صادق طباطبایی: حمید روحانی سعی داشت رابطه امام خمینی و امام موسی صدر را به هم بزند
وی ادامه داد: تا اینکه در سال ۱۹۶۶ امام موسی صدر با برخی از سران فلسطینی مانند «ابوزعیم» و «ابوجهاد» دیداری داشت و در این نشست دوستانه، نسبت به سوءاستفاده کشورهای عربی ـ همچون مصر و اردن ـ از نام فلسطین و دریافت کمک و خدمات از سازمانهای بینالمللی هشدار داد. وی در این نشست تأکید کرد که هیچیک از کشورهای مذکور در عمل، اقدامی برای فلسطین انجام نمیدهند و از این سرزمین برای معامله بهره میبرند.
طباطبایی ادامه داد: امام موسی صدر به سران فلسطینی گفت که تا زمانی که خودشان مدعی سرزمینشان نباشند و نمایندگی ملت فلسطین را به کسان دیگری واگذار کنند؛ هیچ فایدهای برایشان نخواهد داشت. در واقع به توصیه امام موسی صدر بود که در سال ۱۹۶۶ سازمان آزادیبخش فلسطین تأسیس شد. در سال ۱۹۷۵ یعنی دهمین سال تأسیس سازمان «الفتح» فلسطین، مرحوم دکتر مصطفی چمران مراسم جشنی در جنوب لبنان با حضور سران سازمانهای فلسطینی برگزار کرد و امام موسی صدر در این مراسم سخنانی ایراد کرد.
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: این مراسم خیلی پرشور بود و مقامات سیاسی و مذهبی و روحانیان گرد هم آمده بودند. امام موسی صدر در ابتدای این مراسم آیه «.. وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَلَکِن لِّیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولا.. (الانفال/۴۲)» را قرائت کرد. من این آیه را در چند سوره قرآن کریم دیده بودم، اما نمیدانستم که این آیه چه نسبتی با دهمین سال تأسیس سازمان آزادیبخش فلسطین دارد تا اینکه امام موسی صدر این آیه را تعبیر و تفسیر کرد و در این زمان بود که به نکتهسنجی امام پی بردم. این تبحر امام موسی صدر در بیان نکات ظریف و بیرون کشیدن معانی متناسب با وقایع روز، نه تنها از قرآن بلکه در بیان از انجیل و تورات و دیگر کتب دینی نیز وجود داشت.
خواهرزاده امام موسی صدر اضافه کرد: تسلط امام موسی صدر به قرآن یکی از مهمترین برجستگیهای شخصیتی وی به شمار میرود؛ وی حافظه منظمی داشت و در هر مناسبت، مفاهیم متناسب با همان روز را با ظرافت خاصی از بطن آیات قرآن بیرون میکشید.
وی با بیان خاطرهای دیگر از همراهی خود با امام موسی صدر تصریح کرد: اولین گروه بچههای جنبش «امل» تعلیمات نظامی دیده و در یکی از درهها، پایگاهی برای خود ساخته بودند. روز فارغالتحصیلی این گروه، من به صورت تصادفی لبنان بودم و قرار بود که امام صدر همراه با دکتر چمران به این منطقه بروند و این گروه نظامی عملیات رزمی ـ نمایشی را به اجرا درآورند. برای من خیلی جالب بود که جوانانی با این سن و سال در لبنان در حال انجام چنین کارهایی هستند. در حین مشاهده این عملیات، ناگهان امام موسی صدر که تیرانداز قابلی هم بود، خطاب به یکی از این جوانان گفت: بچه! امثال شماها منِ طلبه را به این کارها کشاندید. من را چه به این کارها!
طباطبایی افزود: صبح روز بعد، من با دکتر چمران در حال گفتوگو، منتظر امام صدر بودیم که «ابوزعیم»، از رهبران فلسطینی سراسیمه و نگران وارد شد و سراغ امام صدر را از ما گرفت. گفتیم که سید هنوز نیامده است و جریان را از او پرسیدیم. چند دقیقه بعد امام صدر آمد و ابوزعیم به سرعت نزد وی رفت و طلب کمک کرد و گفت: «سید! باید کمکمان کنید. دیروز یک جوان فلسطینی یک دختر مسیحی را در طرابلس به قتل رسانده است. امروز خانواده آن دختر تعداد زیادی زن و مرد فلسطینی را گروگان گرفتهاند و میگویند که اگر آن جوان را تحویل ندهیم گروگانها را خواهند کشت.»
این استاد دانشگاه با اشاره به واکنش امام صدر به این موضوع، توضیح داد: امام صدر در این لحظه به فکر فرو رفت و به دکتر چمران گفت: برو فلان برنامه را به تعویق بینداز. سپس از ابوزعیم پرسید که قاتل را میشناسید؟ ابوزعیم جواب داد که میتوانیم پیدایش کنیم. امام صدر گفت که میتوانیم قبول نیست! تا کی میتوانید پیدایش کنید؟ ابوزعیم گفت که دو یا سه ساعت. امام موسی به شیخ محمد یعقوب، سخنگوی مجلس گفت که نزد خانواده دختر در طرابلس برود و هر وقت به آنجا رسید، امام را مطلع کند. به ابوزعیم هم گفت که در عرض دو یا سه ساعت قاتل را پیدا کند و بعد وی را مطلع سازد.
طباطبایی ادامه داد: امام صدر به من و دکتر چمران گفت که با این حساب برنامه امروز لغو شده و باید این چند ساعت کار دیگری انجام دهید، من هم میروم کتابخانه تا برای سخنرانی هفته آینده در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشگاهها، یادداشت بردارم. در همان لحظه به این فکر کردم که کنترل ذهن چقدر باید دست خود آدم باشد تا در چنین لحظات حساسی که جوانان برای رزمایش منتظر امام صدر هستند و وی برای حل مشکل زنان و مردان فلسطینی در تلاش است، برای مراسم دانشگاهها هم سخنرانی آماده کند.
خواهرزاده امام موسی صدر به آرامش این عالم شیعی اشاره و تأکید کرد: امام موسی صدر تواناییهای خاصی داشت و بسیار آرام رفتار میکرد. ما پس از دو ساعت برگشتیم و مدتی بعد ابوزعیم همراه با جوان قاتل برای دیدن امام موسی صدر آمد. ما به امام موسی صدر خبر دادیم. امام صدر کمی اخم کرد، چرا که نمیخواست این افراد در این محل با وی ملاقات کنند. من با دیدن این حالت امام موسی صدر با خود اندیشیدم که وی حتماً به ابوزعیم اعتراض خواهد کرد که چرا قاتل را به اینجا آورده است؛ چرا که امام به وی گفته بود که به خانواده دختر بگویند که جوان فلسطینی در دست آنان است نه امام صدر. اما برخلاف فکر من، وی با روی خندان پایین آمد و خطاب به ابوزعیم گفت: «کاش به من میگفتید که به اینجا میآیید.» یعنی اوج اعتراض ایشان همین جمله بود. وی سپس به شیخ محمد یعقوب زنگ زد و از وی خواست تا نزد خانواده دختر برود و بگوید که میتوانند جوان فلسطینی را تحویل بگیرند و خانوادهها را آزاد کنند. همچنین از وی خواست زمان تدفین دختر را نیز یادآوری کنند و به آنان بگوید که امام موسی صدر در مراسم شرکت خواهد کرد.
طباطبایی در تشریح نکتهسنجی و تشخیص موقعیت توسط امام موسی صدر اظهار کرد: کمتر از نیم ساعت، شیخ یعقوب تماس گرفت و از آزادی گروگانها خبر داد. کلام امام موسی در نزد مردم تا این حد از اعتبار برخوردار بود که خانواده دختر مسیحی فقط با شنیدن نام وی، گروگانها را آزاد کرده بودند. دو روز بعد ما به مراسم تدفین رفتیم. وقتی وارد منزل خانواده دختر مسیحی شدیم، حالت روحی مادر و دیگر اعضای خانواده بهشدت من را متأثر کرد. پدر خانواده هم بیتابی میکرد تا اینکه جنازه برای تدفین آماده شد و ما همراه با خانواده دختر به سمت قبرستان حرکت کردیم. کشیشی انجیل میخواند و دیگران آمین میگفتند تا اینکه به محل رسیدیم.
وی ادامه داد: کنار قبری که کنده شده بود دو چهارپایه بزرگ گذاشته بودند که روی هر کدام یک سبد بزرگ قرار داشت. یکی از سبدها پر از خاک و دیگری پر از شاخههای گل بود. هنگامی که تابوت را در قبر گذاشتند حاضران در مراسم، مشتی خاک بر روی آن میریختند و شاخه گلی نیز بر روی آن میگذاشتند. امام موسی صدر نیز بنابر این رسم، مشتی خاک و دو شاخه گل بر روی تابوت قرار داد و سپس بالای تل خاک رفت و شروع به صحبت کرد. من بهشدت تحت تأثیر شرایط عاطفی خانواده دختر بودم و اصلاً به سخنان امام موسی صدر توجهی نداشتم و دکتر چمران هم با دوربینی که همیشه همراه داشت، در حال عکاسی بود. فقط بعد از چند دقیقه صحبت امام موسی صدر، حس کردم فضا در حال آرام شدن است. مادر و پدر دختر مسیحی کمی آرام شدند. چمران به شدت اشک میریخت و بعد از ۸ یا ۹ دقیقه سخنرانی، امام موسی صدر از بالای تپه خاکی پایین آمد. سکوت همه جا را فراگرفته بود. در این حین، بین پدر و مادر دختر مسیحی سخنانی رد و بدل شد. پدر دست امام موسی صدر را گرفت و گفت: «مولانا! مادر این دختر، خون قاتل را به تو بخشید. برو و هر کار که میخواهی با قاتل انجام بده. این چیزهایی که از مسیح (ع) به ما گفتی الگو قرار میدهیم و خون او را به تو میبخشیم».
طباطبایی افزود: از چمران پرسیدم که مگر امام موسی صدر چه میگفت؟ جواب داد که امام صدر دو داستان از حواریون نقل کرد و درباره عفو و بخشش حضرت مسیح (ع) سخن گفت. در حقیقت امام صدر به حدی بر کتب ادیان دیگر تسلط داشت که در چنین مناسبتی، داستانهایی متناسب برای حاضران نقل کرده بود. علاوه بر برداشت نو که وی از قرآن داشت، بر دیگر کتابهای آسمانی هم تسلط داشت. امام موسی صدر همیشه دلیل موفقیت خودش را لطف و عنایت پدرشان میدانستند.
این استاد دانشگاه در ادامه سخنانش، به برگزاری کلاسهای قرآنی توسط امام صدر در لبنان اشاره کرد و توضیح داد: امام موسی صدر تدریس دروس ایدئولوژیک برای جنبش امل را خود بر عهده داشت و دروس قرآنی را نیز آموزش میداد. وی در شبهای رمضان هم تفاسیری در رادیو ارائه میکرد.
طباطبایی تأکید کرد: وی در سال ۱۳۳۸ وارد لبنان شد و اولین کاری که کرد تأسیس مؤسسهای اجتماعی و غیرسیاسی بود تا افراد مختلف گرد هم بیایند و با هم گفتوگو کنند. پیروان مسیحی، شیعه و سنی در این مکان گردهم میآمدند و بدون بحث درباره سیاست در کنار هم مینشستند و چای میخوردند و فرهنگ زندگی در کنار هم را فرا میگرفتند. ایجاد این زمینه برای گفتوگوی بین مردم مسلمان و مسیحی لبنان توسط امام صدر انجام گرفت در حالی که سی یا چهل سال دیگر بحث گفتوگوی ادیان در جهان مطرح شد. امام صدر با حفظ اصالتهای مکتبی خود، در میان پیروان دیگر ادیان وارد میشد و با استفاده از آموزههای دینی همان ادیان، مردم را راهنمایی و هدایت میکرد.
سیدصادق طباطبایی، در بخش دوم گفتوگوی خود با خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) با بیان این مطلب گفت: آشنایی امام موسی صدر با تعالیم دیگر ادیان آسمانی باعث شده بود که وی از مقبولیت بسیار زیادی در میان مردم لبنان برخوردار باشد. امام موسی صدر با عملکرد خود در بیان حقایق آسمانی و معنویت مشترک میان ادیان آسمانی، از چنان جایگاه ویژهای در میان مسیحیان برخوردار بود که از وی دعوت شد تا برای ایراد موعظه آغاز روزه مسیحی در کلیسای «کبوشیین» حضور پیدا کند.
وی افزود: امام صدر این دعوت را پذیرفت و در جمع مسیحیان حاضر در مراسم سخنرانی کرد. برخی معتقدند که هر عالم مسلمان دیگری بود، چنین دعوتی را نمیپذیرفت؛ اما ایشان با شجاعت کامل در مراسم عبادی کاتولیکها حاضر شد و صحبت کرد. این یک جسارت فوقالعاده و نشاندهنده آشنایی کامل امام صدر با مفاهیم و اصول ادیان دیگر است.
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنانش، در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه شبههای در برخی محافل مطرح شده است که شاه مخلوع برای بازسازی لبنان به امام موسی صدر کمک مالی میکرد، اظهار کرد: شاه هیچگاه به امام صدر کمک نکرد، ولی همیشه ادعای کمک داشت. امام صدر همیشه میگفت «یکی از مصیبتهای بزرگ من، تحریکات روحانیان وابسته به دربار در لبنان است که مواجب خود را از سفارت ایران دریافت میکنند و در بین قشر مستضعف شیعه تبلیغ میکنند که علت اینکه شاه به شما کمک نمیکند، وجود امام صدر در میان شماست و موسی صدر به دلیل اختلاف شخصی با شاه، باعث شده است که وی به بازسازی لبنان کمک نکند؛ چراکه معتقد است این کمکها با وجود صدر به هدر خواهد رفت».
وی ادامه داد: امام صدر معتقد بود که شاه هر ریالی که برای بازسازی لبنان کمک کند، صد برابر آن را برای تبلیغ خودش انجام میدهد و وی نمیتواند اجازه دهد که یک انسان ظالم با اعطای کمکی ناچیز، صد برابر آن را به عنوان امتیاز از این ملت مظلوم بگیرد. البته ذکر این نکته ضروری است که شاه قصد داشت با امام صدر ارتباط داشته باشد اما به هدفش نرسید و از همان ابتدا، فئودالهای لبنان نظیر «عادل عسیران» از طرف شاه بسیج شدند تا علیه امام صدر تبلیغ کنند. در این بین، چند تن از شیعیان بانفوذ لبنان که اوایل با امام صدر مرتبط بودند ـ مانند «استاد جعفر شرفالدین» ـ نیز به تحریک این گروه فئودال به مخالفت با امام صدر پرداختند. همچنین «کامل اسعد» از فئودالهای شیعه که مدتی هم رئیس مجلس بود، اینگونه تبلیغ میکرد که امام صدر اجازه نمیدهد که شاه به بازسازی لبنان کمک کند. در واقع شاه توقع داشت که امام موسی صدر در مقابلش تمکین کند.
طباطبایی تصریح کرد: در همین رابطه، امام موسی صدر در یکی از محافل بسیار عصبانی شده بود. یکی از حاضران خطاب به وی درباره اینکه رابطه با شاه شاید بتواند به بازسازی لبنان کمک کند، سخن گفته و ایشان را به تفکر بیشتر در اینباره دعوت کرده بود. امام موسی صدر با عصبانیت پاسخ داده بود «من اگر بخواهم نوکر شوم، چرا نوکرِ نوکر شوم؛ مستقیم میروم نوکری ارباب این نوکر را میکنم. مبانی اعتقادی ما بر استقلال استوار است و اگر اندیشههای مرا قبول ندارید، در جلسه هیئت امنا مطرح کنید» که اتفاقاً این موضوع و برخی مسائل دیگر در جلسه بعدی هیئت مطرح و مسائل برای اعضا روشن شد.
خواهرزاده امام موسی صدر در ادامه سخنانش به وجود جریانی متشکل از برخی گروههای ایرانی در لبنان برای کارشکنی اشاره و عنوان کرد: از زمانی که برخی ایرانیان و در رأس آنان، جلالالدین فارسی و شیخ محمد منتظری وارد لبنان شدند، جریانی در این کشور پدید آمد. به گفته آیتالله رفسنجانی در کتاب خاطراتش، این افراد از خوان نعمت امام صدر برخوردار بودند، ولی علیه ایشان کارشکنی میکردند. جلالالدین فارسی وقتی وارد لبنان شد، خودش را به عنوان مردی علمی و صاحب اجتهاد و قلم تصور میکرد و اینگونه میپنداشت که در لبنان صاحب جایگاه ویژهای خواهد شد اما کمکم متوجه شد که چنین چیزی امکان ندارد. همچنین با مشاهده اینکه طلبهای جوان در محیط لبنان در میان افرادی قد علم کرده است که نقطه اشتراک همگی مخالفت با مکتب تشیع است، نوعی حسادت در آنان شکل گرفت، اما این مخالفتها به جایی نرسید. در حقیقت، فضایل و کمالاتی که به مقبولیت امام صدر کمک کرد، مدارا و تحمل مخالف توسط وی بود.
طباطبایی همچنین با ذکر خاطرهای مربوط به این گروه ایرانی و تلاش امام صدر برای محافظت از آنان، بیان کرد: حادثهای در لبنان اتفاق افتاد. انفجاری روی داد و این افراد همراه با تعدادی دیگر در لبنان دستگیر شدند. شبانه به امام صدر اطلاع دادند که دادگاه عالی حکم اخراج این افراد را صادر کرده است و فردا رئیسجمهور این حکم را امضا میکند و این افراد اخراج میشوند. امام صدر همان شب با رئیسجمهور لبنان تماس گرفت و از وی خواست تا این دستور را امضا نکند. رئیسجمهور لبنان گفته بود که این حکم دیوان عالی است و باید امضا شود. امام صدر تأکید داشت که امضای این حکم به اعدام این افراد در ایران منتهی میشود و وی اجازه نمیدهد این اتفاق بیفتد.
وی اضافه کرد: امام صدر در دیدار با رئیسجمهور لبنان اذعان میکند که این افراد کمی بینظم هستند و ممکن است مرتکب عملی شده باشند، اما نباید آنان را به ایران تحویل دهند و در جواب رئیسجمهور لبنان مبنی بر اینکه پس این گروه را به کجا بفرستیم، امام صدر سوریه را پیشنهاد میدهد. وی سپس با مقامات سوری در اینباره صحبت میکند و با بیان اینکه این افراد همگی مبارز و مخالف استکبار و رژیم صهیونیستی هستند و نیز با ارائه تعهد مبنی بر اینکه این گروه خطری برای امنیت ملی سوریه ایجاد نخواهد کرد، از مقامات سوری میخواهد تا با سکونت این گروه ایرانی در زینبیه موافقت کنند.
این استاد دانشگاه تأکید کرد: حافظ اسد با این پیشنهاد موافقت کرد اما به محض اینکه پای جلالالدین فارسی به خاک سوریه رسید، دوستان وی بلافاصله در آلمان بیانیهای صادر کردند که «چون امام موسی صدر وجود گروه ایرانی در لبنان را مخل فعالیتهای خویش میدید، تدابیری اتخاذ کرد تا گروه ایرانی را از لبنان اخراج کنند!» همچنین در جریان جنگهای داخلی لبنان، این شایعه در محافل اروپا وجود داشت که امام صدر همراه با سوریه علیه منافع فلسطین اقدام میکند و به قولی، از پشت به فلسطین خنجر میزند؛ تبلیغات گستردهای که شاخه چپ فلسطین هم به آن دامن میزد. به عنوان یک شاخه اسلامی، بخشی از فعالیتهای ما در لبنان متوجه فلسطین و قدس بود. وقتی این اخبار پخش شد، من مسئله را به اطلاع امام صدر رساندم و از وی خواستم که دیداری با سران فلسطینی داشته باشم. من با هماهنگی امام صدر، با رهبران شاخههای مختلف فلسطینی دیدار و درباره نقش شیعیان و روابط این گروهها با آنان صحبت کردم و همگی آنان بر این نکته صحه گذاشتند که اگر جوانان شیعه جنبش «امل» نبودند، گروههای فلسطینی کاری از پیش نمیبردند. به گفته سران فلسطینی، امام صدر تنها کسی بود که روابط با رژیم اسرائیل را حرام مطلق اعلام کرده بود. من همه این مصاحبهها را انجام دادم و پس از بازگشت به آلمان، این گفتوگوها را ترجمه و در شماره دوم ماهنامه قدس، متعلق به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا منتشر کردم. این ماهنامه منتشر شد و مانند پتکی بر سر همه مخالفان اتحادیه انجمنهای اسلامی فرود آمد.
وی توضیح داد: دو هفته از این ماجرا نگذشته بود که یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت که آیا شماره جدید خبرنامه «جبهه ملی» را خواندهام یا نه. این خبرنامه توسط بنیصدر منتشر میشد و در آن سندی با دستخط و امضای «هانی الحسن»، مشاور یاسر عرفات، منتشر شده بود که ادعا میکرد مصاحبههای چاپشده در مجله قدس نشاندهنده مواضع آنان نیست و وی چنین مصاحبهای انجام نداده است.
من این مطلب را به اطلاع امام صدر رساندم و از وی خواستم تا ترتیب ملاقات من با یاسر عرفات را بدهد. ساعت یک و نیم بامداد بود که به اتفاق مصطفی چمران و امام صدر به دیدار یاسر عرفات رفتیم. عرفات وارد اتاق شد و پرسید که چه اتفاقی افتاده است. امام صدر با خنده من را نشان داد و گفت که همهاش تقصیر این جوان است. البته من قبلاً چندبار با عرفات دیدار کرده بودم چرا که ما در اروپا برای فلسطین دارو و کمکهای مالی جمعآوری و ارسال میکردیم. من خطاب به عرفات گفتم «مگر سه هفته پیش من نزد شما نیامدم؟ مگر شما هانی الحسن را برای مصاحبه با من احضار نکردید و من با وی مصاحبه نکردم؟» عرفات تأیید کرد که این اتفاق افتاده است. جریان دستخط هانیالحسن و تکذیب مصاحبهها را به وی گفتم و وی به منشی دستور داد تا الحسن را به دفتر وی دعوت کند.
طباطبایی در ادامه تصریح کرد: امام صدر در این حین از دفتر عرفات خارج شد و ابراز امیدواری کرد که مشکل حل شود. ما منتظر شدیم و حدود ساعت۳۰:۲ بامداد بود که هانی الحسن وارد دفتر عرفات شد. وی به دلیل تحصیل در آلمان زبان آلمانی میدانست. با هم احوالپرسی کردیم و وی دلیل احضارش را جویا شد. به وی گفتم «کجای این مصاحبه نشاندهنده مواضع شما نبود که مصاحبه را تکذیب کردهای؟» گفت که چه چیز را تکذیب کردهام؟ دستخط را نشانش دادم. گفت: «من از کجا میدانستم که مجله قدس متعلق به شماست.» نفسی کشید و به یاسر عرفات گفت که چند وقت پیش چند ایرانی به دفتر مطالعات استراتژیک فلسطین رفتهاند و در آنجا ادعا کردهاند که هانی الحسن در یک مصاحبه گفته است که اتحاد جماهیر شوروی همیشه به ما خیانت کرده است. پاسخ دادم که من چنین چیزی در مجله ننوشتهام. به او گفتم «مرد انقلابی! چطور به این سادگی چنین چیزی را باور کردی و به همین سادگی فریب خوردی؟» ترجمه جزوه فارسی را نشانش دادم و گفتم که آیا در این جزوه حتی یک بار هم کلمه اتحاد جماهیر شوروی را میبیند که ما از طرف وی جعل کرده باشیم که شوروی خلاف مصالح فلسطین عمل میکند؟ طرف مقابل ترجمه را جعل کرده بود و توانسته بود امضای تکذیب مصاحبه را از هانیالحسن بگیرد.
کارشکنی علیه امام موسی صدر در لبنان و نجف وجود داشت
این استاد دانشگاه با اشاره به واکنش مشاور یاسر عرفات در مقابل فریبکاری مخالفان امام صدر تأکید کرد: به هرحال هانی الحسن از من پرسید که چکاری باید انجام دهد و من از وی خواستم تا شرح کامل مراجعه گروه مخالف ما به دفتر مطالعات و نحوه گرفتن امضای تکذیب را به صورت مفصل بنویسد و به من تحویل دهد. همچنین از عرفات خواستم که بیانیهای خطاب به انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا صادر کند. به آنان گفتم که ساعت پنج صبح عازم آلمان هستم و تا فردا عصر میتوانند پیام عرفات را به دفتر امام صدر تحویل دهند. متن نامه هانی الحسن را همان جا گرفتم و قرار شد که الحسن فردای آن روز تا ساعت شش عصر پیام عرفات خطاب به انجمن اسلامی دانشجویان را به دفتر امام صدر تحویل دهد. در این پیام یاسر عرفات از تلاشهای اتحادیه بسیار تجلیل کرده بود. پس از این ماجرا، از آنجا که میدانستم امام خمینی (ره) همراه با پسرش، احمد خمینی، در نجف مستقر است، با آنان تماس گرفتم و از تصمیم خودم برای دیدار با ایشان خبر دادم. به عراق رفتم و چند روزی پیش امام (ره) بودم. متوجه شدم، نظیر شیطنتی که در لبنان انجام شده بود، در عراق هم وجود داشت و برخی افراد همچون سیدحمید روحانی سعی داشتند رابطه میان امام خمینی و امام صدر و حتی سیدمحمدباقر صدر را به هم بزنند.
طباطبایی همچنین به یکی دیگر از تجربیات خود در زمینه کارشکنیهای برخی ایرانیان اشاره و اظهار کرد: در یکی دیگر از سفرهای من به نجف، شب میهمان شیخ حسن کروبی بودیم. چند نفر از شاگردان امام (ره) مانند محتشمیپور، احمد نبوی، صادق شریعتی و همچنین سیدحمید روحانی هم حضور داشتند. روحانی در این جلسه گفت که فتوایی که آیتاللهالعظمی خویی و آیتاللهالعظمی حکیم برای طهارت اهل کتاب صادر کردهاند، تحت فشار سیدمحمدباقر صدر بوده و این فشارها هم به درخواست سید موسی صدر که عامل صهیونیسم و امپریالیسم است، انجام شده است. به گفته روحانی، خود محمدباقر صدر هم عامل امپریالیسم بود؛ چرا که بهجای اینکه بر مرجعیت امام خمینی صحه بگذارد، خود در مقام مرجعیت برآمده بود؛ دوم اینکه به خاطر خوشایند مسیحیها و اروپاییها این فتوا را از این دو مرجع گرفته بود و سوم اینکه، وقتی این افراد، جزوات ولایت فقیه را نزد محمدباقر صدر در کلاس درس برده بودند، وی به جای اینکه این درس را تدریس کند، صحبتهای خودش را ادامه داده بود. به ادعای روحانی، سیدموسی صدر هم بهقدری زیرکانه عمل کرده که هیچ ردپایی از خودش بهجای نگذاشته بود.
وی ادامه داد: من شب به منزل سیدمحمدباقر صدر رفتم و به او گفتم که به سه دلیل وی عامل صهیونیسم و امپریالیسم است و سه دلیل را شمردم. لبخندی زد و گفت «ادعای اینکه طلبهای مانند من به این دو مرجع بزرگ اسلام فتوایی را تحمیل میکند، پیش از آنکه من را هدف قرار داده باشد، مرجعیت را هدف قرار داده است. در رابطه با بحث مرجعیت، گویندهای که این را گفته است، میداند که اگر کسی در حوزه شهریه دریافت میکند، اگر خودش در خط استخراج احکام نباشد، این شهریه بر وی حرام میشود. مسئله سوم اینکه خود آقایان شاهدند که وقتی این دروس به صورت جزوه درآمد، دیگر روحانیان آنان را از جلسات درسی بیرون کردند، اما من با احترام آنان را پذیرفتم و گفتم که بعد از پایان درس، هفته دیگر بحث ولایت فقیه را آغاز میکنم.»
این استاد دانشگاه همچنین نحوه برخورد امام خمینی (ره) با چنین تحرکاتی را مورد بحث قرار داده و گفت: فردای آن روز با امام خمینی (ره) دیدار داشتم. به ایشان گفتم که نباید اجازه دهند منسوبین به وی درباره عملکرد افراد سخنانی بگویند، در حالی که این افراد در جلسه حضور ندارند. پرسیدند چه شده است؟ ماجرا را گفتم و ایشان بر زانویشان زدند و بسیار ناراحت شدند. شب شام مهمان حجره یکی دیگر از روحانیون بودیم. شیخ حسن دیرتر از بقیه آمد و بسیار ناراحت و عصبانی بود. خطاب به من گفت «شما چیزی به امام گفتید؟ وقتی برای نماز آمدند خیلی با ناراحتی با ما برخورد کردند و برای اولین بار به قدری اوقاتشان تلخ بود که نماز مغرب را چهار رکعت خواندند.» گفتم که چیز خاصی نبود. به ایشان درباره یکی از عوامل امپریالیسم که در حوزه است و پسر عمویش که در لبنان حضور دارد به وی هشدار دادم {کنایه از اتهامی که به محمدباقر صدر و امام موسی صدر وارد شده بود}. حاضران در این جلسه همگی ناراحت شدند. دو روز بعد که به فرودگاه میرفتم، به راننده ماشین گفتم «خوشحالم که اتحادیه من را به عنوان نماینده فرستاد تا اوضاع نجف را ببینم و با امام خمینی دیدار کنم. من خودم روحانیزاده هستم و در محیط قم بزرگ شدم؛ اگر کسی دیگر غیر از من را برای این کار اعزام میکردند، این شخص با دیدن این وضعیت هیچگاه دوباره به عراق بازنمیگشت.» راننده هم فردای آن روز سخنان مرا به امام خمینی انتقال داده بود و امام (ره) سر درس روز بعد، جریان را تعریف کرده بود و بدون نام بردن از کسی، گفته بود که این جوان روحانیزاده نمیدانم در اینجا چه دیده بود که چنین سخن گفته است و شروع به ملامت کرده بود. حاضران در این جلسه امام متوجه نشده بودند که جریان چیست تا اینکه کتاب خاطرات من منتشر شد. مرادینیا با من تماس گرفت و گفت که شما کلید یک معمای بزرگ را به ما دادید. ما تا الان چند بار صحیفه امام را چاپ کردهایم و در این کتاب چنین مطلبی وجود دارد و ما نمیدانستیم موضوع چیست و بعد از این، این مطلب را به کتاب شما ارجاع میدهیم.
خواهرزاده امام موسی صدر در بخش دیگری از سخنانش وقوع چنین مسائلی در عراق و لبنان را تحلیل و ابراز کرد: ما بعد از انقلاب در بایگانی سفارت ایران در بیروت جزواتی پیدا کردیم که گروههای ایرانی مخالف امام موسی صدر در بیروت، علیه امام صدر در نقاط مختلف اروپا منتشر میکردند و معلوم شد که این جزوات در سفارت ایران چاپ میشد. ما بعدها توانستیم سرنخ این امور را در ایران پیدا کنیم.
نظر شما :