه ارزشهای دفاع مقدس گاهی دچار دلتنگی میشوم و از این جهت حالم زیاد خوب نیست.
مقصر اصلی برهم خوردن فضای سالهای دفاع مقدس و بعد از آنچه کسانی بودند؟
خود ما هستیم. من در آسیبشناسی و تحلیل باوری دارم که چارچوب ذهنی من را از روز اول شکل داده است. اگر اتفاق ناروایی نسبت به من رخ بدهد، بیش از طرف مقابل، خودم را مقصر میدانم. چون او بدون اینکه در درون من احساس فرصت کند این حادثه را علیه من شکل نمیداد. چرا؟ من اعتقاد دارم وقتی میگویند جهاد اکبر، جهاد با نفس است و جهاد اصغر، جهاد با دشمن، مفهومش این است که دشمن اصلی در درون انسان است. تاریخ هم بر این مساله تاکید دارد.
وقتی تاریخ زندگی اباعبدالله (ع) را مطالعه میکردم دیدم یزید و پدرش معاویه برای شکستی که متحمل شده بودند به حاکم روم خراج سالیانه میدادند. چون تهدید خارجی داشت. اما امام حسین (ع) در نزاع با کفر هرگز پا پس نکشید. در قرآن هست که: «بسم الله الرحمن الرحیم. ویظالونکم حتی یرادونکم حتی یردا ان دینکم ان استطاع». بنابراین دشمنی وجود دارد اما این استطاعت ماست که مهم است. اینکه این فضا را ناشی از ماهواره، اقدامات فرهنگی دیگران و فضای مجازی و... بدانیم باید بفهمیم چه فرودگاهی را ما فراهم کردیم که منجر به فرود این هواپیماها شده است. تا زمانی که این مشکل را حل نکنیم این روند ادامه پیدا خواهد کرد.
تا زمانی که فرافکنی کنیم و بگوییم این دشمنی آنهاست که علیه ما اقدام میکند مشکلی حل نمیشود. رفتار دشمن در حیات اجتماعی منوط به داشتن فرصت است. اگر این فرصت را برای او فراهم نکنیم هرگز اتفاق نمیافتد. بنابراین برای دادن این فرصت همه ما مسئولیم چرا که من هم در مقطعی از آن مسئولیت داشتم و راجع به آن مسئول هستم.
تحلیل شما چیست؟ فکر میکنید به آن فضای آرمانی باز خواهیم گشت یعنی بعد از مثلا نیم قرن به آن دوران بازمیگردیم، یا اینکه هرچقدر جلوتر میرویم از آن فضا فاصله میگیریم؟
این یک اتفاق و حادثه نیست. در اثر برنامهریزی بهوجود آمده. باید ببینیم که فضای امروز ما نسبت به ۱۰ سال قبل، رو به بهبود بوده یا خیر؟ من فکر نمیکنم انسان منصفی وجود داشته باشد و بگوید ما رو به بهبود حرکت میکنیم. انسانها رباط نیستند. ضمن اینکه رباطها هم بر اساس یک برنامه عمل میکنند و خارج از آن چارچوب نمیتوانند رفتار کنند. انسانها یک حافظه تاریخی و عقبه فکری دارند. تحولشان به سرعت امکانپذیر نیست و در اثر یک رفتار تغییر فکر میدهند. پس رفتارهای ماست که این وضعیت را حاکم کرده و کم و زیاد میکند. بیاییم معنویت روزهای گذشته که منجر به بسیج ملت ایران برای ابهتشکنی یک قدارهبند که مورد تایید قدرتهای منطقه و جهان بود را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم چه چیزی موجب آن شد. ما باید آن بستر را فراهم نماییم، معتقدم حتما قابل تجدید است. این بستر تزریقی نیست، تنها در اثر ترکیب عواملی در یکسری شرایط طبیعی است که باید آنها را فراهم کنیم.
یعنی آن گفتمان را در شرایط حاضر باید بازتولید کنیم؟
امروز صبح به دوستی که در جایی هم مسئول است و در جنگ هم بوده تلفن کردم و احوالش را پرسیدم. گفت: تعجب میکنم چرا هیچ یک از بچههای سپاه با من تماس نمیگیرد و احوالم را نمیپرسد. گفتم من هم به خاطر سپاهی بودنت تماس نگرفتم. چون عرب و عشیرهای هستم، تماس گرفتم. واقعیت این است که ما بسیاری از سنتهای حسنهای که در زندگی خودمان بوده را از دست دادیم. این مساله هم به صورت اتفاقی پیش نیامده است. دو نفر شروع به گفتوگو پشت سر یک نفر میکنند و نفر سوم هم دچار این شک میشود که اگر با فلانی تماس بگیرم مشکلساز میشود. این مساله از اینجا نشات میگیرد که ما کم ریشهایم.
آقای شمخانی! برویم سراغ بحث فتح خرمشهر. شما دقیقا روز سوم خرداد کجا تشریف داشتید؟ یا اگر دوست دارید از قبلتر شروع کنید.
اینگونه صحبت کردن یعنی نقش من در سوم خرداد چه بوده است. من کلا ضد این نوع تفکر هستم. کلا ضد خاطره هستم. من هیچ خاطرهای از جنگ ندارم، چون خاطره یعنی مثله کردن جنگ.
بالاخره این خاطرهها جنگ را میسازند.
ما باید از خاطره فراتر برویم و تبیین شرایط کنیم. خاطره تعریف مختصات فرد در یک صحنه است. ولی من یک فرد تنها نبودم.
ما هم بهدنبال خاطره نیستیم، به دنبال راهبرد سپاه در سوم خرداد هستیم. شما به عنوان قائممقام سپاه در آن مقطع میتوانید تصویر روشنی از فتح خرمشهر ارائه دهید.
اجازه بدهید ابتدا در مورد دلایل شروع جنگ توضیحاتی بدهیم. به نظر من عوامل بازدارندگی ایران شکسته شد. جنگ زمانی رخ داد که جهان دو قطبی بود. هرکجا که جنگ بود ناشی از اراده یکی از دو قطب بود. درگیری مرزی ما بین ایران و عراق از سال ۱۳۴۳-۱۳۴۲ تا ۳۱ شهریور ۵۹ که جنگ ایران و عراق رخ داد، از شمال غرب تا اروندرود وجود داشت. برخی از همین درگیریها منجر به صدور قطعنامه ۱۹۷۵ شد، چرا که ایران در قطب آمریکا و عراق در طرف شوروی بود. زمانی که انقلاب پیروز شد همین وضعیت در دنیا حاکم بود. اما ما معتقد به نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی بودیم. خود را در ذیل هیچ کدام از قطبهای دنیا نمیدانستیم. انقلابی رخ داده بود و انقلابها دگرگونیهای داخلی ایجاد میکنند. عراق دنبال شرایط مناسب میگشت و احساس میکرد که قرارداد ۱۹۷۵ در یک شرایط نابرابر منعقد شده است. از ۲۲ بهمن ۵۷ تا ۳۱ شهریور ۵۹، این کشور ۱۹ ماه فرصت داشت تا ارتش خود را توسعه بدهد و در داخل کشور ما به اشکال مختلف دخالت کند؛ از اقدامات ضدامنیتی گرفته تا ترور، ربایش افراد و انفجار در عناصر اصلی تولید نفت، همینطور انفجاراتی که علیه مردم کوچه و بازار سامان داد.
بر این اساس عراق به این تحلیل رسید که ایران به دلیل انقلاب فاقد قدرت نظامی است. بنابراین هم قدرت بازدارندگی ما از نظر توازن قوا بهم خورد و هم از نظر معادلات جهانی، تبعیت از یک قدرت را از دست داده بودیم. از سوی دیگر عراق به دنبال فرصتی بود تا جبران عقبماندگی خودش را کند و در معادلات منطقه نقش اصلی را برعهده گیرد. بنابراین به این دلایل جنگ شروع شد. برخی از سیاسیون و نظامیانمان دو گروهی بودند که به شروع جنگ اعتقاد نداشتند. به اعتقاد من عناصر سیاسی ما دو ماه قبل از جنگ موضوع را فهمیدند. اصلا تعریف جنگ آزمایش آمادگیهای قبلی است، به همین دلیل شما یگانهای اصلی نیروهای مسلح را در خط نمیبینید. عراق به این تحلیل رسید و ضدانقلاب هم باعث تحریکاتی میشد و به آنها القا میکردند نیرویی وجود ندارد. سیاسیون ما هم باور نداشتند جنگی رخ میدهد. برخی میگویند که دو ماه قبل فهمیدیم چون تاریخچهای وجود دارد. من آن زمان فرمانده سپاه خوزستان بودم و به تهران مراجعه میکردم. آن زمان جلساتی را با سران کشور برگزار کردیم و دیدیم که آنها حقیقتا باور نداشتند جنگی رخ خواهد داد.
نظامیان هم دو گروه بودند. اول اینکه تلقیشان از توانمندی ارتش در آن زمان این بود که ارتش ایران در قبال ارتش عراق مانند گربه علیه موش است. این در باور روانی آنها شکل گرفته بود. البته اسدالله علم در خاطراتش تلقی شاه را از ارتش، غیر از این روایت میکند. او میگوید من میدانم که اینها هیچ کدام جنگنده نیستند ولی خود نظامیان میگفتند که ما ارتش عراق را میخوریم. برخی از طراحی عملیاتهای ابتدایی در جنگ هم ناشی از همین باور است. وقتی عراق جنگ را شروع کرد، ما اقداماتی را آغاز کردیم. مانند اقداماتی که در غرب کرخه انجام دادیم. این اقدامات ناشی از همین باور بود. مشخص بود که یک طرح ناپخته است، چرا که فکر میکردند امکانات نظامی ما مانند توپ، تانک و نیروها قابل مقایسه با ارتش عراق نیست. اما عراق ۱۹ ماه فرصت داشت تا ارتش خودش را تغییر داده و تقویت کند. ضمن اینکه طبق گفتههای علم، شاه باوری غیر از این داشت.
ممکن است این تلقی را داشته باشیم که شوروی نیز عراق را تحریک کرد، چون توازن قوا قبل از انقلاب اینگونه بود که ایران عامل آمریکا بود و عراق عامل شوروی. بعد که ایران رابطهاش با آمریکا بههم خورد عراق به این باور رسید که دیگر کسی پشت ایران نیست. شوروی هم به این تصور دامن زد. آیا سندی هست که بگوید شوروی تحریککننده عراق بوده؟
حوادث یک سال قبل از جنگ و حوادث یک سال قبل از پایان جنگ، یعنی ۵۷ و ۶۶ بسیار عبرتانگیز است. به روزشمار آن حوادث مراجعه کنید و آن را بررسی کنید. حتما شوروی در تحریک عراق موثر بود. شوروی آن زمان به افغانستان حمله کرده بود و ایران هم با این حمله مخالفت کرده بود. شوروی برای ایران پیام فرستاد گفت شما از اشغال افغانستان حمایت کنید و امام در جواب گفت امکان ندارد ما بپذیریم.
چه سالی این پیام فرستاده شد؟
قبل از جنگ و در سال ۵۸. من مدافع جریان خاصی نیستم. مدافع حقیقتم. انسان باید مبتنی بر واقعیت تفسیری را بررسی کند. آمریکا سکان ثبات منافع خودش در منطقه، یعنی شاه را از دست داده بود و از آن به شدت عصبانی بود. آمریکا از هیچ اقدامی برای برهم زدن این شرایط فروگذار نمیکرد؛ از کودتا گرفته تا استحاله نظام. در اینکه جاهطلبیهای منطقهای عراق همزمان با این میل آمریکا بود، تردیدی وجود ندارد، اما بیشتر از آن باید بر پایه واقعیت و فکر سخن گفت.
برخی معتقدند تسخیر لانه جاسوسی موجب این اتفاقات شد. عراق قبل از اشغال لانه جاسوسی تصمیم گرفته بود به ایران حمله کند. فاصله بین تسخیر لانه جاسوسی تا حمله عراق چند ماه است؟ عراق بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ به دنبال تقویت ارتش خودش بود. گرچه بعد از واقعه تسخیر لانه جاسوسی تصور کرد که فرصتی به دست آورده و ایران تحت تحریم آمریکا قرار گرفته و دیگر به قطعات نظامی دسترسی ندارد. آمریکاییها هم فهمیدند که عراق میل به جاهطلبی دارد. اما اذعان دارند که ما به ایرانیها این مساله را بیان کردیم.
عراق و کشورهای عربی قصد داشتند از آنجا جنوب ایران را مورد حمله قرار دهند. بنابراین باید همه این موضوعات را با هم نگریست. یک نوع توافق نانوشته ناشی از شکستن قدرت بازدارندگی در معادلات منطقه، معادلات جهانی و نیز اختلاف، تشتت و فقدان وحدت ملی در داخل منجر به این شد تا عراق این فرصت را مغتنم بشمارد. تبیین این بحث بسیار مهم است.
برگردیم به موضوع تحریک روسها علیه ایران.
روسها قبل از جنگ قرارداد ۱۰ ساله با عراقیها منعقد کردند. آنها میدانستند که عراقیها قصد حمله به ایران را دارند. اکثر قریب به اتفاق تجهیزات عراقیها روسی بود. روسها از آن طرف به ما سلاح نمیفروختند. وزیر خارجه انگلیس بحثهایی راجع به این جنگ دارد. او میگوید غرب با آغاز این جنگ مخالفت نکرد. وقتی جنگ شروع شد عراق را محکوم نکرد. میتوانستند محکوم کنند. تا زمانی که عراق مسلط بود، آغازگر جنگ را محکوم نکردند، عراق در چند جا آغازگر است. غربیها به راحتی میتوانستند با عراق برخورد کنند. حداقل در بعد سیاسی. عراق در آغاز جنگ اولین است. در بهکارگیری سلاح شیمیایی اولین بود. در آغاز جنگ دریایی و آغاز جنگ شهرها باز هم این عراق بود که اولین بود. هر یک از اینها جنایت علیه بشریت است، نه تنها آنها را محکوم نکردند، بلکه در بعضی از این موارد به عراق کمک هم کردند.
در مورد سال ۶۶ و اتفاقات قبل از پایان جنگ توضیح بیشتری میدهید؟
اینکه در آن سال چه حوادثی در جبهه جنگ رخ داد بسیار مهم است، اینکه آمریکا چطور مستقیما با ما وارد جنگ شد. عراقیها در جنگ نفتکشها قدرت اهدایی غرب را علیه ما به خوبی به کار گرفتند. قدرت توسعه سازمانی ما رو به رکود گذاشت، در مقابل قدرت ترمیم سازمانی عراقیها به سمت توسعه بیشتر حرکت میکرد. از قبل هم چنین چیزی پیشبینی میشد. خطوط پدافندی و آفندی بین ما و عراقیها در طرف خودمان بین نیروهای ارتش و سپاه تقسیم شد. این مساله تعریفی را برای دشمنان فراهم کرد. در جبهههای جنگ حوادثی رخ داد که در حقیقت جنگ خاتمه پیدا کرد. یک مقدار از این بحثها نظامی است و ما به آنها نمیپردازیم. معمولا ما اواخر جنگ را از نظر سیاسی آن هم برای شماتت کردن یکدیگر در شرایط فعلی به کار میگیریم. این جفا به جنگ است. بیش از اینکه تلاش بخشهای مختلف نظام برای مقابله با رژیم صدام را که مورد حمایت منطقه و جهان استکبار بود، به درستیترسیم کنیم، به دنبال این هستیم که چه کسی، چه کلامی را در آن مقطع بیان کرده و به جام زهری که امام از آن یاد کرده، از زاویه سیاسی بپردازیم.
من «جام زهری» که امام بیان کردند را جزو ادبیات تهییجکننده امام میدانم. واقعیت این است که در سال ۶۶ در جبهههای جنگ موارد زیادی وجود دارد که بیشتر به درد یک مجله نظامی میخورد تا غیرنظامی.
گویا در فتح خرمشهر راهبرد سپاه این بود که ما تا بصره پیشروی کنیم و اصلا بحث خرمشهر نبود. اما ظاهرا سیاسیون بحثشان این بود که از خرمشهر جلوتر نرویم.
سیاسیون نظرشان این نبود، چون طرح مصوب وجود دارد. ما قدرت اجرای آن را نداشتیم. در مرحله چهارم اصلا نیرویی برای درگیری نداشتیم. اگر عراقیها در خرمشهر مقاومت میکردند وضع ما را به هم میریختند.
هدف نهایی از ابتدا خرمشهر بود؟
خیر. هدف نهایی جلوتر بود. بحث ورود ما به خاک عراق اصلا از عملیات بیتالمقدس نیست. عملیات ۵۹/۱۰/۱۵ ، عملیات هویزه که اگر به نقشههای آن نگاه کنید قرار بوده که به شرق بصره چسبیده شود. این یک طرح عملیاتی مصوب است. خط پایانی و خط توقف حتی قبل از عملیات بیتالمقدس شرق بصره بود. چون راه تامین امنیت برای شهرهای مرزی بود. اما در عملیات بیتالمقدس ما بعد از ۲۵ روز درگیری مداوم خسته شده بودیم. فقط ۱۹ هزار اسیر در عملیات بیتالمقدس گرفتیم. در آن موقع نیروهای زرهی نداشتیم. این مانند این است که نصف لبنان را انسان پیاده کند.
ممکن است تحلیل جنگی و شرایط مهندسی قبل از عملیات را بفرمایید؟
یک طرف خرمشهر از سمت شلمچه به مرز بصره نزدیک بود که برایشان امن بود. یک سمت آن هور است که از آب تشکیل شده است. این منطقه را هم آنها در اختیار داشتند. یک طرف دیگر آن هم رودخانه کارون قرار داشت و طرفش دیگرش هم اروندرود بود. خرمشهر محصور در موانع طبیعی در ۵۴۰۰ کیلومتر گستره نیروهای عراقی بود.
برای آزادسازی خرمشهر تک و حمله برای عراقیها مسلم بود. وقتی منطقه عمومی دزفول در فتحالمبین آزاد شد، منطقه عملیاتی بیتالمقدس دو یا سه برابر عملیات فتحالمبین بود، وقتی هویزه و بستان آزاد شدند، عراقیها میدانستند که ما قرار است به سمت خرمشهر برویم. اما نمیدانستند چه وقت و چگونه این اتفاق خواهد افتاد. ریتم عملیاتی ما با توجه به فاصله عملیاتی طریقالقدس و فتحالمبین برایشان مشخص شده بود. ما باید کی و چگونه را در این معادله بر هم میزدیم. برای خرمشهری که ۵۷۵ روز در اختیار عراقیها بوده، یعنی هر کار پدافنی که مورد نظرشان بوده را انجام داده بودند. خرمشهر محصور در آب بود و آنها ۵۷۵ روز فرصت داشتند هر کاری که میخواهند در آنجا انجام دهند.
زمان این عملیات غافلگیرانه است. ۶۱/۱/۱۰ عملیات فتحالمبین به اتمام رسید.۶۱/۲/۱۰ عملیات بیتالمقدس انجام شد. یعنی ظرف یک ماه نیروهای سپاه ۹ برابر شدند. ارتش سازمان رزم مشخصی داشت و ظرف آن مدت نمیتوانست سازمانش را توسعه دهد. نکتهای که باید به آن خوب پرداخته شود، بحث سازمانی در نیروهای رزم است که بحث مهمی است. امروز وقتی صحبت میکنید میگویید سپاه و ارتش حمله کردند. کدام سپاه و ارتش؟ سپاه باید شکل داده میشد تا بتواند حمله کند. یعنی توسعه سازمان همزمان با انجام ماموریت است. در این رابطه ارتش را باید تکمیل و تصحیح میکردید. یعنی تکامل سازمان همراه با انجام ماموریت. این کار بسیار دشواری است. ما در مورد تولید پفک نمکی سخن نمیگوییم، این مساله در جنگ با یک دشمن هوشیار و منظم کار بسیار دشواری است. پس ما چگونه توسعه سازمان میدادیم؟ این خود بحث مفصل مدیریتی را طلب میکند.
ارتش و سپاه آماده شدند. به همین دلیل من همیشه میگویم که در ارتش مردان زیادی زحمت کشیدند که آن ارتش پیش از انقلاب را به ارتش حزبالله تبدیل کردند. در سپاه هم افراد زیادی زحمت کشیدند که توانستند سپاه امروز را شکل بدهند. این آمادهسازی ظرف یک ماه برای عراقیها قابل تصور نبود. دوم اینکه عراقیها چون آدمهای کلاسیکی بودند و تلقی غلطی از ما داشتند، به همان صورت که عرض کردم برخی این تلقی غلط را داشتند که اصلا با ما جنگ نمیکنند چرا که ارتش ایران مثل گربه عراق را خواهد خورد. تلقی آنها این بود که ایرانیها از جاده اهواز – خرمشهر به سمت خرمشهر حمله خواهند کرد. بنابراین در آنجا یک دژ محکم درست کرده بودند. ۱۱۰ کیلومتر گام به گام؛ از نظر طراحی هم درست است. این کلاسیکترین و منطقیترین عملیات است. ولی واقعیت این است که معادله قدرت در طراحی آن زمان به نحوی بود که جوانان ایدههای نوتری ارائه دادند. بر این اساس عبور از کارون مطرح شد. یعنی قرار شد از یک رودخانه با عرض ۲۷۰ متر عبور و سه کیلومتر پیشروی کنیم بعد هم یک مسیر ۲۵ کیلومتری را در شب پیش رویم. این نیازمند مهارت، قدرت ریسکپذیری و توکل بالاست. به همین دلیل است که میگویند «خرمشهر را خدا آزاد کرد». خدا هم رحمت کند حضرت امام را و هم درود بر کسانی که سرباز خدا بودند. چون خداوند خرمشهر را با سربازان خودش آزاد کرد. کسانی که در آن صحنه شرکت کردند سربازان خداوند بودند. آیا مدالی بیشتر از این وجود دارد؟ دیگران شاید تلقی دیگری داشته باشند اما واقعیت این است که افرادی که آنجا بودند سرباز خدا بودند. امیدوارم ما هم در تاریخ جزو سربازان خدا باشیم. این طرح به یکسری مقدورات نیاز داشت. ارتش پل داشت و قرار بود پنج پل روی کارون زده شود. چون قدرت اصلی باید از پهلوها وارد میشد. هرچند در جاده اهواز هم یک قرارگاه گذاشته شد. سه قرارگاه فتح و نصر و قدس، بعد هم فجر که در چهار مرحله این عملیات را به انجام رساندند. آن عملیات روبهروی جاده اهواز موفق نشد. این عملیات عبور از کارون بود که به موفقیت رسید و شد تک اصلی ما. وقتی نیروهای ما پشت نیروهای عراقی رسیدند، آنها مجبور شدند جاده را خالی کنند. به این ترتیب آن قرارگاه هم وارد عملیات شد. در مرحله دوم و سوم در منطقه عمومی جفیر دچار مشکل شدیم. موضوع به امام گزارش شد. حضرت امام (ره) فرمودند مقاومت کنید. وقتی این فرمان به رزمندهها داده شد انرژی عمدهای پیدا کردند. بنابراین توانستند از مرحله دوم عبور کرده و وارد مرحله سوم عملیات شوند. سپس در مرحله چهارم وارد خرمشهر شدند و خدا خرمشهر را آزاد کرد.
فرمانده کل این عملیات چه کسی بود؟
فرمانده زنده حال حاضر آن، آقای محسن رضایی است. شهید صیاد شیرازی هم از ارتش.
فرماندهان میدانی چه کسانی بودند؟
چهار قرارگاه در این عملیات شرکت داشتند. فرماندهان آن عبارت بودند از: قرارگاه قدس که قرارگاه شمالی ما بود، از سپاه سردار غلامپور بود و از ارتش سرتیپ لطفی. قرارگاه فتح، قرارگاه میانی بود، از سپاه سردار رشید، از ارتش سرهنگ نیاکی. از جنوب قرارگاه نصر، شهید حسن باقری از سپاه و سعدی از ارتش. قرارگاه چهارم که یک قرارگاه پشتیبانی بود هم عملیات فریب را در فکه انجام داد و بعد وارد خرمشهر شد، شهید دکتر بقایی... قرارگاه کربلا هم که قبلا مرکزی بود و اینها را اداره میکرد، حاج محسن بود و شهید صیاد. محسن هم که زنده است اما فرمانده جنگی که بازنشسته شد؛ چیزی که از نظر نظامی خیلی عجیب است.
البته خودشان استعفا دادند.
خیر، بازنشستگی و استعفا دو مقوله جداست.
یعنی در مجمع تشخیص مصلحت مامور نیستند؟
خیر، ایشان بازنشسته شدند و رفتند. رهبری به عنوان شخص و رهبری به عنوان ولایتفقیه، دو بحثی است که نه بهطور منفک بلکه دو بحث مکمل هم هستند.
ولایتفقیه به عنوان یک باور دینی، جایگاه قانونی و میراث عمده به جا مانده از حضرت امام (ره) و تجربه موفق حاکمیتی است که یک وجه آن در فتح خرمشهر به نمایش درآمد. مگر خرمشهر بدون ولایتفقیه آزاد میشد؟ سه بار پیش از این خرمشهر اشغال شد. هر بار که اشغال شد ما یک جایی را از دست داده بودیم بعد خرمشهر آزاد شده بود. اما این بار ولایتفقیه و حضرت امام خمینی (ره) سرنوشت دیگری را با وحدت ملی که ایجاد کرد برای خرمشهر رقم زد. پس این را به عنوان یک تجربه موفق میشود ارزیابی کرد. از قبل انقلاب، شکست رژیم شاهنشاهی، تثبیت انقلاب، زمان جنگ و پس از آن گردنههای مختلفی وجود دارد که اگر ما ولایتفقیه را نداشتیم در این گردنهها شکست میخوردیم. وقتی وصیتنامه به جامانده از شهیدان را مرور کنید میبینید بهعنوان مثال شهید بروجردی عنوان میکند: «شاخص برای ما امام است». این یعنی ولایتفقیه. بروجردی یک فرد باورمند بود و مانند او بسیار داریم. مهمتر از همه اینها نوع نگاه دشمن است.
دشمن میگوید که من نباید منتظر آینده باشم و آینده را باید بسازم و برای ساختن آینده از تمام مولفههای قدرت امنیت ملی خودم استفاده کنم. یعنی بحثهای امنیتی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی. امروز دیگر مانند گذشته لازم نیست برای شکست دادن از ابزارهای سخت استفاده کرد. برای این منظور نوع جنگی که روی آن کار میشود نامش هست جنگ تاثیرمحور. یعنی حریف و رقیب را باید متاثر از اقدامات خود کرد تا مقابل خواست من نایستد یا در زمین من بازی کند. برای اینکه جنگ تاثیرمحور موثر باشد، جنگی را تحت عنوان، جنگ شبکهمحور طراحی میکند. مغز انسان را در نظر بگیرید، او میگوید برای اینکه این مغز را از بین ببرم نیازی نیست به همه قسمتهای بدن او ضربه وارد کنم. موثرترین نقطه مغز انسان دو نقطه است، یکی گیجگاه و دیگری نقطه ایکس. او میگوید موثرترین نقطه حاکمیت کجاست؟ باید آن را شناسایی کرد و مورد هدف قرار داد. از ۱۹۹۱ تا به امروز میگویند جمهوری اسلامی سه محور دارد. یعنی شبکهای است که سه زنجیره اساسی دارد؛ اول ولایتفقیه، دوم مردم و سوم سپاه. آنها معتقدند که یا باید همه اینها را مورد هدف قرار دهند یا یکی از آنها را. از سالهای گذشته تمام حیات اجتماعی ما را با همین فرضیه تحت بمباران خود قرار دادهاند. آنها تعداد زیادی شبکه جمعآوری اطلاعات دارند. امروز آینده فرضی هر یک از پدیدهها را مورد بررسی قرار میدهند. اگر اینقدر مهم است من باید مدافع منطقی او باشم. دشمنی آمریکا که دشمنی است. بدتصویرانگاری و نادیدهانگاری یک اصل در تهدید آمریکا است. یعنی به اعتقاد آمریکا باید ولایتفقیه را از این سیستم حذف کنیم. اما چه کسی این بستر را فراهم میکند؟ به نظر من بدتصویرانگاران. کسانی که این اهمیت و حرمت را در داخل قائل نمیشوند. مانند این مثل که حرمت مسجد را باید متولی آن نگهدارد.
برخی افراد معتقد و دلسوز هستند اما بد دفاع میکنند. از طرف دیگر، دشمن قرار دارد که از این دفاعیات بد، استفاده مطلوب میکند. بنابراین در این شش مورد یعنی جایگاه شرعی، قانونی، میراث به جامانده از امام و شهدا، تجربه و نوع نگاه دشمن، راز ماندگاری جمهوری اسلامی ایران را در بقای فلسفه این موضوع میبینم. از سوی دیگر یکی از عناصر تضعیفکننده این بحث خودیها هستند. میتوانم تعداد زیادی مثال از گردنههایی از ۱۵ خرداد ۴۲، پیروزی انقلاب، جنگ تا ۱۴ خرداد ۶۸ و رحلت حضرت امام در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی و نظامی بیاورم که داشتن پتانسیل ولایتفقیه ما را به پیش برد.
مثلا در مسائل نظامی که مورد بحث ماست میتوان به انحلال ارتش اشاره کرد و عدمانحلال آن. این تنها از ولایتفقیه و امام ساخته بود. چقدر در انحلال ارتش و وقایع آینده نقش موثری داشتند. آیا غیر امام کسی توان ایستادن در مقابل این واقعه و بیان این جمله که «الخیر فیماوقع» را داشت؟ در حالی که ۹۰۰ کیلومتر مرزی و عمق کشور تا تهران مورد هجوم واقع شده؟ بعد از حضرت امام هم ضربههای سختی بدتصویرانگاران به ما وارد کردند. من روی این موضوع بسیار حساس هستم. بهتر است بگویم که این رفتارها را بسترساز میدانم. بنده سه موضوع اخیر را به عنوان مصداق برایتان عرض میکنم. چند روز پیش حضرت آقا در دیدار با بانوان راجع به مسائل آنها صحبت کردند. شما آن را مطالعه کنید. حقوق و جایگاه زن در اسلام به عنوان جنس دوم نیست. در سفر کردستان که ایشان میفرمایند ایرادی ندارد اذان شافعیها پخش شود. یا اینکه امسال را سال جهاد اقتصادی نام نهادند.
نظر شما :