بحران اوکراین؛ سر باز کردن یک زخم تاریخی

۰۸ اسفند ۱۴۰۰ | ۲۲:۱۷ کد : ۸۷۴۷ تاریخ جهان برگزیده‌ها
گسست اساسی بین اوکراین و روسیه با تاریخ شوروی ارتباط مستقیم دارد. این شکاف در جنگ جهانی دوم به روشنی مشهود بود.
بحران اوکراین؛ سر باز کردن یک زخم تاریخی

اتابک فتح‌الله‌زاده
نویسنده کتاب‌های خانه دایی یوسف، در ماگادان کسی پیر نمی‌شود و اجاق سرد همسایه

تاریخ ایرانی: به نظر می‌رسد ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه و مشاوران او در کرملین، پس از گذشت بیش از دو دهه هنوز هم روح و پیام تاریخی فروپاشی شوروی را عمیقاً درک و هضم نکرده‌اند. آنان هنوز هم درصدد التیام بخشیدن به احساسات جریحه‌دارشده ناسیونالیستی و رؤیای تاریخی از دست رفته خود به سر می‌برند. به عبارت دیگر می‌توان گفت استراتژی پوتین و معماران سیاست خارجی او، رؤیای بازگشت به امپراتوری باعظمت روسیه تزاری و دوران ابرقدرتی اتحاد جماهیر شوروی است.

پوتین در یک گفت‌وگو به راحتی احساسات خود را چنین بیان می‌کند: «فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یکی از بزرگترین فاجعه‌های ژئوپولیتیک قرن بیستم است.» بیان این حرف‌ها نشان از آن دارد که ولادیمیر پوتین و معماران سیاست مسکو با گذشته خود به روشنی تسویه حساب نکرده‌اند.

البته ابعاد بحران اوکراین فراتر از این اوصاف است. بحران کنونی اوکراین چند لایهٔ درهم‌تنیده و ریشه در تاریخ دارد و افزون بر این سیاست‌های آمریکا و غرب نیز در این میان بی‌تاثیر نیست. اما در ماجرای اوکراین اصل مسئله این است که تجاوز به مرز‌های اوکراین و نقض حاکمیت این کشور توسط روسیه محکوم و غیرقابل دفاع است. مرزهای فعلی هر کشوری باید محترم شمرده شود. هیچ دولتی از جمله آمریکا، روسیه و اسرائیل در چارچوب حقوق بین‌الملل، حق و حقوق ویژه ندارد که از بالا سر شورای امنیت سازمان ملل دست به اقدامات تجاوزکارانه بزند.

گرچه حمله روسیه به اوکراین محکوم است اما نباید تمام کاسه و کوزه‌ها را بر سر روس‌ها شکست. آمریکا طوری حرف می‌زند که انگار فرشته نجات است. پس از فروپاشی شوروی، آمریکا هر چه در توان داشت ناتو را گسترش داد. نتیجه این سیاست در عمل منجر به تحریک روسیه و ایجاد تشنج بیشتر در جهان شد. آمریکا و شوروی در زمان گورباچف متعهد شده بودند که شورای امنیت به عنوان نهاد بین‌الملل، مسئولیت امنیت جامعه جهانی را بر عهده داشته باشد و در ادامه از دامنه قدرت و گسترش ناتو کاسته شود. اما با گسترش ناتو توسط آمریکا، نمی‌توان دغدغهٔ روسیه را برای منافع خود نادیده گرفت. جدا از حکمرانی مستبدانه پوتین، هر حکومتی در روسیه سر کار باشد سرانجام به این اقدامات آمریکا واکنش نشان می‌داد؛ اگر واکنش نشان نمی‌داد، خیلی عجیب بود.

پس از فروپاشی شوروی، آمریکا تا آنجایی که توانست شورای امنیت را به حاشیه راند و ناتو را جایگزین آن کرد. در اینجا گورباچف به درستی خاطرنشان می‌کند که ناتو صلاحیت حفظ منافع همه کشورهای بین‌المللی را ندارد. ناتو در عمل تنها منافع کشورهای خاصی را دنبال می‌کند.

در این رابطه دغدغه امنیتی روسیه را می‌توان درک کرد اما اقدام تجاوزکارانه روسیه نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه بر مشکلات افزوده می‌شود. آمریکا سرانجام تا این جای کار، روسیه را به تله دلخواه خود انداخته است. حمله نظامی روسیه به اوکراین به نفع آمریکا و حتی به لحاظ سیاسی و اقتصادی به ضرر خود روسیه و اروپا و بخصوص به زیان مردم اوکراین است. آمریکا آن سوی اقیانوس است؛ از فردا مردمان آواره اوکراین به اروپا سرازیر خواهند شد.

پس از فروپاشی شوروی و روی کار آمدن پوتین بر سر قدرت، افکار عمومی روسیه به دو دلیل اساسی مدافع و قدردان پوتین شدند. اولین دلیل این بود که پوتین در آن اوضاع هرج و مرج و آشفته تا حدی توانست ناامنی گسترده در روسیه را جمع‌و‌جور کند. دومین دلیل این بود که او توانست احساسات جریحه‌دارشده روس‌ها را اندکی التیام بخشد. در آن دوره خواسته‌ها و دغدغهٔ اکثریت مردم روسیه آزادی و دموکراسی نبود. مردم در دو دوره ریاست‌جمهوری با میل و رغبت به پوتین رای دادند. با گذشت زمان محبوبیت پوتین افت چشمگیری پیدا کرد. در آخرین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری او با حداقل رای مردم پست ریاست‌جمهوری را به دست گرفت.

پوتین متوجه افت محبوبیت و گسترش نارضایتی‌ها شد. در این هنگامه بود که پوتین و مشاوران او با طرح مسئله ناتو و بحران اوکراین که همراه با دامن زدن به احساسات ناسیونالیسم روسی بود، در بسیج مردم روسیه موفقیت چشمگیری به دست آورد. در واقع او موضوع اوکراین و ناتو را به موضوع اصلی تبدیل کرد. شواهد تا زمان حمله به اوکراین نشان می‌دهد که پوتین در عمل توانسته بود به سبب بحران اوکراین حتی بخشی از مخالفان و از جمله حزب کمونیست و طرفداران سنتی حکومت شوروی و ناسیونالیست‌های روسیه را در صف متحدی در قبال آمریکا قرار دهد.

در شرایط فعلی شعار اصلی پوتین از یک طرف تکیه بر ناسیونالیسم روسی و از طرف دیگر برجسته کردن و دمیدن بر شیپور ولیکایا روس یعنی خلق کبیر روس است. به همین منظور او برای ارضاء افکار عمومی مردم روسیه درصدد احیای عظمت دوران روسیه تزاری و ابرقدرتی حکومت شوروی در سطح جهان است. آرزوی پوتین بازگشت به مرزهای شوروی سابق است اما روسیه و پوتین در مسیری قرار گرفته‌اند که عملاً برآوردن کردن آرزوی پوتین غیرممکن است. پوتین چنین وانمود می‌کند که او ادامه‌دهنده دکترین امپراتوری تزاری و حکومت شوروی است. او فکر می‌کند که می‌تواند مرزهای سابق را احیا کند. در واقع گرایش او به سمت‌و‌سوی زمین‌خواری تزارها و دولت شوروی است اما هیچ بستر و زمینه‌‌ای برای ادامه این کار وجود ندارد.

در شرایط فعلی تنها کار و طرح منطقی کشور روسیه این می‌تواند باشد که آمریکا را تا حد ممکن وادار کند که به دغدغه‌های منطقه‌‌ای روسیه توجه کند.

حمله روسیه به اوکراین در حکم یک شمشیر دو لبه برای خود پوتین است. دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی در درازمدت برای مردم آب و نان نمی‌شود. هیچ معلوم نیست که روسیه چگونه و به چه بهایی خواهد توانست گلیم خود را از این آب گل‌آلود بیرون بکشد. به نظر می‌رسد خود پوتین هم به عواقب کارش اطمینان کامل ندارد. او در حال حاضر مشغول سبک و سنگین کردن کار خود است. پوتین فقط این را می‌داند که آمریکا قصد مداخله مستقیم در اوکراین را ندارد. باید منتظر ماند و دید که پوتین به چه شکلی دامنه این بحران را جمع‌و‌جور خواهد کرد؟

درست است مردم اوکراین، بلاروس و روس‌‌ها به طور خودخواسته در مقطعی از تاریخ به سبب وجوه مشترک تاریخی، فرهنگی، زبانی و مذهبی در یک حکومت فدرال قرار گرفتند اما باید درک کرد تاریخ پرفراز و نشیب اوکراین پس از جنگ جهانی اول، وقوع انقلاب اکتبر و جنگ داخلی که مرکز ثقل آن در اوکراین بود، اشتراکی کردن اجباری زمین‌های کشاورزی و مرگ میلیون‌ها انسان از قحطی، سرکوب وحشتناک مردم اوکراین توسط بلشویک‌ها و همه این‌ها منجر به یک گسست و شکاف اساسی بین مردم اوکراین و روسیه شد. این شکاف در جنگ جهانی دوم به روشنی مشهود بود. در آستانه جنگ جهانی دوم بخشی از مردم اوکراین جبهه مقاومت هم در مقابل آلمانی‌ها و هم در مقابل حکومت شوروی تشکیل دادند. بخش دیگری از مردم اوکراین بخصوص ساکنان اوکراین غربی که کینه بی‌پایانی به بلشویک‌ها داشتند به فاشیسم هیتلری پیوستند. هر چند که نمی‌توان سیاست نادرست آمریکا را در موضوع بحران اوکراین نادیده گرفت اما درک این مساله سخت نیست که گسست اساسی بین اوکراین و روسیه با تاریخ حکومت شوروی ارتباط مستقیم دارد.

حالا مشکل کار در اینجاست که اکثریت مردم اوکراین بخصوص اهالی اوکراین غربی شدیداً خواستار رابطه استراتژیک با غرب هستند. پوتین تنها به دخالت نادرست ناتو در اوکراین بسنده نخواهد کرد. مشکل اساسی و کلیدی پوتین و مشاورین او که بر زبان نمی‌آورند در این است که آنان نمی‌خواهند اوکراین و سایر جمهوری‌های سابق شوروی (به جز کشور‌های پیر بالتیک یعنی استونی، لتونی، لیتوانی) رابطه استراتژیک با غرب داشته باشند.

با این بیان فوق، تا زمانی که روسیه درک و فهم خود را با واقعیت‌های جهان تطبیق و تنظیم نکند و آمریکا اراده‌‌ای تقلیل‌کننده از نقش ناتو نشان ندهد این زخم با گذشت زمان به اشکال دگر دوباره سر باز می‌کند.

کلید واژه ها: پوتین اوکراین شوروی روسیه اتابک فتح الله زاده


نظر شما :