روایت صادق طباطبایی از گفتوگوهایش با کریستوفر، عرفات و محمد منتظری درباره امام موسی صدر
با توجه به انقلاب لیبی، نگاه شما درباره امام موسی صدر چیست؟
من همان گونه که بارها گفتهام، درباره قضیه امام صدر آن چیزی که مسجّل است، ورود ایشان به لیبی و خارج نشدن ایشان از لیبی است و آنچه رخ داده، بیرون از اراده ایشان و تحت امر معمر قذافی بوده. اینکه چه بر سر ایشان آمده، آیا زنده هستند یا نیستند؟ در هر دو بخش مجموعه اطلاعاتی که رسیده، در حد خبر است و نمیشود مستند گفت کدام درست است. شواهدی هم که میآورند، از منابع موثق و قابل اعتماد نیست، منتهی چند سالی است اخباری که جنبههای ایجابی قضیه را تأیید میکند، بیشتر میرسد.
شما از شخصیتهای فعال در دهه نخست انقلاب و نیز دهه اخیر برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر بودهاید. در دهه نخست این پیگیری به دلیل مسئولیتی بود که به عهده داشتید و در دهه اخیر از لحاظ فرهنگی پیگیر مسأله بودید. از مجموعه سخنان شما برمیآید که خیلی قائل به گمانه حیات ایشان نیستید؛ علت چیست؟ برآیند اطلاعاتی که به دست آوردهاید، چه نتیجهای برای شما به همراه دارد؟
از مقامات اروپایی و آمریکایی، بیشترین چیزی که میتوانم روی آن تأکید کنم حرفهای معاون وزیر امور خارجه آمریکاست. هنگامی که آقای کریستوفر، سر مسأله گروگانها در قم بحث میکرد و احساس کردم از راهی که ما گشودیم، بسیار استقبال کرد. به او گفتم که من یک موضوع شخصی هم دارم و میخواهم از شما کمک بگیرم. با شور و شوق زیاد گفت هر چه بخواهید و به خودم گفتم: لابد میگوید که ویزای آمریکا میخواهم. گفتم: میخواهم بدانم اطلاعات شما درباره دایی من امام صدر چیست؟ لحظهای اندیشید و گفت: «میترسم اطلاعات ما بیش از اطلاعات شما نباشد.» گفتم: «تحقیق بیشتری بکنید و به من بگویید.» فردا سر میز صبحانه گفت: «تحقیق کردم؛ اطلاع نداریم که ایشان کشته شده باشند، اما در کارمان موزاییکچینی میکنیم. سه تا قطعه پازل را بر پایه چیزهایی که به ما گفته شده، کنار هم بگذاریم، نتیجه خوشی به دست نمیآید؛ یکی اینکه بالگردی در همان آستانه ورود ایشان به مدیترانه منفجر میشود. دیگر آنکه امام صدر شب سالگرد انقلاب لیبی، بدون خداحافظی میخواهد آنجا را ترک کند و برود و شاهدان میگویند که ایشان خیلی برافروخته بود و سوم اینکه روز پس از اعلام اختفای امام صدر، دوازده نفر بدون محاکمه در لیبی اعدام میشوند. حالا اگر تصور کنیم آن بالگرد دستکاری شده بود که در آسمان لیبی منفجر شود، بنابراین از کسی که قذافی این فرمان را به او داده تا رانندهای که امام صدر را تا بالگرد برده، همگی اعدام شدهاند. اگر اینها به هم مرتبط باشند، نتیجه خبر خوشی نیست، ولی هیچ کدام اینها موثق و قطعی نیست.»
چیز دیگری که در من شک میآفریند، خبرهایی بود که از گروههای گوناگون میرسید که اگر این قدر پول بدهید، فلان خبر را میدهیم. کسانی هم که مراجعه میکردند، مسألهشان بیست هزار دلار و این حرفها نبود. رقمهای یک میلیون دلار و نصفش را اول میگیریم و بقیهاش را پس از تحویل ایشان و از این حرفها بود. مدتی اخبار را پیگیری میکردیم و دیدیم ته خط میرسد به رایزن لیبی در لبنان. اینها شک و شبهه ما را تقویت کرد. دوستان ایرانی هم که وارد قضیه شدند، متأسفانه به ما کمکی نکردند.
به هر حال، قسمت سلبی و ایجابی هماکنون در ذهنم یک اندازه است، منتهی در شرایط کنونی به قول منطقیون، احتمال ضعیف است، اما متحمل قوی است. حتی ۲ درصد هم احتمال حیات ایشان باشد، با توجه به عواملی که مشوق این کار بودهاند، از رژیم صهیونیستی بگیرید تا کسانی که آن موقع از پیروزی انقلاب ایران احساس خطر میکردند، اگر آقای صدر زنده باشند، این احتمال هست پیش از اینکه دست ما به ایشان برسد، آنها کار را تمام کنند؛ بنابراین، حجم گستردهای اقداماتی که الان دارد صورت میگیرد، برای جلوگیری از این خطر احتمالی است.
شما در اوایل انقلاب بسیار در این زمینه فعال بودید. یکی از چهرههایی که مخالف این فعالیتهای شما بود و به دلیل فعالیتها و رفتارهایش در این زمینه خیلی هم مطرح شده بود، مرحوم آقای منتظری بود. این نکتهای را که اشاره میکنم به صورت رسمی در جایی درج نشده و به تازگی یکی از دوستان صمیمی ایشان مطرح میکرد که وقتی مسأله امام موسی صدر با محمد منتظری مطرح شد، گفت محال است که قذافی، امام موسی صدر را گرفته و یا کشته باشد. علتش هم این است که قذافی سازمان اطلاعاتی مخوفی دارد و منطقی نیست که وقتی میخواهد کسی را از بین ببرد، او را به کشور خودش دعوت کند و در همان جا سر به نیست کند، بلکه میتواند به اشکال گوناگونی که در دنیا متداول هست، او را از بین ببرد. نظر شما چیست؟
من همین سخن را از خود آقای منتظری هم شنیدم و گفتم: شماها بیشتر از ما در یک بحث، وجوهات گوناگونی را مطرح میکنید. نخستین چیزی که میتوانم بگویم و فرض شما را باطل کنم، این است که آقای قذافی از پیش چنین تصمیم نداشته، بلکه در لحظهای که امام صدر به لیبی رفته، با کسی گفتوگویی کرده یا در فاصلهای که قرار شده بود، ایشان به لیبی برود، دو سه نفری آمده و به او گفته بودند، چنین کاری بکن.
چه دلیلی برای نفی این فرض دارید؟
بماند که من همین اکنون دست کم بیست حادثه برای شما ذکر میکنم که نظیر این مسأله رخ داده و دست کم ۸، ۹ تای آنها از قول یاسر عرفات است. یک دیپلمات تونسی یا سودانی ناپدید میشود و هرچه میگردند، او را پیدا نمیکنند. همسرش میگوید: یکی دو روز پیش از اینکه برود، من اتفاقاً از میان حرفهایی که با تلفن میزد، کلمه لیبی را شنیدم. مقامات آن دولت با لیبی تماس میگیرند و میگویند اینجا نبوده، ولی پس از ۲۳ سال، هفت، هشت سال پیش در میان آن ۱۱۰ نفری که آزاد شدند، آزاد شد.
عرفات میگفت، سفیر روسیه را در لیبی احضار میکنند. بعد قذافی دستور میدهد سر او را بتراشند و در شهر بگردانند و بعد او را نزد او ببرند! وقتی میرود، قذافی میگوید: «تو از کجا میدانستی من در چه موردی میخواستم با تو صحبت کنم که در مسکو گفتی میخواهم بروم با قذافی حول تطورات جاریه صحبت کنم. تو از کجا میدانستی من میخواهم حول تطورات جاریه با تو حرف بزنم؟» کسی که چنین رفتاری را با یک سفیر میکند، معلوم است چه حال و روزی دارد. خود عرفات میگفت: من را شش روز زندانی کرد. به آقای منتظری گفتم: من میتوانم دست کم بیست فقره از دیوانگیهای قذافی را برایتان بشمارم.
شما حساب عرفات را از قذافی جدا و به سخنانش استناد کردید، اما بدیهی است که عرفات از سرنوشت امام موسی صدر خبر داشته است. آیا این گمانه را میپذیرید؟ چقدر توانستید از او اطلاعات بگیرید، چون او آدم پیچیدهای بود؟
به من که چیزی نگفت. هانی الحسن هم چیزی نگفت، در حالی که او را به دلیل رفاقت با من در تهران گذاشت. ما از پیش با هانی الحسن مرتبط بودیم و روز سوم یا چهارم ورود امام بود که هیأت فلسطینی آمد و عرفات گفت که هانی در تهران میماند. او که با من رفیق بود و در وزارت کشور ماند و شام و ناهار آنجا بود، جملهای را که به آقای طالقانی گفته بود، به من نگفت.
یعنی بر این باورید که هانی الحسن از سرنوشت امام موسی صدر خبر داشت؟
نمیتواند نداشته باشد. مطلبی که به آقای طالقانی میگوید این است که ایشان زنده نیستند. هانی حتما از رئیسش شنیده و نمیشود که عرفات ندانسته باشد. یک بار که به لبنان سفر داشتم و خواهر امام صدر هم حضور داشتند، عرفات به من گفت: انشاءالله که ایشان زندهاند و تو یادآور ایشان هستی و از این حرفها. پیچیدگی اینکه میگویید شخصیت عرفات داشت، از همین حرف و برخورد هم پیداست.
من حتی در سه، چهار سال اخیر به سازمان اطلاعات آلمان شرقی هم متوسل شدم. در آنجا مؤسسهای هست که پروندههایی از این قبیل در آنجا باز است و میشود به آن مراجعه کرد. با توجه به اینکه آنها با روسیه مربوط بودند و روسیه هم با لیبی ارتباط داشت، امیدوار بودم که از این راه، اطلاعاتی به دست بیاورم، ولی از آن طریق هم چیز مهمی دستگیر ما نشد. در نظر دارم این بار که به آنجا رفتم، پسر آقای صدر را به عنوان مدعی اصلی ببرم که اگر اطلاعاتی داشتند، به ما بدهند.
نظر شما :