روایت موحدی کرمانی از جلسه مجلس خبرگان برای تعیین رهبری

۱۸ دی ۱۳۸۹ | ۱۷:۰۶ کد : ۱۷۰ از دیگر رسانه‌ها

اغلب علما در دهه نخست محرم، به سختی مصاحبه را می پذیرند. تقاضای مصاحبه با آیت الله موحدی کرمانی اما به رغم چنین دشواری با لطف ایشان مواجه شد و پس از سخنرانی شامگاهی ایشان، آغاز و تا دیر وقت ادامه یافت. شیوه تقوا در کلام او سبب شد نام بسیاری از چهره‌ها را به زبان نیاورند، اما نشانه‌ها برای کسانی که مختصر آشنایی به تاریخ معاصر داشته باشند، کافی است تا مصادیق را بشناسند.

 

 

از چه زمانی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آشنا شدید؟

 

شاید شروع این آشنایی مربوط به زمانی است که از ایشان دعوت به عمل می آمد و به کرمان می‌آمدند. در این دعوت دوستان مبارزمان، حتی اینجانب نقش داشتیم. ایشان در مسجدی که متأسفانه اسمش در خاطرم نیست، به منبر می‌رفتند و با منبر ایشان جو و فضای کرمان فضای مبارزه می‌شد. آقا جوانان را جمع و بحث‌های انقلابی و مبارزاتی می‌کردند. ظاهراً شروع آشنایی‌ام با ایشان از همان وقت‌ها بود، ضمن این‌که مکرراً به کرمان می‌آمدند.

 

 

این قضیه مربوط به چه سالی است؛ قبل از نهضت امام یا بعد از آن؟ به چه مناسبتی از ایشان دعوت می شد؟

 

خیلی قبل‌تر از نهضت امام(ره) بود. از ایشان در یک دهه حالا چه مناسبت بود و چه غیر مناسبت، دعوت می شد که‌ به کرمان می‌‌آمدند.

 

 

آیا در مقطعی، در قم هم با ایشان بودید؟

 

بله، در قم مفصلاً با ایشان بودم، با هم به درس امام می‌رفتیم.

 

 

چه درسی؟

 

اصول. در جلسات درس با ایشان، آقای هاشمی، شهید ربانی‌املشی (خدا رحمتش کند)، آقای مفید و تعدادی دیگر از آقایان بودم. در این میان با ایشان خیلی مأنوس بودم. در آن مقطع هنوز فعالیت مبارزاتی چندانی وجود داشت.

 

 

قطعاً شما با مقام معظم رهبری در جامعه روحانیت مبارز، در تأسیس حزب جمهوری اسلامی و ... خاطراتی دارید. اما اگر اجازه بفرمایید، چند سال جلوتر بیاییم؛ حضرتعالی و ایشان هر دو عضو مجلس خبرگان رهبری بودید که ایشان به‌عنوان رهبر انتخاب شدند. آیا از آن جلسه و مباحثاتی که مطرح شد، خاطره یا نکته‌ای در ذهنتان هست؟ خودشان تا چه حد در جریان بودند که قرار است به عنوان رهبر انتخاب شوند؟

 

همان‌طور که می‌دانید این جلسه بعد از رحلت امام بود؛ پس از رحلت ایشان اعلام کردند که همه اعضای مجلس خبرگان از اقصی نقاط کشور به تهران بیایند. من هم که در تهران بودم، در آن جلسه حضور یافتم. قبل از هر چیز قرار شد، اول وصیتنامه امام خوانده شود تا مشخص شود، آیا امام راجع به جانشینشان اشاره‌ای کرده‌اند یا خیر. قرار بود حاج‌احمد آقا وصیتنامه را بخوانند که ایشان به دلیل این‌که عزادار بودند شرکت نکردند. گویا حالشان مساعد نبود.

آیت الله خامنه ای مأمور قرائت وصیتنامه شدند و شروع به خواندن وصیتنامه کردند، ضمن این‌که این وصیتنامه به‌قدری مفصل بود که خواندن آن از صبح شروع شد و تا ظهر طول کشید. معلوم شد در آن وصیتنامه، نشانه یا علامتی مبنی بر این‌که بعد از ایشان چه کسی جانشینشان باشد، وجود ندارد.

ایشان آن مطلب را با وجودی که دستنوشته بود، با تسلط بسیار خواندند. البته خط امام هم خوب بود و ایشان می‌توانستند بدون هیچ مشکلی و به‌راحتی خط امام را بخوانند، پس از خواندن وصیتنامه، قرار بر این شد بعدازظهر خبرگان راجع به رهبر تصمیم بگیرند.

سرعت تصمیم‌گیری در آن روز واقعاً قابل توجه بود، ما که در مجلس شورا بودیم، بارها دیده بودیم که در مورد موضوع ساده‌ای مثل معرفی یک وزیر، افراد مدت زمان بسیاری با هم مشورت و بحث می‌کردند و تصمیم می‌گرفتند؛ عجیب این بود که راجع به چنین مسئله مهمی هیچ مشورت و صحبتی نشد. آن‌طور که یادم می‌آید خبرگان با ذهن خالی و بدون زمینه‌ای بعدازظهر آن روز در جلسه حضور یافتند، البته در ذهنشان آنچه که مدنظرشان بود، بحث شورای رهبری بود. در این باره تعداد زیادی از خبرگان صحبت کردند و پیشنهاد می‌دادند که مثلاً شورا 5، 8 یا 3 نفره باشد و اسم می‌بردند که چه کسانی عضو این شورا باشند. آیت‌الله مشکینی (خدا رحمتشان کند) گفتند: «اسم مرا نبرید، من نیستم و آمادگی این کار را ندارم». بعضی‌ها هم این مطلب را عنوان می‌کردند.

 

 

مشهور است که آقای موسوی خوئینی‌ها از این‌که خبرگان او را انتخاب نکرده است، گلایه مند بوده، آیا آن موقع اساسا اسم ایشان هم مطرح بود؟

 

نه. به‌ هیچ‌وجه. بعد از این‌که همه آقایان صحبت‌هایشان را کردند، بنا بر رأی‌گیری شد. اداره جلسه با آقای هاشمی بود، آقای هاشمی گفت: «بحث‌ها تمام است، اول باید رأی بگیریم که نظر خبرگان به شورای رهبری یا تک‌رهبری است.» وقتی ایشان گفت برای تک رهبری رأی بگیریم، اکثریت بلند شدند. به این ترتیب قبلاً بحث درباره شورای رهبری بود و حالا رأی بر سر تک‌رهبری شد.

سپس آقای هاشمی گفت: «حالا که رأی دادید یک نفر رهبر باشد، آقایان راجع به آن فرد پیشنهاد و نظر بدهند و صحبت کنند و هر حرفی دارند بزنند.» حاضرین در جلسه هم پذیرفتند.

خاطرم هست، آقای آذری برای رهبری، آیت الله‌العظمی گلپایگانی را پیشنهاد کرد. پس از این‌که ایشان چنین پیشنهادی را داد، اعضای خبرگان همگی خطاب به رئیس مجلس می‌گفتند: «آقای هاشمی! معلوم است، اگر قرار است تک‌رهبری باشد، چه کسی باید باشد؛ آقای خامنه‌ای!» همگی اسم ایشان را می‌بردند. آقای هاشمی گفت: «حالا که نظرتان به آقای خامنه‌ای است و کسی هم مخالف این پیشنهاد نیست، پس بیایید رأی بگیریم.»

 

 

آیا خاطره‌ای که ایشان از سفر کره نقل کردند، قبل از رأی‌گیری نبود؟

 

با این‌که بعضی از دوستان می‌گویند بعد از رأی‌گیری بود، اما مطمئنم قبل از این قضیه بود.

وقتی آقای هاشمی خواستند رأی بگیرند، آقا [آیت‌الله خامنه‌ای] بلند شدند و گفتند: «آقای هاشمی، رأی نگیرید، من حرف دارم.» ایشان هم گفت: «بفرمایید». آقا پشت میکروفن آمدند و در این باره که رهبری مسئولیت سنگینی است، صحبت کردند و با اصرار دوستان اشاره کردند که نیاز است همه اعضای خبرگان همکاری کنند. در واقع می‌خواستند، همان ابتدای امر بگویند، چون مسئولیت سنگینی است، حاضر نیستند و آمادگی پذیرش آن را ندارند. دوستان گفتند، ما کمکتان می‌کنیم. آقا با حالت خاصی، از بعضی از افرادی که گفته بودند ما کمک می‌کنیم، پرسیدند: «خود شما کمک می‌کنید؟» بخصوص یکی از آنها را نام بردند که او هم جواب داد: «بله!»

 

 

که او البته به این قول وفادار نماند.

 

بله. بعد گفته شد، رأی می‌گیریم؛ وقتی اعلام شد، آقایانی که موافق با رهبری ایشانند، بلند شوند؛ اکثریت قوی برخاستند و رأی دادند. به‌خوبی یادم هست، از وقتی که همه رأی دادند و نشستند و ایشان هم نشستند، با حالت خاصی دستشان را مثل شخصی که حالا که بار سنگینی روی دوشش آمده است، چه باید بکند، روی پیشانی‌شان گذاشته بودند. بالاخره جلسه تمام شد.

به‌خوبی یادم هست، بعد از آن‌که خبرگان به ایشان رأی دادند، آقای هاشمی گفتند: «حالا که رأی دادید این را بگویم....» آن خاطرات مشهور که من، حاج‌احمدآقا و چند نفر دیگر خدمت امام بودیم و فیلم سفر آقا به کره را نشان دادند. بعداً امام گفته بودند: «ایشان برای رهبری شایستگی دارد.» و... را بیان کردند.

 

 

برای خیلی‌ها این‌که چرا موضوع شورای رهبری رأی نیاورد، علامت سؤال است.

 

تجربه‌های قبلی شورایی موفق نبود و در بازنگری قانون اساسی به دنبال حذف امور شورایی بودند. ضمن این‌که شورا نمی‌تواند موفق باشد. اگر قرار باشد شورایی باشد، باید از تک‌تک اعضای آن حفاظت شود. خواه ناخواه اینها بشرند و اختلاف سلیقه دارند که همین باعث می‌شود، مثلاً اگر 5 نفر باشند و دو نفر با تصمیمی مخالف و سه نفر موافق باشند، گفته می‌شود، تصمیمی با سه رأی در مقابل دو رأی گرفته شده است؛ در واقع از 5 نفر یک نفر رأی موثر بوده است، از این‌رو اعضای مجلس خبرگان به این نتیجه رسیدند که شورای رهبری مناسب نیست.

 

 

سال گذشته وقتی آیت الله یزدی محکم در مقابل کروبی ایستاد، کروبی تهدید کرد و گفت: «نگذارید عملکرد شما را در روز رأی‌گیری برای رهبری بگویم!». آیا آن روز آقای یزدی ماجرای خاصی داشت؟

 

الان دارم این موضوع را از شما می‌شنوم و چیزی یادم نمی‌آید. البته چند نفری برای رهبری آیت‌الله خامنه‌ای بلند نشدند، اما آقای یزدی جزو آنها نبود.

 

 

شما همچنان عضو مجلس خبرگان رهبری باقی ماندید. سئوالی که در افکار عمومی وجود دارد، این است که آیا واقعاً خبرگان نظارتی بر عملکرد رهبری دارد؟ یا صرفاً یک جایگاه تشریفاتی دارد؟

 

خبرگان واقعاً برای نظارت است و تشریفاتی نیست. من در تمام دوره‌ها در جمع هیأتی که توسط مجلس خبرگان انتخاب شد تا بررسی و نظارت کند که آیا شرایط رهبری همچنان برقرار هست یا نیست حضور داشتم، یعنی قانونی تصویب شد برای این‌که بررسی کند که شرایط هست یا نیست که چند نفر را تعیین و انتخاب کنند که اینها در این زمینه فعال باشند. گزارش آن را هم به مجلس خبرگان بدهد. این هیأت در زمان امام تصویب شد. بنده هم که در جمع هیأت بودم، خدمت امام رفتیم و گفتیم که خبرگان چنین تصمیمی گرفته است. امام هم بسیار استقبال کردند و گفتند: «تصمیم خوبی است. ان‌شاءالله موفق باشید، من هم می‌گویم تا هر وقت خواستید‌ بیایید تا با من ملاقات کنید، به شما وقت ملاقات بدهند». یکی از حرف‌ها این بود که هیأت از دفتر و تشکیلات رهبری هم اطلاعاتی داشته باشد، امام فرمودند: «من تشریفات و تشکیلاتی ندارم و شما می‌توانید هر وقت مایل بودید، بیایید و همینی را که هست، ببینید».

خلاصه امام از این تصمیم و هیأت استقبال کردند. بعد از امام هم خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم، ایشان حتی خیلی بیشتر از امام استقبال کردند و گفتند: «شما مسئول هستید و باید به جد قضیه را پیگیری کنید، اگر هر مسئله‌ای در مورد من دارید، بیایید و با من صحبت کنید. اگر قانع شدید که هیچ؛ اگر قانع نشدید،‌ بروید و موضوع را به خبرگان منتقل کنید». ایشان بر این موضوع تأکید می‌کردند که شما باید وظیفه سنگینی را که بر دوش دارید به‌خوبی انجام بدهید، ضمن این‌که ما هم واقعاً قضیه را با جدیت دنبال می‌کردیم، ولی انصاف قضیه این است که چه کسی برای رهبری از امام و چه کسی برای رهبری از مقام معظم رهبری شایسته‌تر است؟ و پس از همه بررسی‌ها واقعاً به این موضوع رسیدیم. الان یکی از نگرانی‌ها که جمع ما و دیگران دارند،‌ این است که اگر خدای ناکرده اتفاقی برای آقا بیفتد، ما چه کسی را داریم تا بتواند این خلأ را پر کند و همانند ایشان وارد صحنه شود؟ از این‌رو به خدا پناه می‌بریم تا ان‌شاءالله چنین روزی پیش نیاید و خداوند ایشان را حفظ کند.

 

 

آیا مصداقی از این نظارت دارید؛ مثلاً این‌که گزارشی از رهبری گرفته باشید یا موردی باشد؟

 

بله. رهبر مسئول سازمان صدا و سیما، فرمانده سپاه، مسئول حج و بعثه و موارد دیگر را تعیین می‌کند. ما در این زمینه تحقیقات مفصلی کردیم که مثلاً برنامه‌های بعثه رهبری چگونه بوده است، آیا مورد رضایت بوده است یا نه؟ همین‌طور در باره صدا و سیما، بررسی کردیم و مدارکی را گرفتیم. حتی سخنان و مواضع رهبر را مثلاً راجع به افرادی که از خارج از کشور به ایران می‌آمدند و با ایشان دیدار می‌کردند، ‌بررسی و درباره آنها صحبت و بحث می‌کردیم؛ همچنین درباره شایستگی افرادی که ایشان نصب می‌کنند یا این‌که احیاناً نقاط ضعفی داشته‌اند، با ایشان صحبت و نقاط ضعف آنها را به ایشان عرض می‌کردیم؛ جواب‌هایی که ایشان به ما می‌دادند واقعاً قانع‌کننده بود. مثلاً ایشان در یکی از موارد می‌فرمودند: «عرضم این است که در انتخاب افراد دقت کامل را می‌کنم و وقتی آنها را نصب می‌کنم، تذکرات لازم را به آنها می‌دهم و شرایط را بیان می‌کنم، ولی انتظار نداشته باشید که اگر یکی از اینها اشتباهی کرد، آن اشتباه به حساب من گذاشته شود. چنانچه بعضاً اشتباهی کرد، این من هستم که باید تذکر بدهم تا اشتباهش را جبران کند؛ اگر اشتباهات و خطاها زیاد شد، در این صورت گزینه دیگری برای تغییر است و فرد دیگری را جای او می‌گذارم و من به چنین چیزی نرسیدم.»

به هر حال مفصلاً با ایشان بحث شده است و در حال حاضر هم می‌شود.

 

 

چه شد که ایشان شما را به عنوان نماینده‌شان در سپاه انتخاب کردند؟

 

نمی‌دانم چه شد، باید این موضوع را از خود ایشان پرسید. من در مجلس بودم که ایشان مرا از آنجا به این سمت منصوب کردند. دوستان سپاهی دائماً مرا برای صحبت در جلسات اخوت و برادری دعوت می‌کردند. شنیدم، وقتی گزارش این جلسات خدمت آقا داده می‌شد، آقا از صحبت‌هایم و گزارش‌هایی که داده می‌شد، اظهار رضایت کردند. گمان می‌کنم یکی از علت‌ها همین باشد. البته در مرحله اول وقتی آقای گلپایگانی به من گفت که آقا چنین نظری دارند، چون در مجلس بودم نپذیرفتم و گفتم: «هم مسئولیتم در مجلس سنگین است و هم اگر نماینده ایشان در سپاه باشم، وظیفه سنگینی دارم و دو کار سنگین از عهده من برنمی‌آید» و گفتم: «اگر آقا دستور می‌دهند، حرف دیگری است».

یادم هست راجع به انتصابم از سوی امام برای امامت جمعه باختران، در مجلس بودم که به من گفتند حاج‌احمدآقا پشت تلفن شما را کار دارد. ایشان گفت: «نظر امام این است که بعد از شهید اشرفی به کرمانشاه بروید». پشت تلفن به ایشان هم همین را گفتم: «کرمانشاه شهر خاصی است و مشکلات خاص خودش را دارد و نزدیک مرز است و مواردی از این قبیل؛ اگر امام‌جمعه آنجا باشم باید تمام وقتم را صرف آنجا کنم، درحالی که نماینده مجلسم و بر این اساس وظیفه دارم تمام وقتم را صرف مجلس کنم، چون در مجلس کارهای زیادی هست. پذیرفتن این دو مسئولیت با هم بسیار دشوار است» و رسماً گفتم که نمی‌پذیرم، چون در اینجا نماینده مجلس و در آنجا امام‌جمعه کرمانشاه هستم و باید در آنجا باشم و گاهی آنجا و گاهی اینجا باشم، به این ترتیب نه آنجا هستم و نه اینجا. به حاج‌احمدآقا گفتم: «اگر امام امر کنند، امتثال امر می‌کنم، اگر امر نکنند و به خودم واگذار کنند، فکر می‌کنم مصلحت نباشد». حاج‌احمدآقا گفت: «امام بنا ندارند در مورد این انتصابات امر کنند، ولی امام دوست می‌دارند شما بروید» و تعبیر حاج‌احمدآقا در این باره چنین بود. گفتم: «چشم! همین‌که امام دوست می‌دارند من بروم، مطیعشان هستم»، به این ترتیب پذیرفتم.

راجع به نمایندگی آقا در سپاه هم وقتی آقای گلپایگانی با من صحبت کرد، همین را گفتم که این کار دشواری است و رسماً گفتم که نمی‌پذیرم و رد کردم. بعداً جریانی پیش آمد که دوست ندارم آن را در اینجا مطرح کنم؛ در این میان دوستان سپاهی از جمله، خدا رحمتشان کند ـ البته اسمشان در خاطرم نیست ـ هم آمدند تا مرا متقاعد به پذیرش این سمت کنند؛ آقای سعیدی هم که در حفاظت بود و همین‌طور دوستان و مسئولان رده بالای نمایندگی هم آمدند، آقای محمدی‌عراقی و سایرین آمدند و تأکید می‌کردند که این مسئولیت را بپذیرم. من هم به دلیلی که عرض کردم نپذیرفتم، چون کار خاصی است. در این میان آقایی که اسمش را فراموش کرده‌ام، جمله‌ای گفت که مرا وادار به پذیرش این مسئولیت کرد. ایشان به من گفت: «هر سال حدود 300، 400 هزار سرباز به سپاه می‌آیند و از آن بیرون می‌روند. نمی‌‌خواهید روی این 300، 400 هزار نفر اثر بگذارید؟» این‌که انسان واقعاً بتواند نه روی یک فرد، بلکه بر سیصد، چهارصد هزار نفر از سربازان سپاه، آن هم در بهترین فصل عمر، یعنی جوانی تأثیر مثبتی داشته باشد، بسیار خوب است. همین حرف موجب شد که تحمل کنم و مسئولیت را بپذیرم. حتی خودم با آقای محمدی گلپایگانی تماس گرفتم و گفتم مسئولیت را پذیرفتم. بعد از آن طی جلسه خاصی، خدمت آقا رفتم و ایشان مطالبی را فرمودند که نیازی به نقل آن نیست.

 

 

در دوره‌ای که شما به عنوان نماینده ولی‌فقیه در سپاه بودید، تعاملاتتان در خبرگان به همان شیوه سابق ادامه یافت؟ چون از یک طرف نماینده رهبری و از طرف دیگر عضو کمیسیون نظارت بر رهبری بودید؛ آیا اینها با هم تداخلی نداشت؟

 

به هیچ‌وجه. ذره‌ای فرقی نکرد، البته صلاحیت و شایستگی ایشان اظهر من الشمس بود. الان هم که اینجا حضور دارم و در این 4 دوره عضو این هیأت هستم، همان نظری را که آن زمان داشتم، دارم و دعا می‌کنم خداوند به ایشان طول عمر بدهد.

 

 

آیا تا به‌حال در این جلسات، شما یا یکی از اعضای جلسه نظارت بر رهبری انتقاد صریحی از ایشان کرده‌اید؟ در این‌صورت واکنش ایشان چه بوده است؟

 

سعه‌صدر ایشان قابل انکار نیست، مثلاً در مورد یکی از ائمه جمعه، ‌رسماً به ایشان گفته شد که این آقا شایستگی ندارد، چرا او را برکنار نمی‌کنید؟ ایشان مطلبی با این مضمون گفتند که چون این فرد را امام نصب کردند، لذا با او مدارا می‌کنیم. در واقع ایشان برای احکام امام احترام قائل بودند، ولی بالاخره آقا بعداً آن فرد را برکنار کردند؛ یعنی به آن نقطه رسیدند که احساس کردندآن فرد دیگر شایستگی و صلاحیت قبول چنین مسئولیتی را ندارد.

 

 

یکی از دستوراتی که حضرت امام به نیروهای مسلح داده بودند، این بود که در فعالیت‌های سیاسی و احزاب شرکت نکنند. ظاهراً متولی این فرمان در سپاه نماینده ولی‌فقیه می‌باشد. بعضی ایراد می‌گیرند، نوع رفتارهایی که سپاه در مقاطعی می‌کرد، ناقض این امر بوده است؛ یکی از مثال‌هایی که در این باره می‌زنند، موردی است که بعد از 18 تیر 78 تعدادی از فرماندهان سپاه به آقای خاتمی رنج‌نامه‌ای نوشتند یا قضایایی که در سال گذشته به وجود آمد و سپاه وسط میدان آمد. به نظر شما آیا این دستور امام نقض شده است؟

 

باید دو موضوع را از هم جدا کرد؛ اول باید ببینم مسئولیت سپاه در کل کشور چیست. مسئولیت سپاه حفظ انقلاب و دستاوردهای آن است. اساساً اگر در این زمینه کوتاهی کند مقصر است. دوم این‌که گروه‌های سیاسی تشکیل می‌شوند که بیشتر هدفشان این است که برای ریاست‌جمهوری برنامه‌ریزی کنند تا از گروهشان کاندیدایی برای ریاست‌جمهوری یا نمایندگی مجلس داشته باشند. این امر است که ممنوعیت دارد و نیروهای مسلح نباید وارد این گروه ها و احزاب شوند. آنچه که راجع به برخورد سپاه با آقای خاتمی و قضیه 18 تیر یا قضایای فتنه سال 88 گفتید، مربوط به حفظ انقلاب و دستاوردهای آن بوده است و وظیفه سپاه بود که وارد صحنه شود و نمی‌توانست نسبت به این قضایا بی‌تفاوت باشد، ولی تا آنجا که سراغ دارم، این‌طور نبود که وارد حزب‌ها، گروه‌ها و جناح‌بندی‌های سیاسی شود. هر چه بوده، چهره نوع اول را داشته است.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «الجنود حصان الرعیه»، اگر بخواهد حصن و قلعه باشد و کشور را حفظ کند، باید قدرتمند باشد. وقتی آقای محسن رضایی در سپاه بودند، ذکر یک نفر را می‌کردند که گفته بود: «من باید شاخ فرماندهی را بشکنم». ایشان هم در پاسخ می‌گفت: «اگر فرمانده شاخ نداشته باشد که قدرت ندارد و فایده ندارد». مسئله این است، در قدرتمندی سپاه شکی نیست، باید قدرتمند باشد، هر چه این قدرت بیشتر باشد، بهتر است، ولی موضوع دوم که به دلیل قدرت وارد کارهای سیاسی و حمایت از فلان نماینده یا کاندیدای ریاست‌جمهوری شود، درست نیست و نباید این‌طور باشد. حالا اگر فردی ناصالح است و واقعاً شایستگی برای احراز نمایندگی مجلس یا ریاست‌جمهوری را ندارد و سپاه در این زمینه اطلاعاتی دارد، می‌بایست مثل آحاد مردم این اطلاعات را به شورای نگهبان منتقل کند؛ این موضوع هم در راستای حفظ انقلاب است. در واقع حضور یک فرد ناصالح در مجلس چه فایده‌ای دارد؟ بلکه باید حتماً صالح باشد و شایستگی آن سمت را داشته باشد. اگر سپاه اطلاعاتی راجع به عدم صلاحیت آن شخص داشته باشد باید به شورای نگهبان منتقل کند. این امر گروه‌گرایی نیست. سپس شورای نگهبان قضیه را بررسی می‌کند و اگر اطلاعات صحیح است، صلاحیت آن فرد را تأیید نمی‌کند و در غیر این‌صورت تأیید می‌کند. برخی معتقدند که این دستور مربوط به مقطع زمانی خاصی بوده است کما این‌که امثال شهید بهشتی قبل از دستور امام از حضور نظامیان در احزاب استقبال می‌کردند. اما امام فرمودند نظامیان چنانچه وارد گروه‌ها و کارهای سیاسی شوند، نمی‌توانند این مسئولیت سنگین را انجام بدهند. قاعدتاً نظرات امام از متانتی برخوردار است. بعضی‌ها می‌گویند ممکن است امام به‌صورت مقطعی تصمیم گرفته باشند، اما بیانات ایشان نشانگر این است که مقطعی نیست و سخنی عمیق و متکی بر منطق و دلیل است.

 

 

پس به نظر شما این دستور تغییر ناپذیر است؟

 

خیر، ممکن است تصمیمات رهبر در شرایط زمان و اوضاع فرق کند. اگر شرایط به گونه‌ای شد که احساس خطر برای کل نظام شود و مشخص شود که اگر سپاه وارد عمل نشود انقلاب آسیب می‌بیند، باز هم موضوع مسئولیت سپاه که حفظ انقلاب است، مطرح می‌شود. ممکن است در مقطعی، در شرایط خاصی، رهبری این‌طور تشخیص بدهند که خطری انقلاب و کشور را تهدید می‌کند و سپاه باید وارد صحنه شود، ایرادی ندارد.

در این فتنه که نهایتاً ماهیتش روشن و بعداً مشخص شد، حامی اصلی آن امریکا، اسرائیل و اروپاست. اینها وارد شدند و چهره‌شان را نشان دادند. حالا در چنین شرایطی آقا چه کار کند؟ موضع پدرانه، یعنی دست روی سر اینها بکشند؟! مشخص بود این حرکت و فتنه، ضد نظام، انقلاب و اسلام است، دشمنان اسلام به کشور آمده‌ بودند و اینها را تأیید، حمایت و تشویق می‌کردند که ادامه بدهید و چنین و چنان کنید. صرفنظر از همه اینها آقا می‌فرمایند، کشور باید با قانون اداره شود، نمی‌شود که آن را با زور اداره کرد، به عبارتی زور و فشار وارد شود و قانون عملی نگردد، چنین امری شدنی نیست، اگر اینها حرف حساب دارند، در این کشور قانون وجود دارد؛ برای کسی که معترض به نتیجه انتخابات است، قانون می‌گوید هر اعتراضی که به انتخابات دارید، به شورای نگهبان بگویید. به شورای نگهبان دستور دادند، هر صندوقی که مورد شبهه‌‌شان است، باز کنند و دو باره آرای آن صندوق را بشمارند. لشکرکشی که کار قانون نیست. این‌که به قول آنها آقا پدرانه عمل می‌کردند، یعنی چه؟ یعنی انتخابات باطل است و دو باره برگزار شود، بعد باز هم یکی انتخاب می‌شود و دو باره طرف مقابل لشکرکشی می‌کند. در این‌صورت در کشور سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

اصلاً موضوع حمایت آقا از یک جناح یا فرد مطرح نیست، بلکه فتنه‌ای بود که یاران امام مقابل هم ایستادند و در این جریان رهبری به‌خوبی صلاحیتشان را نشان دادند.

 

 

آیا در خبرگان عملکرد رهبری را در این قضیه بررسی کردید؟

 

بله. البته در خبرگان خیر، اما در هیأت نظارت بر رهبری مفصلاً این موضوع را بررسی کردیم، جمع‌بندی مثبت بود و گزارش آن را به خبرگان دادیم.

 

 

در خبرگان نسبت به این موضوع اعتراضی وجود نداشت؟

 

خیر.

 

 

منبع: روزنامه ایران، ویژه نامه 9 دی

 

 


کلید واژه ها: موحدی کرمانی هاشمی رفسنجانی آیت الله خامنه ای مجلس خبرگان سپاه


نظر شما :